
سرویس حاشیه نگاری: دارکوب فیلمی متوسط با قصه ای روان و بازی هایی قابل قبول است. پرداختن به موضوع اعتیاد زنان پیش از این هم در سینمای ایران تجربه شده بود. اگرچه فیلم دارکوب علاوه بر مسأله اعتیاد زنان به مسأله خانواده نیز اشاره دارد. دارکوب فیلمیست که با قدرت عاطفی و حسی خود مخاطب را با خود همراه می کند اما در انتها او را میان زمین و هوا رها نمی کند.
گاهی برخی آثار هنری سعی دارند این گونه به مخاطب القا کنند که فروپاشی حریم های انسانی و اجتماعی جبری اجتناب ناپذیر است و چاره ای جز پذیرش آن نداریم. حال آن که انسان های ضعیف اند که این گونه می اندیشند. حقیقت آن است که چاره ای جز حراست و جنگیدن برای حفظ این حریم ها نداریم. یکی از نقاط قوت قصه دارکوب این است که روزبه و نیلوفر با این که می توانستند به فکر خود باشند و کوچک ترین اعتنایی به مهسا نکنند اما حقوق او را به عنوان یک مادر به ویژه با اصرارهای نیلوفر فراموش نمی کنند و زیر پا نمی گذارند.
خانواده رکن مهمی است که تشکیل صحیح آن و حفظ آن قواعد خود را دارد و کوچک ترین انحراف از این قواعد عواقب جبران ناپذیری را به همراه دارد. تجربه این عواقب در واقعیت بسیار گران است اما می توان در هنر یک تجربه ذهنی و تخیلی را ایجاد نمود و عواقب انحرافات گوناگون را به طور مجازی تجربه کرد و مانع از بروز مشکلات در عمل و در زندگی حقیقی شد. اگرچه در این گونه استفاده از هنر باید مراقب نیز بود که بیراهه ها را ترویج نکنیم، که این امر نیازمند ظرافت و هنرمندی است.
دارکوب فیلمی تاثیرگذار است که بازی خوب سارا بهرامی در نقش زنی معتاد اما علاقه مند به زندگی، یکی از نکات قوت آن است. کاراکترهای قصه دارکوب همگی در مرز مرگ و زندگی و فروپاشی و بقا هستند و در قماری که یک سوی آن خوشبختی و سوی دیگر آن از دست دادن همه چیز است در حال جنگیدن و بخت آزمایی اند. در این مسیر گاهی اشتباه می کنند، گاهی زمین می خورند و نا امید می شوند، گاهی نیز وسوسه های خودخواهانه به سراغشان می آید اما در انتها با همدلی و همفکری بهترین راه را انتخاب می کنند.
فیلم در بخشی که نیلوفر به میان معتادان رفته تفاوت زنی سالم با معتاد را یادآور می شود. اگرچه همان طور که پیش تر عنوان شد دارکوب تنها به مسأله اعتیاد زنان نمی پردازد و حفظ و حراست از خانواده را نیز گوش زد می کند. دارکوب نشان داد که شعیبی در حال پیشرفت و شدن است اما هنوز محافظه کارانه فیلم می سازد. در نتیجه فیلم های او اتفاقات غیرمنتظره و درگیرکننده ندارد اگر چه سعی داشته پایان امیدبخش داشته باشد و این نکته ای مثبت است.
نام فیلم دارکوب نیز ایهام دارد. هم همان طور که کارگردان اثر اعلام کرد، دارکوب به درخت می کوبد و صدا می دهد و این مثل خبر رسانی است؛ بدون این که کلامی گفته شود، می گوید مردم بدانید در زیر پوست این شهر چه خبر است. هم اشاره به مهسایی دارد که با رفتارهایش این خبر رسانی را انجام می دهد؛ مهسا در تمام طول فیلم مانند دارکوب بر ذهن روزبه و بیننده می کوبد. فیلم هشدار می دهد که از بعضی چیزها نمی توان فرار کرد و همچون دارکوبی بر ذهن مان مدام ادامه می یابد.
یکی از ضعف های قصه دارکوب وجود سکانس های اضافی و بی ارتباط با روند درام است. مثلاً بخشی که تینا دوست مهسا، سعی در خفه کردن مهسا دارد کاملاً بی معنی و اضافی است. اصلاً معلوم نیست که چرا او باید دست به چنین کاری بزند و چرا باید این سکانس در فیلمنامه وجود داشته باشد. دیالوگ ها و سکانس های تکراری و تعریف یک ماجرا به صورت چندباره نیز ریتم و روایت قصه را با اشکال مواجه می کند و مخاطب را خسته می کند. دارکوب در بخش هایی روایتی مستندگونه پیدا می کند و این نوع روایت به درام آسیب زده است. از طرفی نقش جمشید هاشم پور در قصه جای خوبی ندارد. استفاده از هنرپیشه ای کارکشته برای نقشی کوتاه و بی اهمیت در فرایند قصه چه توجیهی می تواند داشته باشد؟