
به گزارش حلقه وصل: پس از امضاء یادداشت ضد ایرانی ترامپ، بسیاری از کارشناسان سیاست خارجی عنوان کردند که این اقدام سنگ بزرگی در مسیر مذاکرات بود. برخی از کارشناسان این اقدام ترامپ را حتی به منزله برچیدن هرگونه میز مذاکره از سوی وی خواندند. با این حال یک طیف سیاسی سوپر رادیکال در داخل، همچنان در پی مذاکره با ترامپ هستند.
این طیف سیاسی حتی حاضر است به قیمت مذاکره، رئیس جمهور را نیز مجبور به استعفا کند. آنها حتی تحقیر زلنسکی را جلوی دیدگان مردم جهان نادیده گرفته و توصیه کردند که برای تعیین تکلیف مذاکرات، ایران هم مسیر رئیس جمهور اوکراین را طی کند. این پیشنهاد نه تنها از هیچ عقل سلیمی برنمیآید، بلکه هیچ ایران دوستی حاضر نیست عاقبتی را که ترامپ برای اوکراین رقم زد، در مورد ایران تصور کند.
به وضوح روشن است که تحریم و مذاکره دو لبه یک قیچی هستند. ترامپ حین امضاء یادداشت تحریمی، به ایران توصیه کرد که با آمریکا وارد گفتگو شود، تا از هر دو لبه قیچی به یک میزان استفاده کرده باشد.
از این طرف اصرارها و پافشاریهای این طیف سیاسی بر مذاکره با آمریکا به هر قیمتی، آن هم زمانی که اکثر کارشناسان معتقدند وقت مذاکره نیست، این سوالات را ایجاد کرده است که آیا این طیف سیاسی از خود نمیپرسند که عایدی ایران از برجام چه بود؟ یا از خود نمیپرسند که اگر ترامپ به دنبال مذاکره بود چرا از برجام خارج شد؟ اگر ترامپ به دنبال معامله است پس چرا کلید فشار حداکثری علیه ایران را فشرد؟ اگر ایران از موضع ضعف وارد مذاکره شود، مجبور به امتیازدهی میشود یا امتیازگیری؟ بعید است که اساتید عملیاتروانی و کارکشتههای سیاست که عمده این طیف سیاسی را تشکیل میدهند این سوالات را از خود نپرسیده و پاسخ آن را ندانند.
لذا این سوال را در ذهن مخاطب ایجاد میشود که آیا این جریان به واقع به دنبال حل مشکلات اقتصادی مردم هستند یا اینکه هدف دیگری را از مذاکره با آمریکا دنبال میکنند؟
این جریان در دورههای مختلف در پی رفورم و تغییر نرم در ایران بوده است. تغییر در سیاست خارجی، استراتژیهای دفاعی و امنیتی، سیاست منطقهای و سیاستهای فرهنگی. آنها تمام مسیرهای منتهی به تغییر سیاستهای ایران را دنبال کردند؛ آخرین مسیر هم انقلاب رنگی و براندازی در سال 88 بود.
اما اعمال تحریمهای آمریکا پس از آشوبهای 88، مسیر جدیدی را پیش پای این طیف سیاسی قرار داد. مسیری که تغییر رفتار ایران را این بار از طریق فشار خارجی دنبال میکرد. هر دو طرف به دنبال یک هدف بودند، عقب نشینی ایران از رویکردهای اسلامی در داخل و سیاستهای ضد استکباری در خارج.
آمریکاییها با اعمال تحریمهای ثانویه عملاً وظیفه خود را انجام داده بودند، حالا نوبت به فشار از سوی داخل بود تا ایران را پای میز مذاکره بنشاند. مذاکرهای که در آن، طرف ایرانی بر صندلی کوتاهتر بنشیند تا مجبور به امتیازدهی شود. یعنی هم توانمندیهای هستهای خود را نابود کند، هم عمق استراتژیک خود در منطقه را برچیند، هم از راهبردهای دفاع موشکی خود عدول کند. در داخل هم ولنگاری فرهنگی و سیاست یلهسازی را دنبال کند.
برجام تا حدی توانست خواسته مشترک آمریکا و طرفداران آن را در داخل تامین کند. گرچه سیاست تحریم و مذاکره به جز در موضوع هستهای، در هیچ کدام از موارد دیگر نتوانست کاری از پیش ببرد.
حالا ترامپ دوباره بازگشته و در تلاش است تمام ابزارهای قدرت ایران را از دست او گرفته و کارتها او را بسوزاند. لذا شرایطی را ایجاد کرده است که در صورت ورود ایران به مذاکره، قبل نشستن پشت میز، تمام کارتهای ایران میسوزد. در این شرایط لبه دوم قیچی تراپ وارد شده و با فشار به رئیس جمهور برای استعفا، تلاش میکند ایران را در این شرایط به چاه مذاکره با ترامپ پرتاب کند.