سرویس دریچه: با توجه به سالگرد پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران و پیام تاریخی امام در خصوص پذیرش قطعنامه، برآن شدیم تا با هنرمندی که در آن ایام و قبل و بعد آن در مناطق عملیاتی جنوب حضور داشته، به گفتگوی اجمالی بنشینیم تا برایمان از حال و هوای آن روزها بگوید. پرویز شیخ طادی کارگردان و فیلمساز با سابقه ای که آثارش، نشان از دغدغه در راستای حفظ آثاردفاع مقدس دارد؛
جناب شیخ طادی شما در زمان اعلام خبر پذیرش قطعنامه کجا و مشغول چه فعالیتی بودید؟
در زمان پذيرش قطعنامه در مناطق جنگي جنوب بين دارخوين و جزيره مجنون بوديم. فعاليتمان آنجا در لشكر بود. مثلا به طور مخفيانه جابجایی دستگاه آواكس ها را انجام ميداديم، طوری که کسی متوجه نشود. و زماني هم كه خبرپذیرش قطعنامه پخش شد، خيلي اشراف نداشتيم قطعنامه يعني چه؟ نميدانستيم كه قطعنامه چيست و چه ميگويد، حرف دنيا چيست؟ خيلي به اين موضوعات توجه نداشتيم. درواقع آنقدر سرعت اتفاقات در اطرافمان زياد بود، شايد ذهنمان به این سو نمی رفت که قطعنامه مورد پذیرش قرار بگیرد. با دیپلماسی سر و کاری نداشتیم و این فضا ها را نمی شناختیم . علتش هم همان حضور شبانه روزی در مناطق عملیاتی و عدم دسترسی دائم به اخبار بود. پیشینه ای هم در خصوص این موضوعات نداشتیم و به دلیل فضای حاکم و تعهدی که داشتیم خيلي هم صادقانه هر موضوعی را که از سوی نظام مطرح می شد، اکثریت ميپذيرفتيم و برایمان مقدس بود و لازمالاجرا. نگاه آرمانی داشتیم و خودمان را موظف کرده بودیم به آرمانها برسيم. و يكي از آن آرمانها این بود که فتنهاي را از منطقه برداريم. يعني صدام را بايد نه فقط از منظر انتقامجويي كه با ملت در آن دوران چه كرده و چه بلاهايي به سر كشور ما آورده است، جوانان ومردان و زنان و کودکان را به شهادت رساندند.ويرانيها و مشكلاتي كه بر سر انقلاب ايجاد كرده بود، مصيبتهايي كه ايجاد شده بود، درواقع ما خيلي دنبال اين بوديم كه این فتنه دفع شود، كامل دفع شود و اين را ميخواستيم به چشم ببينيم، يعني كاملا ملموس باشد كه قطعا اين اتفاق رخ ميدهد. هيچ وقت فكر نميكرديم يك دفعه از پشت سر يك اتفاقي بيفتد كه مجبور شويم در این مسیر متوقف شويم.
يعني آمادگي پذيريش قطعنامه يا طرح موضوعش را نداشتيد؟
نه. هيچ كس نداشت. چون انقدر كه در واقع براي سياسيون باز بود و ميدانستند كه چه خبر است، ما اصلا نميدانستيم و اهميت هم نميداديم. به نظرم دو تا حس مختلف بود. شايد هم مختلف نبود و من احساس ميكنم. شايد تفاوت هزينه براي آرمانها بود. يعني اختلاف بود بين هزينه؛ چه ميزان هزينه براي آرمانها بايد می دادیم. شايد اختلاف بود. يكسري هزينه را تا ابد در رضايت خدا در نظر داشتند و هزينه را ميدادند، اصلا هزينه محسوب نميشد، يك عده هم هزينه هارا حساب می کردند و برایشان مهم بود. این دو نگاه باهم متفاوت بود.
عكسالعمل چه بود در همان لحظه اعلام خبر و همان روز، همان دقايقي كه اين خبر به صورت يكباره اعلام شد كه قطعنامه از سوي جمهوري اسلامي ايران پذيرفته شده است، عكسالعمل شما و بقيه چطور بود؟
عكسالعمل های ما معطوف به همان ناآگاهی ما از ماهیت قطعنامه بود. بعدا ما فهميديم كه خيليها هم نميدانستند که قطعنامه با آتشبس فرق دارد. بعدا فهميديم كه پذيرش قطعنامه آتشبس نيست. پذیرش قطعنامه وقتي كه اعلام شد، هر كس يك واكنش متفاوتي داشت. نسبت به تجربه و سن و توقعاتي كه از انقلاب و جنگ داشتند، واكنشها متفاوت بود. برخي اصلا آمده بودند كه فقط پيروز شوند يا مثلا پيروزي را ببينيد و خيلي به آنها برخورده بود. تند ميرفتند، برخورد ميكردند، خيلي بحث ميكردند و نميخواستند بپذيرند، پذيرش موضوع برايشان سخت بود. برخي دیگر هم كه پذيرش برايشان سخت بود، عدهاي بودند كه عزيزاني از دست داده بودند. يك عده هم بودند كه سخت بود ولي كاملا تابع بودند، اكثريت اینگونه بودند. كساني بودند كه كاملا تابع ولي بودند. وقتي كه امام پيام را اعلام كردند، بيچون و چرا پذيرفتند. ولي پذيرشي كه به شدت غم عجيبي داشت. بعضی ها نشستند، خيليها سكوت کردند،سكوت عجيبي بين بچهها بود و تا چند ساعت كسي با کسی حرفي نمی زد، داشتند در ذهنشان تمام خاطرات را مرور ميكردند، اصلا خود به خود خاطرات یکی یکی به ذهنمان ميآمد، چه شد و چه نشد، اين اتفاقات از كجا بود، باورش هم سخت، مثل يك شك بود. باورش خيلي سخت بود. در هر صورت واكنشهاي متفاوتي بود. بعضيها ميگفتند كه خدا را شكر كه تمام شد و به خانههايمان برويم، اين جنگ تمام ميشود، جمع ميشود، اين واكنشها هم بود. نميتوانم بگويم كه همه يك جور واكنش داشتند. اما در کل انگار زمان برای چند ساعت ایستاده بود.
يكي از اتفاقات عجیب اين بود كه يك دفعه مرخصيها زياد شد، چيزي كه خيلي برايمان شاخص شد. حالا خاطرات ريز از آن موضوع زياد است ولي خاطرات معمولي است و در سطح كلان خاطرهاي كه خيلي خيلي در ذهنم مشغول بود، اين بود كه خود شوك توقف جنگ انقدر بزرگ بود كه به جزئيات پيام امام نگاه نشد. جزئياتش فراموش شد و آن جزئيات خيلي مهم بود. يكي از آن جزئيات اين بود كه مراقب دشمن باشيد. اين اتفاق معلوم نيست دشمن چقدر به آن پایبند شود. يك تحميل است. ولي به اين جزئيات توجه نشد. يك جام زهر را بچهها ديدند، يك توقف جنگ را ديدند و اين باعث شد كه بچهها يك دفعه مرخصي عجيبي گرفتند. همه گفتند برويم و تمام شد. رفتند وخطوط كمي خلوت شد،که باعث يك فاجعه شد.
اگر در مورد اتفاق بعد از پذیزش قطعنامه موضوعی مد نظرتان هست، بفرمایید.
وقتي كه من خبر حمله مجدد صدام را شنيدم در ماشين و چهل پنجاه كيلومتري اهواز بودیم. داشتیم رادیو گوش می کردیم سریعا به سمت دارخوین رفتیم. آنجا يك مقري بود ، مستقر شديم، با بچهها كمي صحبت كرديم، امام دستور داده بودند كه برويد و هر چه ميتوانيد مهمات و زاغه ها را سعي كنيد جمع كنيد. بچهها را مطلع كردیم، بچههايي هم كه عقبتر از خط مقدم بودند هنوز خبر نداشتند كه چه شده است. چون حمله ناگهاني بود.من حركت كردم تا گردانهاي ديگر را مطلع كنم که چه اتفاقي دارد ميافتد. توی مسیر يك عقبنشيني خيلي كابوسگونه ميديدم. دو طرف جاده، انبوهي از لودرها، بلدوزرها، ماشين آلات سنگين داشتند روي پاي خودشان كيلومترها فرار ميكردند. اصلا لودر و بلدوزر نبايد بيست كيلومتر و پنجاه كيلومتر روي پاي خودش برود. بايد كمرشكن و كفي آنها را می برد ولي آنها روي پاي خودشان داشتند ميرفتند. غبار و انبوهي از جمعيت بود. انبوهي از كساني كه در حوزه لجستيك بودند، در خط بودند، داشتند به سمت عقب برميگشتند و حمله غافلگیرانه عراق آغاز شده بود، صحراي محشری بود. غبار همه جا رو فرا گرفته بود، اصلا یک فریم از آن لحظه را هم نمیشود ساخت، شاید فقط بشود نقاشی کشید این صحنه ها را. خيلي عجيب بود. يعني شما وقتي ميبينيد همه گلي و خاكي و پياده دارند ميآيند و همه دارند برميگردند، آن همه كاميون و ماشين، تركش خورده و لت و پاره و سالم و خراب و... هر چيزي را دارند به عقب ميآورند و شما داريد بالعكس آنها حركت ميكنيد، همه ميگفتند برگرديد! برگرديد! هر كس كه ميرفت با دست اشاره ميكردم كه برگرديد! برگرديد! من اين را در فيلم روزهاي زندگي، يك بخشش را اشاره كردم که به چه شكلي بود. وقتي به منطقه رسيدم، ديدم خيلي خلوت است. درواقع از اين خط، عقبنشيني شد و جمعيت انبوهي كه حركت كردند، يك خلوتي و سكوت عجيبي ديديم. در گردانها هنوز يك سري بودند اما بلاتكليف! به اينها گفتم كه چه اتفاقي افتاده است. جند نفری را سوارشان كردم تا برگردیم پیرمردی انجا بود که می گفت كه من پنكه رو جا گذاشتم، گفتم بابا دارن میان! شما دنبال پنکه ای؟ گفت نه بيتالمال است. خلاصه به زور سوارش کردیم وبرگشتیم.
وقتی برگشتیم فرمانده وقتمان گفت:فلان زاغهها را دیدید؟ گفتم:بله. گفت: هيچ كاري نكرديد؟ گفتم:نه. چه كار ميكردم. - خب هيچ كاري نكرديد؟ خوب که فكر كردم ديدم كه اي بابا من بايد زاغهها را ميزدم كه چيزي نماند. خودم ميدانستم كه آنجا چقدر مهمات ويژه ما داشتيم. از موشكهاي كرم ابريشم بگيريد تا كاتيوشا و توپهاي 130 و 205 و... حداقل شش ماه مهمات را شبانه روز آنجا جمع كرده بودیم و تازه فهميدم كه چه اشتباهي كردم. و خیلی ناراحت و نگران بودم از اینکه چرا آن زاغه را منهدم نکردم.
البته بعدا فهمیدیم اصلا عراق فرصت دسترسی به آن زاغه را پیدا نکرده و خداروشکر دستش به یک عدد از فشنگ های آنجا هم نرسیده. این هم لطف خدا بود که این اتفاق بیافتد. حتي به فكرشان نرسيده بود منهدمش كنند، جالب است كه دو طرف نفهميديم كه اينها را باید منهدم كنيم و اينها براي ما ماند.
الان قريب به سي سال است كه از آن قضيه ميگذرد. امام در پيامشان فرمودند: كه در آينده برخی از این مسائل روشن ميشود و من الان نميتوانم بنا به مصلحتها درموردش صحبت كنم. به نظر شما مقصود حضرت امام (ره) چی بوده؟
تاريخ مدام در حال تكرار شدن است. چون به اندازه كافي عبرتها گرفته نميشود و فراموش ميشوند. اصلا دوست داريم فراموش كنيم. به نظرم بايد مراقب باشيم كه جام زهري سر كشيده نشود، دوباره شام غريبان جنگ نشود، دوباره آن اتفاقات تكرار نشود، نه اينكه پذيرش قطعنامه غلط بود، جزئياتش مهم بود. مراقب باشيم اين نيست كه تمام شده باشد. يا همان بحث جهاد اكبر و جهاد بزرگتري كه امام مطرح ميكنند. همه آن اتفاقات و جنگ را به جهاد اكبر تشبيه كرده بود. مشرف به شناخت انسان و انسانيت. به نظرم اگر جزئيات پيام امام ديده شود، اگر متوجه باشيم كلي از اتفاقات نميافتد. من همیشه نگران اين بودم كه يك جام زهر ديگري امروز دوباره بخواهد شكل بگيرد و ما غافل باشيم. خيلي نزديك است. خيلي بعيد نيست. آدم وقتي فضا را ميبيند، خيلي بعيد نيست. الان هم بدتر از بعثيون هستند كه آن اتفاقات رخ دهد. نگذاريم اتفاق بیافتد، ما بايد مراقب باشيم. پشتیبان ولی فقیه بودن هزینه دارد، فعاليت ميخواهد، تلاش و پشتکار ميخواهد.