
به گزارش حلقه وصل، «از سرگذشت» عنوان چهارمین شب از شبهای شعر مقاومت شهرستان ادب ویژه پاسداشت حماسه شهید محسن حججی بود که شب گذشته در معراج الشهدای تهران با حضور بانوان شاعر عضو دوره آفتابگردانها برگزار شد.
در ادامه گزارش این شب شعر به روایت نگین نعمتاللهی از شاعران آفتابگردانی منتشر میشود:
«بوی عود در هوای ناب معراجالشهدای تهران پیچیده بود و دختران شاعر آفتابگردانی قرار بود سومین شب از اردوی آموزشی خود را در جوار شهدای گمنام و در شب شعرِ «از سر گذشت» که مزین به نام شهید محسن حججی بود، سپری کنند. چشمها به تلاطم افتاده بود و قطره قطره اشک جاری میشد.
هیچکس از دل کسی خبر نداشت و بغضی عمیق در نگاههای غریب جاخوش کرده بود، بچهها سر را بر گوشه تابوتهای مقدسی میگذاشتند که پیکر هم سن و سالان شهیدشان را به آغوش کشیده بود و چشمهای مضطربشان نشان میداد یک دنیا حرف دارند برای گفتن ...
نماز جماعت شروع شد و چه توفیق لطیفی است ادای نماز در جوار این مردان پاک آسمانی ...
همچنان چشمها در اشک غوطهور است که کمکم جلسه با تلاوت آیات کلام حق به آرامش و سکوتی دلپذیر دست مییابد.
دلها آمادهتر از همیشه در جلسه حاضر بودند و کلیپی از تفحص شهدای گرانقدر نمایش داده شد که بغضها را بی امان شکست و دلها را هوایی شهادت کرد.
فضه سادات حسینی مجری شب شعر «از سر گذشت» برنامه را با شعر «همین از سر گذشتن سر گذشت ماست پنداری/ همین سرها... همین سرهای سرگردان صحراها» از محمدمهدی سیار شروع کرد و شاعران زیادی که در همین فرصت کم چند روزه برای شهید محسن حججی شعر سروده بودند یک به یک برای خوانش شعر خود حاضر شدند.
ملیحه رجایی در بخشی از این مراسم شعری خواند:
چقدر مطمئن و باصلابت و آرام
بگو به بیخبران چه دیدهای محسن
بگو که در دل این سرخی غبار آلود
چهها ز عالم بالا شنیدهای محسن...
معصومه زارعی دیگر بانوی شاعری بود که در این مراسم شعرخوانی کرد:
صحنهای آشنا مرا برده ست
وسط ماجرای عاشورا
جسم تاریخ میکند بر تن
بار دیگر ردای عاشورا...
و نوبت به میلاد عرفانپور رسید:
صلابتی که در نگاه توست
شقاوتی که در نگاه اوست
جهنم و بهشت را ببین
نگاه دشمن و نگاه دوست...
سیده سارا شفیعی پس از صحبت درباره عموی جاویدالاثر و چشمهای منتظر مادربزرگش این شعر را خواند:
بگو راز آرامشت چیست ای مرد؟
بگو تا نمردیم از داغ این درد
و اما علیمحمد مودب، مدیر عامل شهرستان ادب، یک مثنوی تقدیم کرد که یک بیت آن چنین است:
دل ای دل ای دل من عزم کن قلم بردار
به نام شاه ابوالفضل من علم بردار
سمانه خلفزاده نیز اینطور سروده بود:
کور شد چشم من از بس غم انسان دیدم
ابر بود و همه جا قحطی باران دیدم
مهین صفاری دیگر بانوی شاعر در این مراسم بود:
مدافع حرم لالههای زهرایی
شبیه محسن مولا چقدر تنهایی
زینب احمدی شعری را به نمایندگی از گروه شعر و نوحه حریم حرم قرائت کرد:
سلام ای غزل عاشقانه بی سر
غریب مانده میان هجوم یک لشکر
زهرا مهنی اینطور خواند:
آمده بود تکیه باشد
علم باشد
بر سرم سایه باشد...
راضیه جبهداری نیز خواند:
بالش شکسته بود که بی بال و پر رسید
شاید اسیر بود، کمی دیرتر رسید
عاطفه جوشفانیان سروده بود:
موی من و کوه شانهات باباجان
برگرد به آشیانهات باباجان
دیگر شده چارپارهای سرخ و سپید
پیراهن چارخانهات باباجان
مریم کرباسی نیز اینطور خواند:
آن عاشقی که عشق نیفتاده از سرش
همشهری من است و سرافراز کشورش
علی داوودی از شعرای مطرح کشوئر سرود:
هنوز انگار داغی تازه دارد جان سنگرها
هنوز از راه میآیند اکبرها و اصغرها
زهرا امیری گفت:
عشق شوقی ست که در چشم تر مادرهاست
ذکر لبیک گلو زیر لب خنجرهاست
نجمه پورملکی خواند:
زهر چشم فرشته ها، جلاد
وارث«یسفک الدماء» جلاد
بوده شیطان در ابتدا عابد
شده عابد در انتها جلاد
رویا باقرزاده نیز اینطور خوانده بود:
یک نگاه عجیب در تصویر
خفتگان را نهیب در تصویر
شکوفه رضایی دیگر بانوی شاعر بود که شعرش را تقدیم کرد:
ما پرنده نبودیم
و از فاجعه پروازهایی که به تاخیر می افتند
هیچ نمیدانستیم...
معصومه اسکندری یکی دیگر از آفتابگردانها بود که شعرش را خواند:
در نگاهت چه راز و رمزی هست
که دل شهر را تکان داده...
آرزو کبیری نیا نیز اینطور شعرخوانی کرد:
تو میرسی و جهان بیقرار خواهد شد
زمین به یمن تو آیینه دار خواهد شد
محدثه خاکزاد سروده بود:
میزند هر روز روی داغ داغی تازه تر
تا جگر میسوزد از داغ فراقی تازه تر
ملیحه سادات قاضی دیگر شاعری بود که برای حاضران شعرخوانی کرد:
ما هیچ گاه برای رزم پوتین به پا نکرده ایم
کلاه خودی برای نبرد
به سر نگداشته ایم ...
رحیمه مهربان خواند:
پر باز کردی زیر بالت آسمان گم شد
در عمق چشمانت شکوه کهکشان گم شد
نگین نعمت الهی برای حاضران خواند:
دوباره بارون و چشمای شرقیت
زمین گیر کرده ابرارو نگاهت
تو دل بستی به عطر مهربونی
منم دل بسته ی لبخند ماهت
شیوا فضلعلی خواند:
هر کسی از عشق دارد بی گمان برداشتی
تو ولی آن را جنون آمیز باور داشتی
ربابه جعفری از دیگر بانوان شاعر در ایم مراسم بود که شعر خواند:
کوچه هامان پر از سیاهی بود
شهر را از عذا در آوردند
چشم های ستاره ها خندید
ماه را سمت دیگر آوردند
آرزو سبزوارقهفرخی خواند:
مه و گرد و غباری بسته راه رهگذرها را
پریشان کرده باد و برگریزان رفتگرها را
طیبه عباسی نیز در بخشهای پایانی این مراسم خواند:
برداشت به امید تو ساک سفرش را
ناگفته ترین خاطره ها دور و برش را
و در آخر فضهسادات حسینی برنامه را با شعر «دجال ها و حرمله ها را مهاجم و/ ما را مدافعان حرم آفریدهاند» از سجاد شاکری به پایان رساند و آفتابگردانیها با همان حال خوش معنوی با پیکر مطهر شهدا وداع کردند و دل هایشان را در کنار آن تابوتهای پر از نور جا گذاشتند.»