سرویس حاشیه نگاری _ حمید لازمی: «رسوایی2» فیلمی از مسعود دهنمکی و باز هم بازخوردهای غیر سینمایی. گویا هنوز سینمای ایران موفق به پاکسازی درونش نشده است. همه جای دنیا به هر نوع پدیدهای ارزش قائل میشوند آن وقت قشر مدعی جهانی شدن در این زمینه تابع دنیا نیست و تا میتواند پدیدههای کشورش را از بین میبرد. قصد این نیست که حواشی را نقد کنیم چون این حواشی یک بیماری است که باید تحت درمان قرار بگیرد. قصد این است که به عنوان یک سینما دوست، فیلم را با نگاه منصفانه و بیغرض مورد بررسی قرار دهیم.
یک فیلم سینمایی سه ضلع دارد؛ تجارت و هنر و تکنیک. مخاطب و فروش و استقبال از فیلم در ضلع تجارت است. پیام و رسانه و فحوا در ضلع هنر. تکنولوژی و دستاوردهای فنی و ساختار هم در ضلع تکنیک.
در بخش تکنیک و تکنولوژی و دستاوردهای فنی و ساختار فیلمسازی این فیلم را میتوان حائز اهمیت دانست. کسانی میتوانند در این زمینه نظر بدهند که دستی برآتش داشته باشند و قدرت تشخیص اینکه تصویرسازی در سینمای ایران به مراتب سختتر از هالیوود میباشد. آنجا همه امکانات و تکنولوژی و دم و دستگاهشان ریشه چند دههای دارد و مثلا کارگردانی مثل «استیون اسپیلبرگ» وقتی تصمیم میگیرد محیرالعقولترین تصاویر را در فیلمش داشته باشد به راحتی میتواند به آن دست یابد ولی در ایران برای اینکه به سمت چنین مقولهای برویم باید اراده بسیار داشت چه برسد که عملیاتیاش هم بکنید.
اینکه موضوعی انتخاب شده که در آن فصل باشکوه زلزله در شهر فرضی دارد یک ریسک بزرگ است که طبق معمول از مسعود دهنمکی سر زده و اینکه بعد از عملیاتی شدن موفق شده آن را غیر مضحک خلق کند، بسیار حائز اهمیت است. اینکه بدون داشتن دانش مقدماتی و از روی جهل و موجسواری چنین دستاورد فنی را ندید بگیریم و با گفتن جملات ابلهانهای چون «خارجیها بهترش رو در میارن» از کنارش بگذریم، در راستای نابودی سینما قدم بر میداریم و در صورت غلبه چنین تفکری ظلم بزرگی را بر سینما وارد میکنیم که البته نباید سکوت کرد و با نوشتن و دفاع از این رویداد باید در قبال این خفقان مخوف ایستاد.
مسلما اینطور نیست که در فیلمهای پر از جلوههای ویژه کارگردان نقشی نداشته باشد. در سینمای دنیا این یک موضوع حل شده است که کارگردان وظیفهاش رهبری متخصصین است و اگر با دیدگاه جاهلانه منتقد نماها پیش برویم «کریستوفر نولان» را هم باید یک کودن کارنابلدی بدانیم که تنها کاری که میکند این است که از مدیران جلوههای ویژهاش میخواهد تصویرسازیهای اینسپشن یا اینتر استلار را برایش خلق کنند و خودش هیچ نقشی نداشته و به نامردی زحمت دیگران را به اسم خودش میزند.
مسعود دهنمکی بعد از 10 فیلم و سریالسازی از جانب برخی هنوز پذیرفته نمیشود. البته که این برخی اصلا مهم نیستند ولی دهنمکی به فرض یک بیگانه به سینما هم ثابت شود که نیست ولی موفق شده 10 فیلم و سریال تولید کند و از همان فیلم اولش موفق شده موضوعات دلخواهش را به درستی به تصویر بکشد. در هر کاری هم که انجام داده رنگ و لعاب بهتری به همه چیز فیلمش داده و سعی کرده در هر تجربهای دستاورد جدید داشته باشد که متاسفانه دیده نشد و مورد بایکوت اولیه و تقلید ثانویه قرار گرفته است.
منهای مستندها که از خیلی مستندهای ساخته شده ماندگارتر و تاثیرگذارتر بودهاند در فیلم اخراجیهای یک که کار اول نگاتیوی ایشان است شاهد سکانسهای ماندگاری هستیم و رعایت قواعد فیلمنامهنویسی که در شروع و میان و پایان خوب خلاصه میشود. رعایتی که در کار اول بزرگان سینما هم شاهد نیستیم. در اخراجیهای دو شاهد یک فیلم جنگی اردوگاهی هستیم که اصلاح رنگ تفکیک کننده دارد. استفاده بهینه از جلوههای بصری در صحنههای بیرونی هواپیما در آسمان، ارتباط سکانسیهای خلاقانه، دوربین دیجیتال اس آی تو کی و صحنه خیالی بازی فوتبال رزمندههای ایرانی با سربازان عراقی و... در اخراجیهای سه تجربهای شلوغ و پر سیاهی لشگر که مدیریت کردنشان به جسارت لازم نیازمند است.
در رسوایی سبک فیلمبرداری فرشاد گلسفیدی در اخراجیها سه ادامه پیدا میکند و دهنمکی به فیلمسازی چند دوربینه و سریع روی میآورد و موضوع جدیدی را پیش میکشد. در معراجیها شاهد صحنههای جنگی مسحور کنندهای هستیم که در سینمای جنگی سابقه نداشته است و متاسفانه با حاشیههای رقم خورده پیرامون کشته شدن بزرگمرد جلوههای ویژه میدانی سر صحنه دیده نشدند و مورد ارزیابی قرار نگرفتند. و حالا در رسوایی2 که شاهد یک شهر فرضی هستیم با ساختمانهای مجازی چیده شده و معابر و پلهای متعدد همراه با هلیشاتهای زیبا در شب و روز و یک زلزله جانانه که به موقع دیده میشود و تاثیر لازم را میگذارد.
این همه پیشرفت در فیلمسازی را نمیبینند و بایکوت میکنند و به عمد، میخواهند سینمای تخیلی و فاجعه و اکشن در عین حال قابل تامل را از بین ببرند و از آن سو میبینیم از فیلمسازانی حمایت میکنند که در کار سومش تمام میشود و با اینکه بدترین فیلم جشنواره را ساخته و از هیچ لحاظی قابل بررسی نیست ولی در تریبون جشنواره اعلام میکند که ساختن این فیلم خیلی سخت بود. این یعنی جریانی در منتقدنماها شکل گرفته که دوست ندارند سینمای ایران به تکنیک و تکنولوژی هالیوودی برسد و موضوعات بزرگ را به تصویر بکشد. این جماعت دوست دارند سینمای ایران یک شبه سینمای اروپای اجتماعی صرف باشد که با تلخی بیش از حد و پس و پیش کردن موضوعات کلیشهای ارتزاق کند و عمر بگذراند. سینمای محفلی و کم مخاطبی که نهایتا در گروه هنر و تجربه اکران شود و این همه متخصص فنی از گریم تا طراحی لباس و جلوههای میدانی و بصری و صداگذاری و.... بیکار شوند.
وقیحتر از همه اینکه همین جماعت که قاتل سینمای متعارف و راستین هستند با دیدگاه حق به جانبی سینمای خود را اندیشمند و اصیل و پیشتاز و نجاتدهنده سینمای آینده ایران معرفی میکنند و بر تلاش گران متحولکنندهای چون دهنمکی میتازند. شاهد سینمای وارونه شدهای هستیم که همه تعاریف ذاتی سینما را قلب میکنند و برای اینکه جولانگاه خود را مهیا کنند هیچ مخالفی را برنمیتابند و البته که تلاش مدافعان سینمای مردمی و انقلابی باید بیش از پیش شود تا سینمای ایران از آفتهای فراگرفته پاکسازی شود.
اگر بخواهیم فیلم رسوایی را از لحاظ موضوعی بررسی کنیم ساختار فیلمنامه و روند داستانگوییاش را به همراه مفاهیم دینی که در دل داستان گنجانده شده باید بررسی نماییم. یکی از برجستگیهای مضامین فیلمهای دهنمکی این است که اغلب منحصر به فرد هستند. مسلم بدانید از دلایل استقبال بینظیر از سری فیلمهای اخراجیها این بود که مخاطبان با یک مضمون غیر کلیشهای برخورد کردند. شاید روندی شبیه به لیلی با من است، داشت که ساختار فیلمنامهنویسی به صورت ارسطویی یک ساختار معمول است و 36 حالت نمایشی هم بیشتر نیست ولی مضمونش نه در سینمای ایران و نه در سینمای جهان نظیر نداشته است. اینکه گروهی اراذل و اوباش و لوتی مسلک عازم جبههای میشوند که در مقدس بودنش سخنها گفته شده و برای مردم ایران اثبات شده است مسلما کنجکاو برانگیز و دوستداشتنی است. اینکه از دیدگاه این گروه وارد دفاع مقدس میشویم بدون اینکه تعرضی به مفاهیم ارزشی شود و اتفاقا نتیجهگیری قابل توجهی داشته باشد نشان از همان اصیل بودن موضوع است. مضمونی ایرانی با طنز کلامی برگرفته از ادبیات شفاهی رزمندههای جنگ رفته و تابوشکنیهای متعدد مورد توجه قرار گرفت و این اثر را چه بخواهند و چه نخواهند یک اثر سینمایی ماندگار در سینمای ایران میدانیم.
حالا در رسوایی 1 و 2 که در اینجا هم شاهد مضمونی غریب و غیرکلیشهای هستیم که به ندرت بتوان نمونه عینی از آن یافت. داستان حاج یوسف روحانی مردمی را میبینیم که در معرض امتحان قرار میگیرد و ظاهرا رسوا میشود و نهایتا مشخص میشود که رسوای اصلی جهل مردمی است که دین و بصیرت درونشان ریشه ندوانده و عقلشان به چشمشان است. در رسوایی2 که حاج یوسف روحانی، عارفتر به تصویر کشیده شده و بصیرتش به رخ کشیده میشود، یک مومن و پیر مراد در دل شهری توسعه یافته از نوع سرمایهداری سر به فلک کشیده وارداتی با مدیران تکنوکراتی و از تعهد دور شده که تلاقیشان با هم اتفاقات فیلم را رقم میزند.
حاج یوسف پیشگویی زلزلهای میکند که قرار است بلای جان مردم و مسئولین آلوده به گناه شود. گویا این همه تلاش صورت گرفته نتیجه نداده و شهرمان را نتوانستهایم رنگ دین بزنیم. بت پرستی مدرن بیداد میکند و غفلت آدمیان سرشار. رباخواری و اختلاس و دروغگویی فراوان. به ناگه مردی آسمانی هشداری میدهد همچون مصلحین طول تاریخ که فرستاده خداوند بودند برای اصلاح جامعه غرق در جهالت که با کتمان روبهرو میشود. کهن الگویی آشنا که در قران کریم متعدد در قصص جذابش شنیدهایم که مربوط به دیروز نیست، برای هر زمانی است. دهنمکی برای اینک زمان استخراجش کرده و چه خوب امروزیاش نموده است.
گویی جهالت نماینده و مسئولین مردمان به حدی است که از پیغمبر زمان معجزه میطلبند و حاج یوسف معجزهاش کلام حق است. هشدار میدهد که اگر این روند ادامه یابد فاجعهای در پیش است. آن نیستیم که شعارش را میدهیم و مستحق تلنگری هستیم که تکانی بخوریم و به خود آییم. گویی حاج یوسف پیر مراد آشنایمان است که از تبعید گاه فرانسه به ایران آمد که ما را به آدمیت سوق دهد و امروزه به قدری از مسیر آن روح خدا منحرف شدهایم که باورش نداریم و وقتی زلزله هشدارش را عملیاتی نمیبینیم حتی محکومش میکنیم به تشویش اذهان عمومی و قصد صادراتش را داریم. و چه دکوپاژ خوبی در سکانس نهایی که ریورس ورود امام به فرودگاه مهرآباد را میبینیم. حاج یوسف به همان شکلی که امام(ره) آمد برمیگردد ولی حداقل کارش سپردن این مردم اسیر مدرنیسم به سید الشهدا است که زلزله واقعی را جلوگیری میکند.
مسعود دهنمکی همه فیلمهای سابق را در دل این فیلم گنجانده و یک کاسه شده به بیننده ارائه میدهد. موسیقی اخراجیها را میشنویم. کتاب فقر و فحشا را در خانه حاج یوسف میبینیم. مسابقه قرمز و ابی مستند کدام استقلال کدام پیروزی را داریم و همه پیامهایی که تا اینک گفته به علاوه بستری که برای این مضمون پهن شده است. فیلم جدای از زحمتی که برای پر ملات بودنش کشیده و به بهترین شکل ممکن زلزلهای تاثیرگذار به تصویر کشیده حرف بزرگی را پیش میکشد و آن اینکه از خداوند هیچگاه غافل نشویم.
حرف دینی در غالب فیلمی سینمایی که نه اجباری است و نه دیکتاتور مآبانه. بیننده خالص و بیغل و غش فطرتش را به آن میسپارد و مسلما با آن ارتباط بر قرار میکند و چه اسفناک که برخورد برخی از منتقدین تریبوندار با دهنمکی همچون جهالت جامعه شهر فرضی با حاج یوسف است. رسوایی2 نمونه یک فیلم سینمایی تمام عیار است که جامعه ایرانی و مسلمان ما میطلبد. دهنمکی موفق شده همان کاری که هالیوود میکند را انجام دهد. اگر محصولات هالیوودی همچون کتاب مقدسشان برای مرور دینشان است و سینماهایشان را همچون مسجد و کلیسا میدانند. مسعود دهنمکی هم باورهای دینی را به زبان سینما ساخته و وقتی به چنین موفقیتی نائل گشته باید اقدامش را ستود و از آن قدردانی کرد.