سرویس فرهنگ و هنر حلقه وصل -برخی سوژههای اجتماعی در سینما دائما تکرار و حساسیتآنها مشمول زمان میشود و به همین دلیل اهمیت فیلم شدن خود را از دست میدهند. «رحماجارهای» سوژهای است که در سینما بارها دستمایه چندین اثر قرار گرفته و در فیلمهای بهت (عباس رافعی)، تمشک (سامان سالور)، بادیگران (ناصر ضمیری) دستمایه قرارگرفته و اهمیت دراماتیک خود را برای مخاطبان سینما از دست داده است. «بیمادر» هم در ادامه همین موجی تقلیدی، بدون ارائه بدیعی به سوژه «رحماجارهای» میپردازد.
کارگردان فیلم در نشست رسانهای اثرش درباره تمرکز فیلم روی سوژه رحم اجارهای روز گذشته گفت: این داستان در بستر موضوعی بهنام رحم اجارهای روایت میشود اما موضوع ما چیزی فراتر از موضوعی مثل یک رحم اجاره ای است. میخواستیم نوعی خودپرسشگری مطرح کنیم تا مخاطب از خودش بپرسد اگر جای تک تک این کاراکترها بود در چه موقعیتی قرار می گرفت.
اگر درونمایه داستانی را با موضوع «رحماجارهای» از فیلم «بیمادر» حذف کنیم، چه محتوایی برای دنبال کردن این روایت باقی خواهد ماند؟
موضوع نازایی و رحم اجارهای بیست سال قبل اگر گزارش مکتوب یک رسانه بود یا دستمایه داستانی سریال یا فیلمی قرار میگرفت، قطعا پرمخاطب و حساسیتبرانگیز میشد، اما در شرایط کنونی این سوژه مشمول زمان شده و استفاده داستانی از چنین سوژهای بوی کهنهگی میدهد.
علاوه بر کهنهگی سوژه اصلی، فیلم «بیمادر» پر از حفرههای فیلمنامهای است. در سکانسهای ابتدایی امیر علی موذن (امیر آقایی) در مقام یک روانکاو خطاب به یکی از بیمارانش که در رابطههای مختلفی قرار گرفته و به شرکای زندگیاش خیانت میکند میگوید که اگر به من پول میدهی که خیانت تو را تائید کنم سخت در اشتباهی. (نقل به مضمون) اما همین کاراکتر در ابتدا احساس همدلانه و سپس قصد داشتن روابط عاشقانه با مهروز را دارد، زنی که فرزند او را در شکم دارد.
در سکانسهای دیگری سخنرانیهای انگیزشی امیرعلی در مورد عاشق شدن به پارادوکسهای این کاراکتر دامن میزند. در سکانسی دیگر همسرش مرجان (میترا حجار) از او میخواهد که با موضوع رحم اجارهای کنار بیاید و به امیرعلی میگوید که آیا نمیخواهد زنی که پذیرفته فرزند آنها را به دنیا آورد را از نزدیک ببنید، امیر علی پاسخ میدهد از منظر او این زن یک محیط آزمایشگاهی است و به مراتب سستی این کاراکتر بیشتر نمود پیدا میکند.
چندی بعد با ظن برادر مهروز، محمود، به باردار شدن خواهرش، مرجان مجبور میشود محیط آزمایشگاهی امیر علی را به خانه خودشان بیاورد و امیرعلی که بارها ادعا میکند عاشق مرجان است با دیدن دستهای مهروز کارخانه فانتزیهایش شروع به تولید میکند و برای او کرم پوست تهیه میکند.
شناخت امیرعلی به عنوان یک رواندرمانگر بسیار این روایت سخت و پیچیده میکند. امیر علی دور از چشم همسرش همراه با مهروز و عرفان برای شام خوردن دونفره به بام تهران میروند و مرجان متوجه برانگیخته شدن احساسات همسرش نسبت به مهروز میشود.
نشانههایی از تشدید شدن روابط عاطفی میان این دو نفر فیلم وجود دارد اما ترسی دراماتیک در فیلم وجود دارد که سازنده جرات نمیکند با آن پیش برود اما تردیدهای مرجان سبب گسست عاطفی میان او و امیرعلی میشود وتکلیف تماشاگر با کاراکتر امیرعلی و خواستههای مشخص نیست.
آیا این روان درمانگر نخبه واقعا عاشق مهروز شده است؟ آیا احساسات او از سر ترحم است؟ در ابتدای فیلم از او شنیدهایم که مهروز صرفا یک محیط آزمایشگاهی است و این قلیان احساسات و شام دونفره منطق داستانی ندارد. نکات عجیبی در این فیلم وجود دارد که به ابهامات دراماتیک در فیلم دامن میزند.
مرجان هم به دوگانگی رفتاری مبتلاست. از طرفی در مواجه با مریض افغانش که خواستار سقط جنین است، برای لحظاتی از کالبد یک دکتر خارج میشود و شعارهای کلیشهای در سطح روزنامهدیواری مدرسهای را در مقابل معترضه این زن ارائه میدهد که سقط جنین گناه است و ...
مرجان که سمبل اخلاق است در مقام یک پزشک با جابجایی نوبت عمل پیوند عرفان، مهروز را به عنوان یک کشتزار انسانی به دام میاندازد. این رفتار ضد پزشکی مرجان با آن شمایل نصیحتگرایانه در مقابل زن افغان چه تناسبی دارد.
از قضا چون روایت با خانواده بورژوایی «مرجان- امیرعلی» آغاز میشود، آنها میشوند سمبل اخلاق و محمود برادر مهروز میشود سمبل ضد اخلاق بودن!
مرگ ناگهانی کودک حین عمل پیوند کلیه و تصادف ناگهانی مرجان که خیلی سریع بافتهای آسیبدیدهاش ترمیم میشود نشان از بیبرنامگی در طراحی نقطه عطفهای دراماتیک است.
سکانسبندی های فیلم بسیار دچار اشکال است. به عنوان مثال در صحنهای از فیلم مرجان به دنبال گفتوگو با مهروز (پردیس پورعابدینی) است تا او را قانع کند طی قراردادی رحمش را اجاره دهد. آیا این گفت وگو که جنبه توافقی دارد بر اساس یک قاعده مشخص انسانی باید در یک محیط ثابت صورت پذیرد. نحوه مطرح کردن موضوع با مهروز در خودرو آنهم در حال رانندگی وقتی محیط آزمایشگاهی از اصل موضوع بیخبر است، با هیچ منطقی نمایشی و انسانی همخوانی ندارد.
یکی از حفرههای مهم فیلمنامه برای ایجاد نقطه عطف مسئله مسمومیت در حاملگی است. آزمایشگاههای اولیه مهروز بر اساس دادههای فیلم خطرناک است و ممکن است باعث مرگ محیط آزمایشگاهی شود. پس از چند ماه که از بارداری مهروز میگذرد امیرعلی و مرجان اصرار دارند که محیط آزمایشگاهی، بچه را سقط کند اما مهروز زیربار نمیرود. دلایل و استدلالهای متن اثر حاکی از یک زایمان خطرناک است. اما اتفاقی نمیافتد و مهروز فرزندش رابه دنیا میآورد و هر دو سالم میمانند. اصلا کاشت داستانی مسمویت حاملگی چرا به صورت ناگهانی فراموش شد. بازیهای بد، درام متشتت، کارگردانی بسیار آماتوری از دیگر مشکلات فیلم بیمادر است که حتی به عنوان فیلم اول کارگردان نمیتوان برای آن امتیازی قائل شد.
فیلم «بیمادر» اثر پر از تردید و ترسویی است. تردید از این باب که میان گفتن و نگفتن، میان اخلاق و نسبیگرایی اخلاقی وامانده است و میان موجی از ادای دینهای سینمایی به فیلمهایی نظیر تمشک، «بادیگران» و بهت (عباس رافعی) با سوژه منسوخ «رحماجارهای» در آن مستتر است.