به گزارش حلقه وصل، روز گذشته حجتالاسلام علیرضا پناهیان در مسجد دانشگاه تهران و در بین معتکفین آن سخنرانی کردند. متن این سخنرانی در ادامه منتشر میشود.
ساختار دین به گونهای است که تنها با تفکر و اندیشه میتوان عمق مفاهیم آن را درک کرد. در اعتکاف با عبور از لایههای سطحی دین میتوان به عمق آن رسید و دریافتهای عمیق تری از دین پیدا کرد و درصورتی که کسی دریافتهای عمیقی از دین پیدا کرد اعتکافش ثمر داشته است.
حُسن اعتکاف بیش از یاد گرفتن حرف تازه این است که علاوه بر دانستن حرفهای تازه به معنای عمیقی از حرفهای قبلی دست یافت؛ به عمق آیات و نشانههای الهی دست یافت.
هیچ کس بدون تاثیرپذیری از گرایشهای خودش اندیشه نمیکند پس اگر علاقه بد در وجود کسی باشد این علاقه در تفکر و اندیشه او نتیجه خواهد داشت. علاقههای بد نمیگذارند به مقاصد آیههایی که میبینیم پی ببریم؛ نبینیم و یا کج ببینیم! آیات الهی بسیار روشن هستند و بستگی دارد اشتیاق ما برای رسیدن به حقیقت چقدر باشد تا به قلب حقیقت پی ببریم. آیهها هستند که باید به آنها اندیشید، آنها را دید و به آنها عمیقا فکر نمود.
دو آیه برای تفکر در اعتکاف پیشنهاد میشود:
1. آیت الله الکبری: حضرت علی (ع): «أنا آیت الله الکبری»
چرا باید علی (ع) در خانه کعبه به دنیا بیاید؟ خدای متعال کم معجزه نشان میدهد ولی اینگونه معجزه عجیب و غریب است. بیاندیشیم! نقش امیرمومنان در زندگی ما چیست؟ علی ابن ابیطالب کجای جایگاه قبلهگاه دین ماست؟ در نماز ما نقش ایشان چیست؟ در طواف کعبه چطور؟
2. سوره محمد
بجای یک ختم قرآن سعی شود در طی اعتکاف سوره محمد را چندین بار بخوانید، البته حتما با تامل! لازم نیست حتی سوره را ختم کنید؛ اگر حتی در یک قسمت و یا یک آیه آن هم با دقت تأمل کنید کافی است.
چرا این سوره؟ حضرت علی میفرماید: هرکس میخواهد فرق بین ما و دشمنان ما را بداند سوره محمد را بخواند. بعد از اعتکاف شما باید از لایههای سطحی دین عبور کرده باشید.
دلتان را حتی از حاجتهایتان خالی کنید. دلتان را رها کنید، چیزی را به دلتان تحمیل نکنید؛ تنها حقایق را از دلتان بخواهید! از ته دل بخواهید خدا حقایق را نشان بدهد به شما. حضرت امام تنها بخشی از حقایقی را که دریافت کرده بود به ما گفت! بخش عظیمی را نتوانست به زبان ما برایمان بگوید!
خدا با آیهها با ما حرف میزند، البته برای کسانی که اهل تفکراند. دین؛ ایمان؛ متقی بودن؛ خوب بودن؛ یار حضرت بودن و... چیزی جز واقع بین بودن نیست. واقعیتها باید شما را محاصره کنند.واقع بین کسی است که از حالا بداند عمرش کوتاه است و سرانجام به پایان خواهد رسید.
تقوا یعنی چه؟ نگاه حرام نکنید! فایدهٔ آن چیست؟ دین چیز سخت و عارفانه و دست نیافتنی نیست! دین یک رفتار حداقلی است که ما میتوانیم انجام دهیم بخاطر همین اولیای خدا مغرور نمیشوند. گنهکار یعنی جاهل! نادان! کسی که واقع بین نیست.
شهدا واقع بین بودند. عمر دست خداست، اگر قرار است در جوانی از دنیا برویم چه بهتر که به شهادت برسیم و اگر قرار نیست در جوانی از دنیا برویم پس هیچ گلولهای در میدان جنگ کارساز نخواهد شد، اینگونه شجاعت بوجود میآید. واقع بینی قله دست نیافتنی نیست! حداقلی است و نرسیدن به این قلهها حماقت است.
در زمانی فقر واقع بینی به حدی بود که باید جوانان را تشویق به اعتکاف کرد ولی حالا جوانان تا حدی به واقع بینی سادهای دست یافتهاند که خودشان به اعتکاف و نماز اول وقت و... رو آوردهاند. کسی که اعتکاف میآید و نماز اول وقت میخواند میخواهد حماقت نکند، به نور نیاز دارد پس به دنبال آن میرود.
خدای متعال در حدیث قدسی:ای پیامبر همچون کودک نباش که با اندکی جذابیت، اسیر آن میشود!
عالیترین مراتب عرفانی چیزی جز واقع بینی نیست. انقلابی بودن چیزی جز واقع بینی است؟
واژگانی جدیداً در ادبیات ما بوجود آمدهاند که شاید گول زننده باشند: انقلابی بودن، عارف بودن و متدین بودن، اینها چیزی جز واقع بین بودن نیست و لاغیر... عارفی که اشک میریزد فقط احمق نیست، نیازش را درک کرده است. آیا کسی که نیازش به غذا را درک کرده شاهکار کرده است؟ اگر اینطور به عبادت نگاه نکنید گرفتار عُجب میشوید.
در اعتکاف باید عمیق شد، عمیق که شدی میبینی به چه چیزهایی میرسی! آیا با این زندگی حداقلی میتوان به سعادت رسید؟ خیر! خداوند در قرآن میفرماید هرکس از دوزخ نجات پیدا کند به لطف من نجات پیدا کرده است. از پیامبر سؤال شد آیا این آیه درمورد شما هم هست؟ فرمودند: بله حتی من. پس رسیدن به سعادت با لطف خدای متعال امکان پذیر است ولا غیر. واقعیات پیچیدهاند برای دستیابی به آنها باید تفکر کرد. خدای متعال دشمنانی برای ما ایجاد میکند تا ما با جهاد آنها را از بین ببریم؛ جهاد واقع بینانه واقع بینی ایجاب میکند در برابر دشمن جهاد کنیم.
آیا با این تعریف، دین خیلی غیراحساسی و سخت و سرد نمیشود؟! دین خیلی از لطافت و عشق خالی نمیشود؟! در جواب به این آیه اشاره میکنیم: «إن أحسَنتُم أحسَنتُم لِأنفُسِکُم و إن أسَاتُم فَلَها» یعنی نگاه قرآن همین نگاه حداقلی است. باید مدتی واقع بینانه - هرچند سرد - بندگی کنیم و واقع بینانه ریشه گناه را بسوزانیم. اگر واقع بین باشیم و درمقابل این احساساتِ لحظهای بایستیم میتوانیم به حداقل دین برسیم. با احساسات غیر اصیل میتوان مدت کوتاهی خوب بود اما این خوبی پایدار نیست پس باید با اینکار ابتدا هرزگیهای دل را زدود؛ بعد از این دل کم کم دلتنگ عاشقی میشود. تازه شروع میشود ... .
اگر اینطور نشدید به درگاه خدا که میروید دنبال دنیا میروید؛ دنبال خود خدا نمیروید. تا لحظهای که حب الدنیا داشته باشیم؛ حب الله نداریم. این دنیا کمتر از آن است که دل شما را ببرد. واقع بینانه ببین روزی دست خداست؛ تقدیر دست خداست؛ بالاترین مرتبه عرفان، شجاعت است به آن دست پیدا کن. بعد که اینکار را کردی خدا از تو خوشش میآید. به میزانی که خدا از تو خوشش میآید و دوست دارد صدایت را بشنود، تو هم دوست داری با او راز و نیاز کنی. اگر اینطور شد رابطهای خاص و عاشقانه بین تو و خدا به وجود میآید.
سوال: تا حالا گنهکار بودیم و واقع بین نبودیم؟ چکار کنیم؟ پاسخ: توبه! توبه جبران آن لحظههایی است که واقع بینانه عمل نکردیم. اگر خدا آن لحظهها را جبران کرد حب بوجود میآید.
خدای متعال بخشی از معاملههای خود را با وعده و قول شروع میکند؛ در ابتدای دعای ندبه میخوانیم که خدا از اولیائش پیمان گرفت که دل به دنیا نبندند و آنها هم قبول کردند (فَشَرَطوا لَک وَ عَلِمتَ مِنهُمُ الوَفاءَ) به محض اینکه وفای بعهد آنها را دید قبل از اینکه به این دنیا بیایند آنها را قبول کرد (فَقَبِلتَهُم وَ قَرَّبتَهُم) خدا دید علی علیهالسّلام قبول کرد که گرفتار غرور نمیشود، محل ولادتش را کعبه قرار داد.
اگر از ته دل بگویی خدایا واقع بین میشوم و منطقی زندگی میکنم و خدا ببیند راست میگویی، محبت خدا شروع میشود. قولش را بدهی و راست بگویی خدا محبتش شروع میشود؛ حتی بدون ناله و گریه؛ فقط از ته دل. خدا هنگام مناجات میبیند هنوز جدی نشدی؛ شروع نمیکند! باید از ته دل باشد.
نباید مغرور به دنیا و نعمات آن شویم. آینده شما در اختیار خودتان است؛ راست بگویی خدا قبول میکند! خدا با بندهاش نامهربان نیست. از اعماق وجودت بگو؛ میبینی زندگیات دگرگون میشود. خدا واقع بین است.
بچههای اعتکاف شما 3 روز مهمان خدایید! رفقا گرفتار غرور نشوید. از ته دل معتقد باشید این کاری که کردهاید حداقل کاری بوده که برای خدا انجام دادهاید. محکم قول بدهید؛ به خدا محکم قول بدهید!
خدا میداند بندهاش ضعیف است؛ از شما نمیپرسد چرا گناه کردی؟ فقط از تو میپرسد چرا زودتر خودت را در پناه من قرار ندادی؟ این صدای خدا را بشنویم.
والسلام علیکم و رحمت الله