
سرویس پرونده _ فاطمه عاطفی: باید اعتراف کنم چند باری که برای گرفتن وقت مصاحبه و هماهنگیهای لازم با «مریم اردبیلی» تماس گرفتم به دلیل عدم شناخت، گمان میکردم با زنی مسن، شکسته و سنتی به وجه منفی آن مواجه خواهم شد. تمام تصوراتم در اولین برخورد در هم فرو ریخت. به راستی چرا من به عنوان یک زن ایرانی، مسلمان و شیعه، تنها به سبب شنیدن آمار فرزندان یک نفر او را چنین تصور میکنم! چه چیز را در من نهادینه کردهاند که آنقدر با فطرتم در تناقض است... در ادامه گفتگوی صمیمیما را همراهی کنید.
مریم اردبیلی؛ مادری40 ساله با پنج فرزند است که در سال ۷۱ همزمان با ورود به دانشگاه در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی، ازدواج میکند. او از همان دوران دانشجویی فعالیتهای خود را شروع کرده و پس از عضویت در نهادهای غیردولتیِ متعدد، همزمان با ایفای وظایف مادری و همسری، به تدریج دایره فعالیتهای اجتماعی خود را گسترده تر میکند.
پنج سال مدیریت امور بانوان و خانواده استان فارس و مشاور استاندار در امور بانوان، بخشی از فعالیتهای او در آن برهه است. پس از آن در حوزه علوم پزشکی، قائم مقام فرهنگی دانشگاه علوم پزشکی و رئیس مرکز تحقیقات دانشگاه میشود و در سالهای اخیر نیز به سبب علاقه مندی در مقطع دکترای رشته آینده پژوهی تحصیل کرده و تز پایان نامه خود را، آینده نگاری جمعیت انتخاب کرده است که در این زمینه با فرهنگستان علوم پزشکی نیز همکاری دارد.فرزند اول او، کوثر، هجده ساله و دانشجوی معماری است که به طور همزمان به تحصیل دروس حوزوی هم مشغول است. فرزند دوم او متولد ۱۳۷۸ و دانشآموز اســـت. فرزند سوم و چهارم او به ترتیب متولد ۱۳۸۶و ۱۳۸8 بـــوده و کوچکترین فرزندش نیز در حال حاضر یک سال و نیم سن دارد.
شما شخصی هستید با یک رزومه پربار و کولهباری از تجربه، چطور شد که دکتر اردبیلی توانست تجربه 5 بار مادر شدن را به دیگر تجربیات خود بیافزاید؟
به معنای واقعی عاشق کودکان هستم و هیچگاه از تماشای آنها سیر نمیشوم. همیشه حتی در حال حاضر هم وقتی کودکی را میبینم چنان شگفت زده میشوم که دوستان به شوخی به من میگویند که انگار حسرت بچه به دل دارم. به نظرم این علاقه یک میل فطری است که هر زنی باید به آن توجه کند. علاقهای که هیچ زنی نمیتواند آن را انکار کند. گاهی دانشجویان به من میگویند فطری بودن علاقه مادری، کلیشه است و تفاوتهای مرد و زن و کلیشههای جنسیتی به القا و تربیت، ارتباط دارد. من در مقابل صحبت آنها سکوت میکنم. اما بعد از آنکه در اسلایدی برای آنها عکس نوزادی را به نمایش میگذارم، متوجه ذوق زدگی و بروز واکنشهای عاطفی خانمها میشوم و این است فرق بین زن و مرد. گرایش و کشش فطرت زنان به سمت یک نوزاد پاک و معصوم، به نظر ربطی به القا و کلیشه ندارد. البته این را هم بگویم عامل دیگری که علاقه من را به فرزند تشدید میکرد، مادرم بود.
یعنی الگوگرفتن از مادرتان؟
بله دقیقا مادرم نمونه بسیار خوب و الگوی بنده بودند. ما چهار فرزند بودیم. از روزی که به خاطر دارم مادرم با تحصیلات در رشته حقوق، زنی فعال در حوزههای اجتماعی، مذهبی، سیاسی و فرهنگی بود. به هیچ وجه به یاد ندارم که تناقضی بین وظیفه مادری و نقش اجتماعی شان پیش آمده باشد. معتقدم فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی بانوان، متناقض با وظایف مادری و همسریاش نیست. البته قبول دارم که کمیسخت و گاها پیچیده است اما این لزوما به معنا نفی کردن آن نیست. انسان در شرایط پیچیده و سخت است که کرامت نفس و شانیت خود را پیدا میکند. حرفی از بزرگی را آویزه گوشم کرده ام که بیانش شاید برای شما جالب باشد؛ من هم اعتراف میکنم که در حین پرداخت به مسئولیتهای اجتماعی دغدغه کمیت و کیفیت حضور در کنار فرزندانم را هم داشتم. اما بزرگی در این خصوص به من گفتند که تا وقتی نیت درست باشد جای خالی را خدا پر میکند و خدا برای مان کافی است.
پس شما ایفای نقش مادری را با حضور در اجتماع در تناقص نمیدانید؟
اگر فعالیتی، مادر را بر سر دوراهی قرار دهد، باید ارزشمندی آن را در نظر گرفت، ضمن آنکه نباید فراموش کنیم که ما خدای بزرگی داریم. اگر ارزشمندی کار مادر برابری کند با نبودنش در کنار فرزندان و عدم حضورش در خانه، به نظرم در آن هنگام میتوان با یک برنامهریزی صحیح این نقص را جبران کرد و اگر روزی تناقضی پیش آمد آن هنگام باید اولویت بندی کرد که بلاشک در این زمان نقش مادری و همسری مقدم و ارجح است. البته برای خود بنده این تناقض به صورت مقطعی در زمانهایی پیش آمده اما به طور معمول این تناقض دائمینیست و نقش مادری و همسری منافاتی با حضور ارزشمند زنان در جامعه ندارد.
این حضور ارزشمند و فعالیت اجتماعی چه قدر برای یک مادر لازم و ضروری است؟
تجربه به من آموخته که وقتی شما به عنوان مادر، یک کار ارزشمند انجام میدهید، شکوفایی عظیمیدر وجودتان به عنوان منبع آرامش و انرژی خانواده ایجاد میشود که ناخودآگاه همه اعضای خانواده از آن سیراب میشوند و این مادر از آن رو که نشاط بیشتری دارد، قطعا انرژی بیشتری هم برای انجام رسالت اصلی اش یعنی مدیریت فرهنگی - تربیتی خانواده کسب میکند.
انسان به هر فعالیتی که میپردازد نباید از اصل زندگی غافل شود. روند طبیعی زندگی ما این است که در مقطعی ازدواج کنیم، فرزندانی بیاوریم و آنها را به بهترین نحو تربیت کنیم؛ یعنی ادامه رشد روحی و آرامش ما در کانون خانوادهای شکل میگیرد که مادر در مرکز آن کانون مهر قرار دارد؛ وقتی زنان درگیر تامین معاش و وظایف فرعی دیگر شوند، از نقش اصلی شان که مدیریت تربیتی - فرهنگی خانواده است، غافل میشوند. به همین دلیل، این بار تربیتی روی زمین میماند و موجبات بروز معضلات تربیتی - اخلاقی خانوادهها را فراهم میکند.
شما این جمله را در زندگی تان درک کرده اید که هر آن کس دندان دهد، نان دهد؟
کاملا به این جمله اعتقاد دارم همانطور که هر فرزند رزق و روزی مادیاش را با خود میآورد، قطعا آن کودک روزی معنوی خودش را نیز با خود میآورد. یعنی وقتی به واسطه لطف خداوند نیازهای مادی کودک تامین میشود، قطعا رزق تربیتی اش را نیز با خود به همراه میآورد. این رزق تربیتی متوجه مادر است، زیرا این مادر است که باید فرزندان را بپرورد، حال وقتی این مادر، سه، چهار یا پنج فرزند داشته باشد؛ مادری در او توسعه پیدا میکند و گویا خود را در مسیری قرار میدهد که محتوای وجودی اش واجد دریافت رزق تربیتی مثلا پنج فرزند میشود، به عبارت دیگر از جانب خداوند به او صله اهدا میشود. به بیان دیگر خداوند به هر مادری به ازای تعداد فرزندانش رزق تربیتی میدهد.
در تجربه شخصی من، بسیار پیش آمده که مثلا نگارش مقاله یا انجام کاری که معمولا ساعتها وقت مرا میگرفته، به برکت وجود فرزندانم، ظرف مدت زمان کوتاهتری انجام شده؛ گاهی از اوقات اطرافیان میگویند شما چون تمرین کرده اید و عادت دارید این گونه به نظرتان میآید. ولی بنده اعتقاد دارم هر کدام از فرزندان با تولد خود، گویی برکت به زمان من میدهند. حضور فرزند در زندگی عاملی است که شور و نشاط و سر زندگی را در محیط خانواده ایجاد میکند. همچنین تاثیر بسیاری در پویایی و زنده ماندن فکر و روح انسان و بروز ایدههای نو به ذهن دارد و خلاقیت را زنده میکند، زیرا کودکان خلاق ترین انسانهای عالم هستند و از آنجا که خارج از بسیاری از چارچوبها فکر میکنند، نشاط، انرژی و انگیزه بالایی دارند. آنها هر روز سوالات و کشفیات جدیدی دارند. وقتی شما با چنین موجوداتی در ارتباط هستید، قطعا نمیتوانید انسان راکدی بمانید. البته به شرطی که قدر این نعمت را دانسته و از این موقعیت بهره ببرید. اگر انسان خود را در معرض این انوار قرار دهد، واقعا ارزشمندی را احساس میکند. اگر همه ما با این دید به مسائل بنگریم، مسائل ارزشمندی را کشف خواهیم کرد.
بزرگ کردن 5 فرزند قطعا سختیها و مشکلاتی برایتان داشته است. چطور با آنها کنار آمدید؟
منکر سختیها و مشکلات نمیشوم اما باید بگویم که این خستگیها و کم آوردنها در خانوادههای پرجمعیت خیلی زود به یک راه حل و افق روشن میرسد. شما وقتی تنها هستید، مثلا پایان نامه تان عقب افتاده یا مشکلات و کار دیگری دارید، وقتی به لحاظ جسمییا روحی کم آورده اید، به طریقی باید خودتان مشکل را حل کنید. یعنی انسان وقتی تنهاست کسی نیست کهبا او همراهی کند و دستش را بگیرد و اینگونه مشکلاتش بیشتر است. ولی وقتی باندهای عاطفی اطراف شخص زیاد باشد، او راحت تر از مشکلاتش فارغ میشود. به هر حال هیچ انسانی کامل نیست. همه ما نواقصی داریم؛ به همین دلیل است که با داشتن روابط عاطفی گسترده، راحت تر میتوانیم بر مسائل و مشکلات غلبه کنیم.
خیلی از مادرها فکر میکنند که شاید من مادر بدی باشم که گاهی در زندگی کم میآورم. نه! واقعا به نظر من اینطور نیست. این خستگیها کاملا طبیعی است. در همین لحظات است که انسان باید به خدا پناه ببرد و برای خودش غنای روحی ایجاد کند. قرآن و کتب مختلف مطالعه کند و به آرامش برسد که دوباره بتواند آن منبع پویای انرژی را که خداوند همراه با نعمت مادری به او هدیه کرده، کسب کند. من وقتی امروز تمام شرایطی را که خدا در زندگی پیش پای من گذاشته، در کنار هم میگذارم، حس میکنم انگار تمام این اتفاقات مثلا اینکه تعداد فرزندانم بیشتر باشد یا مسائل دیگر... شرایطی بوده که خدا برای من قرار داده تا در حال حاضر بتوانم تکلیفم را ادا کنم.
میخواهم بگویم واقعیت این است که سختیهای زیادی هم وجود دارد. منتهی بنده از سختیها استقبال میکنم؛ در شرایط سخت است که انسان رشد میکند و بزرگ میشود. ما ابعاد وجودی خود را که در واقع بارقهای از وجود الهی است، باید بهتر بشناسیم. اجازه بدهید خاطرهای در این مورد بیان کنم. حدود دو سال پیش وقتی برای گرفتن دکترای دومم اقدام کردم، محل تحصیلم تهران و محل کار و زندگیام شیراز بود؛ در آن زمان در دانشگاه هم قائم مقام فرهنگی بودم و هم رئیس مرکز تحقیقات. در این شرایط تصورکنید که دکتری هم قبول شده بودم. فقط هفتهای یک یا دو روز برای کلاسهایم بین تهران و شیراز در رفت و آمد بودم. همان موقع بود که متوجه شدم باردار هستم. با خود گفتم خدایی که در شرایط فعلی من، بارداری و مادری را بر من تکلیف کرده، حتما خودش توان و انرژی لازم را نیز میدهد.
معمولا ما ظرفیتهایی داریم که هرگز آنها را کشف نمیکنیم، مگر اینکه با شرایط سخت و دشواری مواجه شویم. یعنی تا زمانی که خداوند این مسائل را در مسیر ما قرار ندهد، متوجه نمیشویم تا ایناندازه توان و ظرفیت داریم. گاهی پیش میآید که چند روزی میگذرد و کار خاصی انجام نداده ام. مثلا مقالهای ننوشته ام یا کار جدیدی ارائه نداده ام، آن وقت از خودم خجالت میکشم و میگویم چطور من چند سال پیش با وجود مشکلاتی که داشتم از پس انجام همه کارهایم در کنار هم بر میآمدم، پس معلوم میشود حالا کم میگذارم و این سقف توان من نیست، سقف توان من بیش از اینهاست و مدام سقفهای جدید برایم تعریف میشود.
به همین دلیل است که وقتی احساس میکنید خداوند آنقدر توانایی در وجود شما گذاشته است، عزت نفسی که کسب میکنید با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیست.
به نظر شما در شرایط فعلی جامعه بالاخص با وجود مشکلات اقتصادی، واقعا تعدد فرزندان ممکن است؟
درست است که شرایط سخت است و مشکلات اقتصادی فراوان و این شاید مهمترین دلیل کم شدن موالید باشد؛ اما چند مورد متناقض هم وجود دارد که به نظرم تامل روی آن ارزش دارد. اگر واقعا شرایط اقتصادی همان طور که عمده افراد جامعه معتقدند تعیین کننده است، آیا نمیبایست الان خانوادههایی که شرایط مالی خوبی دارند و در شهرهای بزرگ زندگی میکنند، نسبت به خانوادههای متوسط، تعداد فرزندان بیشتری داشته باشند؟ درحالیکه میبینید دقیقا برعکس است. آمار نشان میدهد هرچه سطح اقتصادی خانوادهها بالاتر رفته تعداد فرزندان کم تری نیز دارند.
آیا زمانی که شرایط رفاه اجتماعی و اقتصادی کشور پایین تر از وضعیت فعلی بود، خانوادهها تمایل به تعداد فرزندان کمتر داشتند؟ در این مورد هم آمار نشان میدهد که اینگونه نبوده است. نکته اینجاست که دیدگاهها عوض شده و نوع نگاهها تغییر کرده است. اگر به دو نسل قبل برگردیم، قطعا شرایط رفاهی در آن زمان از الان پایین تر بود، امید به زندگی، درآمد سرانه، تولید ناخالص ملی و ... شاخصهای دیگر نشان میدهد آن زمان رفاه اقتصادی پایین تر بوده است؛ پس چه طور در آن زمان خانوادهها تمایل به داشتن فرزندان بیشتری داشته و از این موضوع هم استقبال میکردند و هم لذت میبردند. جالب است! نمیخواهم بگویم نسل عوض شده، اما همان مادری که صاحب پنج یا شش فرزند است و حاضر نیست از هیچ کدام بگذرد، الان به دخترش میگوید یک فرزند کافی است، تو اصلا توانش را نداری! نمیتوانی! بدنت نمیکشد! او با دلسوزی مادرانه نمیگذارد دخترش دوباره باردار شود. میخواهم بگویم فقط موضوع تغییر نسل و یا تغییر فرهنگ نیست، مساله تغییر نگاه است. ورود تفکر مدرنیسم و نگاه اومانیستی از مسائلی است که به این تغییر نگاه دامن زده است.
به هر حال عموم جامعهای که امروز در آستانه فرزندآوری هستند، زوجین جوان را عرض میکنم، از ابتدای ازدواج وضعیت بهتری به لحاظ ثبات اقتصادی و... نسبت به زمان دهه شصت دارند. بالاخره حتما مشکلاتی وجود دارد، ولی به نظر من شیرینی اش به همین است. این سختیها باعث میشود قدر نعمتها را بیشتر بدانیم و از آنها لذت ببریم، بچههایمان هم یاد میگیرند که همه امکانات را نباید همیشه و هر لحظه داشته باشند. این یک اشتباه بزرگ است که همواره تسلیم خواست فرزندان باشیم. آنها باید متوجه شرایط و مسئولیتها باشند تا در آینده بتوانند زندگی خوبی را تشکیل دهند. اگر مدام احساس کنیم که باید استقلال کامل و انواع امکانات را به فرزندانمان بدهیم و به قول معروف لای پر قو آنها را بزرگ کنیم، در واقع باعث میشویم آنها در آینده موجودات ضعیفی شوند که تحمل کوچکترین مشکلی را در خانواده و جامعه ندارند. یک نه شنیدن، به یک در بسته بر خوردن، پیگیری یک کار اداری را انجام دادن و ... کاملا آنها را نا امید، خسته و بی ثبات میکند.
به عنوان یک بانوی فعال در عرصههای علمیبفرمایید آیا امکان نخبه پروری با جهتدهی به بارداری در کشور وجود دارد؟
تحقیقات فراوانی در این رابطه انجام شده است. مثلا در برخی کشورها معتقدند اگر به مادرانی که تحصیلات بالاتری دارند، نسبت به مادرانی که تحصیلات کمتری دارند، امتیازات بیشتری برای فرزندآوری داده شود، نسل نخبهتری در آینده خواهند داشت و یا بسیار بر روی تغذیه و ورزش زنان در دوران بارداری کار میکنند تا نسل هوشمندتری داشته باشند. جدا از این موارد که بسیار پر اهمیت و مهم است، اگر آن هدف والا و ارزشمند الهی برای تولد یک نوزاد در وجود زن و مرد نهفته باشد قطعا و به یاری خداوند نسل بعد نسلی آگاه، هوشمند و خلاق خواهد بود.
در پایان چه توصیههایی برای مادران جوان دارید؟ آنها چگونه میتوانند به رشد خود و همسر و فرزندان کمک کرده و آرامش خانواده را تضمین کنند؟
نکته اول اینکه اگر زنی مادر یک فرزند باشد یا ده فرزند، باید برای حفظ سلامت، زیبایی و همه جنبههای زنانه و مادرانه اش تلاش کند و در طول زندگی از وقت خود بهترین استفاده را کند. برای خودش برنامهریزی دقیق داشته باشد. مادری که ورزش نمیکند، استراحت کافی ندارد، فعالیتی را که به آن علاقه مند است انجام نمیدهد و از روان خود مراقبت نمیکند، زمانی ممکن است در هم بشکند و نتواند به زندگی ادامه دهد. به نظرم زنان ما به این مورد توجه نمیکنند یا آن را خودخواهی تلقی میکنند، در صورتی که این تصور غلط است، اتفاقا کسی که بتواند خودش را به غنای جسمیو روحی برساند، قطعا بهتر میتواند به اطرافیانش انرژی و انگیزه بدهد. در این راستا میتوان حلقههای هم افزایی مادران و کارگروههای مشترک تشکیل داد تا تجارب آنها به یکدیگر عرضه شود.
نکته بعد که به شدت بر آن تاکید دارم این است که همسری مقدم بر مادری است. شاید یکی از دلایلی که مردان ما هم برای داشتن فرزندان بیشتر کمیبی انگیزه شدهاند، این است که فوری و به محض اینکه اولین فرزند متولد میشود، مادر نقش همسری را فدای وظیفه والد بودنش میکند. البته این مساله در مورد پدران هم اتفاق میافتد ولی در زنان پررنگ تر است. طبیعی است که در مقاطعی ممکن است این اتفاق پیش آید، بخصوص در ابتدای تولد فرزند که همسران باید کاستیها را به هم ببخشند، ولی اصل این است که همسری باید اولویت داشته باشد.
زمانی که پیامبر(ص) از حضرت علی(ع) سوال کردند: علی جان مدتی است با زهرا زندگی میکنی، زهرا را چگونه دیدی؟ حضرت علی(ع) نگفتند زیبا، کدبانو و هزاران خصلت دیگر که در وجود حضرت زهرا(س) بود و میتوانستند بگویند، بلکه ایشان فرمودند: بهترین یار برای عبادت خدا. این عبارت نشان میدهد در مدت کوتاه زندگی مشترک، علی(ع) که خود مقام والایی داشته است، احساس کرده این همسر او را برای فرمانبرداریِ بیشتر خدا یاری میکند. ما باید این شرایط را در خانواده فراهم کنیم. زنی که به همسرش رسیدگی کافی میکند، قطعا اثراتش را خواهد گرفت؛ این طور نیست که بگوید حالا من صد کار برای او انجام دادهام و او یک کار کرده، بلکه میگوید یک قدمم هدر نرفته، زیرا من به خاطر خدا کار کرده ام؛ وقتی با این نگاه فعالیت میکند، قطعا هم محبت و هم حمایت بیشتری را در خانواده دریافت میکند، مرد این خانواده نیز پدر و همسر بهتری خواهد بود. بنابراین مادری که همیشه از حمایت و محبت فرزندان و همسرش اشباع است، بهترین مادر خواهد بود. زنی که آرامش دارد و آن طور که باید و شاید محبت همسرش را دریافت کرده، زنی موفق است و آرامش را به محیط خانه هدیه خواهد کرد.