سرویس حاشیهنگاری _ منصوره صامتی: بر اساس آموزههای دینی خندیدن دلیل میخواهد و با توجه به آنچه از سیرهی اهلبیت(ع) به ما رسیده است به روشنی معین است که خندیدن و بروز شادمانی آداب خاصی دارد. از کودکی نیز آموختهایم که انسان عاقل بیدلیل نمیخندد.
حتی مباحث علمی نیز ما را از آنچه قهقهه و خندهی سرمستانه است باز میدارد چرا که بلافاصله احساس غمی پایدارتر از خندهای زودگذر، فرد را فرا میگیرد و به یقین بارها شاهد بودهایم که فرد بعد از خندهای طولانی حتی گریه میکند.
این شبها تو را میخندانند حتی بیدلیل! به بهانهی شادی و به بهایی از هیچ باید بخندی به رسم همرنگی با جماعت! مگر میشود تنها به دلیل بیدلیلی خندید؟! آن هم در روزگارانی که انسان هزارهی سوم حاضر نیست هیچ عملی را بدون دلیل و منطق انجام دهد.
به چه قیمتی مخاطب ایرانی را به الکی خوش بودن ترغیب میکنیم؟! خندیدن به قیمت غفلت از چه و توجه به چه جایگزینی؟! ادعا میکنند جامعهی ایرانی شاد نیست، بر اساس کدام آمار و کدام معیار ارزشی شرقی چنین ادعا شد؟!
آیا جز این است که این آمار در مقایسه با برآیندی از معیارها و ارزشهای فرهنگ مادیخواه غرب و اروپا و نسخهای از سعادتمندی عاری از اعتقاد به معاد و حتی انکار روح متعالی انسان، حاصل شده است؟!
چگونه میتوان مردمانی با دو نوع کاملا متفاوت و متمایز از ایدئولوژی را با یک معیار سنجید؟
مردمانی که اساس آفرینش را big bang دانسته و خود را تکامل یافتهی حیوان میدانند، بازهی حیات خویش را در زندگی دنیا خلاصه کرده و رفاه و شادی را در اصالت لذت جستجو میکنند، چه سنخیتی با ایرانی مسلمان دارند که اصالت حیات خویش و حتی کمترین عمل خویش را در رضای خالق یکتاجستجو میکند؟! انسانی که معتقد است خداوند از روح خویش در کالبدش دمید و او را اشرف مخلوقات قرارداد و برای حفظ کرامتش به او اختیار بخشید.
آیا این همان دیکته کردن استانداردهای نظم نوین جهانی به انقلاب اسلامی ایران نیست؟ گویی بناست شادیمان هم نسخهای فرنگی ولی ایرانیزه باشد و تهی از هویت ایرانی.
گویی قرار است ما نیز به سبک بیگانگان شادی را در موسیقی، حرکات موزون البته آهسته شده، آوازهخوانی، کف و سوت و جیغ و... خلاصه کنیم و این بار البته از دریچهی رسانهی ملی شاهد آن باشیم!
آنها ادعا میکنند جامعهی ایرانی شاد نیست و ما هم میپذیریم! بر اساس آخرین تحقیقات در اروپا ادعا میشود دانمارک شادترین کشور دنیاست، ما هم میپذیریم! برای ایرانی جماعت شگفتانگیز است که بداند دانمارک کشوری است که در جنگ جهانی دوم بدون خونریزی و جنگ، قلمرو سرزمینش را به آلمان نازی تقدیم کرده، چرا که مردان دانمارکی به رفاه و اقتصاد بیش از ناموس و سرزمین بها میدهند! و این را جزء افتخاراتشان میدانند که بدون هیچ مقاومتی سرزمینشان را تقدیم کردند و معاهدهی صلح امضا نمودند!
حال اگر بخواهیم با غیرتترین مردمان دنیا را معرفی کنیم مردان دانمارکی به چه صفتی مزین خواهند شد؟! در کدام قاموس کهن سرزمین ایرانی تقدیم ناموس و سرزمین به بیگانه مایهی شادی و فرح است؟!! کدام زن یا مرد ایرانی میخواهد به سیاق دانمارکیها سنجیده شود؟!
حال همانهایی که خود را ناظم جهان میدانند برای ما نسخه مینویسند که «ایرانیها در فهرست غمگینترین مردم جهان هستند» و ما هم سادهانگارانه میپذیریم و هیچ غیرتی هم نمیجوشد که چرا ایران ارزشی و آرمانی - که انسانیت را در سرچشمهی لطف الهی معنا میکند و تاب ظلم به مظلوم را ندارد و به جهان باقی اعتقاد دارد و در لبخندش هم رضای خالقش را جستجو میکند - را با معیارهای سراسر زودگذر و فانی خود محک میزنید؟
و این یعنی تلقین به هویت ایرانی که اگر میخواهی در فهرست مردمان شاد دنیا قرار بگیری باید همچون مردم دانمارک ناموس و سرزمینت را بدهی تا رفاه و شادی بدست آوری! و افسوس اندک پژوهش داخلی هم اگر باشد نشاط جامعهی ایرانی را با معیارها و استاندارهای جوامع غربی و اروپایی سنجدیده است!
در طی سه دهه پس از انقلاب کدام سازمان، نهاد و یا ارگان شناخته شدهای در جستجوی اهمیت و ضرورت بالا بردن نشاط در جامعهی ایرانی بوده و در طی آن به تدوین راهکارهای علمی، ارزشی و عملی پرداخته است؟!
هنگامی که معیارها معین نیست، اولویتها مشخص نیست و راههای تحصیل این شادی شفاف نگشته و... اگرچه از سرخیرخواهی و خلاقانه طرحی نو در اندازیم (که در برهوت ذهنهای پویا خودش نوبری است بر وزن هندوانه و به یقین نمیتوان منکر برخی بخشهای تاثیرگذار و قابل تحسین این جنگ خنده بود)، باز هم الگویی ناسازگار با روح آرمانهای جامعه و آنچه وجه تمایز مردمان کمالاندیش و برتریجوی ایران زمین است به نمایش در میآید. مردمانی با سرانهی هوشی متوسط به بالا در جهان به نازلترین سطح از شادی، خنده و قهقهه به سلوک الکی خوشباشها فراخوانده میشوند!
آیا بهتر نیست در رسانهی انقلاب اسلامی ایران به رسم تعالیم فرهنگی و ارزشهای بومی مردم را شاد کنیم؟!
نیکوست از مدیران فرهنگی کشور جویا شویم چرا پس از قریب به چهار دهه از بهرهمندی نسبت به تمامی سرمایههای اجتماعی و امکانات یک سرزمین هنوز الگویی مشخص و روشن با مختصات ارزشهای بومی و اسلامی حداقل از شادی، تفریح و آنچه نشاط در جامعهی ارزشی ایران است وجود ندارد؟ بجاست از مدیران رسانه ملی جویا شویم چرا به بهانهی جذب مخاطب ذائقهی توده مردم را به نازلترین سطح از شادی و نشاط عادت میدهیم؟
در انقلاب اسلامی ایران رسانه ملی دانشگاه سراسری است. یعنی سرفصلها و اولویتها در گذر از غربال رسانه، مفهومی پویا و نو یافته و در جهت کسب آرمانها به جامعه ارائه میشود. لذا معمول است که رسانه مردم را به تعالیم عمیق و ارزشمند خود دعوت میکند نه آنکه بازتاب و آیینهی عینی سطح جامعه باشد!
بجاست از خود بپرسیم در نگاهی آیندهنگرانه، جریانسازی این نوع سطحی و زودگذر از شادی و درک نشاط از سوی تودهی مردم، آیا جامعه را به سوی دسترسی به آرمانها سوق میدهد؟! و یا بر عکس مرد و زن ایرانی حاضر میشود هرآنچه را که باری است از مسئولیت، به کنجی نهاده و در هیپنوتیزم ابزارهایی از موسیقی و آواز، غرق در خندههای سرمستانه به ریلکسیشن (آرامسازی) بپردازد؟
درست است که غم و اندوه بیدلیل منابع انسانی را ناکارآمد و ناتوان میسازد و اثربخشی سرمایههای اجتماعی را کاهش میدهد اما همینطور است اگر بنا باشد در اثر غفلت و به هر دلیل بیدلیلی بخندیم و الکی و بیخیال دنیا خوش باشیم!
آنچه بیش از همه سبب احساس شادمانی و نشاط پایدار در جامعه است نزدیک شدن به آرمانهای انقلاب اسلامی است که تودهی مردم برای دستیابی به آن از منافع شخصی به بهای مصلحت انقلاب گذشتند که به یقین کلید شادمانی پایدار «عدالت اجتماعی» است.