
سرویس معرفی _محمد رستمپور: شبی که آیت الله مهدوی کنی فوت کرد، پدرم پیامک داد و تسلیت گفت. تا آن ساعت، استقامت کرده بودم که گریه نکنم. شاید گریه برای آیت الله را چندان واقعی نمیدانستم. اما آن ساعتی که پیامک پدر را دیدم، شکستم. همه لحظاتی را که در دانشگاه امام صادق علیهالسلام درس خوانده بودم، در ذهنم مرور شد. به ویژه روز تقدیر از دانشجویان نمونه دانشگاه، سال 1385. وقتی که برای گرفتن لوح تقدیر از آیت الله روی سن رفتم و شاید برخلاف همه دانشجوها، دست مرحوم مهدوی کنی را نبوسیدم و صورتم را چسباندم به صورتش و لپاش را بوسیدم! وقتی از سن پایین آمدم، از سوی بسیاری مورد شماتت قرار گرفتم که چرا دست آیت الله را نبوسیدی؟ توجیهی نداشتم. دستبوسی معلم و پدر لازم و ضروری است.
من نسبت به آیت الله احساس شاگردی و فرزندی نداشتم. اگرچه واقعاً پای درس آیت الله نشسته بودم. اگرچه واقعاً به او مدیون بودم و هستم. اما آیت الله در نظر من، مصداق گونهای از مقاومت در راه صحیحی بود که انتخاب کرده بود. محمدرضا مهدوی کنی، کانون بسیاری از شایعات و حرفهای درگوشی و آماج تهمتها و توهینهای فراوانی بود. رنج و سختی بسیاری دید، چه در دوران پیش از انقلاب و چه در ایام و روزگاران پس از انقلاب. اما کمتر ناله کرد، کمتر شکوه کرد، کمتر برآشفت.
به یک معنا شاید بتوان گفت محمدرضا مهدوی کنی، مرد ایجابها بود، نه فرد سلبها و سلبیتها. میگفتند خانوادهاش را در دانشگاه استخدام کرده که دروغ بود، میگفتند باغهای کن مال اوست که دروغ بود، میگفتند آن هتل و این زمین به نام اوست که دروغ بود. همه این دروغها وقتی دهها سال روی هم انباشته شوند، کمرشکن و خانمانسوز میشوند. به ویژه دروغها و تهمتهایی که از خودیها میشنید. یا حتی حرفها و نقدهای بعضاً صحیحی که از دانشجوها دریافت میکرد.
وجه سیاسی فعالیتها، اقدامات و موضعگیریهایش که دیگر بماند. کافی است به چند سال اخیر نگاه کنید. اصولگرایی چنان گیج میخورد که برخیها از پایانش سخن میگویند و برخی میخواهند ردای نویی بر تنشاش کنند. این چند خط برای تمجید آیتالله نیست و حتی برای تبرئه او از اشتباهاتش هم. مهم این است که راستین بودن او، استقامت او و پایمردیاش در راه و مسیری که میدانست صحیح است، برجسته شود.
آیت الله برای من در حکم مردی است شوخ، طناز، فهیم، مجرب و حتی سرسخت، اما بااستقامت. بهره و استفاده او از همه امکاناتی که به واسطه جایگاه حقوقی یا اعتبار حقیقی در اختیار داشت، به یک صدم آن همه انتقادات، توهینها و تخریبهایی که هر از گاهی و به ویژه با نزدیک شدن انتخاباتها شدت میگرفت و عجیب اینکه بعد از فوتش هم ادامه دارد، نمیارزید! دانشگاه امام صادق (ع) اگر اعتبار و موفقیتی دارد، اگر توانسته برای نظام جمهوری اسلامی کادرسازی کند، اگر توانسته در برخی عرصهها و رشتههای علمی، حرفهای نو و ابتکارات میانرشتهای داشته باشد؛ اولاً به خاطر ثبات قدم و امنیت خاطر مرحوم مهدوی کنی در اداره دانشگاه است. اگر در کانالهای تلگرامی و حسابهای توئیتری، «میراث مهدوی کنی» را هشتگ میکنند یا به سخره میگیرند که محمدرضا مهدوی کنی، دانشگاه را ملک طلق خود میدانست و همچنان پس از او در اختیار و اراده ورثه اوست؛ شاید جنبهای از واقعیت را گوشزد میکنند که دانشگاه امام صادق (ع) بدون نام و عنوان آیت الله اعتبار و شهرت و چه بسا مقبولیتی ندارد و اگر کسی به دنبال این است که دانشگاه به اهداف ارزشمند خود برسد، باید به آنچه آیت الله در نظر داشت و اتفاقاً رهبر معظم انقلاب نیز تأیید کردند، نزدیک شود. آیت الله مهدوی کنی، نیک یا بد، از دنیا رفته است؛ اما رد پا و اثر انگشت او در دانشگاه وجود دارد و صد البته باید وجود داشته باشد. این را ضد انقلاب خوب میفهمد، خدا کند شاگردان و وفاداران و منتسبین به او هم خوب بفهمند!