سرویس حاشیه نگاری_ حسن قنبری: دیدن این فیلم جرم است نام اثری تقریبا اجتماعی با رگه های تند سیاسی به نویسندگی و کارگردانی رضا زهتابچیان است که طی رخدادی اعتراضی بدل به یک فاجعه تمام عیار و بالغ ملی نمایانه (مصلحت اندیشانه) می شود. فیلمنامه این اثر با یک معضل و یا تفکر ریشه دار و غلط اجتماعی داستانش را کلید می زند و یک تضاد فکری را بصورتی کاملا سادیستی آغاز می کند ، اما خوشبختانه این آزار شدید به سرعت به پایان می رسد و فیلم را از شباهتی ناخواسته به اثر جنجالی گاسپر نوئه (کارگردان فرانسوی) به نام بازگشت ناپذیر دور نگاه می دارد و با یک هوشمندی تامل برانگیز و روانشناسانه توسط کارگردان ، دوربین خشونت ماجرا را دنبال نمی کند و پلان خود را در همان کادر بسته کلوز آپ نخستینش که پر از تشویش زن است باقی می گذارد تا این نادانستگی از کشف ماجرا را به صورت یک راز و نوعی تعلیق پیش رو در مخاطبینش ایجاد و بسط و گسترش دهد.
پیرمردی مست شبانه یک کینه قدیمی را بواسطه پوشش حجاب چنان شدیدالحن و پرخاشگرایانه بروز می دهد و به یک زن محجبه تعرض می کند. حال این زن همسر یک مرد بسیجی است؛ این چند کلمه خط داستانی و آغازی بر پایه نهادن فیلم بر مبنای تضاد تفکر ، آرمان و اندیشه ها است.
با ادامه پیش رفت ماجرای فیلم فاز جدیدی از داستان شکل می گیرد و قصهی دیدن این فیلم جرم است بستر و لوکیشن خود را می شناسد ، نوعی گروگانگیری اما این بار در یک پایگاه بسیج محلی؛ اکنون تمام اِلمان ها و پیرنگ های داستان پیش به سوی یک مسئله اصلی و مهم و مشترک یعنی یک حادثه تقریبا سیاسی با نمودی بین المللی پیش می روند.
شخصیت های قصه هر یک بر اساس تفکری شکل گرفته اند و برخی نیز بر مبنای چند کلیشه تکراری تعریف شده اند و به عبارتی افراد موفق و نخبه علمی نیز به شمار می روند اما در واقع کدهای اصلی داستان در بخش اولیه اش بر این اصل واقع شده اند تا شخصیت اصلی فیلم را بر اساس مسئله شخصی خودش با شخصیت منفی و مقابلش به نوعی جنون و بی نظمی اجتماعی و هرج و مرج در تصمیم گیری برسانند.
دیدن این فیلم جرم است به تدریج از یک معضل اجتماعی بدل به یک تنش و هرج و مرج سیاسی می شود و تا نیمه های راه به حدی استاندارد و خارق العاده پیش می رود که مخاطب میخکوب شده در سینما را به واسطه تعلیق هایش به سادگی وارد یک بحران ملی و ترس اجتماعی می کند؛ داستان فیلم از برخی لحاظ و در بعضی از موارد به لحظاتی از فیلم آژانس شیشه ای ابراهیم حاتمی کیا در هویت و آرمان خواهی اش نزدیک می شود و گاهی نیز پا را فراتر از آن می گذارد اما به وضوح روشن است که پرداختن به چنین داستان حساس و پر خطری از دید و نگاه یک جامعه برای یک کارگردان تازه کار دشوار و صعب است و همین بخش دشوار از ماجرا است که در برخی لحظات فیلم را از تب و تاب و مسیر صحیح دکوپاژی خود می اندازد و به گونه ای حبابی از خلا را در میان فیلم ایجاد می کند که مخاطب را خسته و دل زده نیز می کند اما با تلاش پیوسته اش مجددا به تعریف ادامه قصه اش باز می گردد و موفقیت آمیز عمل می کند. داستان دیدن این فیلم جرم است نشان از طرز تفکر خالقش یا به اصطلاح همان دل پر او نسبت بحران جدید آقازادگی و نفوذ افراد غیر در سیستم اصلی دارد به گونهای که شخصیت منفی اش را به وضوح به افراد والامقام و بلند مرتبه جامعه نسبت می دهد و یکی دو قطبی پنهان را در لفافه نسبت به موضع گیری اشخاص مهم جامعه نسبت به یکدیگر ایجاد می کند که البته هوشمندانه است و بدین وسیله طی چالش عقایدی که می سازد درون و باطن شخصیت افرادش را به معرض نمایش می گذارد تا طعنه ای نیز باشد بر مدعیانی که سخن و عمل یکسان ندارند و منافق گونه عمل می کنند. دیدن این فیلم جرم است گاهی کنایه هایش را هم به زبان طنز بیان می کند که متاسفانه در نیمه دوم فیلم این نحوه ابراز تفکر سازنده شدت می گیرد و نمودی پر تکرار از این نیش ها را در شخصیت روحانی ماجرا مشاهده و به تدریج حتی دیالوگ ها و مونولوگ های تند و صریح انتقادی ابتدایی اش بدل به شعار های بلند ادامه دار می شوند و حقیقت قصه از آن آرمان خواهی اصلی خود به ورطه سقوط و رویکرد عقده گشایانه سیاسی و تاریخ سمبلیک و کهنه ای نزدیک می شود.
دیدن این فیلم جرم است در برخی لحظات تلویزیونی می شود اما به سرعت بازسازی شده و سر و شکل اصلی خود را می یابد ، تصویربرداری روزبه رایگا هوشمندانه است و بدلیل اضطراب شدید و تنش های مداومش و همچنین ظهور درگیری در فضای بسته شهری از قاب های بسته (کلوز آپی و مدیوم شات) دور نمی شود تا حماسه سرایی بی فایده ای در لانگ شات نداشته باشد و کاملا چریکی عمل کند؛ موسیقی متن جذاب حبیب خزاعی فر نیز این تنش و استرس را در مخاطب دو چندان می کند اما یکی از ضعف های شدید و واضح فیلم دیدن این فیلم جرم است شخصیت پردازی سطحی سیاسیون و نقش اصلی قصه است؛ در برخی لحظات گفتگو محور فیلم بین سیاسیون همگی آن ها سیاس که نیستند هیچ به واسطه تفکرات سیاسی نمایانه یا همان مصلحت و ترسو بودنشان به نوعی احمق و کودن (بزرگنمایی شده) طراحی و تصویر سازی شده اند و مدام مورد طعنه های لوسی از فیلمنامه قرار می گیرند. شخصیت قهرمان داستان هم به یک قهرمان و آرمان خواه حقیقی نمی رسد و عقیم و خاکستری باقی می ماند و توان این اتفاق را ندارد که تنش ایجاد شده ماجرا را به حد اعلای خود برساند و بر اساس مصلحت اندیشی بطور ناگهانی از قصه خارج می شود و مواجه جذابی با شخصیت سردار (امیر آقایی) فیلم ندارد و داستان را در انتها به دست یک شخصیت نمادین ، بی تکلم و قیصرگونه واگذار می کند.
در پایان این فیلم مستعد پیشرفت و تکامل است اما هرچه می نگرم پرداختن به این موضوع برای بار نخست در سینمای یک فرد چیزی جز ریسک و خامی و ناپختگی نیست ، هرچند که تا لحظاتی فیلم فوق العاده پیش می رود و حقیقت اصلی قصه اش را که همان آرمان خواهی (به نوعی عاشورایی) در بستر تنش های کنونی جامعه است به خوبی روایت می کند اما به تدریج و بر اساس ضعف های داستان سرایی و فیلمنامه نویسی از خط قصه و شخصیت ها فاصله می گیرد و همین رفت و برگشت های مدام و پیوسته به مسیر اصلی از یک دست بودن اثر می کاهد.