
سرویس حاشیه نگاری: تأثير نمادها و قهرمانان فانتزي و واقعي بر دنياي کودک و نوجوان و به تبع آن، اثر ماندگارش در زندگي وي، چيزي نيست که بتوان به سادگي از کنارش گذشت، اما مشاهده، تحليل و کنکاش در اين مقوله، به صورت ملموس و قابل درک تنها از کساني برميآيد که بهطور مستقيم سالها به تربيت دانشآموزان پرداخته باشند. به همين منظور با سه تن از فعالان در اين زمينه گفتگويي ترتيب داديم تا به بررسي ابعاد، چالشها و راهکارهاي مربوط به بهرهبردن از نوشتافزارهاي مبتني بر الگوهاي ايراني و اسلامي بپردازيم.
عليرضا عراقينيا، از مديريت مدارس تا مناطق مختلف آموزش و پرورش و معاونت در اداره کل شهر تهران، کارنامه بلندبالايي از خدمات ارزنده دارد، اما وقتي از سوابقش ميپرسيم، تنها به اين جمله اکتفا ميکند که معلم است و معلمي تنها افتخاريست که از وي جدا نشده و نميشود.
سيده بتول موسوي، کارشناس مسئول هسته مشاوره يکي از مناطق آموزش و پرورش شهر تهران و از باسابقهترين مشاوران در کلينيکهاي مشاوره براي دانشآموزان به شمار ميرود.
راضيه رضاپور، مدير تربيتي مجتمع آموزشي امام حسين(ع) مشهد است که در کنار فعاليتهاي تربيتي در مدارس، به کار نويسندگي مشغول بوده و از معروفترين آثارش ميتوان به کتاب «آخرين معادله» اشاره کرد.
اهميت استفاده از نوشتافزارها اسلامي ايراني
عراقينيا: در استعمار سنتي آنها دستشان را روي سر مستعمرات خود گذاشته بودند، اما الآن در استعمار نو دستشان را داخل سر و فکر ما فروکردهاند و تلاش ميکنند افکار ما را مديريت کنند. همين شده که ناخوداگاه ميرويم سمت استفاده از محصولاتي که قبلتر اصلا اهلش نبوديم و هيچوقت فکر نميکرديم قرار است يک روز از آنها استفاده کنيم. اين به هويت ما برميگردد، اگر نمادها از خودمان نباشد، هويتمان گم ميشود و اين اثرات در درازمدت از درون ما را تخليه ميکند.
موسوي: کودکان هنوز به تفکر انتزاعي نرسيدهاند و طرز فکرشان بر اساس نمادهاي تصويري و شهودي است، به همين خاطر هرچه تصاويري که روزانه با آنها سر و کار دارند، جذابتر باشد، کشش کودکان به همان سمت است. به همين سبب در دوره ابتدايي و پيشدبستاني ميبينيم که کودک، خودش را در نقش شخصيتهاي کارتوني و يا بازيهاي رايانهاي ميبيند و رفتارهاي مشابه آنها را از خود بروز ميدهد. در چنين شرايطي ميبينيم که هرچه اين نمادها به طبيعت فطري بچهها نزديکتر باشد، چه بسا گرايششان بيشتر هم هست.
رضاپور: درست است که در تشکلهاي بزرگ فرهنگي، کلاسها و جلسات فراواني براي مهندسي فرهنگي ميگذاريم، اما برنامهريزي راهبردي براي حل معضلات فرهنگي نداريم! کار فرهنگي غربيها مثل کارِ آبِ باران فروريخته شده از ناودان بر روي سنگ زيريناش است که به مرور آن را صيقل داده و به شکلي درميآورد، مثل روايتي از حضرت امير(ع) که ميفرمايند بترس از اندکي که مستمر و هميشگي باشد. مثلا در مورد عکسبرگردونها چنان جذابيتي ايجاد کردهاند که از ابتدايي تا دبيرستان استفاده ميشود. مثلا طرحهاي قلب طراحي ميکنند و دانشآموزان ابتدايي خوششان ميآيد و استفاده ميکنند. اما مگر دانشآموز دبستاني مفهوم ولنتاين را ميشناسد؟ اينجاست که متوجه ميشويم هدف آنها همان بلوغ زودرس است که با کار ممتد و مستمر در حال تزريق آن به کودکانمان هستند.
سياستگذاريهاي کلان براي سوقدادن جامعه به استفاده از اين نوع نوشتافزارها
عراقينيا: ما چقدر به آرش کمانگير اهميت دادهايم؟ مرزي که براي يک وجبش هم شهيد دادهايم آيا توانستهايم اهميتش را نشان دهيم؟ اين يک کار علمي است. نميشود با يک مقطع کوتاه همه چيز را حل کرد. دنياي غرب با آنهمه هجمه باز هم نتوانسته چندان تأثيري بگذارد و اين نشان از ريشهدار بودن اعتقادات ما دارد، اما وقتي با دانشآموزي صحبت ميکنيم در نهايت ميبينيم دستمان خالي است و نميتوانيم جايگزيني پيشنهاد کنيم. اين يک کار پژوهشي ميخواهد تا کارهاي ابتر صورت نگيرد. ما 26 نهاد فرهنگي داريم که تنها به دنبال بيلان سالانه هستند. اما يکبار اينها دور هم ننشستند تا به يک جمعبندي در اين کار برسند.
موسوي: درسطح کلان، صداوسيما بايد بيشترين همکاري را داشته باشد. وقتي ما شخصيتي را در کتابهاي درسي قهرمان نشان ميدهيم، بايد در تلويزيون هم به عنوان قهرمان ببينيم. اين قهرمانسازي صرفا در ادبيات نيست، حتي در دروس تجربي مثل فيزيک و شيمي هم ميتوانيم کاراکترهايي طراحي کنيم تا دانشآموز از طريق آن درگير موضوع شود. در سطح مدارس و مناطق هم ميتوان با تشکيل گروههاي روانشناسي، از دانشآموزان بخواهيم که بيشترين علائقشان را تصويرسازي کنند، بعد آن بخشي از تصاوير که به آرمانهاي ما نزديک است را براي طراحيهاي نوشتافزارها در آن منطقه در نظر بگيريم.
رضاپور: ما وقتي کسي را به جبهه ميفرستيم، براي حفاظت از وي يک کارخانه، فانوسقه درست ميکند، يکي ديگر لباس، يکي پوتين و... . دانشآموز هم در هجمه جنگ نرم، همچون سربازي است که تشکلهاي فرهنگي مختلف بايستي هر کدام دست به دست هم بدهند تا به بهترين شکل وارد ميدان شود. اما متاسفانه از سري مشکلات ما بر خلاف غربيها اين است که آنها ابتدا و انتهاي کارشان معلوم و با هدفگذاري است، اما ما يکباره فکر ميکنيم و يک عمل مقطعي نشان ميدهيم و تمام.
روش برخورد با کودک و نوع رفتار خانوادهها براي ترغيب کودکان
عراقينيا: قرار ما فهماندن شفاهي اهميت اين مقوله به کودک نيست. ما بايد برنامهاي داشته باشيم که خودمان کار درست را انجام دهيم. مقابله با دانشآموز در استفاده از انواع لوازمالتحرير، نتيجهاي جز لجبازي به بار نميآورد. بايد ما به عنوان هدايتگر چيزي براي ارائه داشته باشيم و ناخودآگاه کودک خودش ميفهمد چه چيز را انتخاب کند.
موسوي: تا جايي که ميتوانيم بايد از دخالت مستقيم در سليقه کودک خودداري شود و تنها راهنما باشيم. براي مثال در يک سريال چندين قسمتي تلويزيوني، ميبينيم که از بين اتفاقات و گفتارهاي خوب، تنها يک تکيه کلام نامناسب در بين نوجوانان رواج پيدا ميکند، دليلش هم اين است که هر وقت شخصيت بد سريال آن تکيه کلام را ميگويد، همه خانواده ميخندند و ناخودآگاه دانشآموز علاقمند ميشود به آن تکيه کلام. بنابراين وظيفه خانوادهها اين است که در کنار هر اثري که فرزندشان با آن سر و کار دارد، مثل بازيهاي رايانهاي و يا فيلمها، با فرزندانشان راجع به شخصيتهاي مثبت آن اثر صحبت کنند و رغبت ايجاد کنند. به اين ترتيب توانستهايم قبل از خريد لوازمالتحرير، سليقه کودک را هدايت کنيم.
رضاپور: اگر واقعا الگوي اسلامي داشته باشيم بايد همدلي ايجاد کند، بايد وحدت و يگانگي و تعاون بياورد اما در نتيجه ميبينيم اينطور نميشود، چرا؟ چون مشکل از قبل از به دنياآمدن کودک به وجود آمده است، از آنجايي که ما سيسموني يک نوزاد را از انواع مارکهاي غربي تهيه ميکنيم. حالا وقتي کودکي به دنياي اينچنيني پا ميگذارد ديگر در دوره ابتدايي فکرش جهت گرفته و سخت ميتوان آن را تصحيح کرد.
چالشها و تهديدهاي پيش رو
عراقينيا: کارهاي توليدي کنوني تفکربرانگيز نيست. در حالي که طرحهاي پازلي و معمايي و امثالهم که افکار دانشآموز را درگير کند نداريم. بايستي دانشآموز را برانگيخته کند. مثلا يک بار عکس شهدا را روي جلد دفترچهها مياندازيم درحالي که اين عکس خالي ميتواند در درازمدت براي کودک خستهکننده بشود. علاوه بر اين در مساله توليد هم مشکلات حمايتي عديدهاي داريم، براي مثال ما اوايل دهه هشتاد طرح شخصيتي با عنوان کاوا را داشتيم. يک کاوشگر نوجواني که در يک سري سيديهاي تعاملي دانشآموز با شخصيت آن وارد فعاليتهاي علمي ميشد و در نهايت اين شخصيت بر روي دفترها و نوشتافزارها هم نمايش داده ميشد، اما متاسفانه وقتي آن زمان از صداوسيما خواستيم که از اين طرح حمايت کند و در جهت شناساندنش به کودکان گامي بردارد، از اين طرح توقع سودهاي کلان داشتند و باعث شد کل پروژه منتفي شود. اين عدم حمايتها حقيقتا ضربهزننده است. اصلا نبايد به دنبال ارزان تمام شدن محصولات باشيم. اتفاقا اين ديدگاه غلطي است که به بهانه ارزان تمام شدن کار، کيفيت مطلوب را پايينآوريم و باعث شويم دانشآموز ما از محصول خارجي که با کيفيت است استفاده کند.
موسوي: اشکال کار اين است که توليدکنندگان، سنين مختلف را در نظر نميگيرند. مثلا وقتي در دوره ابتدايي دارا و سارا را ميسازيم، براي دوره راهنمايي ايده تازهاي نداريم. يا حتي در مورد انواع دارا و سارا ما فقط با تغيير لباسهاي محلي براي اين عروسکها ميخواستيم تنوع ايجاد کنيم، در حالي که فقط با تغيير لباس اين امر ممکن نيست.
علاوه بر اينها مشکل ديگر ما اين است که ميخواهيم سالها با يک شمايل پيش برويم، در حالي که غربيها خيلي سريع قهرمانان تازهاي توليد ميکنند و به بازار ميفرستند.
رضاپور: ما مقطعي کار ميکنيم اما غربيها منالمهد الياللحد را برنامهريزي کردهاند. آنها مسائل مبتلابه خودشان را از قبيل خشونت و بلوغ زودرس و بسياري ناهنجاريهاي ديگر، از همين طريق به فرزندان ما تزريق ميکنند. کودک در مهد قرآنها هم همين نقاشيهاي غربي را ميبيند! بعد وقتي ما تازه الگوي اسلامي هم به وي بدهيم، پيش خودش ميگويد تا الآن کجا بوده است؟!
مثالهاي موفق و راهکارها
عراقينيا: ما دو مثال موفق و ناموفق در اين زمينه داريم، مثال موفقمان محصولات مربوط به شکرستان است و ناموفق هم دارا و سارا. اينکه دارا و سارا به توفيق لازم نرسيد، از چند جهت قابل بررسيست. مثلا اينها توليد داخلي نبودند. اصلا متناسب با کودک ايراني نبود. شيرين و زيبا طراحي نشده بود و از همه مهمتر زمخت و مغاير با ارگونومي بدن کودک بود. در مقابل، در مورد شکرستان هم الآن که ديدهايم پروژه موفقي است، به قدري به سمتش ميرويم که مخاطب را دلزده ميکنيم. يا مثلا در جام جهاني ناخودآگاه توجهمان به يوزپلنگ ايراني جلب شد، اما اين کافي نيست. اگر ميخواهيم کامل شود بايد الآن که حواسها به اين سمت جلب شده، کارهاي متناسب با محيط زيست ايران در لوازمالتحرير کودکان ديده شود.
رضاپور: ما در مدارس امام حسين(ع)، کتابي را تدريس ميکنيم براي دانشآموزان به نام جاودانهها. در يکي از درسهاي اين کتاب، از دانشآموز ميخواستيم که قهرمانان خود را نام ببرد، وقتي مثلا از هريپاتر يا بتمن و امثالهم نام ميبرد، ميپرسيديم پس چرا اينها براي نجات بشر نميآيند و بچهها به يقين ميگفتند که اينها خيالياند. بعد ما نمونههاي واقعي را از ميان قهرمانان دفاع مقدس ميآورديم، بعد تکليف دانشآموز اين بود که از بين فاميلش يک قهرمان را بياورد و معرفي کند و به اين شکل بچهها متوجه قهرمانان واقعي ميشدند. اما اينها کارهاي کوچکي است و بدون حمايتهاي کلان و يکدست که اين دست مسائل را به صورت عيني به موارد نوشتافزاري هم تسري دهد، کم اثر خواهد بود.