به گزارش حلقه وصل: آذرماه سال گذشته که یک پزشک سرشناس در تهران در خیابان فرشته به سبکِ «پزشک قاتل» سریال «خون سرد» برادرش را در مطبش به قتل رساند و به مدت سه روز جسد او را در ساختمان اداری مطبش مخفی کرد، خیلی سر و صدایی به پا نشد.
رسانهها از کنار آن به راحتی گذشتند؛ «خونِ سرد» تمام شد اما تلخکامی، خشونت و قتل و خونریزی در نمایشخانگی بیشتر شد. زمانی عشقهای مثلثی و خیانت در میان سریالهای خانگی موج میزد و این روزها تکنیک سرقتهای مدرن، شگرد قتلهای خونین و استعمال مواد مخدر به شکل ملموسی آموزش داده میشود.
در حالیکه پیش از این فیلمسازی و سریالسازی را نوعی پیامآور و فرهنگساز میدانستند اما امروز بایستی از این سریالهای خانگی ترسید. چرا که بسیاری از این آثار نه تنها به نمایش رویدادهای خشونتآمیز میپردازند بلکه تأثیرات منفی بر رفتارهای فردی و اجتماعی میگذارند. برخی از اینها که مصادیقِ بارزی دارند؛ خشونت و تلخی را در جامعه تقویت کرده و باعث افزایش تمایل به رفتارهای خشن و قتلهای واقعی شدهاند.
سریال «خون سرد»- با بازی امیر آقایی
براساس دادههای علمی و پژوهشی جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی، فیلمها و سریالهای خشونتآمیز میتوانند تأثیرات مختلفی بر روانشناسی فرد و جامعه بگذارند. یکی از مهمترین این تأثیرات حساسیتزدایی است که باعث میشود مخاطب در مواجهه با خشونت واقعی واکنش کمتری نشان دهد.
همچنین، در برخی موارد، مخاطب ممکن است خشونت و قتل را بهعنوان راهحلهایی برای مشکلات خود بپذیرد. مطالعات علمی نشان دادهاند که تماشای فیلمهای خشونتآمیز، بهویژه در سنین پایینتر، میتواند رفتارهای خشن و ضد اجتماعی را در فرد تقویت کند.
فیلم پرتقال کوکی
اگر مروری بر آثار خارجی خشونتآمیز داشته باشیم به نکات جالبی خواهیم رسید؛ فیلم پرتقال کوکی به کارگردانی استنلی کوبریک در سال 1971 ساخته شد. این فیلم یکی از برجستهترین آثار سینمایی است که خشونت بیرحمانه و تلخی را به نمایش میگذارد. داستان فیلم درباره یک نوجوان به نام الکس است که همراه با دوستانش، به اعمال جنایی و خشونتآمیز از جمله تجاوز و قتل دست میزند.
این فیلم نهتنها بهدلیل محتوای خشونتآمیزش مورد بحث و انتقاد قرار گرفت، بلکه در برخی از کشورها پس از اکران، افزایش جرمهای مشابه در جامعه گزارش شد. برخی از منتقدان معتقدند که فیلم با نشان دادن خشونت بهصورت جذاب و بدون تأثیرات منفی، میتواند در رفتار مخاطبان تأثیر منفی بگذارد.
سال 1994 فیلم «قاتلین بالفطره» به کارگردانی اولیور استون ساخته شد. این فیلم داستان زوجی به نامهای میکی و مالی را روایت میکند که در مسیر خود، مرتکب قتلهای متعدد میشوند. یکی از ویژگیهای این فیلم، نمایش خشونت بهصورت اغراقشده و با استفاده از تصاویری خاص است که مخاطب را بهطور مستقیم درگیر خشونت میکند.
مورد نقد بسیاری از منتقدان قرار گرفت بهخاطر اینکه معتقد بودند فیلم، خشونت را بهطور جاذب و لذتبخش نشان میدهد و بهنوعی رسانهها و فرهنگ عامه را به عنوان مقصر معرفی میکند. پس از اکران فیلم، در برخی مناطق گزارشهایی از افزایش رفتارهای مشابه به قتلهای نمایش دادهشده منتشر شد.
سال 2019 «جوکر» به کارگردانی تاد فیلیپس با داستانی درباره زندگی آرتر فلک، یک کمدین شکستخورده که به شخصیت شرور و بیرحم جوکر تبدیل میشود، بر موضوعات روانشناسی و اجتماعی متمرکز است. این فیلم نشان میدهد که چگونه فردی در مواجهه با فقر، بیعدالتی، و مشکلات روانی به سمت خشونت و قتل پیش میرود.
این فیلم بهدلیل نمایش تأثیرات خشونتآمیز شخصیت جوکر بر جامعه و تماشاگران، با واکنشهای مختلفی مواجه شد. برخی از منتقدان معتقد بودند که این فیلم میتواند تأثیر منفی بر افراد آسیبپذیر بگذارد و ممکن است باعث شود که آنها خشونت را بهعنوان یک راهحل برای مشکلات اجتماعی خود ببینند.
در برخی از موارد، گزارشهای خبری و تحقیقات نشان دادهاند که برخی افراد پس از تماشای فیلمهای خشونتآمیز دست به ارتکاب قتل یا اعمال خشونتآمیز مشابه میزنند. در اینجا به دو مورد مشهور اشاره میکنیم:
پس از اکران فیلم «پرتقال کوکی» در بریتانیا، برخی قتلها و اعمال خشونتآمیز در ارتباط با آن گزارش شد. پلیس اعلام کرد که تعدادی از نوجوانان بهطور مستقیم تحت تأثیر فیلم قرار گرفته و اقدام به ارتکاب رفتارهای خشونتآمیز مشابه با آنچه در فیلم به تصویر کشیده شده بود، کردند. در یکی از موارد، گروهی از جوانان در حملهای به خانهای، بهشدت به یک زن آسیب رساندند. در جریان تحقیقات، آنها اظهار داشتند که فیلم باعث شده است تا احساسات خشونتآمیزشان تقویت شود و از این نوع رفتارها بهطور فزایندهای لذت ببرند.
پس از اکران فیلم «قاتلین بالفطره» در ایالات متحده، گزارشهایی از قتلهایی که مستقیماً به این فیلم نسبت داده شدهاند، منتشر شد. در یکی از این موارد، دو نوجوان در کالیفرنیا دست به قتل وحشیانهای زدند و در جریان تحقیقات اعتراف کردند که فیلم الهامبخش آنها برای ارتکاب جرم بوده است. این قتلها بهطور گسترده در رسانهها پوشش داده شد و فیلم بهعنوان یکی از عوامل مؤثر در تحریک این نوع خشونت شناخته شد.
هرچند که رسانهها و بسترهای پخش آثار نمایشی چه سینما، چه نمایشخانگی و چه تلویزیون حق بازتاب واقعیتهای تلخ و دردناک جامعه را دارد، اما باید توجه داشت که نحوه نمایش خشونت و پیامهای منتقلشده از طریق فیلمها میتواند بر تماشاگران اثرگذار باشد. بنابراین، تولیدکنندگان فیلمها باید بهدقت در مورد پیامهای اخلاقی و اجتماعی آثار خود فکر کنند و در عین حال، از ترویج خشونت بیمورد خودداری کنند.
اما سینما و تلویزیون در ایران از دیرباز بهعنوان ابزاری برای روایت داستانهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مورد استفاده قرار گرفتهاند. با این حال، در برخی از آثار ایرانی شاهد الگوگیری از فیلمها و سریالهای خارجی هستیم، بهویژه در زمینههای خشونت و قتل.
برخی از این آثار، بهطور خاص، شبیه به سریالها یا فیلمهای معروف خارجی مانند Dexter یا Breaking Bad ساخته شدهاند و در برخی موارد میتوانند تأثیرات منفی بر جامعه بگذارند.
سریال «خون سرد» با بازی امیر آقایی در نقش اصلی، داستان پزشکی را روایت میکند که بهطور پنهانی به یک قاتل زنجیرهای تبدیل میشود. این کارآگاه با انگیزههای شخصی و اخلاقی خاص، افراد شروری که از دست عدالت فرار کردهاند را از میان برمیدارد. خون سرد با شخصیت اصلیای که بهطور موازی هم درگیر بررسی جنایتها و هم خود دست به ارتکاب قتل میزند، شباهتهایی واضح به Dexter دارد.
سریال Dexter ساخته جیمز مانوس است که در آن شخصیت اصلی، دکستر مورگان، یک کارآگاه جنایی است که در کنار حرفه خود بهعنوان یک قاتل زنجیرهای عمل میکند و تنها کسانی را میکشد که در نظر او سزاوار مجازات هستند. شباهتهای اساسی بین «خون سرد» و Dexter در نمایش زندگی دوگانه یک شخصیت که در ظاهر فردی قانونمند است، اما در واقع از دیدگاه اخلاقی خاص خود اقدام به قتل میکند، بهوضوح مشهود است.
این سریالها معمولاً مخاطب را با یک شخصیت پیچیده آشنا میکنند که برخلاف رفتارهای اجتماعی نیکو، در درون خود دنیای تاریک و خشونتآمیزی دارد. در حالی که برخی اینگونه نمایشها را بهعنوان نقدی بر عدالت و فساد سیستماتیک میبینند، اما این موضوع میتواند در نهایت موجب ایجاد احساس همذاتپنداری با شخصیت قاتل در برخی از تماشاگران شود و تمایل به توجیه اعمال خشونتآمیز را تقویت کند.
در سریال «بازنده»، «گردنزنی» و «داریوش» به انحاء مختلف دیگری مخاطب را نه تنها خشِن میکند به سمت قتلهای خونین هم هدایت میکند. چرا که صحنه مثله کردن برادری توسط خواهرش (آوا) در سریال «بازنده» بعد از گذشته دو هفته که پخش شده هنوز جانسوز و غمانگیز است. یا «داریوش» که در یکی از سکانسهایش آدمی را زنده زنده در آتش میسوزاند؛ در قتلهای اخیر مصداق پیدا میکند.
وقتی خبرنگار یکی از رسانههای معتبر به فجیعترین شکلِ ممکن کشته میشود، قتل خانوادگی در ولنجک و قتل خواننده لسآنجلسی به سبکِ سریال «خونِ سرد» و حتی سریال «داریوش» کشته میشود؛ این زنگِ هشدار را بیش از پیش به صدا درمیآورد، باید از این نمایشخانگی ترسید.
این روزها حجم بالایی از سریالهای جنایی و تلخ را در شبکه نمایشخانگی شاهد هستیم. در گذشته ساخت و تولیدات سریالهای تلویزیونی و نمایشخانگی آنقدر شاهد صحنههای رنجآور، فجیع و خشونتهای بیمنطق و خارج از اصول دراماتیک نبوده است. حتی روزهایی که سریال «قلب یخی» ساخته میشد.
سریال گردنزنی- صحنه به قتل رسیدن تازه عروس
اما امروز چاقو چاقو کردنِ تازه عروس و داماد در «گردنزنی»، زنده زنده در آتش سوزاندن سریال «داریوش» و اوجِ آن مثله کردن یک برادر توسط خواهر در سریال «بازنده»! حتی آگهی بازرگانی یکی از پلتفرمها هم به سمتِ خشونت رفته است. گویی هرچه خشونت، قتل و خونِ بیشتر، بازگشت سرمایه بیشتر!
چرا که در یکی از آگهیها که یک برند قهوه تبلیغ میشود طراحی و اجرای آن بر قتل و خشونت استوار است؛ بهنام تشکر در قامت پدرخوانده مافیا رو به دوربین میگوید: گاهی برای تنهایی خودت جشن بگیر.» سپس در لانگشات با اجسادی مواجه میشویم که تیر خوردهاند و مثلاً دوئل بر سر یک مارک قهوه بوده است.
تبلیغ همراه با خشونت در شبکه نمایشخانگی- برند قهوه و حضور بهنام تشکر
این تبلیغ با طراحی و اجرای براساس قتل و خشونت، پیامی دوگانه را منتقل میکند؛ از یک سو میخواهد جذابیتهای خود را به مخاطب ارائه دهد و از سوی دیگر به نوعی به توجیه این خشونتها میپردازد. در این میان، نوجوانانی که تازه به تماشای این سریالها میپردازند، با صحنههای ناگواری مواجه میشوند که میتواند تأثیرات عمیقی بر روان و رفتار آنها بگذارد. آیا کسانی که این محتوا را تولید و منتشر میکنند، مسئولیت تأثیرات منفی آن را بر نسل جوان برعهده میگیرند؟
اگر یک مقدار به عقب برگردیم؛ آثاری چون «یاغی»، «پوست شیر» و «زخمکاری» در شبکه نمایشخانگی بازتاب پیدا کرد نوبت به ژانر دیگری رسید که در یک فضای تاریک و خونآلود در حال پخش هستند. آثاری همچون «گناه فرشته» با یک سبک و سیاق، «غربت»، «افعی تهران»، «داریوش»، «گردنزنی» و «بازنده» متولد شدند.
کارگردانی که با صحنههای خونی و کشتارهای منزجرکننده در سینمای هالیوود شناخته میشود. برخی از این آثار آنقدر در حوزه خونریزی فرو رفته که مهوع و دل آشوب کننده هستند و نمیتوان این سریالها را دنبال کرد اما همچنان ساخت و پخش آنان ادامه دارد. در روزهایی که به آثار با نشاط و شادیبخش نیاز بیشتری داریم فیلمسازان به آثار خشن و قتل روی میآورند. جالب است در پاسخ به این همه تلخی و خشونت در ژستها و پوزِ «روشنفکری» میگویند جامعه ایران غمگین است!
آتش زدن فردی در یک سریال، کشتن کودکی در سریال دیگر و خونریزی در مجموعه دیگر، صحنههایی است که قطعا مخاطب ایرانی منتظر تماشای آن نیست! پیام این نوع آثار منافی تعامل و گفتوگوی اجتماعی است و به جامعه میگوید باید با زور حق خود را بگیرد. آدرس غلطی است که بعضاً جوانان را در محاسبه و رفتار مناسب در زندگی به اشتباه میاندازد. این در حالی است که جامعه ایران به هر چه احتیاج داشته باشد به خشونتی که در این آثار رواج مییابد نیازی ندارد.
سریال افعی تهران
در حالی که تنوع در تولید آثار نمایشی از اهمیت بالایی برخوردار است، افراط در نمایش خشونت و محتوای خشن میتواند تعادل فرهنگی جامعه را برهم بزند. در سالهای اخیر، مشاهده میشود که سریالهای کمدی و خانوادگی در مقایسه با آثار جنایی و درام به مراتب کمتر تولید میشوند. آیا این نوع از تولیدات واقعاً نیاز جامعه را برآورده میکند یا فقط به یک موج گذرا و جذابیتهای سطحی پاسخ میدهد؟
در این میان، نقش پلیس و ساختار قانونی در داستانها نیز مغفول مانده است. در سریالهایی چون «زخمکاری» بیتوجهی به مبانی قانونی و اجتماعی قابل مشاهده است و برخی از آثار همچون «گردنزنی»، «افعی تهران»، «غربت» و «داریوش» موج میزند. در حالی که آثار پلیسی باید به عنوان نمونهای از الگوهای مثبت در برخورد با آسیبهای اجتماعی و بزهکاریها مورد توجه قرار گیرند.
سریال زخمکاری
این نکته که در شرایط کنونی، مردم بیش از هر زمانی به آثار خانوادگی و سرگرمکننده نیاز دارند، اهمیت بیشتری پیدا میکند. در این بین، عدم تولید کافی آثار کمدی و طنز، به معنای ایجاد خلأ فرهنگی در جامعه است که میتواند تأثیرات منفی عمیقی بر فرهنگ عمومی بگذارد.
با توجه به مروری بر چند اثر خارجی خشونتبار باید به این نکته اشاره کرد بسیاری از سریالهای مطرح دنیا در کنار نمایش خشونت، به ایجاد تعادل در محتوای خود و پرداختن به مسائلی چون خانواده و دوستی نیز توجه دارند. با وجود خشونتهای عریان، به روابط انسانی و ابعاد احساسی نیز پرداختهاند. این در حالی است که فضای نمایش خانگی ما بیشتر به سمت نمایش خشونت و درام رفته است.
در نهایت، نیاز به بازنگری در تولید محتوا و ایجاد تعادل در نمایش خشونت و ارائه آثار خانوادگی و کمدی به وضوح احساس میشود. این نه تنها به سلامت روانی نسل جوان کمک میکند، بلکه به غنای فرهنگی جامعه نیز میافزاید. در دنیایی که رسانهها تأثیر عمیقی بر رفتارها و افکار مردم دارند، مسئولیت تولیدکنندگان در ایجاد محتوای متنوع و متعادل، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است.
این انتقاد را باید دوباره اینجا تکرار کرد؛ این روزها در کنار ترسیدن و فاصله گرفتن از نمایشخانگی باید چشمانِ کودک و نوجوانمان را هم بگیریم به پلتفرمها نیفتد. چرا که واقعاً نمیتوان این سریالها را به همراه خانواده دید. آیا در روزهایی که مردم بیش از هر وقتی به ساخت اثار خانوادگی و سرگرمکننده و طنز نیازمندند ساخت چندین مجموعه جنایی، درام غمانگیز و اکشن چه معنایی دارد؟
اما آن چیزی که خیلی حائز اهمیت است جامعه نیازمند آثار جنایی و ساخت پروندههای واقعی که بالأخره بتواند همچون کارهای پلیسی دهههای قبل تلویزیون با محتوایی درست و عبرتآموز، یک جایگاه بازدارندگی نسبت به بزهکاریها و آسیبهای اجتماعی ایجاد میکرد نه همچون برخی آثار نمایشیِ امروز که خودشان ترویجدهنده مصرف دخانیات، اعتیاد و روابط اجتماعی نادرست و ... هستند.
یکی از معضلاتی که در این میان قابل بررسی و بازنگری جدّی است؛ کارگردانان و بازیگرانی است که پیش از این بیشتر در فضای کمدی مشغول فعالیت بودند امروز بیشتر راغباند به سمت کارهای درام و جدّیتر بروند. نمونه بارز آن برزو نیکنژاد که «مرداب» را برای نمایشخانگی ساخت یا مهران مدیری «ساعت 6 صبح» را برای سینما و حتی جواد عزتی، مهران غفوریان و بسیاری دیگر در نمایشخانگی.
سریال بازنده
حتماً ساخت آثار نمایشی متنوع با اتفاقات به روز و ژانرهای پلیسی، اکشن و جنایی لازم است اما به همان اندازه کارهای خانوادگی، سرگرمکننده و طنز هم مدتهاست در فضای شبکه نمایشخانگی ساخته نشدهاند.
بایستی پُر کردن خلأ ساخت آثار طنز و کمدی و پرداختن به کارهای خانوادگی در نمایشخانگی یک رویکردی باشد که تهیهکنندگان و سریالسازان در دستور کارشان قرار دهند و از طرفی برای ساخت آثار اجتماعی و جنایی هم به این اصل توجه داشته باشند نمایشِ خشونتِ عریان به شکل و شمایلِ امروز بیشتر میتواند تأثیرات منفی در پی داشته باشد تا جذابیت ایجاد کند.
یادمان باشد این آثار روی برخی اقشار و طبقات که بیشتر تحتتأثیر سبک زندگی غربی هستند، تأثیرات مخربی میگذارد و اگر شاهد این مسئله بودیم که آمار جرم و جنایت در جامعه بالا رفت، به طور قطع سینما و شبکه نمایش خانگی در این فرآیند نقشی انکارناپذیر ایفا کردهاست.
با انتشار گسترده روایت قتل مذکور در رسانهها و الهام قاتل از سریال یا سریالهایی که از نمونههای خارجی کپی شده، یک ضرورت را در نظر یادآوری میکند، بازسازی سریالهای خارجی خشونتآمیز به بومیسازی خشونت در جامعه منجر خواهد شد. قطعاً دستگاههای قضایی، نظارتی و انتظامی کشور باز هم با این سؤال مواجه هستند که چه عملکرد نظارتی در قبال سریالی که خشونت را به متن جامعه پمپاژ داشتهاند؟!
برخی منتقدان ممیزیها و سازندگانی آثاری از این با این رویکرد دستگاههای نظارتی را توجیه میکنند که فیلم و یا سریالی اثر بر مردم نخواهد داشت و با نمایش عریان قتل و قاتل، در جامعه نمونهسازی نخواهد شد و این خشونت صرفاً در ابعاد مدیومی که نمایش داده میشود باقی خواهند ماند.
وقوع قتلهای اخیر نشان داد تولیدات فاقد نظارت در شبکه نمایش خانگی نه تنها سبک زندگی و فرهنگ عامه را در معرض تهدید قرار داده، بلکه جان شهروندان را به مخاطره انداخته است.
هرچه قدر این روزها سینما به کمکِ نشاط و شادی در جامعه آمده، در سریالهای ما این خبرها نیست. خصوصاً در شبکه نمایشخانگی که هر سریالی را مرور میکنیم یا به خشونت، جنایت و یا قتلهای عجیب و غریب میرسد. باید به سرعت در این روند و رویکردها، تجدیدنظر کرد.
سیما فردوسی روانشناس اجتماعی
البته سیما فردوسی روانشناس شناخته شده هم در این باره به چند نکته اشاره کرد: «در بسیاری از سریالها شاهد خشونت هستیم البته بخشی از آن مربوط به آن چیزی است که در جامعه میگذرد، چراکه هر هنرمندی اثری را خلق میکند از پیرامون جامعه به دور نیست. اما ما مجبور نیستیم هرآنچه که در جامعه میگذرد را با شدت بیشتر نشان دهیم زیرا ممکن است الگوی بدی برای جامعه باشد آن هم در جامعه ما که فیلم و سریال طرفدار زیادی دارد و مردم ما فقط به عنوان برنامه سرگرمی سریالها را دنبال نمیکنند بلکه آموزش نیز میگیرند.»
او همچنین درباره تأثیرات فیلمها بر نوجوانان و جوانان تأکید کرد: «تماشای این فیلمها توسط جوانان و نوجوانان آثار مخربی دارد چراکه این افراد یاد نمیگیرند چه طور خشم خود را کنترل و هیجاناتشان را تنظیم کنند ولی اگر قبح قضیه به شکل بزرگ به نمایش گذاشته و گفته شود که افرادی که در سریال ها به راحتی آدم میکشند مریض هستند، میتواند مؤثر باشد.»
او همچنین در ادامه به این نکته اشاره کرد که «باید در سریالها آموزش داده شود تا چه طور در صورت بروز مشکل، مسئله را می توانند حل کنند و این ضعف کارگردانان و نویسندگان در فیلمسازی است که فکر میکنند با ساخت فیلمهای خشن میتوانند مخاطب جذب کنند و فیلمهایشان را به فروش برسانند.»
یکی از نکات قابل تأمل که «سیما فردوسی» به آن اشاره کرد توجه و پیگیریِ مسئولان مربوطه را میطلبد. چرا که او بر روی این نکته تأکید کرد که شرایط در ساخت آثار نمایشخانگی باید به سمتی برود که وقتی فیلم یا سریالی در حال ساخت است از سازمان نظام روانشناسی مجوز لازم را دریافت کنند چرا که این سازمان، روانشناسان و جامعه شناسان را در کنار فیلم سازان قرار میدهد و وقتی که براساس نظرات روانشناسان فیلم ساخته شد در نهایت مجوز را برای پخش صادر کند قطعا وضعیت بهتر خواهد شد.
البته جامعهشناسان دیگری هم نکاتی را مطرح کردند؛ شاید در میان این نکات، بحث بازتولید خشونت در هنگام تماشای سریالهای جنایی و خشونتآمیز، حائز اهمیت باشد. چرا که نوجوانان یاد میگیرند از خشونت به عنوان یک ابزار برای به کرسی نشاندن خواستههایشان استفاده کنند علاوه بر آن این فیلمها باعث میشود که سلیقه هنری مخاطب کاسته شود و از رشد و تعالی باز بماند همچنین آسیب بعدی که در بلند مدت برای افراد ایجاد میکند بروز انواع اختلالات روانی است که در دراز مدت ایجاد میشود از جمله افسردگی، اضطراب، کابوس های شبانه، احساس عدم امنیت، احساس ناکافی.
نظارت هرچه بیشتر به ساخت چنین فیلمها و سریالها، درخواستی است که تمامی مردم خواستار آن هستند اینکه دستگاههای قانونگذار بر این موضوع هرچه سریعتر ورود کرده و از آسیبهای بیشتر این فیلمها و سریالها بر جامعه جلوگیری کنند در واقع جلوی ضرر را از هرجا بگیرید، منفعت است.
منبع: تسنیم