
محمدرضا محقق
شاید بتوان «خوابزدهها» را نمایهای ظریف و ناخودآگاه از وضعیت شبهروشنفکری امروز ایران دانست!
تعجب نکنید؛ اصلا قصد مزاح در بین نیست؛ اگر خوب بنگرید، نه اینکه به قول حافظ، همه تزویر میکنند، جیرانی هم ظاهرا به یک تزویر البته از نوع مندرآوردی و غیرقابل تحمل سینمایی دست زده است ولی حکایت همان است که گفتم و قویا معتقدم این فیلم یک نشانه از وضعیت کنونی عزیزان شبه روشنفکر جامعه ماست. چرا؟ خواهم گفت.
در خوابزدهها ما با یک اثر بیهویت، پا درهوا، بدفرم، کشدار، زمخت، بیشخصیت، بیمیزانسن، باری به هرجهت، سَمبلشده و جعلی روبروییم؛ درامی در حال و هوای هذیان و نمونهای برای عرضه مالیخولیا در ساحت سینما. درست مثل اسمش، خوابزده؛ گیج و گنگ. فیلمی که معلوم نیست چرا اینقدر پریشان و بیهمه چیز است!- یک «بی همه چیز سینمایی» منظورم است البته!
و حواسمان باشد که همه اینها را از کسی شاهدیم که خودش استاد درام و فیلمنامهنویسی است و تجربههای درخشانی از «نرگس» گرفته تا «قرمز» و از «شام آخر» گرفته تا «من مادر هستم» را در کارنامهاش دارد!
باز هم حکایتی از یک «مشرقی» و این بار نازگل مشرقی دختر مجرد جنوب شهری که به دلیل مشکلات اقتصادی زندگیاش در حال فروپاشی است. آشنایی اتفاقی وی با فیروز نشاط؛ کارخانهدار مجرد، زندگیاش را دچار حادثههای جدیدی میکند...
این فیلم سینمایی در ابتدا با نام «زندگی دوگانه فیروز» پروانه ساخت دریافت کرد، اما بعد از پایان ساخت این فیلم، تهیهکننده و کارگردان تصمیم گرفتند نام فیلم را به «خوابزدهها» تغییر دهند.
اکبر عبدی بعد از فیلم «آدم برفی» و «خوابم میاد» برای سومین بار در نقش یک زن ایفای نقش کرده. عبدی در «خوابزدهها» در نقش دو زن، يكي فرنگ رفته و ديگري دهاتي، جلوی دوربین آمده و ذکر این نکته هم دقیقا به این دلیل است که تنها در همین لحظهها که عبدی جلوی دوربین میآید، میشود فیلم را تحمل کرد وگرنه در مابقی لحظات، فیلم رسما غیرقابل تحمل است!
فریدون جیرانی پس از ساخت چند فیلم تلخ که در اکران با مشکلات فراوان روبهرو شد، این بار بسراغ یک فیلم با موضوع کمدی رمانتیک رفته است. فیلمی که چه بسا قصد موفقیت در گیشه را داشته و با همین اهداف، «طراحی و تنظیم» شده است!
استاد ما میگوید – و چه خوب و دقیق هم میگوید- که خوابزدهها، يك فيلم ماقبل بد است، حتي بد هم نيست. يك فيلم كامل در نيامده است. نه يك فيلم بد در نيامده. فيلمنامه فيلم گيج است با محور تكراري كه نه كمدي ميفهمد، نه ملودرام و عشق. كارگردان نه خوابش ميآيد نه خواب زده است: خود را به خواب ميزند. نتيجهاش همين ميشود. فيلم يك فرار است. يك دهان كجي است كه از زور فشارهاي واقعيت-من مادر هستم-به خواب پناه ميبرد تا خود را تسلي دهد و فكر ميكند همه در چنين شرايطي چنان ميكنند -خواب مشترك همگاني.
اما حقیقت این است که خوابزده ها علاوه بر اینها و شاید هم بیش و پیش از اینها، یک خیانت بزرگ در حق سینماست. سینما؛ همان چیزی است که آقای فریدون جیرانی ظاهرا به آن -و فقط به آن- خیلی دلبسته است!
اینکه چه مبانی و عقبه اجتماعی و مشکلات و مصایب شخصی و غیرشخصی به چنین رویکرد و نتیجهای منجر شده، یک بحث است و البته فرامتنی و اینکه این عقبه چگونه به محصولی همچون خوابزدهها منتهی می گردد و دمار از روزگار مخاطب بختبرگشته سینمای ایران درمیآورد، بحث دیگری است.
حقیقت این است که خوابزدهها، یک انتقام جدی و دهشتناک از مخاطب ایرانی سینما و مخاطب سینمای ایرانی است و البته در سیاهچال و مرداب مهوع، این حجم از زمختی و بدترکیبی و بیهویتی و بیحوصلگی و درهم برهم بودن که در اجزا و عناصر مختلف این فیلم موج میزند.
موجی که با شدت و حدت، سر و دل مخاطب را میکوبد به یک صخره سخت، که همان بیربطی و زجر تحملناپذیری فیلم باشد! فیلم، هرچه به بیش میرفت، حالم بدتر میشد و نمیتوانستم تحملش کنم. آدمهای قروقاطی، دیالوگهای بیطعم و باسمهای، تیپهای دمده که اصلا حرکتی ندارند و فقط اعوجاج سرهم میکنند و آلودگی صوتی میآفرینند و... و نهایتا، یک مجموعه تصویر اینچنینی که به هر حال سرهمبندی شدهاند و روانه پرده سینماهای کشور!
با این توضیحات فشرده، میتوان «خوابزده ها» ها را نمایهای ظریف و ناخودآگاه از وضعیت شبه روشنفکری امروز ایران دانست!
بی تعجب و مزاح؛ اگر خوب بنگریم، جیرانی هم به یک تزویر البته از نوع مندرآوردی و غیر قابل تحمل سینمایی دست زده است و حکایت همان است که گفتم و معتقدم این فیلم یک نشانه از وضعیت کنونی عزیزان شبه روشنفکر جامعه ماست.
گروهی خواب زده که هذیان میگویند و مالیخولیا میبافند!