به گزارش حلقه وصل: وفاق ملی را شاید بتوان مفهوم کلیدی و دال مرکزی گفتمان دولت چهاردهم دانست. این کلیدواژه اولینبار در بازه زمانی تبلیغات انتخاباتی و در مقابل «خالصسازی» به کار برده و بهعنوان سیاست عملی دولت آینده مسعود پزشکیان به مردم معرفی شد. هرچند پزشکیان در آن زمان توضیح دقیقی از کموکیف سیاست عملی دولتش ارائه نداد؛ اما با انتقاداتی که درمورد سهم اهلسنت و زنان در کابینه مطرح کرد به نظر میرسید که منظورش از وفاق ملی استفاده از این گروهها در دولت آیندهاش باشد. پس از پیروزی مسعود پزشکیان در انتخابات و حواشی که پیرامون انتخاب وزیران پیش آمد سرانجام وی با معرفی یک زن و سه تن از اعضای کابینه دولت سیزدهم سعی کرد تا مفهوم وفاق را نه در تنوع قومی و مذهبی بلکه در تنوع یا سهم دهی سیاسی تعریف کند. در این برهه به نظر میرسید دولت سرانجام به تعریف مشخصی از سیاست خود رسیده باشد؛ اما نهتنها این اتفاق رخ نداد بلکه تصفیه همه مدیران و کارشناسان دولت قبل با قوت و تحت عنوان وفاق ملی در دستور کار دولت قرار گرفت و حتی مدیران عزل شده مانعی بر سر راه وفاق ملی خوانده شدند.
اتفاقات و تصمیمهای متناقض دولت پیرامون مفهوم وفاق ملی در چند ماه گذشته باعث شده تا هنوز معنی مشخصی از وفاق در فضای سیاسی وجود نداشته باشد. اساساً هنوز مشخص نیست که وفاق برای دولت و شخص رئیسجمهور هدف است یا یک استراتژی یا صرفاً یک شعار مانند شعار اعتدال دولت حسن روحانی که امروز دیگر هیچ نیروی سیاسی نهتنها آن را به کار نمیبرد؛ بلکه سعی میکند برای حفظ محبوبیتش از آن دوری کند. حال اما سؤال اصلی آن است که وفاق ملی قرار است در ادامه چگونه معنا شود؟
در حال حاضر عملکرد دولت پزشکیان بسیار شبیه رفتار ایالات متحده در اوایل دهه 2000 میلادی است در آن زمان آمریکا تحت عنوان «برقراری صلح و دموکراسی» به توجیه همه اقدامات خویش از جمله حمله نظامی به افغانستان(2001) و عراق (2003) میپرداخت. بنظر میرسد وفاق ملی نیز برای دولت تبدیل به مفهومی این چنینی شده است و دولت حداقل تا آینده نزدیک سعی نخواهد کرد معنای دقیقی برای این مفهوم ارائه دهد تا ابتکار عمل را برای اقدامات آیندهاش حفظ کند حال چه این اقدام تصفیه و اخراج فلهای اساتید دانشگاه و مدیران دولت قبل باشد چه انتصاب افراد دارای سابقه کیفری برای تصدی پستهای مهم دولتی.
این دقیقا همان استراتژی است که دولت یازدهم درمورد موضوع توافق با آمریکا اجرا کرد. به صورتی که ابتدا هیچ دورنمای دقیقی از هدف مذاکرات ارائه نشد و پس از خروج ترامپ از برجام، وزیر امور خارجه وقت اظهار داشت که اساسا برجام به منظور رفع تحریمها نبوده است تا بتواند خود را از رسوایی سیاسی نجات دهد.
از طرف دیگر نوع نگاه به پدیده وفاق نیز حائز اهمیت است. اگر به برخی کشورهای منطقه نگاهی بیندازیم بهروشنی خواهیم دید که سیاست «وفاق برای وفاق» نهتنها کمکی به رفع مشکلاتی سیاسی و اقتصادی نکرده؛ بلکه با بهوجودآوردن بنبستهای سیاسی بحرانهایی شدیدتر را باعث شده است. برای مثال کشورهایی چون عراق و لبنان که شیوه خاصی در تقسیم قدرت سیاسی بر مبنای مذهب اتخاذ کردهاند بسیار به مدینه فاضله مدنظر رئیسجمهور از حیث وفاق ملی شبیه هستند.
در مورد حضور زنان در کابینه نیز جریانهایی در دولت وجود دارند که صرف وجود زنان در کابینه را امری مبارک برای حل مشکلات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور تلقی میکنند. دردسترسترین مثال نقص برای این طرز فکر را میتوان در بنگلادش یافت؛ چراکه اگر قرار بود صرف حضور زنان در کابینه حلال مشکلات باشد بنگلادش میبایست در حال حاضر در رأس قله توسعه جهان قرار میگرفت نه آن که نخستوزیرش از ترس جان به هند بگریزد. هرچند که با همین شاخص نیز دولت چهاردهم با داشتن یک وزیر زن در کابینه خود نهایتا هم رده دولت احمدینژاد قرار میگیرد.