به گزارش حلقه وصل، یکشنبه هفته گذشته 27 تیرماه نخستین گعده تلگرامی تابستان سال 95 در جمع رابطان استانی جشنواره عمار برگزار شد. برنامه گعده تلگرامی فعالان فرهنگی که پیش از این نیز میزبان چندی از فعالان فرهنگی کشور بوده است، در آخرین برنامه پیش از این با حضور محسن یزدی، تهیه کننده «خاطرات خانه متروک» برگزار شده بود. در این گعده نیز امیر داسارگر کارگردان و فیلم نامه نویس فیلم داستانی نیمه بلند «هنگامه» با حضور در جمع تلگرامی رابطان استانی عمار به پاسخ بهسوالات آنها پرداخت.
امیر داسارگر در معرفی خود بیان کرد: متولد سال 1364 در تهرانم. از سال 1383 کار فرهنگی را به صورت جدی آغاز کردم. در بسیج دانشجویی معاون فرهنگی حوزه بسیج بودم و جلسات نقد و پخش و... فیلم را برگزار میکردم. از 1386 کم کم وارد فضای NGO و موسسه فرهنگی شدم. موسسه ای را خودم و جمعی از دوستان راه انداختیم که هر کدام تخصصی هنری داشتند. از همان ابتدا در موسسه متوجه توان خود در زمینه طراحی ایدههای مفهومی و نمایشی و کم کم سناریو نویسی شدم. کم کم سناریوها از کارهای کوچک به نمایش های بزرگ و سپس فیلمنامه کشید. اولین فیلمنامه را اواخر سال 1389 نوشتم و اولین فیلمی که به طور جدی هم نوشتم و هم تولید کردم «باران» نام داشت که در جشنواره فیلم کوتاه، کاندیدای فیلمنامه شد و عناوینی کسب کرد و تا به حال فیلم های «یک روز دیرتر»، «نفس به نفس»، «اکسیژن» و «هنگامه» را در مقام نویسنده و کارگردان در کارنامه دارم.
کارگردان هنگامه در مورد قالب آثار گذشتهاش اظهار کرد: «باران» یک درام اجتماعی درباره مردی بود که در گذشته خلاف کار بوده و پس از ازدواج توبه کرده است. حالا همسر او که سبب نجاتش بوده نیازمند عمل پیوند کلیه شده و مرد وامانده است برای هزینهی آن. «یک روز دیرتر» و «نفس به نفس» هم که در سال های 91 و 92 ساخته شدند، هر دو فیلم های جنگی بودند.
نویسنده فیلم کوتاه «باران» درباره آموزشها و تجربههای پیشین خود در زمینهی نویسندگی و کارگردانی نیز گفت: من دورهی خاصی نگذراندم، صرفا در حد چند جلسه پراکنده سر کلاس رفتم بنده کار را با تجربه یاد گرفتم. با کار کردن کنار دوستانی که کار می کردند. البته مطالعه هم کمک کرد و خیلی مهم بود؛ بنده با قرار گرفتن در فضای تولید محصولات هنری در طول چندین سال، توانستم خودم را محک بزنم و متوجه نقطه قوت خودم بشوم. این مرحله مهمترین مسئله است؛ شناخت درست به دور از توهم از خود. این شناخت با کار کردن حاصل میشود. اینکه محصولی تولید کنی و مردم و همکاران و کارشناسان در موردش نظر بدهند. اقبالی که به شما میشود. اینکه بعد از عرضه محصولی از طرف شما بازار کار شما چه تغییری میکند و چه کسانی به سراغ شما می آیند، همه اینها می تواند این موضوع را روشن کند؛ مطلب دوم اینست که هیچکس استثنا نیست. همه به آموزش نیاز داریم. شانس بنده در مورد کارگردانی این بود که دو سال با دوستی همکار شدم و از او آموختم. و نکته سوم که از همه این ها مهم تر است این است که هنرمند یا فیلمساز قبل از هرچیز باید زاویه و نگاه محتوایی داشته باشد. این مهم ترین بخش کار است که ربطی به آموزش های سینمایی ندارد.
دارنده عنوان دیپلم افتخار کارگردانی از جشنواره پنجم تصریح کرد: بنده از ابتدا بر خود فرض کردم و از خدا خواستم که به صورت حرفه ای و تمام وقت مشغول کار فرهنگی و هنری باشم. لذا طبیعی است دائم به دنبال مسئلهای برای طرح آن باشم. موضوعات دریای بی کرانی هستند. در دنیا کم داریم آدم هایی را که می توانند روی هر چیزی دست بگذارند و محصولی با کیفیت ارائه کنند. لذا دوستان باید مزیت نسبی خود و زمین بازی ای که به آن تعلق دارند را پیدا کنند و بعد سعی کنند آنرا خوب بشناسند و به ابزار لازم برای بیان آن ایده و ساخت دنیای مورد نظرشان مسلح شوند. پس ما باید خود را بشناسیم. چیزی که اول هم گفتم.
نویسنده فیلم «اکسیژن» علت سوق یافتن به سمت ایده هنگامه را اینگونه توصیف کرد: اگر بنده علاقه مندی به دنیایی مثل دفاع مقدس داشته باشم، او مرا به سمت خود می کشد. در این زمینه البته فیلم مستند زیاد کار شده که جا دارد به آنها اشاره بشود. برخی دوستان تا دل داعش و خطوط نبرد رفتهاند که اجرشان با سیدالشهدا اما واقعا اینکه ما _در زمینه ساخت فیلم داستانی در موضوع مدافعان حرم_ اولین شدیم، چیزی جز لطف خدا نیست. دوستان دیگر هم علاقه دارند و داشتند ولی شاید مثل من در موقعیت هایی که منجر به ساخت چنین فیلمی می شود قرار نگرفته بودند. البته مدیریت فرهنگی هم خیلی نقش دارد. اینکه فیلمساز را درست و به موقع راهنمایی کند. یک بخش مهم آن هم همین فعالان فرهنگی و مردم هستند که باید دغدغه هایشان را به گوش هنرمند برسانند. دنیایی که سینماگرهایی در سطح ما می توانند بسازند، مستقیم با تجربه زیستیشان ارتباط دارد. شاید این راحت ترین بخش کار ما بود. چون آن فضایی که سال هاست در آن زیسته ایم و به جزئیاتش اشراف داشتیم را ترسیم کردیم.
امیر داسارگر در پاسخ به این سوال که آیا سینمای ایران، آن طور که سینمای هالیوود به گسترش سبک زندگی آمریکایی اهمیت می دهد، به فرهنگ ایرانی-اسلامی توجه کرده است، گفت: هالیوود البته ماجرایش فرق میکند. آن ها طی حدود سه دهه و با انبوه فیلم ها، فرهنگ زندگی مردم کشورشان را کاملا به طرفی که دوست داشتند بردند. مصرف شراب که جرم بود عادی شد، پوشش کامل زن ها در آمریکا از بین رفت. از زنا قبح زدایی شد و... . ما برای رسیدن به نتیجه باید مجموعه ای از فیلم ها داشته باشیم که فارغ از سوژه و داستان، دنیای زیستی مذهبی و انقلابی آن هم به شکل جذاب و دوست داشتنی باشد. مجموعه ای از فیلم ها یعنی هر سال در سینمای بدنه لااقل یک اتفاق مثل شیار143 داشته باشیم. این امر هم فقط از دل یک تجربهی زیستی عمیق بیرون می آید. فیلم فیلمساز و اثر هنرمند کاملا او را لو می دهد. اینکه چه گرایش های درونی ای دارد حتی! این مسائل خودشان را در میزانسن و بازی بازیگران و... نشان می دهند. اینکه یک کارگردان ظاهرا مذهبی، یک بازیگر چادری جوانش را در قصه ای متعلق به شصت سال پیش، هفت قلم آرایش شده جلوی دوربین می فرستد، گویای اسرار مگویی است که بماند.
دارنده فانوس ششمین جشنوارهی فیلم عمار در بخش داستانی تصریح کرد: می دانم در سال های اول انقلاب حرکتی _در زمینه تولید آثار ارزشی_ بوجود آمد که بعدها فروکش کرد و یا منحرف شد. شاید دلیلش جدایی این فیلم سازها از خواستگاه اصلیشان باشد. مثل بعضی از بچه شهرستانیهایی که فیلمساز می شوند و هر چند سال، چند محله به نیاوران و شهرک غرب نزدیکتر می شوند. اینجاست که رویدادی مثل عمار مهم میشود. فیلمساز باید جایی در خاستگاهش دیده شود، نقد شود، جایزه بگیرد و... این تنها نگذاشتن هنرمند و رها نکردنش، انگیزه دادن به او خیلی مهم است. مطالبه مردمی و استمرار ارتباط با آدمهای دغدغه مندی که از فیلمساز طلبکار باشند خیلی مهم است. همیشه در کنار کاری که می کند، از نکردههایش برای او بگویند و او را هل بدهند به سمتی که نیاز است.
وی افزود: بحث بنده جریان فرهنگی مردمی و انقلابی است که وسط میدان است و منتظر چهار کارگردان و... نیست. فیلمساز با وجود چنین جریانی هیچگاه منفعل و تنها نمیشود. جایی هست که اعتماد به نفسش را تقویت کند، انرژی بگیرد و بدون افت انگیزه و انحراف از معیار و مسیر به راهش ادامه دهد. در واقع پیشنهاد بنده این است که برای یک بار هم که شده در این معادله جای معلوم و مجهول را عوض کنیم. فرض کنیم اصلا یک فیلمساز بیشتر نداریم. با یک فیلم هم می شود دنیا را تکان داد. مهم این است که جریان فرهنگی مردم انقلابی حواسش به این سرمایه باشد. به وقتش نقد و به وقتش تشویق کند، کار بخواهد از او و نگذارد آرام و قرار داشته باشد. بالاخره توان تولید فیلم و داستان و... کار هر کسی نیست اما حضور آگاهانه و هدفمند در میدان جهاد فرهنگی از هر کسی برمیآید. اگر جایی برای دیده شدن، نقد و بررسی این آثار نبود، معلوم نبود من الان کجا بودم.
کارگردان «نفس به نفس» در پاسخ به نقدهای محتوایی به هنگامه تاکید کرد: بنده چه در مرحله نگارش و چه در طول مدت اکران، جز یک مورد که اعتراض به نحوه برخورد هنگامه بود، از طرف خانواده های درگیر با مسئله جنگ سوریه و عراق اعتراضی نداشتهام. اما اگر منظور ادا نشدن حق مطلب و زوایای مختلف این ماجراست، که در حد توان و بضاعت تلاش کردم. امیدوارم در آینده جبران کنم. البته همسران شهید زیادی بنده را شرمنده خودشان کردند. بعضی فیلم را کاملا مطابق با واقعیت یا حتی شخصیت همسرشان می دانستند. انتظار ما با واقعیت دو مفهوم جداست.
وی با اشاره به خاطره ای افزود: یک فایل صوتی داریم از یکی از شهدا و دوستانش که خاطرات آمدنشان و جدایی از همسرانشان را می گویند. یکی از شهدا در آنجا میگوید هیچ وقت نمیگفتم میخواهم بیایم و بی خبر میآمدم. یک بار که گفتم، همسرم در را قفل کرد و من از پنجره به کوچه آمدم و... . این فقط یک مثال است. بنده با قاطعیت می گویم این تصمیم خیلی سخت است. مومن ترین دخترها در عصر ما هم دلشان سخت راضی میشود و انواع بهانه گیریها و سنگ اندازیها را میکنند تا دمی بیشتر کنار عزیزشان باشند. شاید یک دلیل علاقه همسران این بزرگواران به فیلم، تصویر نزدیک به واقعیت و دور از شعارزدگی درباره همین موضوع باشد.
وی در مورد شعار زدگی در آثار ارزشی گفت: شعار یعنی فقط از آرمان حرف بزنی، بدون اینکه از مسیر واقعیت به آن رسیده باشی! این جمله کلیدی را پارسال در بیانات رهبری هم داشتیم. دوستان اکثرا راه بیان آرمان را در سانسور واقعیات می بینند. چه اینکه آرمان وقتی معنی میدهد که در دل بلا و سختی باشد.
کارگردان هنگامه در پایان و در پاسخ به سوالاتی در مورد ادامه هنگامه و ساخت هنگامه2 اظهار داشت: کار هنگامه همینجا تمام است! انشاالله سایر دوستان در فیلم هایی دیگر حق مطلب و ناگفتهها را بیان کنند. اگر قرار باشد کاری هم در سوریه بکنیم، دلیلی ندارد حامد شخصیت اصلی باشد. باید دید به چه قصهای میرسیم. بستگی به ایده و رسیدن به داستان خوب دارد. دعا کنید این اتفاق بیافتد و گیر داستان یا سوژهای بیافتیم.