
سرویس تلنگر _ حسین عندلیب: متأسفانه بار دیگر شاهد انعکاس سخنان خلاف واقع و سیاهنمایی دشمنان در رسانههای معارض هستیم. محمدرضا نیکفر که تحصیلات خود را در رشتههای مهندسی، فلسفه، علومسیاسی و خاورشناسی گذارنده است در نقد جریان «روشنفکری دینی» برخاسته و با سیاهنمایی تمامعیار از وضعیت ایران، بار دیگر پیام ناامیدی و بحران را در ذهن مخاطب ایرانی طنینانداز کرده است. همان هدفی که سالهای سال توسط او و دوستانش در جبههی رسانهای معاندین انقلاب دنبال شده است. هر چند پاسخ ندادن به این سخنان که بیشتر تبلیغاتی و صرفا بیان ادعاهای واهی میباشد، بهترین پاسخ است لکن به نظر میرسد بازخوانی و بیان نقد این سخنان خالی از لطف نیست.
آقای نیکفر از ابتدای مصاحبه خود نگرانیهای خود را بروز میدهد و اینگونه جلوه میدهد که بهعنوان یک ایرانی وطن پرست دلش برای ایران میتپد و از اوضاع ایران خیلی نگران است: «... اما من اکنون نگرانم، فرش ایرانی هم مرا نگران میکند، دیوان حافظِ قرار گرفته کنار گوته و شکسپیر هم مرا نگران میکند، مزه قرمهسبزی هم غمگینم میکند.» اینکه همه چیز را در کنار هم میگذارد از فرهنگ و هنر و غذای ایرانی یک حادثه تصادفی نیست، بلکه میخواهد به مخاطب القاء کند وضعیت همه چیز در ایران خراب است، حتی وضعیت غذای ایرانی!
سپس با این سبک گفتار، از فرهنگ و دین میگوید: « دین و فرهنگ. زمانی این دو یکی بودهاند. البته همواره دو دین وجود داشته، دین مرکز دینی، دین متخصصان، دین اربابِ دین و دینِ مردم که همان آداب زندگیشان بوده، همان فرهنگشان بوده. در خلق و خوی مادر من فرقی ایجاد نمیشد اگر زرتشتی یا مسیحی میبود. «اسلام» بهعنوان دینی مشخص را بهعنوان مجموعهای از اسطورهها میفهمید که به سادگی میتوانستند نامهایی زرتشتی، بودایی یا مسیحی بیابند و نیز بهعنوان مجموعهای از اوراد که معنایشان را نمیفهمید، اما به آنها قدرتی جادویی نسبت میداد. مردم ده زادگاهم نیز اینگونه بودند. آنان مسلمان بودند، اما در واقع دین خودشان را داشتند، دینی که نه «اسلام» بود، نه «زرتشتی» یا «مانوی». «مسلمان» شده بودند...».
استفاده از واژه صادراتی برای روحانیت، قصد جدا کردن آن را از مردم دارد
اینکه در زمان گذشته دو دین وجود داشته است مبهم است! خُب همان دینی که توسط رسالههای عملیه به مردم منتقل میشده است، همان دین را مرجع تقلید نیز عمل میکرده است! پس این وجود دو دین یعنی چه؟ یعنی یک چیزهایی را مراجع بیان میکردند و مردم بدان عمل نمیکردند و دنبال کار خود بودند؟ مسلما واقعیت خارجی و اعمال مردم متدین ایران که همواره پیرو مرجعیت بودهاند مخالف چنین ادعایی است. اما مسلما ادعای آقای نیکفر این است که بگوید پدران و مادران ما با چشم باز و از روی آگاهی اسلام را انتخاب نکردهاند و فقط به خاطر اسطورههایی در دین جذب آن شدهاند و واقعا مسلمان نبودهاند! این نیز توهین دیگر ایشان به مردم متدین ایران است که آنان را جاهل و بدون آگاهی معرفی میکند.
در قسمت بعدی این به اصطلاح روشنفکر غربی، در توصیف دینداری نسل اول انقلاب میگوید: «پس از آنکه ده دارای جاده و اتوبوس و در پی آن آخوند شده بود. دقیقتر بگوییم آنان با جاده و اتوبوس و آخوند صادر شده از قم از نو مسلمان شدند. پس از انقلاب یک بار دیگر مسلمان شدند. به آنان گفته شد که به اندازه کافی مسلمان نیستند، برای آنکه مسلمان راستین باشند، باید پیرو ولایت فقیه باشند، به جمکران بروند، و رهبر را خیلی دوست داشته باشند.» اینکه نیکفر واژه «صادر شده» را در مورد آخوند به کار میبرد، میخواهد به مخاطب بگوید که آخوند در واقع انسانی جدا از بدنه مردم است که به آنها تحمیل شده است. چون واژه صادراتی در مقابل داخلی و خودی به کار میبردند.
هیچگاه به مردم گفته نشد که مسلمان نیستند، بلکه گفتند برای پیاده کردن احکام اسلامی نیازمند تشکیل حکومت اسلامی هستیم و مردم مسلمان ایران با آگاهی و از خودگذشتگی و رشادتها و ایثارها با رهبری امام عزیز(ره) دست به انقلاب شکوهمند اسلامی زدند و البته آقای نیک فر و دوستانش را بُهت زده کردند! و طبیعی است که دشمنان در مقابل این همه عظمت، قدرت و شکوه مردم ایران عصبانی میشوند و چارهای جز این ندارند که رو به توهین بیاورند و بگویند که اینها نمیدانستند و روحانیها اینها را خام کردهاند! آیا توهینی بزرگتر از این میتوان به فهم و درک و شعور ایرانی داشت؟!
به اعتقاد شیعه مشروعیت ولایت فقیه از ائمه اطهار(ع) نقل شده است
وی در ادامه میگوید: «پیش از انقلاب به آنان میگفتند که شاه را باید دوست داشته باشند. اندکی پیش از انقلاب، شاه حزب رستاخیز را تشکیل داده بود، فرمان داده بود همه عضو آن شوند و آریامهر را خیلی خیلی دوست داشته باشند. همه والیان امر در ایران این حس را دارند که ولایت به اندازه کافی در اذهان مردم فرو نرفته و باید بر روی آن تأکید ویژهای شود. موجهای مسلمانسازی، موجهای تشدید اعمال ولایت دینی هستند، و موجهای تشدید استبداد شاهی، موجهای تشدید اعمال ولایت سلطانی.»
نیک فر در این فراز با این همانی حکومت شاه با حکومت جمهوری اسلامی میخواهد این پیام را بدهد که: مردم! هیچ چیز فرق نکرده است! فقط شاه رفته است و ولیفقیه جای آن را گرفته است؟ وی همچنین هر دو موج و هر دعوت چه دعوت به شاه و چه دعوت به پیروی از ولایت فقیه را یک چیز میداند و این اندیشه نیز بار دیگر عمق کینه او و همکارانش را نسبت به «ولایت فقیه» نشان میدهد.
از همان سالهای ابتدای انقلاب که دشمنان فهمیدند یکی از مهمترین عوامل پیروزی انقلاب اسلامی، نهاد «ولایت فقیه» بوده است، از همان روز تا به امروز حمله به این نهاد مقدس را در دستور کار خود قرار دادهاند. باید هوشیار باشیم که وی میخواهد چنان مقام ولایت فقیه را فروکاسته نماید که با سلطنت و دیکتاتوری شاهانه تفاوتی نکند! این در حالی است که به اعتقاد شیعه مشروعیت ولایت فقیه از سوی ائمهاطهار(ع) بیان شده است و نهادی است که حضرات معصومین(ع) برای دوران غیبت کبری آن را پیش بینی کردهاند.
قرآن کریم به خوبی میان حکومت طاغوت و حکومت حاکمان الهی تفاوت گذاشته و میفرماید: «آيا به كسانى كه گمان مىكنند به آنچه بر تو و پيش از تو نازل شده ايمان آورده اند ننگريستى، كه مىخواهند [در موارد نزاع و اختلافشان] داورى و محاكمه نزد طاغوت برند؟ [همان حاكمان ستمكار و قاضيان رشوهخوارى كه جز به باطل حكم نمىرانند] در حالى كه فرمان يافتهاند به طاغوت كفر ورزند، و شيطان [با سوق دادنشان به محاكم طاغوت] مىخواهد آنان را به گمراهى دورى [كه هرگز به رحمت خدا دست نيابند] دچار كند.» (نساء:60)
امام صادق(ع) نیز با بیان تفاوت میان «سلطان جائر» و «فقیه شیعه» در پاسخ به این سوال که اگر دو نفر مسلمان برای رفع منازعه خود به «سلطان» رجوع کنند و او برای آنها قضاوت کند، میفرمایند: «هر کس به حاکمان ظالم مراجعه کند همانا به طاغوت رجوع کرده است. و اگر آنچه که حاکم بدان حکم کرده بگیرد، مالک آن چیز نمیشود و حق تصرف در آن ندارد هر چند حق با او باشد، زیرا با حکم طاغوت حق خود را گرفته است در حالی که از سوی خداوند مامور شدهاند که به طاغوتها کفر ورزند و از آنها پیروی نکنند! خداوند متعال فرموده است: « مىخواهند [در موارد نزاع و اختلافشان] داورى و محاكمه نزد طاغوت برند؟ [همان حاكمان ستمكار و قاضيان رشوهخوارى كه جز به باطل حكم نمىرانند،] در حالى كه فرمان يافته اند به طاغوت كفر ورزند،» راوی میگوید عرض کردم پس این دو چه کار کنند؟ حضرت فرمود: اینها به کسانی رجوع کنند که احادیث ما را نقل میکنند و در حلال و حرام ما نظر میدهند و احکام ما را میشناسند. پس راضی شوند آن فقیه حَکَم آنها باشد. همانا ما فقها را برای شما حاکم قرار دادیم، پس هنگامی که به حکم ما حکم کردند اگر کسی حکم آنها را نپذیرد، در واقع حکم خدا را کوچک شمرده است و ما را ردّ کرده است و آنکه ما را ردّ کند خداوند را ردّ کرده است و این در حد شرک به خداوند است.» (الكافي (ط - الإسلامية)،ج1، ص67) بنابراین سخنان نیک فر با این اصل قرآنی و روایی که میان حاکم اسلامی و حاکم طاغوت تفاوت میگذارد کاملا و صددرصد در تضاد و مخالفت است.