
سرویس حاشیه نگاری: نمایشی در شش اپیزود به نویسندگی هاله مشتاقینیا و کارگردانی نیما دهقان. تماشاگر در هر اپیزود شاهد پرداختن به مسالهای اجتماعی است و از ماجرای بازگشت پیکر غواصان به کشور به عنوان نخ تسبیح اپیزودها استفاده شده است. اپیزود سوم این نمایش با نام «فراموشی» با بازی رویا میرعلمی، سهیلا صالحی و ویدا جوان در محیط آرایشگاه میگذرد. اپیزودی که نسبت به پنج اپیزود دیگر با حال و هوایی کمدی شروع میشود و در تلطیف فضا موثر است. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است با رویا میرعلمی بازیگر این نمایش. «جانگز» تا چهارشنبه ۳۰ دی هر شب ساعت 30: 19 در تماشاخانه سرو روی صحنه خواهد رفت.
هنگامی که نیما دهقان برای بازی در نمایش «جانگز» با محوریت موضوع شهدای غواص به شما پیشنهاد داد، ترسی از تبدیل شدن آن به نمایشی شعاری نداشتید؟
با توجه به ذهنیتی که از نیما دهقان داشتم میدانستم که او نمایشی شعاری روی صحنه نخواهد برد. چیزی که پیش از این در نمایش «خنکای ختم خاطره» به کارگردانی او شاهدش بودیم و میتوان از آن به عنوان اتفاقی نو در حیطه دفاع مقدس نام برد. جنس نگاه او را میشناختم و ترس و واهمهای نداشتم. تاکید نیما دهقان نیز از ابتدا بر گریز از شعارزدگی بود. او به گروه بازیگران اجازه داد که در تعامل با نویسنده این نمایشنامه، هاله مشتاقینیا، نظرات و ایدههای خود را مطرح کنند تا نمایش از هرگونه شعار زدگی و تبدیل شدن به یک اثر کلیشهای و بارها دیده شده، دور شود.
به عنوان یک بازیگر گمان میکنید که موضوع شهدای غواص و بازگشت آنها به کشور قابلیت تبدیل شدن به نمایشنامه را داشت؟
قطعا. زمانی که پیکر این شهدا به کشور بازگشت، فضای جامعه و به تبعیت از آن فضای مجازی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت. هر قشری بنا بر دیدگاه خود به این موضوع واکنش نشان داد. تبدیل کردن این موضوع که خود از بار دراماتیک برخوردار است به یک متن نمایشی را میتوان واکنش قشر هنرمند دانست. به شخصه نیز معتقدم به کسانی که حرف اول را در فداکاری و گذشتن از جان خود زدهاند، باید بیش از اینها پرداخت اما پرداختی به شیوهای متفاوت و نه تکرار آنچه بارها گفته شده است. تکرار مکررات بیش از آنکه به جذب مخاطب منجر شود، موجب دلزده شدن او خواهد شد. تاکید نیما دهقان به عنوان کارگردان و هاله مشتاقینیا به عنوان نویسنده از ابتدا بر گفتن از شهدای غواص به گونهای متفاوت و در قالب یک درام اجتماعی بود. چیزی که من به عنوان یکی از بازیگران کار نیز آن را میپسندم.
پس «جانگز» را میتوان پیش از آنکه نمایشی با موضوع شهدای غواص دانست، نمایشی با موضوع اجتماعی قلمداد کرد؟
دقیقا. نکتهای که هنگام خواندن متن نیز توجه مرا به خود جلب کرد، همین مساله بود. معتقدم که مشتاقینیا و دهقان از موضوع شهدای غواص به عنوان نخ تسبیحی برای بیان روایت خود در شش اپیزود با موضوع اجتماعی استفاده کردهاند. در هر یک از اپیزودها شما شاهد یک اتفاق اجتماعی و یکی از مسائل روز هستید که میتوانید شبیهش را در جامعه خود ببینید. در هر اپیزود کاراکترها به گونهای با موضوع شهدای غواص درگیر میشوند. در یکی از اپیزودها پدر یکی از کاراکترها از شهدای غواص است، در دیگری پسر، برادر و برادرزاده کاراکترهایی که روی صحنه میبینید از جانبازان و شهدای عملیات کربلای چهار بودهاند اما خود این کاراکترها از مردمان جامعه امروز و با دغدغههای امروزند.
با توجه به اپیزودیک بودن نمایش و کوتاه بودن زمانی که هر کاراکتر روی صحنه است، میتوان گفت که کاراکترها به شخصیت نزدیک نشدهاند و در حد تیپ باقی ماندهاند؟
دقیقا. قرار نیست در زمانی کوتاه و در حدود هفت الی هشت دقیقه که زمان حضور هر کاراکتر روی صحنه است، تماشاگر شخصیتی کامل را ببیند. شخصیتی که به صورت دقیق از گذشته او اطلاع یابد اما در مورد نقش مرجان که در اپیزود سوم (فراموشی) بازی میکنم، میتوانم بگویم که نوعی از تیپ-شخصیت است. یعنی در عین حال که زمان کوتاهی روی صحنه حضور دارد اما شما تا حدودی از گذشته او نیز آگاه میشوید. تنشی که میان او و عروس حاضر در آرایشگاه با بازی ویدا جوان پیش میآید، باعث میشود که مرجان از گذشته خود بگوید. از این رو این کاراکتر را تیپ صرف نمیدانم. این نکته را عیب نمایشنامه تلقی نمیکنم، فکر میکنم حتی اگر کاراکترها در سطح تیپ باقی ماندهاند، تیپهایی هستند که تماشاگر مابهازای آن را در پیرامون خود میبیند و میتواند با آنها ارتباط برقرار کند.
در همان زمان حدود 10 دقیقهای که با کاراکتر مرجان روی صحنه هستید، دو حس کاملا متفاوت از شما میبینیم. با شروع اپیزود شخصیتی کمیک را میبینیم و در پایان آن شاهد اشکها و رنجش او هستیم. تغییر حس در چنین زمان کوتاهی کار دشواری نبود؟
اصولا معتقدم همه ما در شرایط کنونی دو یا چند شخصیت در درون خود داریم. جامعه و محیطی که شما را ناچار میکند برای ادامه زندگی در محیطهای مختلف به شیوههای متفاوت رفتار کنید. اگر شرایط خانوادگی شما نابسامان باشد، نمیتوانید همان نابسامانی را با خود به محیط کار ببرید چون قطعا شغل خود را از دست خواهید داد. تصوری که از مرجان داشتم نیز به همین صورت بود. او را دختری شاد، شلوغ و پر حرف تصور کردم که همواره درد خود را پنهان میکند و میلی به صحبت از آن در جمع ندارد. نمونه این گونه افراد را در اطراف خود بسیار مشاهده میکنید. کسانی که ناچارند برای ادامه زندگی چهره خود را با سیلی سرخ نگه دارند و غم خود را فرو بخورند. این نقش بازی کردن مرجان تا لحظهای که ناچار میشود در مقابل عروس حاضر در آرایشگاه از خود و گذشتهاش بگوید، ادامه دارد. هر چه قدر که شیرینی ابتدایی این کاراکتر برای تماشاگر قابل باور میبود به همان میزان میتوانست با غم انتهایی او ارتباط برقرار کند.
چرا «فراموشی» به عنوان اپیزود سوم نمایش انتخاب شد؟
نیما دهقان بر قرار دادن این بخش به عنوان اپیزود سوم تاکید داشت. باقی اپیزودها تلخند و هیچ نکتهای کمدی در آنها دیده نمیشود. بعد از دو فضای غمناک و جدی به این اپیزود به عنوان فضایی برای نفس کشیدن تماشاگر نگاه شد تا مجددا شاهد سه اپیزود جدی بعدی باشیم.
با توجه به اینکه اساسا یک بازیگر مایل است روی صحنه حضور هر چه بیشتری داشته باشد، کوتاه بودن نقش برایتان آزار دهنده نبود؟
به شخصه هم تجربه نقشهای کوتاه را داشتهام و هم تجربه نقشهای بلند را اما نقشهای کوتاه و تاثیرگذار را به نقشهای بلند ترجیح میدهم. معتقدم حضوری حتی پنج دقیقهای اما اثرگذار و در جای درست و مناسب از حضوری طولانی مدت اما بیاثر روی صحنه بهتر است. قبل از «جانگز» نیز تجربه بازی در نمایشی اپیزودیک را داشتهام. در نمایش «ورود آقایان ممنوع» به کارگردانی کتایون فیض مرندی در دو اپیزود حضور داشتم که تجربه بسیار لذت بخشی بود.
طراحی صحنه «جانگز» به گونهای است که هر اپیزود به نوبت در گوشهای از صحنه اتفاق میافتد و بازیگران هر اپیزود با پایان نقششان و گرفته شدن نور از آن قسمت صحنه، باید مجددا به صحنه برگردند و آکسسوار مربوط به اپیزود خود را جمع کنند. این بازگشت مجدد برای بازیگر آزار دهنده نبود؟
این ایده نیما دهقان کارگردان نمایش بود. او از ما خواست که به جای استفاده از مدیر صحنه برای جمع کردن وسایل، بازیگران با پایان اپیزود خود و خروج از صحنه، دوباره باز گردند و وسایل مربوط به اپیزود خود را جمع کنند. «جانگز» بهرغم اینکه نمایشی رئالیستی است اما در بستری فرمالیستی روایت میشود. طراحی صحنه کاملا فرمالیستی است و بازیگر موظف است با همان حسی که هنگام بازی روی صحنه داشته است، بار دیگر و این بار در تاریکی بازگردد و آکسسوار اپیزود خود را از صحنه خارج کند. این ورود مجدد باید به گونهای باشد که به اپیزود دیگر که همان لحظه روی صحنه در جریان است، آسیبی وارد نشود و اصطلاحا بازی بازیگران اپیزود بعدی خورده نشود.
نمایش بعدی که از رویا میرعلمی شاهد خواهیم بود چیست؟
نمایش «مضحکه شبیه قتل» که پیش از این در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه بود، دوباره در تئاتر باران اجرا خواهد داشت و در حال حاضر مشغول تمرین آن هستیم
منبع: صبا.