سرویس حاشیه نگاری_حسن قنبری: سال 1382 با اثری خاص به نام «قدمگاه» هنرمندی متفاوت، خاص تر و سرکش به سینمای ایران معرفی شد؛ جوانی که سرگشته و مدهوش از پی ادای نذر ده ساله اش با آن سیمای مظلوم و نحیف، نگاه ها را خیره نقش آفرینی اش کرد. «بابک حمیدیان» در همان تجربه نخستین خود ثابت کرد که پر از احساس و شاعرانه به سینما نگاه می کند، شاید حضور او در قدمگاه دلیل اصلی حضور او در اثر فوق العاده ای بنام «خدا نزدیک است» می باشد؛ فیلمی که کمتر دیده شد اما از مهمترین آثار سینمای دینی ماست، همان «رحمان» جوان قدمگاه این بار سرگشته تر و شورانگیزتر سر به جنون عشق می گذارد. خدا نزدیک است قطعا یکی از قدرتمندترین نقش آفرینی حمیدیان است، ترکیبی از بازی پر از احساس با ساختار فوق العاده ای از چهره پردازی، نگاه های خیره، مبهوت و غمگین او یکی از مجنون ترین عشاق سینمای ایران را پدید آورد.
او تا مدت ها انتخاب نخست «آثار تجربی» و خاص سینمای ایران برای فیلمسازان به شمار می رفت و حضورش با آن سبک خاص از بازی در این آثار تفکر کارگردانان را روی پرده به بهترین شکل ممکن تصویر می کرد؛ «ریسمان باز»، «خاک آشنا»، «پنهان» و شاید «بی پولی» و حتی «اسب حیوان نجیبی است» مهمترین مثال های نیمه نخست کارنامه بازیگری او هستند.
اتفاق مهم کارنامه هنری بابک حمیدیان و شاید به نوعی نقطه عطف حضور او در حرفه اش در سال 1388 با حضور او در سریال محبوب و پر بیننده «به کجا چنین شتابان» اثر «ابوالقاسم طالبی» رقم خورد، طالبی روح سرکش حمیدیان را در اثر خود متبلور کرد و نگاه ها را به شیوه بازیگری و پیشنهادهای این هنرمند تغییر داد و او را از «سینمای تجربی و معناگرا» به فضای «آثار گیشه و پر مخاطب» نزدیکتر کرد، این بار او در نقش جوانی پر از سودای قدرت و ثروت که برای رسیدن به اهدافش حاضر است تمام آرمان های خانواده سنتی خود را زیر پا بگذارد ایفای نقش کرد.
حمیدیان سینما را پله پله طی کرده است و هر اثرش به نوعی سکوی پرتاب و انتخاب او برای آثار بعدی او شده است ، پس سال 1388 و حضور او در رسانه ملی دیگر حمیدیان جزو مهمترین هنرپیشگان سینما و یکی از نخستین انتخاب هر کارگردان لقب گرفته و تعداد حضورش در آثار سینمایی را افزایش می داد و سبب حضور او در اثر متفاوت و جنجالی «یک خانواده محترم» شد، در این اثر سبک بازی، حالت چهره و طرز بیان کلمات و گفتگوهای پر از غرور با آن لحن تند و تیز از او یک هنرمند تمام عیار و همه فن حریف خلق می کند. حمیدیان البته خوش شانس بود که حواشی زیاد یک خانواده محترم کمتر به او لطمه زد و او هم با فاصله از آن حواشی به فعالیت حرفه ای اش ادامه داد. پس از یک خانواده محترم حمیدیان در دو اثر متفاوت و قدرتمند، خاص ترین و متفاوت ترین و ماندگارترین نقش آفرینی هایش را به نمایش در می آورد، «هیس دخترها فریاد نمی زنند» با آن بازی بی نظیر و درخشان و این حجم از باورپذیری و تاثیرگذاری در اجرای یک نقش منفی از او اتفاقی مشابه «ژوکر» در شاهکار «کریستوفر نولان» خلق می کند، بد اما محبوب تا آنجا که احمدرضا درویش مجاب می شود برای «روز رستاخیز» همزمان «یزید بن معاویه» و «ابن زیاد» را با بازی و نقش آفرینی او بخواهد، همزمانی اجرای دو نقش با دو ساختار متفاوت اما مشابه در منفی بودن حمیدیان را در خلق شخصیت های منفی به قدرت و تسلط فوق العاده ای می رساند.
حمیدیان البته همچنان که رشد می کرد و از سینمای معناگرا و روشنفکرانه فاصله می گرفت به سینمای انقلاب اسلامی و کارگردانان شاخص ان نزدیک تر می شد. او بعد از «احمدرضا درویش» منتخب ابراهیم حاتمی کیا شد که به گفته منتقدین «چ» اوج تکامل و پختگی حمیدیان است. حاتمی کیای با تجربه جوهره تمام آثار پیشین بابک حمیدیان را در «اصغر وصالی» به نمایش می گذارد و لحظاتی خیره کننده از بازی پر شور و هیجان او را در اثری جنگی و بیوگرافی به تصویر می کشد. « حافظ اسلام ....کهنه چريک محرومان لبنان ! افتخار ايران !الهي که فاتح اين بحران ! آقا مصطفي چمران»؛ « تو را بیشتر چمران بازرگان دیدم تا چمران خمینی»؛ «خمینی عصاش رو بلند کرد» و بسیاری دیگر از دیالوگ های ماندگار «چ» را اصغر وصالی می گوید که با آن جسارت و درون پر تلاطم حمیدیان در کار می نشیند؛ آن قدر که قهرمان «چ» نه چمران بلکه وصالی است.
پس از چ دیگر حضور حمیدیان خبر از اثری پر قدرت و فوق العاده بر پرده نمایش می دهد که بیان شخصیت مورد نظر کارگردان در بازی او به حقیقت می پیوندد و ژانر اثر هیچ تاثیری بر این اتفاق ندارد و او همان بازیگر قدرتمند همیشگی است در من دیگو مارادونا هستم ، 50 قدم آخر ، استراحت مطلق و حتی هیهات.
«سیانور» با بازی فوق العاده او در نقش «مرتضی صمدی لباف» یک آرمانگرای بی نظیر را که علاجی جز رسیدن به هدفش نمی بیند را به نمایش می گزارد که همان اندک حضور فرعی او و تسلطش بر کلام، میمیک صورت در موقعیت ها و انواع گونه های سینمایی را به خوبی نشان می دهد تا همکاری مجدد او با حاتمی کیای بزرگ و پروژه «بادیگارد» که تکراری است از به کجا چنین شتابان ، یک خانواده محترم و 50 قدم آخر را رقم بزند ، حمیدیان در بادیگارد به خوبی شور و غرور جوانی را در ساختار یک دانشمند جوان و سرکش همراه با بیان قدرتمند دیالوگ ها در مقابل استاد بلامنازع سینما پرویز پرستویی به نمایش در می آورد و بازی بدون کلام خیره کننده ای را در سکانس پایانی بادیگارد و تونل رقم می زند.
بابک حمیدیان بلاشک امروز «سوپر استار» سینمای ایران است و همین دلیل است که باعث شده پرکارترین بازیگر فجر سی و ششم لقب بگیرد. حمیدیان دیگر اولین انتخاب مهمترین کارگردان جامعه شناس و زمانه شناس سینمای ایران ابراهیم حاتمی کیا است که در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر؛ «به وقت شام» را برای مخاطبان سینمایی به ارمغان آورده است.