سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 16
جلسات گذشته در خصوص آیت بودن قرآن کریم صحبت شد و به تفاوت آیت اسلام با آيت سایر امت ها اشاره كرديم.
گفتیم در روایتی كه مشهور شده است، دليل آمدن قرآن به صورت کتاب، اين دانسته شده است كه مردم دنبال خطبهها و شعرها بوده اند. این روایت قابل پذیرش نيست.
در مورد آیات حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام چون مقطعی و زمانی بودند، میتوان اين را پذيرفت اما در مورد قرآن خیر. سه نقض اين حرف و استدلال آن را نيز بيان كرديم . استدلال این بود که:
ا- بنا، بر این است كه اسلام، دين ابدی و در هر عصر و مصری قابل اثبات باشد؛ پس باید آیت آن، منسلخ از نفس نبی و جدا از جان رسولش باشد تا مردم در هر زمان و مکانی كه با آن مواجه میشوند، به حقانیت آن پی برده، ایمان آورند.
وقتی این دین، در اعصار و قرون، جریان دارد، باید حجّت آن هم در اعصار و قرون جریان داشته باشد.
2- آیت همهی انبیاء، فقط آیت بودن را به همراه داشته است، اما آیت این دین، صرف آيت بودن و اثبات نبوت نیست، بلکه باید بتواند محتوای رسالت را هم، عرضه کند.
این دو ویژگی در چه چیزی جمع میشود؟ حتماً باید آیت به صورت کتاب بیاید تا:
الف : جدا از نفس نبی باشد.
ب: همیشگی، فرا زمانی و فرامکانی باشد.
ج: علاوه بر اثبات دعوا و خدایى بودن نبوت، دعوت و محتوای پیام را نيز برساند.
بنابراین چه مردم آن زمان اهل بلاغت بودند يا نبودند، آیت باید این گونه میآمد و چون خداوند میخواست مردم آن عصر را هم هدایت کند، آنان را دنبال بلاغت انداخته است.
دیشب عرض کردیم در تاریخ ادب عرب، مورخین و متخصصین آن، میگویند: ادبیات عرب از چهل سال قبل از بعثت، یعنی حدود سال عام الفیل و زمان میلاد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تا صد سال بعد اوج گرفته است؛ یعنی زمانی که خداوند میخواست قرآن را نازل کند، همه را متخصص ادبیات کرد تا متوجّه شوند و بر اساس آن بلاغت، ایمان آورند؛ چون اینها ظرفیّت فهم محتوای قرآن را نداشتند.
بر همین اساس، نازل ترین سطح اعجاز قرآن، اعجاز بلاغى است و اين اصل اعجاز قرآن نیست.
به فرمایش استاد آقای جوادی و به نقل از علامه طباطبایی، اگر قرآن تحدّی کرده است و گفته است مثل آن بیاورید، چون اعجاز به مثل آوردن است، پس باید دید خداوند قرآن را چگونه معرفی کرده است که همان ،وجوه اعجاز قرآن میشود.
اصل وجوه اعجاز قرآن را در نور، هدی، بشری، ذکر، رحمت، فرقان، حکمت و... باید جستجو کرد، و حال آن كه در طول قرون اینها مورد غفلت واقع شده اند و همه ی سخنان مربوط به اعجاز قرآن، به فصاحت و بلاغت آن اشاره كرده اند که الان استادان فن فصاحت و بلاغت به سختی متوجه آن میشوند مگر اين كه استاد درجهی یک باشند. صرف اين كه کسی جواهرالبلاغه تدريس می كند، دليلی بر درك بلاغت قرآن نيست يا حداقل اين است كه نمیتواند بلاغت اعجازی آن را درک کند، بلكه اندك بلاغتى از آن را می فهمد. (شب گذشته توضیح مفصل این مطلب بيان شد.)
مطلب بعدی این است که خداوند هم فصاحت و بلاغت قرآن را در اوج قرار داد و هم ویژگی دیگری به نام موسیقی را درآن قرار داد تا باعث جذب شود.
موسیقی قرآن، از مقولههای کمتر مورد توجه قرار گرفته شده و از جاهایی است که در ادراک خدایی بودن، فوقالعاده است. (بعداً در وجوه اعجاز به این مطلب برمیگردیم).
اگر بخواهیم وجوه اعجاز را دسته بندی کنیم، سه دستهی کلی میشود:
1- حیطه و محور محتوای قرآن، که این، اصل اعجاز است.
2- اعجاز در حیطه و محور الفاظ قرآن، که همان فصاحت و بلاغت است.
3- محور هماهنگی و رابطهی بین لفظ و معنا كه این رابطه و هماهنگی، اعجاز موسیقایی قرآن است و باب وسیعی را در شناخت خدایی بودن قرآن باز میکند. که کمتر مورد توجه واقع شده است.
توجه به موسیقی در غرب مسألهی عامی بوده است. مستشرقین بسيار به موسیقی قرآن، توجه داشته و به آن پرداختهاند؛ ازجملهی اين افراد «پروفسور آرتور آربری» از مترجمین قرآن به زبان انگلیسی است كه به جذابیت موسیقی قرآن، بسيار توجه داشته است. او كه متخصص موسیقی است، برای ترجمهاش دو مقدمه زده است. (آقای دکتر محمد جواد سهلانی این دو مقدمه را به نام «تعبیری از قرآن» چاپ کرده اند که خواندنی است. ایشان کتاب دیگری به نام «خدمت و خیانت مترجمین قرآن» نيز دارد.) و میگوید: قرآن یک سمفونی غیر قابل تقلید است. من شیفته و مسحور سمفونی و آهنگهای قرآن شدم.
بلاغت در عربستان گسترش عمومی داشت و جریان موسیقی قرآن، موارد فراوانی دارد که یکی از محورهای بحث است و انشاءالله به آن میپردازیم.
سید قطب تفسیری به نام «فی ظلال القرآن( در سایه سار قرآن)» دارد و کتابی ديگر به نام «التصویر الفنی فی القرآن» كه به نام «آفرینش هنری در قرآن» چاپ شده است در یکی از این دو کتاب میگوید:
اين كه در مکه افراد شیفتهی تلاوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میشدند، اختصاصی به عرب آشنا به زبان ندارد؛ بلكه در قرآن موسیقی ملکوتی ای جریان دارد که خود به خود نفوس را جذب میکند. قدم اول جذب اسلام، در موسیقی قرآن صورت میگیرد.
ایشان میگوید: به قصد رفتن به کشور اروپایی سوار کشتی شدیم. من از ناخدا خواهش کردم که ما گروهی مسلمان هستیم و مناسک خاص خودمان را داریم، اگر اشکالی ندارد ما روی عرشه، عبادتمان را انجام دهیم. ناخدا موافقت کرد و ما برای نماز جمعه ایستادیم. سایر سرنشینان کشتی که عمدتاً غیر مسلمان و غیر عرب زبان بودند، رفتار ما را در عرشهی کشتی نگاه میکردند بعد از این که تمام شد، دور ما آمدند و گفتند: این ها که میخواندید چه بود؟ نغمههای خاصّی داشت که دل های ما را تکان مىداد. گفتم : من میخوانم شما بگویید کدام یک مورد نظرتان است. شروع به خواندن کردم هرجا به قرآن میرسیدم، میگفتند: این جا، این آهنگها روى ما اثر داشته است. این باب وسیعی دارد که انشاءالله به آن میپردازیم؛ چون موسیقی جذّاب است. موسیقی معنوی، حلال و ارتقا دهنده و جذّاب است اما موسیقی حرام، زمین زننده و جذّاب است.
همهی گناهان جذّاب هستند. اگر جذبه و حلاوت نداشت کسی احمق نبود، گناه انجام دهد. چون شیرینی دارد انجام می دهند ليكن بعضی از شیرینیها اگرچه به مذاق خوش میآید، مسموم است. آدم دوست دارد نوشابه بخورد ولی مضر است. هیچ آدم عاقلی، آب متعفن و گندیدهای را چه حلال و چه حرام نمیخورد. افراد، متعرض چیزهایی میشوند که برایشان لذّت بخش باشد.
غرض این که اگر کسی حتی اهل فصاحت و بلاغت هم نباشد (مثل افراد داخل کشتی) موسيقی قرآن او را منقلب میکند؛ چرا که آهنگ ملکوتی دارد و تخصص نمیخواهد. پس آن حرف که اعراب مكه، متخصص بلاغت بودند در نتيجه، قرآن عربی و به صورت کتاب آمد، قابل پذیرش نیست.
وقتی موسیقی جذّاب است، میبینید طرف با اين كه فارس زبان است و اصلاً انگلیسی متوجّه نمیشود چون اهل موسیقی است ، همان را گوش می دهد. برای او ترکی یا انگلیسی فرقی نمیکند. هرکه در این فضا باشد با درک زیبایی آن، گرچه از محتوا هیچ نفهمد، جذب آن میشود. حتی پنج درصد جوانانی که موسیقی خارجی گوش میدهند، نمیفهمند چه میگوید؟ ترانهی انگلیسی برای فارسی زبان ناآشنا به زبان، جاذبه دارد. جاذبهاش هم باطل است. پروفسور آربری میگوید: موسیقی قرآن مرا حیران کرده است، این موسیقی، انسان را به ملکوت میکشاند.
همین آیت، حجّت را بر او تمام کرده است. (بحث این که آیت اصلی اسلام با سایر ادیان چه تفاوتی دارد، بیان شد.)
معجزات خاص رسول اکرم که پیش از ایشان آمده است
آيت اسلام و معجزهی رسول اکرم چیست؟ معمولاً مشهور این است که معجزهی پیامبر اکرم قرآن است درحالی که ایشان سه معجزه دارند.
البته نفس و وجود هر نبیای معجزه، و بزرگترین آیت خداوند است و هم چنين خود محتوای دعوت انبياء، معجزه است و با این دو، حجّت تمام است و نیازی به سومی ندارد؛ همان طوركه خداوند به حضرت نوح، اولین پیامبر اهل شریعت (با اين كه آن جا نیاز بیشتری به معجزهی حسى است) معجزهی حسی ندادند و میگویند : این فرد و این هم محتوای دعوت، خداوند حجّت را به نحو تام، تمام میکند ؛ به همین دليل است که از حضرت نوح، یک معجزهی حسی هم نقل نشده است. این دو، معجزات عامی هستند که هر دینی دارد و حجت با آنها تمام است. آیت سوم، معجزات حسی است ( تکلیف آن را بیان کردیم). این ها در برخی از ادیان، نه درهمهی آنها بوده است. اما اسلام به سبب ویژگی خاصِ خودِ دین و ویژگی خاص رسول اکرم علاوه بر این دو تا، سه معجزهی خاص دارد:
1.معجزه ی قرآن که إن شاء الله به آن می پردازیم.
2. معجزهی ارحاصى.
معجزات پیش قراول که قبل از آمدن نبی، به وقوع می پیوندد ومردم را متوجه یک حادثه و یک جریان بزرگ میکند. بعضی از معجزات ارحاصى را در تاریخ مانند این که:
آتشکدهی فارس خاموش شد، طاق کسری فرو ریخت، دریاچهی ساوه خشک شد و مظاهر شرک و ظلم، به تلاطم آمد.
اینها مواردی است که تاریخ گزارش داده است، اما آن چه قرآن گزارش داده است بالاتر از اینها است. با تولد رسول اکرم، ملکوت تغییر کرد. شیاطین جن میتوانستند در آسمان، بالاتر از عالم مثال بروند و خبر بیاورند و با اخباری که داشتند، مردم را گول بزنند و شیطنت کنند. با تولد رسول اکرم، به طور كل، راه آسمان بر شیاطین بسته شد. این گزارش را خداوند در سورهی جن بیان كرده است.
اوَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِيدًا وَ شهُبًا.[1]
اوضاع کل نظام هستی عوض شده است نه فقط یک دریاچهی فارس. حساب مُلک و ملکوت تغییر کرده است. ما آسمان رفتیم لمس کردیم و تجربه کردیم. فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ، از حارس و نگهبان و شهابها پر شده است.
وَ أَنَّا كُنَّا نَقْعُدُ مِنهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن يَسْتَمِعِ الاْنَ يجَدْ لَهُ شهَابًا رَّصَدًا.[2]
ما قبلاً مترصد خبرگیری بودیم اما اگر الان کسی برود، اجازهی خبرگیری ملکوتی به او داده نمیشود. (بعضی از اینها را به مناسبت های مختلف گفتهایم.)
3- معجزهی دیگری که معجزهی رسول اکرم است و آن را از قبل ظهور ایشان داریم، حضرت عیسی است. تا به حال دقت کردهاید که حضرت عیسی با چه انگیزهای، بدون پدر به دنیا میآیند؟ خداوند کاری برای تنوع، انجام نمیدهد. در این جریان، حکمتی عظیم نهفته است. حضرت عیسی، معجزات غلاظ و شداد و عجیب و غریب دارد. اصلاً خودش، معجزه سر خود است.
وقتی مردم آمدند حضرت مریم را سرکوفت بزنند، ايشان به فرزند یک روزهی در گهواره (به حضرت عیسی) اشاره کرد و گفت من روزهی سکوت دارم. اینها عصبانیتر شدند و گفتند: ما را مسخره کرده ای؟
يَأُخْتَ هَرُونَ مَا كاَنَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا كاَنَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا.[3]
مادر و پدرت بدکاره نبودند این چه افتضاحی است که تو انجام دادی؟
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُواْ كَيْفَ نُكلَّمُ مَن كاَنَ فىِ الْمَهْدِ صَبِيًّا.[4]
ما را مسخره می کنی؟ با بچهی یک روزه صحبت کنیم؟
حضرت عیسی دو تا معجزه ی سرخود دارد. یکی این که بدون پدر به دنیا آمده است، دوم اين كه بچهی یک روزهی در گهواره، صحبت های ملکوتی میکند نه صحبتهای عادی؛ صحبتهایی که اگر از یک آدم چهل ساله باشد و تحلیل شود، حرفهای فوق العادهای است؛ چه برسد به بچهى یکی دو روزه.
این ها نیاز به تفسیر دارد تا بدانیم حضرت عیسی چه گفته است و به اندازهی فهم ما معلوم گردد وگرنه معلوم نیست اصل و عمق این جریان چیست؟ خداوند ادامهی داستان را ذکر نکرده است که آنها چه جوابی دادند؟
این قدر این پاسخ کوبنده بود كه آنها که با آن آتش تند آمده بودند تا حضرت مریم را بکشند، دُمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند. این، دو معجزهی فوق العاده بود. چرا معجزاتی که به دست ایشان صورت گرفته است، این قدر زیاد بوده است؟ مثلاً چیزی درست کند و درآن بدمد و احیا کند. (چه احیای از ابتدا؛ مثل کبوتری که به اذن خداوند در آن روح میدمد و چه احیای موتی؛ يعنی مردهای كه بدنش سرد شده است، بعد از 24 ساعت، به اذن خداوند توسط ایشان، بلند میشود.)
چرا اين قدرمعجزه داشتهاند؟ چرا ده تا پیامبر قبل از ظهور پیامبر اسلام، این معجزات را نداشتند؟ بلافاصله پیامبری که قبل از پیامبر اسلام است، باید دارای این معجزات (مثل پدر نداشتن) باشد؟ کار خداوند، بی حساب و کتاب نیست، به حکمت است.
تا به حال در مورد این فکر کردهاید؟ آدم باید روی همهی کارهای الهی فکر کند. به هر کسی، به تناسب کاری که میخواهد بکند، یک نشانه میدهند. اگر من بخواهم به باور شما بقبولانم که هوا گرم است، نیاز به معجزه ندارم. همچنین وقتى بخواهم به باورتان بقبولانم هوا خنک است، باید بگویم هوا در اردبیل خیلی سرد است، قَسمی هم باید همراه آن بخورم. وقتی در این هوای گرم بگویم دو شهر آن طرفتر، برف آمده است، آن جا باید عکس یا فیلم آن را بگیرم زيرا با قسم هم، ممکن است باور نکنید. حضرت عیسی در متن ششصد پیامبر بنی اسرائیلی بوده است و مردم با وحی آشنا بودهاند. بنی اسرائیل همراه حضرت موسی و معجزات ايشان برای قبطیان (فرعون و دار ودستهی او) بوده است.
وقتی حضرت عیسی که در متن نبوت و تشریع هستند و حرف و شريعت جدید نیاوردهاند، این همه معجزه بیاورند، با این حقيقت نمیتواند تناسب داشته باشد. خود حضرت میفرماید:
وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ.[5]
من مصدق توراتی هستم که مقابل همهی ما است.
وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذينَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَيْهِمْ طَيِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ كَثيراً.[6]
فقط بعضی از چیزهایی را که بر شما حرام شده بود، بر شما حلال میکنم . چه پیامبر خوب شیرینی! بنی اسرائیل، گناهانی داشتند و خداوند از باب مجازات، چیزهایی را که بر آنان حلال بود برایشان حرام کرد.
به دليل آلودگیها و ظلمهایی که داشتند، بعضی از چیزهای طیّب و طاهر و خوب و مرغوب را برایشان حرام کردیم.
حضرت عیسی به برکت وجودی خود، این منع را برداشت. حضرت عیسی، شریعت تازهای نیاورد مگر در خطوط خیلی ریز.
حضرت عیسی چه کرد که نیاز به پیامبر اولوالعزم بودن باشد؟ پیامبران اولوالعزم جهانی هستند؛ نه فقط جهانی که جنی و انسی هستند. با شرايط و موقعیت حضرت عيسی، این مقدار معجزه لازم نیست؛ زيرا:
1. ايشان در متن شرایع و در بین بنی اسرائیل به دنیا آمده است. شوهرخالهاش حضرت زکریا، پسرخالهاش حضرت یحیی، پدر او عمران پیامبر است. اطراف او پیامبر زياد بوده است.
2. شریعت جدیدی که مقاومتی در مقابل آن باشد، نیست.
3.چیز تازهای نیاورده است.
پس ظاهراً باید چیز دیگری در جریان باشد.
اسم کتاب حضرت عیسی انجیل به معنای بشارت است. حضرت میخواهند به چه کسی و چه چیزی بشارت بدهند؟ جریان حضرت عیسی از زمان حضرت آدم، مورد تبلیغ تمام انبیاء، واقع شده است. از خود حضرت آدم، حضرت شیث، ادریس، نوح و همهی انبیاء و هر چه به دوران پایان تاریخ و عصر رسول اکرم نزدیکتر میشده است، این گزارش و تبلیغ بیشتر شده است؛ زيرا پیامبر اکرم، محور تقسیم تاریخ است.
ما تاریخ را بر اساس عصرحجر، آهن، مفرغ، آتش تقسیم میکنیم. ملاک ما، مادّی و ابزارهاى خاص، مثل سنگ و آهن بوده است اما خداوند تقسیم بندی خاصّی دارد. خداوند دوران بشر را به دو دورهی اولین و آخرین با معیار مبعث رسول اکرم، تقسیم میکنند.
هذا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناكُمْ وَ الْأَوَّلين[7]
123999رسول و نبی برای امّت اولین آمدند. امّت آخرین با بعثت رسول اکرم آغاز میشود. رسول اکرم، معیار فرهنگ و تاریخ بشری است. همهی اولینها آمدند تا آخرین را عرضه کنند، چرا؟
ظاهراً ویژگی دارد که بخشی از آن به شخصیت رسول اکرم و بخشی به جریان انسانی (از بحث ما خارج است) برمیگردد.
همه از پیامبر گزارش دادند و دعوت به ایمان آوردن به پیامبر اکرم کردند. آمدند تا شوق و اشتیاق و شور و ولع خودشان را به پیامبر و این که جزء امت آخرین باشند، بیان کنند. تا اين كه به حضرت موسی رسید. در کتاب حضرت موسی، آن قدر پیامبر اکرم دقيق معرفی شدند که گویی نقاشی ایشان در این کتاب کشیده شده بود؛ به اين دليل که اگر یک یهودی بعدها ببیند، بتواند پیامبراسلام را بشناسد.
الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون.[8]
این سطح از معرفی را داشته است. به حضرت عیسی که میرسد، کلاً درمعرفی پیامبر اکرم متمرکز میشود و اصلاً نام کتاب او به معنای «البشارة» است. در همه جا و در هر حال از پیامبر اکرم و بشارت آمدن ایشان سخن گفته است.
مسیحیان به حضرت عیسی ، پسر خداوند، و نه پیامبر خداوند میگويند. آنها عیسی را بشر نمیدانند؛ بنابراین حضرت عیسی را دارای کتاب نمیدانند. آنها به این که حضرت عیسی کتابی به نام انجیل داشته اند قائل نیستند، بلکه میگویند خدای پسر به زمین آمد و مردم او را به صلیب کشیدند و بعد از سه روز، دفن کردند و سه روز پس از دفن، از قبر بیرون آمد و به آسمان رفت. کسی که خداوند باشد، برای خودش کتاب نمی نویسد. حضرت عیسی کتاب نداشته است و انجیلها، شرح حال حضرت عیسی و کتب سیرهی ایشان است که شاگردانشان نوشتهاند.
اولین و قدیمیترین انجیل که مرقس است، طبق عقیدهی خودشان،35 تا 70 سال پس از به صلیب کشیدن حضرت عیسی نوشته شده است؛ یعنی شاگردان مستقیم یا غیر مستقیم حضرت عیسی، سیرهی زندگی ایشان را نوشتند. (مثل ابن هشام که سیرهی پیامبر اکرم را نوشت).
در سیره، بخشی از تعالیم حضرت عیسی هم بود چرا که ایشان از انجیل میگفتند؛ يعنی همان طور كه پیامبر ما آیات قرآن را در صحبتهایشان میخواندند و در کتب سیرهی ما، اين بخش از آیات قرآن آمده است، بخشی از فرمایشهای برگرفته از انجیل اصلی حضرت عیسی ، در این انجیلها آمده است.
هیچ یک ادعا نمیکنند این کتاب حضرت عیسی است، بلکه میگویند شرح حال حضرت عیسی است. سیرهی لوقا، متی، مرقس، یوحنا، برنابا و...، صد تا انجیل نوشته شد. جالب است که هر کس راجع به حضرت عیسی کتاب نوشته است، اسم آن را «کتاب البشارة» گذاشته است: کتاب البشاره مرقس، یوحنا، متی برنابا، لوقا و... آیا دیگر اسمی نبود؟ گویا حضرت عیسی در کلمهى بشارت خلاصه میشود.
در اوایل کتاب مرقس است که از حضرت میپرسند: تو پیامبری هستی که وعدهی ظهورش داده شده است؟ پاسخ منفی می دهد. تو ابراهیم هستی؟ میگوید: نه. میپرسند: ادریس هستی؟ می گوید: خیر. میگویند: که هستی؟ میگوید جارچی هستم (جارچی ترجمهی کلمهی مبشّر است).
سورهی صف جریان تقابل مؤمنین با کفّار خصوصاً با کفّار کتابی را بیان میکند. به همین مناسبت جریان یهود و مسیحیت را ذکر میکند که حضرت موسی و حضرت عیسی چه گفتند.
در سورهی صف، حضرت عیسی خود را این طور معرفی میکند
وَ إِذْ قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيمَ يَبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ إِنیِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَينْ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ.
من رسول خدا به سوی شما هستم.
کار اول من این است که شما را به دین اسلام و شریعت حضرت موسی، تصدیق می کنم و شما هم، این را انجام دهید. متدیّن به آیینی که دارید باشید. حضرت در دو کار خودشان را معرفی کردند:
اول: من مصدّق تورات هستم.
دوم : وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَاذَا سِحْرٌ مُّبِين.[9]
هم حضرت عیسی و هم مادر ایشان، اسرائیلی هستند. اتفاقاً بنی اسرائیل باید حضرت را روی چشمانشان بگذارند.
چرا حضرت عیسی را کشتند درحالی که بنیاسرائیلی بودند؟ مگر ایشان چه گفته بودند؟ جزء اراذل و اوباش هم كه نبودند! چه کسانی ایشان را کشتند؟ علمای بنی اسرائیل شور کردند که حضرت را بکشند. حضرت كه چیزی خلاف حرف اینها نمیگفت.
آنها با قسمت اول که، مُّصَدِّقًا لِّمَا بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ، هیچ مشکلی نداشتند اما با قسمت دوم مشکل داشتند که، وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ يَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُهُ أَحْمَدُ میفرماید: برای این دو کار، بیّنههای محکم آوردم، فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَات، بیّنههای فوق العاده روشن و معجزات عجیب و غریب که گفتند این سحر است. کسی که سر کفالت مادرش دعوا بود.
وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ مَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُون.[10]
قرعه انداخته بودند که افتخار خدمت گزاری مریم با چه کسی باشد؟ با زکریا دعوا میکردند که یک بار دیگر قرعه بیندازیم. این شخصیت مادر اوست. شخصیت خود او هم که روشن است. چرا عیسی را به صلیب کشیدند؟ پاسخ در یک کلمه خلاصه میشود. اولین معجزهی رسول اکرم ششصد سال قبل از ایشان آمده است و همه، معجزات مقدمی و پیشاهنگی و پیشوازی پیامبر اکرم است. خود حضرت عیسی علیه السلام و معجزات ایشان، معجزات ارحاصیاند برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم.
ما میگويیم معجزهی پیامبر، قرآن است. خود قرآن میگوید : پیامبر دو تا آیت دارند. (زمانی این آیه را مفصل گفتگو کردیم به همین دليل به صورت گذرا از آن رد می شویم.) در آیهى آخر سورهی رعد می فرماید: کفّار از پیامبر طلب معجزه میکردند:
وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً.
کفار میگویند: تو پیامبر نیستی.
چه زمانی کفّار چنین حرفی را میزنند و چه زمانی چنین حرفی معنا دارد؟ زمانی که کسی ادعای پیامبری کرده باشد. اگر من الان بگویم پیامبر هستم. میگویی : به چه دلیل؟ آیت تو کجاست؟
تاریخ نزول آیه، در خود آیه ثبت است ؛چون فعل مضارع به کار می برد، وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا، نمیفرماید، قال الذین کفروا، یقول، یعنی همین الان این حرف در جریان است و زمان نزول آیه بر زمان همین حادثه منطبق است. این حادثه بحث و موضوع روز است. الان زمان قیل و قال است و همین الان جریان به صورت گسترده، مطرح است. موضوع حادثه که بحث داغ روز است، این است که : شما پیامبر نیستی چون دلیل و آیت و معجزه نیاوردی. من الان بگویم : پیامبر هستم و چیزی نیاوردهام، شما نمیپذیرید.
به پیامبر گفتند: دلیل نبوت تو چیست؟ پس، لست مرسلا، بحث داغی که دائم نقل مجالس و محافل روز است؛ یعنی به طور رسمی هنوز پیامبر معجزهای را ارائه نکردهاند.
این آیه باید ابتدای دعوت علنی باشد و اگر کتب تاریخ قرآن و روایات و تاریخی که بیان میکند سورهها در چه زمانی نازل شده است و نزول آیه را اواخر سال سوم و اوایل سال چهارم، میداند، نبودند، تاریخ نزول آن روی آیه ثبت است که باید در ابتدای دعوت علنی باشد. وگرنه باید میگفت، قال الذین کفروا، کفّار میگفتند، و حرف آنها گذشت.
پس این اولین باری است که میخواهد آیت اسلام مطرح شود. آنها میگویند : آیت نیست و پیامبر میخواهند جواب آن را بدهند. این اولین آیهای است که میخواهد بحث آیت اسلام را مطرح کند که معجزهی پیامبر اکرم چیست؟
هنوز مطرح نشده است. آنها هم میگویند: چیزی رو نکردهای و معجزهای نداری، پس ما هم قبول نداریم،
وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً.
اولین سؤال در برابر مدّعی نبوت این است که دلیلت چیست؟ و این اولین سؤال بحث داغ روز است. تازه ادّعای نبوت به گوش آنها خورده است و اولین واکنش را که طبیعتاً باید بگیرند، گرفتهاند. سال اول دعوت علنی، زمان نزول آیه است. البته آیه نکات ریزی دارد که چرا میفرماید، لست مرسلا، و از کلمه ى نبی و رسول استفاده نکرده است و نفرموده است :لست نبیا، لست بنبی، لست رسولا، ماکنت برسول و... . چرا از این عبارات، استفاده نشده است خودش نکاتی دارد که از آن عبور میکنیم زيرا به بحث الان ما مرتبط نیست.
پیامبر، دلایلت را به کفّاری که میگویند: شما پيامبر نیستىد بگویید و دلایل شما چیست؟ بگو. قرآن نمیفرماید: شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ، بگو من دو تا شاهد دارم. میفرماید: قل کفی، بگو این دو کافی است. کسی که مثقالی عقل داشته باشد، این دو دلیل به طور تام برايش کفایت میکند:
وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب.[11]
دو تا دلیل برایشان بیاور و دو معجزه بکن نه یکی.آنها میگویند: به چه دلیلی و معجزاتت کجاست؟ بگو: به این دو دلیل.
در علم کلام و عقاید به دنبال سنّیها میرویم که پیامبر یک معجزه دارند. قرآن میگوید: پیامبر دو معجزه دارند و ما میگوییم یکی دارند. وقتی قرآن در فهم متن دینی ما نیست، این طور میشود كه پرت و پلا میگوییم. میگوید: دو شاهد دارید که هر کدام به تنهایی کفایت میکند.
قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُمْ.
1.خداوند شاهد است 2. وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب[12]، یعنی شاهد انسانی.
خداوند یک شاهد انسانی را در کنار خودش قرار داده است.
نکته: شهادت خداوند به چه معناست؟ الان من ادعا می کنم پیامبر هستم. شما میگویید: به چه دلیل؟ میگویم: خداوند شاهد است که من پیامبر هستم. این حرف معنا ندارد. شهادت خداوند به چه معناست؟ مخاطب کفّار هستند. کسانی که میگویند: تو ساحر، شاعر و مجنون هستی. یک شاعر دیوانه. در فرهنگ ما شاعر گفتن به كسی توهین محسوب نمیشود، چرا به پیامبر شاعر میگفتند در حالی که شاعر هنرمند است؟ به دليل این که آنها شُعرا را تحت تأثیر جن میدانستند. معتقد بودند اجنه، اغوا میکنند. شاعر مجنون؛ یعنی دیوانهی زنجیری. به اینها میگوید: این دو کافى است.
این که خداوند شاهد است، شهادت خداوند چه زمانی محقق میشود؟ وقتی میخواهد برای کافر دلیل بیاورد، باید دلیل عقلی بیاورد تا عقل او قانع شود وگرنه حرف او را نمیپذیرد. باید دلیلی فارغ از خودش بیاورد و نباید حواله به غیب کند؛ چون میگوید: مرد حسابی من هم میگویم با خداوند ارتباط دارم با چه دلیلی؟ كَفى بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَكُم، خداوند چه طور شهادت میدهد که حجت تمام شود؟
قرآن میگوید: شهادت خداوند به معنای حرف زدن با افراد نیست بلکه خود قرآن است. دلیل اول، اعجاز قرآن است. میگویم این کتاب خدایی است و همهی شما هم میفهمید خداوند در این کتاب گفته است كه من پیامبر او هستم و به این هم شهادت داده است. در این کتاب آمده است که من پیامبر هستم.
شما اگر بخواهید بگويید این شهادت خداوند نیست باید بگویيد این کتاب خدایی نیست. من به تنهایی یک کتاب آوردم شما همگی بیاورید. همگیتان فرصت هم دارید. میگویید از فلان آهنگر گرفتم از همان آهنگر هم کمک بگیرید. من درس نخوانده بودم شما همهى درس خواندهها را از ایران و روم بخوانید. من همهی کتاب را آوردم، شما یک بخش کوچک بیاورید.
فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُون.[13]
اگر نتوانستید این کار را بکنید، متوجه باشید که اگر این كتاب از طرف بشری باشد، پس حکم بشری بودن، سرایت دارد و باید بقیه هم بتوانند.
(حالا فوقش چون این فرد نابغه است، همهی بشر افکارشان را روی هم بگذارند.)
دلیل اول، اعجاز قرآن است و خداوند شهادت میدهد. وقتی آیات قرآن نازل شد، اینها، معلقات سبعه، را با آبروریزی شبانه کندند. معلقات سبعه، اشعاری با فصاحت و بلاغت بسیار بالا بود که افراد را به هیجان میآورد. هفت تا شعر بود که از پردهی کعبه آویزان کرده بودند.(معلقات یعنی آویزانهای هفت گانه) شبانه این اشعار را کندند. عرب در فصاحت و بلاغت و شعر فوقالعاده بود. با سه تا حرف، شعری با جناسهای فوق العاده میگفت. یک بار این اشعار را خواندم که حدود سی بیت است.[14]
يا خليّ البال قد بلبلت بالبلبال بال |
بالنّوى زلزلتني و العقل في الزّلزال زال |
|
يا رشيق القدّ قد قوّست قدي فاستقم |
في الهوى فافرغ و قلبي شاغل الاشغال غال |
|
اینها متخصص فن بودند. شبانه معلقات سبع را از پردهی کعبه کندند. با کلامى که پیامبر آوردند ديگر اینها آبروریزی بود. اوج کار همهى فصحا و بلغاى تاریخ، همینها بود که به پردهی خانهی کعبه زده بودند؛ برای همين خجالت کشیدند در روز آنها را بردارند.
ولید بن مغیره، ریحانة القريش آدمی عجیب و غریب و متخصص فن بود. حضرت در حجر اسماعیل مینشستند و قرآن میخواندند. ابوجهل سراغ او آمد و گفت: برو نزدیک شو و ببین چه میخوانند؟ گفت: از این اشعاری که آورده ای، مقداری برایم بخوان. حضرت فرمودند: اینها شعر نیست بلکه، منزل من عند الله، است و من آورده ام. حضرت شروع به خواندن کردند . شروع به خواندن سورهی سجده کردند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِالم تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبّ الْعَلَمِينأَمْ يَقُولُونَ افْترَئهُ .[15]
فکر کنم تا این جا رسیدند که
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَايَاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْهَا إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُون.[16]
لرز شدیدی بدن ولید را گرفت و لباسش را بر سر کشید و تا سه روز در خانه ماند و نمی توانست از خانه بیرون بیاید. صحنهی قرآن تکان دهنده بود و به او شوکی وارد کرده بود.
آیات با آن نغمات و همراهی آنها با نفس پیامبر اکرم، باعث میشود کسی که برای معارضه آمده است، نتواند حرف بزند و صحنه را تحمّل کند.
چون اثر قرآن مانده بود، تا سه روز نتوانست حرف بزند. ابوجهل به او گفت : تو آبروریزی کردی. ما تو را برای معارضه فرستادیم و تو مؤمن شدی و با شنیدن قرآن با یک صحنه ایمان آوردی؟ گفت: این نه شعر و نه خطبه است، من حتی اشعار جنیان و اشعار همهی طوایف را میدانم ولی هیچ کدامشان نیست.
أنّ الوليد قال لبني مخزوم: و اللّه، لقد سمعت من محمّد آنفا كلاما ما هو من كلام الإنس و لا من كلام الجنّ، إنّ له حلاوة، و إنّ عليه لطلاوة، و إنّ أعلاه لمثمر، و إنّ أسفله لمغدق، و إنّه يعلو و لا يعلى عليه.[17]
این کلام علو دارد که هیچ چیز به گرد او نمی رسد.
گفتند: حالا یک چیزی بگو تا ما به مردم تحویل بدهیم و بگوییم پیامبر دارد چه کار می کند.
گفت: بگذارید فکر کنم. قرآن همهی این ها را نقاشی کرده است:
كلاَّ إِنَّهُ كاَنَ لاَيَتِنَا عَنِيدً سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّر.
این آیات شرح حال اوست، إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّر، خوب فکر کرد که چه بگوید و گفت: این بشری نیست، و تنها چیزی که می توانید بگویید تا جلوی او را بگیرید، بگویید سحر است.
قرآن حالات چهرهی او را آورده است، ثمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ، چهره در هم کشید.
ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ فَقالَ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ.[18]
امکان ندارد این غیر از سحر باشد؛ آن هم سحر برگزیده نه سحر عادی.
این خود به چه معناست؟ آیا کاری عادی است؟ خير.
جریان معروفی است که سران قريش مثل ابوجهل و ابو سفیان، شبها هنگام قرآن خواندن پیامبر اکرم، در تاریکی به خاطر جذبهی بسیار قرآن، پشت در منزل پیامبر رفته و تا صبح میایستادند. هنگام برگشت، هوا روشن بود و هم دیگر را می دیدند و می گفتند: تو این جا چه میکنی؟ قرار میگذاشتند دوباره نیایند. باز فردا شب تکرار میشد.
شما شبیه سازی کنید، این ها بچهی سيزده ساله نبودند، آدم های شصت ساله که گرفتار زن و بچه و... بودند و اعصابشان از دست پبامبر اکرم به هم ريخته بود.
پیامبر اکرم اوضاع را به هم زده بودند، بچهها از خانوادهها کنده شده بودند، پس حال شعر گوش کردن پشت در خانه را نداشتند. این جریانها چیزی عادی نیست. ما حال نداریم پنج دقیقه سر پا بایستیم، آنها شب تا صبح میایستادند.
قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُم.[19]
تحدّی کرده است و میگوید: اگر اين آيات، خدایی نیست، شما مثل آن را بیاورید.
قرآن میفرماید: به هم ديگر میگفتند، وقتی نزد او رفتید، تنها راه مقابلهی شما، آن است که صحنهی تلاوتش را به هم بزنید:
وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَسْمَعُواْ لِهَاذَا الْقُرْءَانِ وَ الْغَوْاْ فِيهِ لَعَلَّكمُْ تَغْلِبُون.[20]
هلهله و ولوله کنید و نگذارید صدای او به گوش مردم برسد که اگر رسید کار تمام است.
وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ.[21]
لباس را روی سرتان بکشید تا صدای او را نشنوید؛ چراکه در صورت شنیدن، از شما سلب اراده میکند و شما را به جایی که دلش می خواهد میکشاند و شما را خاضع میکند.
پس خدایی بودن قرآن و شهادت خداوند در قرآن، اولين، شاهد پيامبر است.
شاهد دوم آن انسانی است و خداوند آن را عدل شهادت خود، قرار داده است که دهان کافر را می بندد.
والحمد لله رب العالمین
[1] سوره جن، آیه 8
[2] سوره جن، آیه 9
[3] سوره مریم، آیه 28
[4] سوره مریم، آیه 29
[5] سوره مائده، آیه 46
[6] سوره نساء، آیه 160
[7] سوره مرسلات، آیه 38
[8] سوره بقره، آیه 146
[9] سوره صف، آیه 6
[10] سوره آل عمران، آیه 44
[11] سوره رعد، آیه 43
[12] سوره رعد، آیه 43
[13] سوره هود، آیه 14
[14] منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج1، ص: 195
[15] سوره سجده، آیات 1 تا 3
[16] سوره سجده، آیه 22
[17] تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج14، ص: 19
[18] سوره مدثر، آیات 16 تا 24
[19] سوره رعد، آیه 43
[20] سوره فصلت، آیه 26
[21] سوره نوح، آیه 7