
به گزارش حلقه وصل: تا همین چند سال پیش، اگر کسی صدایش خوب بود، شعر و ملودیاش جاندار، و کمی هم پشتکار داشت، بالاخره در دل مخاطب جا باز میکرد. اما حالا دیگر انگار صدا و دل و ذوق، کافی نیست. موسیقی، بهویژه در ژانر پاپ، تبدیل شده به صنعتی پرهزینه که بدون سرمایهگذار، بدون تبلیغ، بدون بیزینسپلن، حتی به مرحله شنیده شدن هم نمیرسد. سؤال اینجاست؛ آیا سرمایهگذاری به رشد موسیقی کمک کرده یا آن را در خدمت بازار و سلیقه لحظهای قرار داده است؟
در سالهای اخیر، روند تولید موسیقی در ایران بیش از هر زمان دیگری تحت تأثیر متغیرهای اقتصادی قرار گرفته است. اگر روزگاری خلاقیت، ذوق هنری و توانایی فنی سه ضلع اصلی شکلگیری یک اثر موسیقایی بودند، حالا ضلع چهارمی با قدرتی بیرقیب وارد صحنه شده؛ پول.
موسیقی امروز، بهویژه در شاخه پاپ، دیگر صرفاً محصولی هنری نیست؛ بلکه یک پروژه سرمایهگذاری با تمام مختصات بازار است. ورود عوامل متعدد غیرهنری به روند تولید، از جمله اسپانسرها، پلتفرمهای دیجیتال، مدیران تبلیغاتی و حتی شرکتهای وابسته به برندهای تجاری، نشان میدهد که هنر موسیقی بهتدریج در حال تبدیل شدن به کالایی بازاری است که شاخص اصلی موفقیت آن، سودآوری مالی است نه ارزش فرهنگی.
در چنین مدلی، کیفیت هنری یک قطعه یا اصالت محتوای آن، در اولویت دوم یا سوم قرار میگیرد. انتخاب ترانه، تنظیم موسیقایی، طراحی ویدیو، حتی سبک اجرای خواننده، همگی با تحلیل بازار و بر اساس الگوریتمهای بازخورد مخاطب تنظیم میشوند. بدین معنا که خالق اثر، هر روز بیشتر از نقش «هنرمند» فاصله میگیرد و به «تولیدگر محتوای بازاری» تبدیل میشود.
ساختار معیوب چرخه دیدهشدن
رسانههای دیجیتال، بهویژه شبکههای اجتماعی، بهظاهر بستر آزادی برای عرضه موسیقی ایجاد کردهاند، اما در عمل، بهشدت پولمحور عمل میکنند. در نبود نظام منسجم رسانهای رسمی یا نهادهای حمایتکننده از هنر فاخر، ویترینهای اصلی موسیقی در اختیار پلتفرمهایی قرار گرفته که بهسادگی با پرداخت هزینه، امکان دیده شدن یا شنیده شدن را فراهم میکنند.
در این فضا، هنرمندی که توان مالی برای خرید فضای تبلیغاتی، ساخت موزیکویدیوهای پرزرقوبرق، یا پرداخت هزینه انتشار در صفحات پرمخاطب را ندارد، عملاً از رقابت بازمیماند؛ حتی اگر اثرش از نظر هنری بسیار غنیتر باشد.
شاید مهمترین و نگرانکنندهترین تأثیر پول در موسیقی، هدایت سلیقه عمومی بهسوی محصولات سطحی و تکراری باشد. وقتی سرمایهگذار به دنبال بازگشت سریع هزینه است، طبیعتاً از آزمونوخطا پرهیز میکند. نتیجه، تولید قطعاتی شبیه به هم، با ساختاری آشنا و ترانههایی سادهفهم و معمولاً خنثی است. این چرخه باعث میشود مخاطب دائماً با یک نوع موسیقی مواجه شود و به تدریج، ذهن و ذائقهاش به همان عادت کند.
در این شرایط، شنیدن موسیقی متفاوت یا عمیق، برای مخاطب حتی «غیرعادی» تلقی میشود.
حذف تدریجی موسیقی مستقل
در ساختار فعلی، موسیقی مستقل «یعنی آثاری که بدون حمایت مالی از بیرون و تنها با تکیه بر توان هنری تولید میشوند» روزبهروز منزویتر میشوند. عدم دسترسی به بودجه تبلیغاتی، نبود شبکه پخش حرفهای و موانع ساختاری در گرفتن مجوز، همه دستبهدست هم دادهاند تا صداهای مستقل بهسختی به گوش مخاطب برسند.
بسیاری از این آثار، که در شرایط برابر میتوانستند نقش مهمی در ارتقای سلیقه شنیداری جامعه داشته باشند، در انزوا میمانند و به جای تأثیرگذاری، تنها در حلقهای کوچک از مخاطبان خاص شنیده میشوند.
در شرایطی که بازار موسیقی بهشدت بهسوی سوداگری و مصرفگرایی میل کرده، انتظار میرود نهادهای مسئول فرهنگی نقش تنظیمگر و متعادلکننده ایفا کنند. این بهمعنای دخالت مستقیم در تولید یا سانسور نیست، بلکه فراهم کردن بستری برای رشد موسیقی فاخر، حمایت از هنرمندان مستقل، تقویت رسانههای تخصصی موسیقی و شفافسازی در نظام مجوز و پخش است.
بدون حضور این نهادها، موسیقی بهسرعت به کالایی مصرفی و بیهویت تبدیل میشود که نهتنها از فرهنگ عمومی دفاع نمیکند، بلکه گاه آن را تضعیف میکند.
پول، در ذات خود ابزار است؛ اما وقتی از ابزار به معیار تبدیل شود، اثر هنری هم از پیام و معنا تهی میشود. موسیقی، برای آنکه زبان دل و جان بماند، باید از قید سلطه سرمایه آزاد شود یا دستکم در برابر آن توان ایستادگی پیدا کند. این مسیر، نه با شعار، بلکه با سیاستگذاری دقیق، حمایت هدفمند، و تقویت ساختارهای عادلانه در توزیع، تولید و مجوز ممکن خواهد شد.