
سرویس حاشیه نگاری: نهم دیماه چند سالی است که علاوه بر سالگرد حماسه مردمی در حمایت از ولایت و انقلاب اسلامی، سالروز شروع یکی از بزرگترین اتفاقات فرهنگی سینمایی کشور است و نهم دی ماه ۱۳۹۵ هم اولین روز از هفتمین جشنواره مردمی فیلم عمار است. جشنوارهای که شاید بتوان آن را جزو حماسههای مردمی و محل رویش هنرمندان انقلاب دانست.
ساعت حدود ۱۵ از محل کار به سمت سینما فلسطین راه افتادم، در راه خاطرات چند دوره گذشته که در جشنواره حضور داشتهام را مرور میکردم، فیلمها و مستندهای جذابی که دیدهام، دوستانی که هر سال یک هفته در سینما فلسطین دیدارهایمان تازه میشود، کارگردانان جوان و باصفایی که از شهرهای مختلف کشور آمدهاند با گویشهای شیرین و متفاوت و اتفاقات دیگری که در نوع خود جذاب هستند.
بعد از طی چند ایستگاه به خیابان طالقانی میرسیم و وارد سینما میشویم. فضای سینما و آدمهای آنجا با آنچه در دیگر سینماها و بخصوص سینماهای بالاشهری دیدهایم متفاوت است و ویژگی خاصی در همان نگاههای اول جلبتوجه میکند ظاهر ساده و معمولی دستاندرکاران و مهمانان و کارگردانان است، حجاب زنان و چادری بودن خانمهایی که در عمار شرکت میکنند از نکاتی است که شاید نظیرش را در هیچ جشنوارهای نتوان یافت. از فضای ساده و صمیمیت حضار و همچنین طرز برخوردهای مهربانانه میتوان فهمید که اینجا جشنوارهای برای مردم برپاشده است، مردمی که هم دردکشیدهاند و هم دغدغه دارند، مردمی که اگرچه درآمد سالیانهشان از فیش نجومی یک ماه بعضی مدیران مفسد کمتر باشد اما ستارههایشان در آسمان از تعداد صفرهای فیشهای نجومی بسیار بیشتر است.
در همان ابتدای ورود چند تا از دوستان قدیمی را میبینم که مشغول کار و رفتوآمد هستند، دوستانی که این روزها هر کدام در گوشهای مشغول فعالیت و تلاش در جبهه فرهنگی انقلاب هستند و این یک هفته هم به عشق مردم آمدهاند تا در یکی از بزرگترین اتفاقات فرهنگی انقلاب کاری انجام دهند و باری از دوش انقلاب بردارند.
سینما را بالا و پایینی میکنم. بعد از دیدن برنامههای اولین روز عمار به طبقه سوم میروم، جایی که محل برگزاری نشستها و برنامههای تلویزیونی است و بچههای صداوسیما سخت مشغول تصویربرداری هستند، کارگردان مدام میگوید «برنامه زنده است...سروصدا نکنید». کمی آنطرفتر غرفهی حلقه وصل برپاشده و دارند غرفه را آماده میکنند تا پذیرای کارگردانان و شرکتکنندگان در عمار باشند، غرفه دیگر کتابفروشی است و غرفههای دیگر هم هر کدام کاری انجام میدهند.
طبق برنامه یکی از مستندهایی که روز اول اکران خواهد شد «پسرم» نام دارد و مربوط است به یکی از شهدای دلاور تیپ سربلند فاطمیون که در دفاع از حریم اهلبیت علیهمالسلام در سوریه به شهادت رسیده است. مستندی که دلهرهها و نگرانیهای روز و شب یک مادر را نشان میدهد زمانی که پسرش در جبههها مشغول نبرد است. دلواپسیهای مادری که آیةالکرسی لالایی شبانهاش شده برای پسر، و در آخر اما پسر شهید میشود و به ایران آورده میشود، مادر بر بالینش حاضر میشود و با جملهای که به فرزند شهیدش گفت «شیرم حلات باشد» اشک از دیدگان حاضران جاری شد. این جمله «شیرم حلالت باشد» تنها یک حس مادرانه نیست. چگونه است که مهر مادر به فرزند در دنیا مثالزدنی شده اما وقتی جنازه شهید برای مادرش آورده میشود مادر آنگونه باصلابت با پسرش وداع میکند که همه بهتزده میشوند و اشک و حسرت از دیدگانشان جاری میشود. غیر از این است که این مادران از نسل مادران شهدای کربلایند که فرزندانشان را به عشق حسین علیهالسلام به قربانگاه فرستادند؟ غیر از این است که این مادران درسآموختگان زینب کبری(س) هستند که شهادت فرزندانشان را جز زیبایی نمیبینند؟
در اولین روز جشنواره عمار فیلمهای کوتاه و نیمه کوتاه دیگری نیز اکران شد که از آن جمله میتوان به مستند «خیرالنساء» اشاره کرد که ماجرای پیرزنی است از اهالی سبزوار که در زمان جنگ برای کمکرسانی به رزمندگان به سوسنگرد میآید و با زنان دیگر به پختوپز و کارهای تدارکاتی دیگر میپردازد، مستند «آسمان خاکی» از دیگر مستندهایی که روز گذشته اکران شد روایتی بود از بمبارانهای متعدد شهرستانهای استان لرستان از جمله خرمآباد، بروجرد و نورآباد و کشتهشدن تعداد زیادی از هموطنانمان در این بمبارانها.
اما یکی از نکاتی که در فیلمهای عمار وجود دارد جرات و جسارت فیلمسازان جوان انقلابی است که دوربین را میان مردم میبرند و از زندگی ساده و صمیمی آنها و همچنین از محرومیتهای آنها فیلم میسازند اما فیلمهایی بدون سیاهنمایی و تحقیر مردم پاک و زلال مردم روستایی. کاری که بسیاری از فیلمسازان بزرگ که این روزها در جشنوارههای متعدد خارجی و داخلی جایزه دریافت میکنند، جرات و جسارت انجام آن را ندارند و شاید هم دغدغهای برای این کار وجود نداشته باشد مگر آنکه بخواهند آن را سیاه جلوه دهند و یا بهرهبرداری سیاسی از آن انجام دهند.