به گزارش حلقه وصل، با هجوم امواج شبهات و اشکالات مکاتب التقاطی و غیروحیانی پس از انقلاب اسلامی و مضاعف شدن این هجمهها در سالهای اخیر شایسته است نخبگان حوزه و دانشگاه بررسی ادله عقلی و نقلی بحث پراهمیت حکومت اسلامی و ولایت فقیه را با نگاهی نو و متناسب با فضای جدید جامعه جهان اسلام و جامعه جهانی مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. در همین راستا سلسله دروس آیتالله محسن اراکی دبییرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی میتواند ارائه دهنده بینشی نو و دقیق در این باب باشد.
دسته دوم ادله قرآنی لزوم عدالت
بحث امروز در دسته دوم آیات داله بر وجوب اتصاف حاکم به عدل است. این دسته آیات داله بر وجوب العدل مطلق هستند. این آیات بطور مطلق و به دلالت التزامی، عقلی، عرفی و عادی دلالت بر وجوب عدل در حاکم میکند. به دلیل اینکه اگر بر همگان عدل واجب باشد شامل حاکم هم میشود. اگر حاکم متصف به صفت عدل نباشد، هم عقلاً و هم لااقل عادتاً عدم اتصاف به عدل او مستلزم عدم رفتار عادلانه از سوی اوست.
لذا اگر ما این ملازمه را در غیر حاکم هم مورد تشکیک قرار دهیم در خصوص حاکم عمل به عدل با اتصاف او به ملکه عدل ملازمت دارد؛ یعنی بدون اتصاف حاکم به ملکه عدل، امکان فعل عدل از او نیست. دلیل هم این است که حاکمی که در معرض حاکمیت است و روزانه باید تصرفات فراوانی در امور مردم کند و اختیار اموال عمومی اعم از اعراض و اموال و انفس مردم در دست اوست، اگر متصف به ملکه عدل نباشد این عدم اتصاف او به ملکه عدل با صدور ظلم و رفتار غیر عادلانه از او ملازمت دارد. بنابراین؛ ممکن نیست کسی این همه اختیار در دست داشته باشد و بتواند در اموال و انفاس و اعراض مردم تصرف کند و واجد ملکه عدل نباشد اما به عدل عمل کند زیرا این امر غیرممکنی است.
این تلازم بین عمل به عدل و اتصاف حاکم به ملکه عدل موجب آن میشود که ادله وجوب عدل در خصوص حاکم دلالت التزامی در وجوب اتصاف او در عدل داشته باشد. مانند «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْل» که این شامل حاکم هم میشود، یا آیه «قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» یا آیه کریمه «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى» یا آیه 135 سوره نساء که فرمود: «فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا» اتباع هوا نکنید که شما را از عدل بازبدارد. همه این آیات دلالت بر وجوب عدل دارند حال با توجه به اینکه عمل به عدل در حاکم ملازمت دارد و متوقف است بر ملکه عدل او و بدون اینکه ملکه عدل را دارا باشد قطعاً عدم العدل از او سر خواهد زد لذا دلالت دارد بر اینکه حاکم باید متصف به صفت عدل باشد. این دسته دوم از آیات است.
دسته سوم ادله قرآنی؛ حکم قبول حاکم ظالم
دسته سوم از آیات، آیات داله بر حرمت رکون به ظالم و اتباع ظالمین و اتباع از هوا است. در این باب آیات زیادی وجود دارد که دال بر حرمت رکون به ظالم و اتباع از ظالمین است. در اینجا هم مقدمهای نیاز دارد و آن هم اینکه اولاً ممکن است ما اصلاً قائل به واسطه بین ظلم و عدل نباشیم؛ یعنی «عدم العدل ظلمٌ» و اگر انسان عادل نباشد یعنی عادل متصف به صفت ملکه عدلی که او را وادار کند که همیشه عدل داشته باشد بدون اتصاف به ملکه عدل، عدل مستمر و عدل مداوم تحقق پیدا نخواهد کرد.
بنابراین عدل مداوم که همان ملکه عدل است یا متوقف بر ملکه عدل است که این عدل مداوم، مساوی با عدم الظلم است و هر کسی که عدم العدل دائم داشته باشد -یعنی عدل دائم را نداشته باشد- ظالم است.
بنابراین اگر از رکون، اتباع و اعتماد به ظالم نهی شده است و با توجه به اینکه قبول ولایت حاکم و قبول حاکمیت حاکم و قبول حکومت او رکون به اوست [پس نباید رکون ظالم را قبول کرد]. این مسأله بَیّن است که قبول حاکم و پذیرش ولایت او رکون اوست. رکون یعنی چه؟ «رَکَنَ شیءٌ» یعنی اعتمد علیه. در رکنِ چیزی قرار گرفتن یعنی خود را در سایه حمایت خود قرار دادن. آیه کریمه سوره هود میفرماید: «قالَ لَوْ أَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوی إِلى رُکْنٍ شَدید» که حضرت لوط(ع) به قوم خود گفت که نه خودم قوهای دارم که بتواند در برابر شما ایستادگی کنم و نه اینکه قوهای است که بر آن اعتماد کنم و حمایت آن قوه بتواند من را از شر و آسیب شما نگه دارد.
رُکن یعنی آن مکانی که بتواند انسان را حمایت کند و آن جایگاهی که بتواند انسان را از آسیب در امان نگه دارد. به اصطلاح قوه ایجاد امن و قوهای که انسان برای امنیت خود به او گرایش پیدا کرده و اعتماد کند.
در آیه دیگر هم میفرماید: «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون» یعنی اعتماد به ظالمان برای قوت گرفتن و برای استمداد نیرو گرفتن از آنها و اعتماد به آنها در امنیت؛ معنای آیه این است که برای به امنیت رسیدن و برای حفظ خودتان و برای حمایت از خود به آنها اعتماد نکنید. روشن است که پذیرش حکومت حاکم و کار حاکم تأمین امنیت و حمایت از پیروان و شهروندان خود است. «لا تَرْکَنُوا» ظهور دارد در حاکمی که ظالم است؛ میفرماید شما حق ندارید به او رکون کنید یعنی او را به عنوان حاکم بپذیرید و زیر سایه قدرت او قرار گیرید و چنین چیزی جایز نیست.
حال با توجه به اینکه کسی که متصف به عدل نباشد قطعاً عدل دائم از او سر نمیزند و وقتی هم عدل دائم از او سر نزند قدر متیقن است که ظلم -ولو گهگاهی- از او سر خواهد زد و صدق ظالم بر او خواهد کرد. لذا هر کسی که ملکه عدل را نداشته باشد -ملکه عدلی که او را به عدل دائم وادارد- قاعدتاً ظالم است. یعنی در مسیر زندگی قاعدتاً رفتار ظالمانه از او سر خواهد زد. به دلیل اینکه آن چیزی که او را از رفتار ظالمانه به طور مداوم بازخواهد داشت آن ملکه و قوه بازدارنده از ظلم است.
مخصوصاً در حاکمی که در معرض ظلم قرار دارد و در معرض تفریط امور مردم قرار دارد زیرا همه اختیارات زندگی مردم در دست اوست. در این صورت اگر عدل دائم نداشته باشد قطعاًظالم خواهد بود. این تلازم بین عدم الظلم و عدل و این تلازم بین عدم العدل و ظلم موجب میشود که ما از آیۀ «وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذینَ ظَلَمُوا» چنین استفاده کنیم که رفتن زیر چتر حمایتی قدرتی که از ملکه عدل برخوردار نباشد جایز نیست و از این استفاده میشود که اتصاف عدل در حاکم واجب است.
نسبت افراط و ظلم
آیه دیگر این است: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» هر امرونهی که به رسول خدا(ص) متوجه میشود، امری است که بر همه مسلمین امتثال آن واجب است؛ یعنی اوامر متوجه به رسول خدا(ص)، متوجه بر همه اتباع اوست. این قاعده کلی است، الا ما دل دلیل علی الاخصتاصه بالرسول؛ مانند آیه کریمه «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسى أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُودا» که دلیل وجود دارد که وجوب آن تنها اختصاص به رسول اکرم(ص) دارد. آنچه دلیل بر اختصاص به رسول اکرم(ص) نباشد هرچه تشریع شود حتی اگر مخاطب او شخص رسول اکرم(ص) باشد تشریع دین اوست و لذا شامل همه مسلمین خواهد بود.
اینکه میفرماید: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» هر سه وصف «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ»، «اتَّبَعَ هَواهُ» و «کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» یعنی سیره و وضع او چنین است که روی خط مستقیم نیست و فُرُط است یعنی از حد متجاوز است، امر او امر فُرط است. اصولاً فَرط به معنی از حد گذشتن یا پیشتازی است. عدم العدل با این موارد ملازمت دارد؛ یعنی اگر کسی عادل نباشد عادتاً این است که قلب او از ذکر خدا غافل خواهد شد و در نتیجه غفلت پای او خواهد لرزید. عادل کسی است که آن غفلتی که او را منجر به لغزش نکند از او سر نزند و در مواقعی که معصیت و ظلمی بر او عرضه شود و یا در معرض ظلمی قرار گیرد قلب او ذاکر است و او را از ظلم بازمیدارد.
همچنین و اتبع الهوا؛ اتباع هواست که انسان را به ظلم وامیدارد و تا اتباع هوا نباشد انسان ظلم نمیکند. تجاوز به حد و فُرُط هم این است؛ «مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَه» تعدی از حد خدایی ظلم است. آیه میفرماید که از چنین کسی را تبعیت نکن و این لا تبع بر همه جامعه اسلامی جاری است؛ جایز نیست جامعه اسلامی که از چنین کسی تبعیت کند. نباید از کسی که ملکه عدل ندارد و در نتیجه این ملکه عدل در خط مستقیم قرار نمیگیرد اطاعت کرد. اگر ملکه عدل داشته باشد استقامت دارد.
بیان کردیم که استقامت یعنی همچنان پایدار بودن بر رعایت موازین که همان ملکه عدل است. اگر این ملکه عدل را نداشته باشد قطعاً این سه سفت بر او صدق خواهد کرد: «مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطا» زیرا ملکهای که او را از عدل مستمر بازدارد وجود ندارد. برای توضیح عبارت اتباع هوا هم باید گفت: کسی که ملکه عدلی که همیشه او را در خط مستقیم و صراط مستقیم نگه دارد نداشته باشد خواهوناخواه دچار اتباع هوا میشود و برای او لغزش دست خواهد داد و هرکجا برای او لغزش دست دهد یعنی بر هوای نفس خود تبعیت کرده است.
حال اگر در اینجا پرسیده شود که خطاب این آیه به پیامبر(ص) هم است پس چرا فرموده است لاتطع؟ زیرا پیامبر(ص) که از کسی تبعیت نمیکند؟ پاسخ این است که اکثر خطابهایی که به پیامبر(ص) شده است در خطاب به همه امت است؛ از این نظر که رسول اکرم(ص) جلوه امت خود است. ما یک بحثی را در مباحث عرفان اجتماعی بحث کردهایم؛ امت هر رسول و امامی به شکلی متحد با شخص آن امام میشوند؛ یعنی به تعبیر ما امام نماد آن امت میشود.
لذا گاهی از اوقات که خطابی به آن امت میشود خطاب به خود شخص امام است. در اینجا در مقام تشریع است یعنی امت تو امتی است که اطاعت از چنین انسانهایی بر او جایز نیست. این در مقام تشریع خطاب به رسول اکرم(ص) است و یعنی در این شریعت اطاعت از چنین افرادی جایز نیست.
نظیر این آیه از نظر معنا آیه دیگری است که میفرماید: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُورا» از کافران و از گنهکاران اطاعت نکن که نتیجه آن وجوب اطاعت از کسی که گناه نمیکند، یعنی وصف عادی او این است که گناه نمیکند به دلیل اینکه قوهای دارد که این قوه او را بازدارنده است.
آخرین آیهای که در این مطلب متعرض به آن میشویم آیات سوره بقره است؛ فرمود: «وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذاب» تا آنجا که میفرماید: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب» در این آیه، هم مُتَبِع و هم مُتَبَع ظالم شمرده شدهاند؛ کسانی که از ظالمان پیروی کردهاند خداوند متعال آنها را هم ظالم شمرده است. اول میفرماید: «وَ لَوْ یَرَى الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» بعد از این الذین ظلموا را آیه بعد تفسیر به دو دسته میکند؛ به پیروان و رهبران.
رهبران ظالم و پیروانی که در نتیجه پیروی از آنها خود هم ظالم شدهاند و در روز قیامت آن پیروان از رهبران ظالم خود برائت میجویند. در این آیه قرآن کریم هر دو دسته را جهنمی مینامد؛ پس رهبران ظالم جهنمی هستند و اتباع از این رهبران جهنمی را ظلم شمرده است. لذا بیان شد که اگر رهبر ظالم نباشد باید عادل باشد و بدون اتصاف به ملکه عدل و ملکه استقامت [نمیتواند حاکم باشد]. از کسی که متصف به استقامت در سلوک و متصف به ملکه عدلی که او را در خط مستقیم اطاعت از خدا نگه دارد نباشد، ظلم سر خواهد زد و صدق ظالم بر او میشود.
خداوند متعال اتباع از چنین کسی را هم ظلم میداند؛ فرموده است الذین ظلموا و بعد: «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا وَ رَأَوُا الْعَذابَ وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْباب» در روز قیامت پیروانشان که به آنها اعتماد کرده و به قوۀ آنها تکیه کردهاند و خواستند خود را در حمایت از آنها قرار دهند خواهند گفت که از ما حمایت کنید اما رهبران از آنها برائت میجویند و میگویند که ما از شما حمایت نمیکنیم؛ چراکه خود گرفتار هستیم. به عبارت دیگر در روز قیامت نمیتوانند تحت حمایت قدرتمندانی که به قدرت آنها برای امنیت اعتماد کردند قرار گیرند.
به هر حال از این آیات استفاده میشود که تبعیت از رهبران ظالم خود، ظلم است و نتیجه این است که باید در رهبر و کسی که ولایت را بر عهده میگیرد عدل باشد آن هم ملکه عدلی که او را از ظلم ولو احیانی باز میدارد.