سرویس حاشیه نگاری -حمید حیدری: حاتمی کیا فیلمساز آرمانگرایی است، نسبت او با آرمانهای انقلاب اسلامی در سه صورت کلی طبقهبندی میشود حالت اول قصه حماسههای آرمانی را روایت میکند (دیده بان، چ)، حالت دوم از تبعات آرمانگرایی میگوید (به نام پدر، برج مینو) و حالت سوم از تعارض عرف موجود جامعه با انسانهای آرمانخواه قصه میسازد (آژانس شیشهای، از کرخه تاراین، هویت) که وجه مشترک هر سه حالت در متن قرار گرفتن آرمان برآمده از انقلاب اسلامی است.
قصه فیلم جدید حاتمی کیا از سنخ دسته اول است یعنی قصه حماسهای آرمانی، آنجایی که قرار نیست دیگر قهرمان شک کند (به رنگ ارغوان)، مظلوم و طلبکار واقع شود (آژانس شیشهای) یا به بنبست رسده باشد (موج مرده). گویا قهرمان میخواهد به میدان آمده و راهی را طی کند (دیده بان، چ). و این یعنی جذابترین چارچوبی که یک فیلم سینمایی در آن میگنجد؛ اما اهمیت فیلم جدید حاتمی کیا فقط مربوط به مضمون آن نیست این فیلم دست روی موضوع مهمی نیز گذاشته است. بهوقت شام تازهترین اثر حاتمی کیا چنین داستانی دارد: دو خلبان ایران مأمور میشوند تا تعدادی از مردم شهر تدمر که در محاصره داعش هستند را با یک هواپیمایی ایلوشین نجات دهند... .
شش سال از بحران سوریه گذشته و ایران در کنترل و حل این بحران نقشی اساسی داشته اما هنوز به تعداد سالهای حضور ایران در این جبهه فیلمهای سینمایی نساختهایم و در مقابله با جبهه مقابل به هزینههای نظامی بسنده کرده و از هزینههای فرهنگی که ازقضا میتواند تأثیرمان را در این جبهه را برای بلندمدت ماندگار کند غافل بودهایم. حال آنکه جریان مقابل آنچنان که حاتمی کیا هم به تصویر کشیده است، بیشترین هزینه خود را خرج تبلیغات جنگ می کند.
اینکه کدامیک از مسئولین در این فرآیند نقش بیشتری داشتهاند تحقیقی میدانی و آسیب شناسانه میطلبد تا با تدوین استراتژی مشخص هم ملاحظات مسئولین در نظر گرفته شود هم فیلمسازان پا به میدان بگذارند.
اما در میان تمام محدودیتها و ریسک بالای پا گذاشتن در میدان فیلمسازی محور مقاومت ابراهیم حاتمی کیا پا در این عرصه حساس گذاشته است و فیلم تحسین شده بهوقت شام را روانه جشنواره فجر کرد که با همه کینه توزی ها هیچ کس نتوانست فیلمش را و کارگردانی حاتمی کیا را نادیده بگیرد، اتفاقی که اگرچه برای حاتمی کیا چندان بیسابقه نیست!
خاکستر سبز
حدود بیست و چهار سال پیش در میانه جنگ بوسنی، ابراهیم حاتمی کیا در شرایطی فیلم خاکستر سبز را ساخت که بازهم فیلمسازان ایرانی چندان رغبتی برای فیلمسازی در این موضوع نشان نداده بودند، جنگ بوسنی با همه تلاش رزمندگان ایرانی برای دفاع از مسلمانان در بعد نظامی با شرایطی به پایان رسید که ایران نتوانست مانند دیگران دامنه نفوذ خود در این کشور را پایدار کند، یکی از دلایل عمده آن عدم توجه جدی به کار فرهنگی و ارتباطی میان دو ملت بود، خاکستر سبز حاتمی کیا هم که فیلمی درخشان در ابعاد فنی خصوصاً فیلمبرداری و بازیگری بود نتوانست خلأ بزرگ موجود را پر کند. هنوز هم پس از سالها خاطرهای که در حافظه سینمای ایران از حضور جمهوری اسلامی در جنگ بوسنی ماندگار شده همان فیلم حاتمی کیاست.
اما این واکنش داشتن به موضوعات حساسی که کمتر کسی به سراغ آنها رفته به همینجا ختم نمیشود. درست درزمانی که بحثهای تئوریک پیرامون نسبت انقلاب اسلامی با مدرنیته خصوصاً تکنولوژی بهعنوان محصول دنیای مدرن بسیار داغ بود، حاتمی کیا فیلم مهاجر را ساخت، فیلمی که در آن خبر از نوعی تصرف معنوی در تکنولوژی میداد، و برخلاف فیلمهای معمول آن سالها که قرائتی هالیوودی از جنگ داشتند، در فضایی بیتکلف خبر از اختلافنظرهایی بین رزمندگان میداد که بعدها همین اختلافنظرها موجب پدید آمدن گروههایی از رزمندگان سابق که آرمانهای متفاوتی داشتند شد.
از کرخه تا راین یکی دیگر از فیلمهای جسورانه حاتمی کیا بود که در فضای دگرگون شونده اوایل دهه هفتاد ساخته شد، زمانی که سیاستهای تکنوکرات ها با عنوان دوران سازندگی به کشور غلبه داشت، گویی در نگاه صنعتی و سودمحور به جامعه دیگر مجالی برای آرمانگرایی یک بسیجی نمانده بود، سعید رزمنده بسیجی دوران جنگ برای معالجه چشمش به آلمان رفته و در آنجا دوستانی را میبیند که خسته از بیمهریها برای پناهندگی تلاش میکنند، اما تفاوت نگاه حاتمی کیا به بسیجی ازجنگبرگشته که پرداختن به شخصیت او را حساس میکند دوری از نگاه سنتی به کاراکتر بسیجی است. خواهر سعید برخلاف تصور سینمایی معمول ظاهری متفاوت با تیپهای همیشگی خانوادههای رزمندگان دارد اما این تفاوت ظاهری موجب بروز کینه و عقده این کاراکتر نسبت به آرمانهای سعید نیست، اتفاقی که در بسیاری از فیلمهای روشنفکری نمایان شایع است، شخصیتهای سیاهوسفید که هیچ فصل مشترکی ندارند، اما خاتمی کیا با ساختن قصهای که استعداد بسیار بالایی برای غلبه گزارههای روشنفکری را داشت، درنهایت فیلمی ساخت که به خاطره جمعی مردم ایران از سرنوشت جانبازان بعد از جنگ تبدیل شد.
آژانس شیشهای معروفترین فیلم حاتمی کیا، حساسترین فیلم او نیز بود، بهطوریکه در زمان ساخت با مشکلات عدیدهای ازجمله تأمین اسلحه و آکساسوار خاص فیلم مواجه شد. فیلم در اکران با واکنشهای متفاوتی روبرو شد، برخی آن را نشانهای از پایان دوران آرمانگرایی و شروع دوره بهاصطلاح عقلانیت میدانستند، گروهی دیگر مرثیه برای بچههای جنگ و عدهای فیلم را نشانهای از شک فیلمساز در نسبت میان آرمان و واقعیت نظام، آژانس شیشهای فارغ از سرانجامی که برای قهرمان قصه رقم زد توانست در موقعیتی نمایشی تیپهای مختلف اجتماعی را که هرکدام تفکری خاص داشتند در یک مخمصه گرد هم بیاورد تا هرکدام از نگاه خود به چاره کار عباس فکر کنند، در این موقعیت حاتمی کیا ثابت کرد که فقط عدهی کمی مانند حاج کاظم حاضرند برای آرمانشان هزینه بدهند.
بادیگارد دیگر فیلم حاتمی کیا بود که در اتمسفری کاملاً متفاوت با فیلمهای قبلی حاتمی کیا شکلگرفته بود، دیگر خبری از آن رزمنده زمان جنگ که علت دراماتیک شدن ماجرای زندگیاش اتفاقات دوران جنگ باشد نبود، حیدر بادیگارد یکی از مقامات سیاسی نسبت به وظیفهاش دچار تردید شده بود، این تردید اما فقط منجر به پا پس کشیدن از وظیفه سازمانی نبود، بلکه شروع بازنگری حیدر (ایضا حاتمی کیا) در تعاریف خود از شالودهی ظاهری انقلاب بود.
وجه مشترک همه این فیلمها توجه به آرمان ها و فرار از وضع موجود به سمت وضع مطلوب با یک روحیه ی انقلابی بوده است، و از طرفی همه این فیلم ها گواه آن است که حاتمی کیا فرزند زمانه خویش است، چنانچه به وقت شام در زمانی ساخته شد و محتوایی داشت که بصورت خاص در خصوص حفظ منافع ملی و دفاع از مردم در یک مقیاس بین المللی بود که آن هم منبعث از همین روحیه انقلابی است.
حالا بعد جشنواره که هجمه ها به سمت حاتمی کیا بخاطر شاهکار به وقت شام زیاد شده این فهم سختی انقلابی عمل کردن نیز بیش از پیش عیان گشته است.