سید جلال دهقانی از چه زمانی تصمیم گرفت وارد سینما شود؟
واقعیت امر این است که فضای سینما، تصویر و هنر در ابتدا دغدغه من نبود، در زمینه سینما نه به اندازه کافی ذهنیت داشتم و نه خیلی اولویت ذهنیام بود. شاید بتوانم بگوییم در اواخر دبیرستان بود که کتابی به نام «حکمت سینما» مطالعه کردم، که بعدها نام این کتاب به «آینه جادو» تغییر یافت. نویسنده آن آقا «مرتضی آوینی» هستند. خواندن این کتاب کمی به من تلنگر زد و سینما را در ذهن من بیدار کرد و تا حدودی دغدغه من شد، ولی این قضه برای من یک خرده دور از دست راس بود؛ چون فضای محیط زندگی ما، فضای فکری ما خیلی با فضای سینما مانوس نبود. تاثیر کتاب شهید آوینی باعث شد که آرام آرام سینما تبدیل به دغدغه من شود و با خود به این نتیجه رسیدم که شاید بشود یک کارهای انجام داد. بعد از خواندن این کتاب در عرض سه چهار ماه موقعیتی برای من فراهم شد که یک دوره آزاد کارگردانی-بازیگری ببینم، البته جنبه بازیگری این دوره آموزشی خیلی پرنگتر از قسمت کارگردانی کار بود. در تهران یک دوره 9 ماهه را گذراندم و آرام آرام قضیه برای من جدی شد. کمی که جلوتر رفتم؛ یکی دو متن نمایشنامه و فیلمنامه نوشتم و خودم به این اعتماد به نفس و باور رسیدم که تا حدودی این توانایی در من هست، ولی گفتم دغدغه شدن سینما و ورود به این عرصه از مطالعه کتاب حکمت سینما شکل گرفت.
اولین فیلمی که ساختم تا آخرین فیلم، با موانعای روبرو بودم. از روز اولی که تصمیم گرفتم «فیلمساز» شوم؛ خانواده من تا حدودی موافق و تا حدودی مخالف فیلمساز شدن من بودند. خودم باور داشتم که توانایی این کار را دارم و فکر میکردم که دغدغه های من نیاز روز جامعه است، ولی دغدغه پدر و ماردم برای من خیلی مهم بود. چون آینده فیلمسازی خیلی نامعلوم است. جدا از این موارد فیلمساز شدن یک مسیر طولانی است و به ده دوازده سال کار برای ساختن فیلم و کسب تجربه نیاز دارد. آدم با پنج سال درس خواندن و کتاب خواندن یک دفعه فیلمساز سینمایی نمیشود و این سیری است که آرام اتفاق میافتد و شما باید فیلم کوتاه بسازید که هیچ بهره مالی ندارد و فقط باعث کسب تجربه میشود. این یک مقدار کار را برای افرادی مانند من سخت میکند، البته باعث میشود که فیلمسازان جوان با گذراندن این سختیها آبدیده وارد فضای حرفهای شود.
آقای اشکذری وارد فضای سینما شد، چه مقدار فضا را برای کار فراهم دید؟
به اعتقاد من فضاها ثابت نیستند و هر کاری شرایط خاص خود را دارد، برخی فضاها خیلی به روحیات افراد نزدیک هستند و با برخی فضاها نیز نمیتوان اُخت گرفت. آدمها به اندازه توان خود این فضا را برای خود میسازند. هر کاری سختیهای خود را دارد، سینما هم با همه حواشی و آدمای مختلف و افکار متفاوت از این قاعده جدا نیست و سختیهای خودش را دارد، البته فضای سینما حسنهایی دارد؛ شما در این فضا با یکسری دغدغهها آشنا میشوید و افراد باید حواسشان باشد که دغدغه و فکر خود را در این افکار مختلف گم نکنند.
هدف شما از ورود به عرصه سینما چه بود؟
ببینید یک حماسه هشت سالهای در کشور ما اتفاق افتاده است و یکسری آدمها رفتند، جون دادند، ایثار و گذشت کردند؛ درک این گذشتها و دانستن اینکه یکسری آدما این مسیر چند ساله را چگونه جلو آمدهاند، برای پیشرفت این کشور مهم است و به تصویر کشیدن این حماسه برای روح اعتقادی من نوعی و دیگر مردم کشورم نیاز است. من فقط میتوانم یک مترجم یا روایتگر خوبی باشم و از طریق ابزار و ظرف سینما خاطرات و مکتوبات این ایثارها و از جان گذشتنها را به تصویر بکشم و روایت کنم.
سینما نسبت به دیگر شکل های رسانه ابزار بسیار قدرتمندی است و زبان خیلی قدرتمند و وسعت خیلی وسیعی دارد. با ورود به این فضا به عینه به قدرت ابزار سینما رسیدم. برخی اتفاقها در گذشته و حال رخ داده است که خیلی مهم هستند و به تصویر کشیده نشدهاند یا اصلا در مورد این اتفاقها حرفی زده نشده است. یک سری افراد گوشهای از این واقعیت را به تصویر کشیدهاند و هنوز خیلی حرف برای گفتن وجود دارد. تصویر کشیدن تاریخ انقلاب و حماسه هشت ساله این کشور دغدغه من بوده و هست، اینکه در این مسیر چه مقدار موفق بودم و ظرفیتم چه مقدار بوده، باید دیگران قضاوت کنند و این دغدغه باعث شد که طی 12 سال به سختی خود را به اینجا بِکشم که بتوانم یک فیلم سینمایی بسازم. به اعتقاد من داشتن دغدغه مهم است ولی از آن مهمتر این است که ظواهری مانند شهرت، اسم و... ناخودآگاه این دغدغه ها را به مرور زمان کم رنگ نکند.
برویم سراغ اولین فیلم بلند سینمایی شما، ایده اولیه «خانهای کنار ابرها» از کجا و کار آن از چه زمانی آغاز شد؟
فیلم «خانهای کنار ابرها» تقریبا دغدغه دو سه سال پیش من بود و من می خواستم اولین کار سینمایی خود را بسازم. فیلمنامه را طی یک مدت چند ماهه نوشته و بازنویسی کردم. آن را به چندین کارگردان دادم که بخوانند؛ منی که چهار تا تله فیلم کار کردهام و کسی من را نمیشناسد و فضای تنگ ورودی سینما را باید طی کنم تا وارد فضای سینما شوم. ارگانهای دولتی و فضاهای اینگونه که اصلا این اعتماد را به من نمیکرند، شاید هم یک جاهایی حق داشتند، چون باید یک بودجه میلیونی خرج یک کارگردانی میکردند که هنوز چهار تا تله فیلم ساخته است، البته این تله فیلمهای مشخص میکرد که من کارگردان هستم یا نه.
به هر حال تهیهکنندهها این ریسک را برای یک فیلم اولی کمتر انجام میدهند. بعد از اتمام فیلمنامه، آن را تعدادی از تهیهکنندگان خواندند؛ بعضیها گفتند بَهبَه! بعضیها گفتند کار خوبی است و بعضیها گفتند وقت نکردیم که فیلمنامه را بخوانیم! بعضیها گفتند طرح را بفرست! و بعضیها غالمان گذاشتند! و...
بعد از نوشته شدن فیلمنامه «خانهای کنار ابرها» به چند جا داده شد ولی کسی ساخت این فیلم را قبول نکرد. ما مجموعهای به نام شهید «سید عباس موسوی» در شهر یزد داریم که در این مجموعه بچههای هیئتی جمع هستند. من با یکی دو نفر از دوستان صحبت کردم، یک دوستی داریم به نام آقای «علی شجاع»، او از دوستان شنیده بود که فلانی فیلمنامه خوبی دارد و تله فیلمهای من را دیده بود و کموبیش با تواناییهای من آشنا بود. هشت نفر از دوستان با وام و قرض و... سرمایه اولیه یک فیلم را جور کردند. پول که جور شد، ما باچند نفر تماس گرفتیم و گفتیم: «آقا ما سرمایه ساخت فیلم را داریم و دنبال یک تهیهکننده هستیم.»
دنبال تهیهکنند بودیم چون سازوکار اداری را میشناسد و شناخت دارد. جدا از این که کار سینما با تلویزیون فرق میکند و شما حتما باید مجوز تهیهکنندگی داشته باشد. بالاخره دوستی به نام «روح الله برادری» را به ما معرفی کردند، ما با دوستان موسسه رفتیم و او فیلنامه را خواند، البته شاید دغدغه آنها ساخت بود و فیلمنامه ما نبود. ما گفتیم بودجه این فیلم را داریم و میخواهیم فیلم بسازیم. با اعتماد این دوستان «خانهای کنار ابرها» به مسیر تولید افتاد. اتفاقی که افتاد این بود که من را کسی نمیشناخت و خوشبختانه فیلمنامه خودش، آدماهای خود را پیدا کرد. وقتی فیلمنامه را بازیگرها میخواندند و آن را دوست داشتند، دیگر به کارگردان و نویسنده فیلمنامه نگاه نمیکرد. خدا را شکر بیشتر عواملی که این فیلم را همراهی کردند، فیلمنامه را دوست داشتند و به خاطر فیلنامه آمدند و ما کار را شروع کردیم و فیلم به فجر پارسال رسید و چند تا نامزد شد و مهمتر از آن خود فیلم هم دیده شد.
محتوای فیلم چه چیزی را روایت میکند؟
فیلم در دهه 60 اتفاق میافتد و هشت سال دفاع مقدس را در فضای تهران روایت میکند. دو شخصیتی که متعلق به این فضا نیستند و این فضا برای آنها ملموس نیست، حالا این افراد میخواهند خبر شهادت یک رزمنده را به خانوادهاش بدهند. اگر بخواهم به صورت یک خطی، تئوری این فیلم را بگویم؛ خبر شهادت و سنگینی بار این خبر و استقامت و ایثار خانواده شهیدان است که تلاش کردم تا با استفاده از ظرف قصهای سینما روایت کنیم.
برای انتخاب بازیگران چه ملاک و معیاری داشتید؟
در این فیلم ما دو بازیگر اصلی داشتیم، زوج دو نفرهای که باید این دو در کنار هم بازی میکردند. در انتخاب این دو بازیگر اصلی قرار ما این بود که میگفتیم، اگر فلان بازیگر شد، کنارش باید فلان بازیگر باشد، اگر فلان بازیگر شد، کنارش این بازیگر باشد؛ یعنی حتماً این دو نفر را مستلزم هم میدانستیم. در نهایت به آقای کمیلی و هاشمی رسیدیم که این دو نفر با کار خیلی ارتباط خوبی برقرار کردند و خیلی انرژی گذاشتند. ما بازیگر کودک را از بین تعداد زیادی کودک انتخاب کردیم، که خدا را شکر در جشنواره اصفهان هم بهترین بازیگر کودک اصفهان انتخاب شد.
«خانهای کنار ابرها» به سی و دومین جشنواره فیلم فجر رسید و نامزد دو سیمرغ بود که در نهایت در بخش فیلمنامه موفق به دریافت دیپلم افتخار شد، نگاه صاحب نظران و استقبال مردم را چگونه دیدید؟
من فیلم را در برج میلاد به همراه تماشاگران دیدم. این افراد یک طیف تخصصیتری هستند و فضای آنها یک مقدار فضای خاصتری است، خدا را شکر تماشاگر تا آخر نشست و خیلیها در آخر فیلم تبریک گفتند. شما توجه کنید بعضی از فیلمها را تماشگران «هو» میکنند و یا اواسط فیلم سالن را ترک میکنند و بعد از اتمام فیلم، عوامل آن قصد ندارد دیده شوند و غایم میشوند، فیلم دیدن در برج میلاد فضای سنگینی است. ما این استرس را قبل از اکران داشتیم و فیلم ما روز ششم اکران شد و خدا را شکر این اتاقها در فیلم ما نیفتاد و در آخر فیلم همه عوامل ایستادند و خودشان از کاری که انجام دادهاند راضی بودند و فضای خیلی خوبی بود.
جدای از این من اکرانهایی که داخل شهر میشد را از نزدیک میدیدم و خدا را شکر«خانهای کنار ابرها» با تماشاگر عام هم خیلی خوب ارتباط برقرار کرد. جاهایی که فکر کرده بودیم و طراحی شده بود که تماشاگر بخندد، واقعا میخندید و در آخر فیلم که فضای خاصی در آن جریان داشت افرادی با چشمان گریان از سالن بیرون میآمدند. این عکسالعملها نشان دهنده این است که مخاطب با فیلم ارتباط خوبی برقرار کرده است.
اکران فیلم در چه وضعیتی است؟
خودم فکر میکنم «خانهای کنار ابرها» خیلی تحتالشعاع دو فیلم خوب «چ» و «شیار 143» قرار گرفت و اصلا روی «خانهای کنار ابرها» تبلیغات نشد. همانگونه که میدانید سینما با تبلیغات میچرخد. صداوسیما تیزر کمی به فیلم ما اختصاص داده و اگر بیشتر بها میداد و بعضی ارگانها کمک میکردند فیلم بیشتر دیده میشد. سینما یک مقداری بیرحم است و باید این فضای تبلیغات و اکران و همه اینها دست به دست هم دهند تا یک فیلم بفروشد.
توانایی ما در زمینه تبلیغات ضعیف بود، چون مجموعه ما یک مجموعه جوان و خودجوشی بود که خیلی با سازوکار سینما آشنا نبودیم، برخی از ارگانها دغدغهمند قرار بود یک کمی پا پیش بگذارند و ما را در این زمینه یاری کنند که متاسفانه نگذاشتند و اگر بعضی از ارگانها جلو نیامده بودند، اکران ما این گونه اتفاق نمیافتاد. ما خودمان فکر میکردیم، دوستان بهتر جلو بیایند، ولی نیامدند.
علت اینکه نیامدند را چه میدانید؟
علت اینکه نیامدند این است که خیلی از آدمهای سازمانی و اداری دنبال اسم و بیشتر دنبال تبلیغات هستند و دغدغهای ندارند که حالا یک فیلم حرفهای خوبی برای گفتن دارد و چون خوب است، پس ما هم پای کار بیایم! کمک برای دیده شدن فیلم، حداقل کاری که میتوانیم انجام دهیم. این اتفاق تا الان برای فیلم ما نیفتاده است و فقط «حوزه هنری» و سازمان «اوج» کمک کردند و پای کار آمدند. ولی یکسری از آدمها و سازمانها که میتوانستند با تمام توان کمک کنند، نیامدند. حتی بعضی از آدما که خیلی اسمی هستند و میتوانستند به فیلم کمک کنند و بعضی از این افراد هنگام اکران فیلم اشک، آه و... کردند و گفتند: بهبه چه فیلم خوبی است! ولی وقتی نوبت این شد که یکی دو تا خط در مورد فیلم بنویسند، دو جا زنگ بزنند از این خبرها نبود! فقط همان شب یک حال خوبی به آنها دست داده بود و صبح روی صندلی نرم خود نشستند و همه چیز را فراموش کردند!
به هر حال کمک به دیده شدن بستههای فرهنگی مانند فیلم، کتاب و... نیز کمک به جبهه فرهنگی است. اگر واقعا حس کردند که این فیلم، فیلم خوبی است؛ خب باید تمام قد وسط بیایند، نه اینکه نصف و نیمه یا اصلا نیایند! بعضی از افراد فقط میگویند «جنگ نرم» و به جای درک این جنگ بیشتر صندلیها این افراد نرم شده است. حالا انشاءالله که خدا ما را کمک کند!
خارج از بحث تبلیغات آیا زمان اکران را مناسب میدانید؟
نمیتوانیم بگوییم که فیلم ما در بدترین زمان ممکن اکران میشود، چرا که به اعتقاد من همه زمانها خوب هستند ولی اکران ما درست وسط افتاده است، این طرف ما اربعین و آن طرف ما دهه آخر سفر است و ما درست یک هفته بدون تبلیغات را داریم و همیشه بالا بودن کف فروش یک فیلم در شروع اکران خیلی مهم است. شروع خوب یک فیلم باعث میشود که فروش فیلم زیاد شود. انشاءالله برکت این ایام شامل فروش ما شود. فروش که میگوییم، از نظر من مهم دیده شدن فیلم است، فروش هم برای دوستانی که سرمایه گذاشتهاند مهم است. خود این افراد با نیت سود و... وسط نیامدهاند و انشاءالله فضای به گونهای رقم بخورد که اصل پول برگردد و متضرر نشوند.
مشغول فعالیت بر روی پروژه بعدی خود هستید؟
بله، در حال حاضر پیش تولید یک کار سینمایی به نام «دلبری» به تهیهکنندگی «سید محمود رضوی» و کارگردانی خودم هستیم که با نگاهی خاصتر در فضای فیلمهای قبلی است و روایتی از پشت جبهه دفاع مقدس است.