
راهیان نور باز هم پتانسیل کار فرهنگی دارد.
به نام خدا. طرح شهید حسن باقری به این شکل قوت گرفت که پس از احساس نیاز به مدیریت و برنامهریزی برای خانوادههایی که با ماشین شخصی خودشان به مناطق میآمدند، بنده به همراه تعدای از دوستان به فکر راه چارهای افتادیم و از سال 91 این پروژه کلید خورد. یک سایت هم برای ثبت نام اولیه طراحی کردیم تا قبل از اینکه راهیان نور شروع شود مردم عزیز بتوانند در این طرح ثبتنام کنند. در سال اول مختصري تبليغات کردیم و استارت پروژه زده شد. چندین محل اسكان مشخص شد و تيمهاي فرهنگي براي برنامهريزي فرهنگي، سازماندهي و عدهای از این دوستان در مقرها مستقر گردیدند. چه تيم خواهران و برادران طلبه یا تیم برادران و خواهران دانشجو. پیوند خیلی خوبی هم بین این دوستان به وجود آمده بود و مصداق واقعي وحدت حوزه و دانشگاه در راهيان نور شكل گرفت. چقدر هم این وحدت بركت داشت. بركتش را هم در برنامههاي راهيان نور و هم تأثيراتش را روي زائرين شهدا ميبينيم. با استقرار این دو قشر فرهنگی در محلهای اسکان، كارهاي پشتياني و تا اندازهاي فرهنگي مقرها انجام شد. بعد از این هم به خاطر اينكه خانوادهها راحتتر بتوانند به مناطق بروند تيمهاي هدايتي شكل گرفت. وظیفه تيمهاي هدايتی اين بود كه خانوادهها را در گروههای چهل پنجاه تایی ماشين یا حتی دو برابر با یکدیگر جمع کنند و بعد اينها را به صورت دسته جمعي وارد مناطق نمایند. تقريباً این کاروان بزرگ طی سه روز كل مناطق را ميچرخيد و بازدید میکرد. بچههاي پشتيباني هم سعي میكردند که نسبت به جاهای دیگر برای خانوادهها شرایط رفاهی بهتری را تهیه کنند. مثلاً در بحث غذا و خورد و خوراک، آشپزخانههايي تدارك ديده شد و غذاي گرم با رعایت نکات بهداشتي به این عزیزان تحویل داده میشد. حتي در دورترين يادمانها هم سعي كرديم که این مسائل رعایت شود و در سرويسدهي خوب عمل كنيم. در مباحث فرهنگي هم، يك دغدغه مهم داشتيم و آن این بود كه ما چطور میتوانيم در طول این مسيرها با خانوادهها ارتباط برقرار كنيم. چون شما فرض کنید که در اتوبوس فقط يك راوي میرود و براي زائرین از مناطق ميگويد ولی با وسیلههای نقلیه شخصی ما بعضاً مسيرهاي طولاني شصت یا صد كيلومتری داشتیم که خانوادهها در ماشینهای خودشان پشت سر هم حرکت میکردند و امكان حضور راوی در هر ماشين وجود نداشت. اين بود كه يك تيم مخصوص این مشکل دور هم نشستند و يك راديو با موج افام را طراحي كردند تا همه ماشینها بتوانند رادیوی خود را روی آن موج تنظیم کنند و ما بتوانیم صحبتها و پیامهایمان را به آنها بدهیم. يك فرستنده طراحي شد كه هر مطلب و خوراك فرهنگي را از طریق آن به درون ماشین زائران میفرستادیم و خدا را شكر اين قسمت از برنامه خيلي مورد استقبال واقع شد و خيلي از زائرين از برنامههاي اين فرستندهها راضي بودند. مضافاً اینکه خيلی راحت بود در زمانی که کاروانها از مناطق مختلف عملیاتی مثل فتحالمبين، فكه یا جاهای دیگر رد ميشوند برايشان روايتگري کرد. يعني وقتی راديوی خود را روشن میکردند و روي موج نود و نه و شصت دهم كه به اسم راديوي كاروان معروف است میرفتند به خوبی میفهمیدند که الآن در چه منطقهای و با چه تاریخچهای حضور دارند. این دوستان طراح با یک سليقه خوب در بحث محتوا از بيانات و صداي زيباي شهيد آويني هم استفاده ميكردند که بسیار برای زائر قابل استفاده و مسرت بخش بود. در قسمت روایت راویان هم الحمدالله با پشتيباني كه در يادمانها از طرف راویان صورت پذیرفت توانستيم براي روايتگري از راويهاي خيلي خوب كه در منطقه حضور داشتند استفاده کنیم. در مباحث فرهنگی خانوادهها هم آمدیم در 4 محل اسكان آنها براي بچهها مهدكودكهايي قرار دادیم كه بنده اسم آنها را مهد كودكهاي اسلامي گذاشتم و با موضوع دفاع مقدس در اين مناطق از مربيهايي كه اعتقاد به تربيت قرآني و اسلامي دارند و میتوانستند با بچهها ارتباط برقرار کنند استفاده کردیم. حتی برای بچهها يك سري گروههاي سرود تشكيل دادیم و از سرودهاي كاملاً اسلامي كه با سن و سال كودك متناسب است استفاده کردیم تا از لحاظ روحي و رواني تأثيرات مثبتی روي كودك داشته باشد. از برنامههاي دیگر برای این کودکان نقاشيهايي با موضوع دفاع مقدس و قصههايي با همین موضوع بود. جو مهد کودک به طوري بود كه گاهي اوقات اين بچهها نميخواستند از اتاق مهدكودك يا آن چادري كه ما برایشان در نظر گرفته بوديم جدا شوند. گاهی اوقات تا ديروقت پيش مربيها ميماندند و به قول خودشان پيش خالهاي كه برایشان قصه ميگفت و حرف ميزد دوست داشتند بمانند. با توجه به تأكيدي هم كه از طرف مقام معظم رهبري روي بحث سبك زندگي اسلامي شده بود، طراحي و فضاسازيهايي كه در مقرها صورت گرفته بود ويژه نهاد خانواده بود. مثلاً در قسمت خواهرها محیط با ويژگي يك همسري كه با تربيت اسلامي بخواهد در خانه با شوهر و فرزندش برخورد كند طراحی شده بود. تا خانمها خودشان به صورت ناخودآگاه به اين سمت کشیده شوند. يا مشاورههايي که توسط خواهران یا برادران مبلغ ديني براي پاسخ به سوالات شرعي درنظر گرفته شده بود. نيروي انساني این قسمت هم از قم تهيه شد که واقعاً یک قسمت غني بود. بعداً هم در قسمت خواهران آمار اينجور نشان داد كه خانمها خيلي از مشاوران و برنامههاي آموزشی كه بعضاً تا ديروقت خانوادهها با آنها صحبت ميكردند و حاضر بودند از استراحتشان بزنند استقبال ميكنند. بيشترين دغدغه مادران و پدران بحث تربيت فرزندانشان بود. در واقع همان حسي كه مادر نسبت به تربيت فرزندش دارد، خداوند هم این توجه را به عنوان بالاترين مقام براي زن قرار داده است. چون مقام مادري مقامي است كه فرزند را پرورش میدهد تا جامعه را شکل بدهد. خيلي براي خانوادهها فضاي عجيبي بود و ظرفيت بسيار بالايي برای برگزاری كارهاي فرهنگي بهتر و عميقتر داشت. کلاً فضای سفرهای خانوادگی با سفرهای مجردی که مثلاً بچههای یک هیئت یا مسجد با همدیگر میروند متفاوت است و بسیار بیشتر برای کارهای مفید و آموزشی جا دارد. در صورتی که در اردوهای مختلف بیشتر به علت جو دوستانه یک حالت حواسپرتی و بیتوجهی به خیلی از مسائل وجود دارد. چون در حریم خانواده آن بچه شر و شور هم وقتي کنار پدر مادر خود میایستد آرامتر از حالتهای عادی با دوستانش است. به این دلایل خانوادهها در آن فضا مطالب را بهتر ميگرفتند. شما كافي بود اشاره ميكردي و مثلاً يك نقدي بر رسانه میزدی آنگاه بلافاصله همه پدر و مادران سريع حواسشان جمع ميشد تا از اين مطلبي كه مربی میگوید استفاده كنند. يكسري نكتههاي اينجوري كه میدیدیم حيفمان ميآمد و ميگفتيم كه چرا خانوادهها را زودتر از اینها وارد فضای راهياننور نبردهايم؟
راهیان نور در سبد سفر مردم
يك بحث ديگر ما این است که واقعاً تا كي نهادها و تشكيلات دولتی مثل بسيج و سپاه و دانشگاهها و ارگانهاي مختلف میخواهند اعزام مردم به مناطق عملیاتی را انجام دهند؟ بالاخره اينها هم يك ظرفيت و مأموريت خاص خودشان را دارند. شايد هميشه نتوانند پشتيباني كنند. به این موضوع توجه کنید که ما در جمكران، در حرم مطهر بيبي فاطمه معصومه(س) و در حرم امام رضا(ع) دغدغه مخاطب و زائر را نداريم. چون خود مردم در سبد مسافرتي خودشان برنامه مشهد و قم را ميگذارند. ما بايد فرهنگسازي كنيم كه مردم در سبد مسافرتي خودشان يك سفر راهيان نور هم بگذارند. سفر راهيان نوري كه در دل آن تربيت جهادي قرار دارد. روحيه ايثار، گذشت و خیلی چیزهای دیگر که میتواند مشكلات فرهنگی تربیتی خانوادهها را حل کند قرار دارد. صراحتاً میگویم، بهترین جايي كه ميتواند این فرهنگهای ارزشی را به واسطه یک عامل محيطي كاملاً مساعد به همه اعضای خانواده و با هر سنی منتقل کند همین سفرهای راهیاننور است. و اگر ما بتوانيم راهیاننور را مردمي كنيم به شکلی که مردم خودشان با هزينه و ماشين شخصی از شهرهایشان به اینجا بیایند و ما فقط زيرساختها را برای حضور آنها آماده كنيم، آنگاه به موفقیت بزرگی دست پیدا کردهایم. زیرساختهای فرهنگی هم خیلی مهمتر از زیرساختهای خدماتی است چون مردم میتوانند با پول خدمات را دریافت کنند ولی با پول نمیشود خوراک فرهنگی را بدست آورد و خانواده حتماً از خودش خواهد پرسید که برای چه به راهیان بروم؟ یا اینکه چه استفادهای در آنجا میخواهم کنم؟ بنابراین باید تيمهاي فرهنگي و مسئولين راهيان نور بنشينند و یک برنامه غني و با محتواي جذاب و به روز را برای مردم طراحی کنند. مطمئن باشید اگر ما بتوانیم همچین کاری انجام دهیم قطعاً مردم میآیند و حاضرند گرانترین خدمات را هم بخرند تا از مطالب فرهنگی طراحی شده استفاده کنند. به این شکل راهيان نور نهادينه و ماندگار ميشود و تا قيام قيامت ياد شهدا زنده میماند.
یک سفر امن و جذاب
ولی متاسفانه ما در زمینه تبلیغات برای این مدل سفر خیلی کار نکردیم و هنوز مردم را خیلی از برکات این سفر مطلع نکردهایم. ولی خب با اسمنویسی مردم در سایت اردو دات نت توانستیم تعداد مناسبی از مردم را در طرح شهید حسن باقری سهیم کنیم. خانوادهها هم وقتی به منطقه میآیند در همان بدو ورود به استان خوزستان مثلاً دوكوهه با بنرهایی که نصب گردیده یا بروشورهايي كه از قبل تهيه شده و به خودروهاي شخصی در ورودیهای استان داده میشود، به مکانهای در نظر گرفته شده برای آنها هدایت میشوند. قرار ما براي تجمع این کاروان ماشینها در همان نقطه ورودي خوزستان همانجایی است كه زمان جنگ رزمندهها اول در آنجا جمع و درواقع سازماندهي ميشدند. همان پادگان دوكوهه. قرار ما ساعت 4 تا 6 بعدازظهر در صبحگاه معروف دوکوهه بود. بعد از ساعت 6 هم برای خانوادههای که تشریف آورده بودند یک مراسم استقبالی در نظر میگرفتیم و خیرمقدم عرض میکردیم و پس از توضیحاتی راجع به پادگان دوکوهه و بیان خاطرات زمان اعزام رزمندگان به آنجا و دستهبندی برای اعزام به خط مقدم، خانوادهها را رسماً وارد برنامه خودمان میکردیم. سرتیمی هم که ما برای آنها در نظر گرفته بودیم همه این کاروان را به همراه خودش به محل اسکان آنها میبرد و در یک فضای واقعاً غیر قابل وصف کردن و عالی، خادمین محل اسکان آنها از این خانوادهها استقبال میکردند و در شب اول این سفر گروهی آنها را نسبت به برنامه چند روزه سفر توجیه میکردند. صبح روز اول هم اينها را به سمت رودخانه دز میبردیم. چون آنجا، مقر اول ما در پادگان قدس دزفول است كه در زمان جنگ محل آموزش رزمندگان بوده و فضاي بسيار معنوياي دارد. بعد از صرف صبحانه به صورت يك پيادهروي تقريباً صد و پنجاه متر تا دويست متري اينها را به سمت رودخانه دز ميبريم. كنار آن ساحل دز يك صبحگاه فرهنگي براي آنها ميگيريم. سرتيم هدايت به اينها معرفي ميشود و تلفن تماس اين سرتيم به آنها داده ميشود. موج راديو هم به اينها گفته ميشود. در مورد خود دزفول و فضاي دزفول هم براي اينها صحبت ميشود. وقتي ما از مقاومت مردم دزفول براي اينها ميگوييم که چهجوري در اين شهر بيش از دو هزار گلوله توپ و موشك خورده ولي خانوادهها اينجا مقاومت و تحمل كردند و سختيها را به جان خريدند كه با امامشان باشند براي اين خانوادهها خيلي جالب است. و به این شکل میفهمند که خیلی از خانوادهها هم به شکل مستقیم در جنگ حضور داشتهاند. یک نکته خیلی جالب و منحصر به فرد تیمهای ستاد شهید حسن باقری ما این است که تمام تابلوهاي راهنمايي رانندگي به خاطر كنترل تيم ما در کل خوزستان رعايت ميشود. چون جايي که ستون کاروان به راه بيفتد سرتيم ما موظف است که تذكر دهد تا ماشینها از حالت استاندارد حرکتی خارج نشوند كه خداي نكرده اتفاقي بيفتد. خدا را شكر در اين سه سال هم هيچ اتفاقي در کاروانهای 70-80 ماشین ما که پشت سر هم حرکت میکنند نیافتاده است.