سرویس حاشیه نگاری _ سید سجاد طباطبایی: کم کم گوش و چشممان دارد عادت میکند به شنیدن و دیدن اخبار حوادثی از جنس آنچه پیشتر سراغش را فقط در فلان نقطه اروپا و یا فلان ایالت آمریکا داشتیم و امروز در همین گوشه و کنار پایتخت امالقرای جهان اسلام!
خوشمان بیاید یا نه، ما هم کم کم داریم آمریکایی میشویم! البته نه از حیث مثبت که برعکس! به همان نسبت در راه مدرنشدن بیراه رفتیم، که مثلاً از تمام جنبههای تکنولوژیک و مراحل ساخت، توسعه، بازاریابی و مصرف دستگاهی با شکلک سیب گاز خورده فقط بخش مصرفش را خوب یاد گرفتیم و یک جوری افتادیم به سلفی (بخوانید خویشانداز) گرفتن با سیبهای گاز خورده در آینه آسانسور و ماشین و حتی سرویس بهداشتی کأنه سیب پشت دستگاه را ما گاز زده ایم! حال آنکه تمام سهم ما از این ماجرا پولی است که به شکل ارز رایج دنیا از مملکت خودمان به جیب پژوهشگاههای علمی و پژوهشگران، کارمندان و کارگران ینگه دنیا واریز میکنیم تا راس سال جدید میلادی مدل جدید تر را برایمان آماده کنند تا باز هم ما مصرف کنیم!
به نظر حقیر در قرن ماضی مشکل از روزی شروع شد که نماد روشنفکریِ عدهای کراوات و عدهای دیگر لباس فرم شوروی کمونیست ولو با تاریکترین افکار شد و معیار مترقی بودن، تعدد عکسهای یادگاری با برج ایفل و خیابان شانزلیزه (که از این حیث شاهان قاجار مترقیترین مردمان روزگار پیشین بودند)؛ یعنی میخواهم بگویم خشت کج آنجایی نهاده شد که همه چیز در ظاهر خلاصه شد.
برگردیم به عصر حاضر و بحث خودمان و جامعهای که بخشی از آن بر حسب غریزه لذت جویی و به مدد تبلیغات خوشمزه خارجی و داخلی در سراشیبی غربی شدن ترمز دستی را خوابانده و دنده را خلاص کرده است! جامعهای که تنها دریچه الهامش از غرب، هالیوود و چند عدد بشقاب در جهات مختلف است که خدای ناکرده سیگنالی از قلم نیافتد.
چنین جامعهای فقط ظاهر رنگی با کیفیت فول اچ دی – و اخیراً اولترا اچ دی- را میبیند و اتفاقات تلخند آمیزی در ناخود آگاهش میافتد؛ جامعه به طور ناخود آگاه میپذیرد آن ماشین آخرین سیستم موجود در تصاویر را همان خانم جوان و زیبای نسبتاً عریان که پشت فرمان نشسته و از قابلیتهایش تعریف میکند ساخته حال آنکه در عمق کار که بروی با اسامی و چهرههایی روبرو می شوی که بیشتر شبیه آن چیزیست که در کوچه و خیابان و بویژه دانشگاههای خودمان میبینیم!! اما جامعهای که مدرنیته را از دریچه چشم و ظاهر گرفته، همان دختر نیمه عریان را مساوی با تکنولوژی آخرین سیستم فهم میکند و تلاش میکند خود را هرچه بیشتر شبیه همان دخترکند تا مدرن شود و روزی بتواند خودش آن ماشین آخرین سیستم را بسازد؛ هرچند که این مثال سادهایست.
اما همه این کیبورد فرساییها برای یادآوری این نکته بود؛ آن بخشی از جامعه که فقط در ظاهر تبدیل به مقلدی از مظاهر مدرنیته شد، لاجرم در همان ظواهر خواهد ماند و به اصل توسعه و پیشرفت در علم و صنعت و تکنولوژی نخواهد رسید. این جامعه از مدرنیته فقط آسیبهای اجتماعی – فرهنگیاش را به ارث خواهد برد آن هم با یک تاخیر فاز چند ساله.
در اینصورت با جامعه ای روبرو خواهیم شد که وضعیتش بسان همان پرندهای است که کارش به تقلید راه رفتن طاووس کشید و پرواز کردن خودش را هم از یاد برد. جامعهای که پولدارهایش خود را شبیه فقرای نیویورکی میکنند، فقرایش در مسابقه پولدار و باکلاسنمایی از هم سبقت میگیرند، دخترانش شبیه پسران و پسرانش شبیه دختران میشوند، بد پوششی – که گاهی صدچندان از بی پوششی بدتر است - کف کوچه و خیابان و حتی دانشگاه و مدرسه امنیت روانی جامعه را مخدوش میکند.
همه این موارد، مصائب یکی دو دهه پیش همان جوامع مدرن است که نه تنها اکنون بهتر نشده، بدتر هم شده است. حوادث امروز غرب از قبیل کشتار در مدرسه توسط یک دانش آموز میتواند واقعیت آینده جامعهی تقلیدی امروز باشد، کما اینکه قتل و تعدی به یک دختر خرد سال توسط یک جوان واقعیت دیروز همان جوامع بوده است!
جامعهای که امروز در بهت جنایت یک پسر17 ساله در قتل و تجاوز به دختر بچه 6 ساله فرو رفته، نتیجه عمل خود را در بد پوششی، رواج بیقید هرزهنگاری و خشونت در فضای مجازی و مواردی از این دست میبیند، چه اینکه جامعهای که آرامش روانی جنسی داشته باشد و نوجوانش در سن 17 سالگی در معرض آماج انواع تصاویر حقیقی و مجازی محرک و روابط بی مرز نباشد، مسلماً شاهد چنین فجایعی هم نخواهد بود.
چه بسا در روز جزا همین پسرک متهم به قتل که از زمین و زمان برایش فحش و ناسزا میبارد جلوی تک تک ما را بگیرد؛ از آن تولیدکنندهای که لباسهای محرک و نیمه عریانی را فروخت و کسانی که بعضاً به ناچار خریدند و پوشیدند آن البسه بدتر از عریانی را و آن مسئولی که به این امر و موراد دیگر (از جمله نبود نظارت بر هرزه نگاری شبکه های اجتماعی) رضایت داد، تا آن خانوادههایی که با شرایط محیرالعقول ازدواج جوانان را سخت کردند و آن منورالفکری که معتقد است سینمایی که اتاق خواب را نشان ندهد ناقص است و قشر متدینی که امر به معروف و نهی از منکر را یا انجام نداد و یا جوری انجام داد که انجام ندادنش سنگینتر بود. و پیش از همه یقه همانهایی را میگیرد که تا دیروز حرفشان این بود که به جای مقابله با بدپوششی مردان و زنان-که البته در شیوه مقابله بحث بسیار است- مثلا بروید با اختلاس و فقر مبارزه کنید و امروز بدون اعتراف به اینکه این فاجعه معلول همان بد پوششیها و فقر فرهنگی است که مخالف برخورد با آن بودند، در قامت مدعیالعموم ظاهر شده، اشک میریزند و شمع روشن میکنند و برای دیگران کیفرخواست صادر میکنند، از پلیس و خود آن پسرک گرفته تا کل حکومت! اما هیچ نقشی برای خود و رسانههایشان که وظیفه بزککردن ظاهر مدرنیته و مصادیق جغرافیاییش از جمله آمریکا را بر عهده دارند، قائل نیستند.
سخن طولانی شد و دیگر به تقصیرهای خودمان در این ماجرا، از یک کلاغ چهل کلاغهای فضای مجازی تا محترم نشمردن آبروی هر دو خانواده متهم و مقتول و ...که همگی میتوانند از نتایج همان تقلید کورکورانه از مدرنیته باشند، نمیپردازیم.