
محمدرضا محقق
در طول سالهای پس از انقلاب، سینمای ایران ورود جدیتری به مباحث دینی و ویژگیها و شخصیتهای متن و پیرامونش داشته است و حوزه علمیه و طلاب علوم دینی هم در این میان یکی از طیفهای اصلی و تمرکزهای جدی در نگاه سینمای ایران به مقوله دین و آیین بوده است.
مرور تاریخ سینمای ایران به ویژه طی دو دهه اخیر، گویا و جویای فیلمهایی است که در متن یا حاشیهشان، زندگی و شخصیت طلبههای حوزه نمود داشته است. فیلمهایی که در آنها تلاش شده است ضمن بازنمایی این چهره از قشری مهم در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مردم ایران یعنی روحانیت، بر نکات و نقاطی تمرکز شود که معمولا مورد غفلت واقع شده و یا به نوعی بازنمایی آن میتواند واگویهای باشد بر مسایل روز و معاصر جامعه ما.
در فهرست این فیلمها به عناوین آثاری همچون «زیر نور ماه»، «خیلی دور خیلی نزدیک»، «مارمولک»، «استشهادی برای خدا»، «او»، «اخراجیهای یک و دو»، «طلا و مس»، «لطفاً مزاحم نشوید»، «رسوایی» و «فرشتهها با هم میآیند» میرسیم.
فیلمهایی که در آنها کمابیش تلاش شده است تصویری امروزین، آرمانی، عینی، آسیبشناسانه، طنازانه و البته با فراز و فرودها و قوت و ضعفهای طبیعی آثار سینمایی از روحانیت به عینیت درآید.
در این آثار که میتوان گفت نمونههای شاخص فیلمهایی هستند که به نوعی و از منظری به موضوع روحانیت پرداختهاند، چند محور نمود بیشتری دارد:
ارائه تصویری مماس با جامعه و مبتنی بر شناخت از روحانیت برای زدودن غبار غفلت و فاصله سینمای ایران و مخاطبانش از این قشر.
نگاه نقادانه و دارای تحلیل اجتماعی و فرهنگی در حوزه مسئله روحانیت و حوزه در تلاقی با مباحث حاد جامعه امروز ایران.
تأملبخشی و تنبهدهی به جامعه ایران در مواجهه با موضوع روحانیت.
آسیبشناسی و نقد سازنده حیات اجتماعی امروز ایران معاصر از نقطه تلاقی با امر روحانیت.
و در هر یک از فیلمها نیز وجهی از این موضوعات پررنگتر و پرداخت به آنها دقیقتر و عمیقتر به ظهور رسیده است. حتی وقتی فیلمی با ماهیت طنز و کمدی تلخ مارمولک هم ساخته میشد، نقش روحانیت به مثابه یک مصلح اجتماعی و طبیب دوار به نمایش درمیآید و این نکته قابل تأملی است که سینماگر ایرانی به خوبی توانسته متوجه نقش مهم و خطیر روحانیت در طول حیات اجتماعی این ملت بشود و از آن در بازنمایی تصویر سینماییش بهره بگیرد.
حال شاید این بهره گیری در مواردی هم همراه لکنت و اشتباره و غفلت هم باشد که هست ولی اصل این توجه و رویکرد قابل تأمل و درخور است.
اما نکتهای که در اینجا قابل توجه است، نوعی خلأ و فقدان در این مسیر است که تصویر روحانی را از حضور پررنگ و اکتیو سیاسی و اجتماعی آنهم با مناسبات و ویژگیهای جامعه ایرانی پس از انقلاب، تهی مینمایاند.
به عبارت دیگر باید گفت در تصویری که طی این سالها از روحانیت در سینمای ایران سراغ داشتهایم، این عنصر که از آن به «روحانی تراز انقلاب اسلامی» یاد میشود، چندان اثری نیست و این سوال بزرگی است که چرا؟ اینکه روحانیت در سینمای ما در محدودهای از یک کاراکتر اخلاقی آن هم اخلاق فردی با رویکردهایی شخصی تعریف و تصویر شود به چه علت است؟ آیا سینماگران ما محدودیتی ناخواسته یا خودخواسته برای حذر از ورود به حوزههای دیگر روحانیت احساس میکنند یا علت دیگری باعث این فقدان شده است؟
اما یکی از آخرین فیلمهای سینمایی که درباره روحانیت در سینمای ایران ساخته شده است، فیلم «فرشتهها با هم میآیند» به کارگردانی حامد محمدی است. کارگردان جوانی که این فیلم اولین ساخته اوست که در کارنامهاش نویسندگی آثاری همچون «طلا و مس» را هم دارد. فیلمی درباره زندگی یک روحانی جوان که در حیات ساده و بیآلایشش، با ورود یک سه قلو به زندگیش، دوران جدیدی را آغاز میکند.
فیلم با محوریت اجزای مختلف زندگی این طلبه به بیان رویکردهای او و مصایب و مشکلات ظاهری و حقیقت معنویت باطنیش به پیش میرود. در حقیقت در این فیلم میتوان وجوهی از تصویری امروزین از یک طلبه را دید که ادامه و استمراری است بر سنت طلبگی آنهم با یک درآمیختگی معنادار از مقتضیات روز و واقعیتهای جامعه امروز.
«فرشتهها با هم میآیند» همه تلاش خود را به کار میبرد که تصویر ارائه شدهاش از روحانیت صادقانه و پاک باشد اما جالب اینکه این تصویر هم در همان محدوده حیات فردی و ویژگیهای اخلاقی آن هم با رویکردی شخصی و نه اجتماعی رخ مینماید. اما اهمیت فیلم در نزدیکی نسبتا صادقانهای است که با طلبهها و طلبگی دارد. رونمایی از متن و بطن یک زندگی ساده طلبگی که همه ویژگیهای یک زندگی عادی و طبیعی قشرهای دیگر اجتماع امروز ایران را در طبقات فرودست با خود به همراه دارد. از درد معیشت تا مصایب دیگر که البته به نقطهای معرفتی و اموزهای معنوی که همان بحث توکل است منتهی میشود آن هم با درآمیختن موضوع مهم و به روزی مثل بحث جمعیت و کاهش سن جوان جامعه که در این فیلم تبدیل به نقطه اتکای مضمونی و تم اصلیش میشود.
فیلم، داستان طلبه جوانی است و همسرش که با زایمان زن، صاحب بچههایی سه قلو میشوند. ورود این سه قلوها به دنیا آن هم در شرایط سخت معیشتی و تنگناهای اقتصادی این زوج جوان که یکی طلبه و دیگری خانه دار است، فضای درام را در منظومهای مشکلات معیشتی تنظیم میکند. معنایی که در تلاقی با روحیات طلبگی و نجابت خانهداری، راهی مسیر توکل و رستگاری میشود.
باید گفت تلاش کارگردان برای نزدیکی واقعی به زندگی طلبگی درخور ستایش است و گرچه باز در یک محدوده تکرار شده مضمونی دور میزند اما در عین حال تصویری که از همین محیط ارائه میدهد صادقانه و البته واقعی است.
کارگردان تلاش میکند تا آنجا که مقدور است به این زندگی نزدیک شود و تا حدی که میتواند حقیقت و واقعیت زندگی طلبه جوان را برای مخاطب به تصویر بکشد و البته یکی از مهمترین ویژگیهای این فیلم همین نزدیکی صادقانه و البته صریح است که هم مشکلات را رونمایی میکند و هم لطایف و ظرایف این گونه از زندگیهای طلبگی را منعکس.
با این حال و به بهانه این فیلم که در نوع خود اثر قابل دفاعی است از تصویرگری روحانیت در قاب حیات اخلاقی و رویکردهای معرفتیاش، باید گفت سینمای ایران اگر بنادارد مواجههای عمیقتر و دقیقتر و مستمر با نماد و نمود روحانیت در ابعاد و وجوه مختلفش داشته باشد، باید با وسعت نظر بیشتر و تنوع مضمونی کاملتری به سراغ این حوزه برود تا هم در محدوده تکرار، گیر نکند و هم به بلای یکسونگری مبتلا نشود.