
سرویس پرونده: حجتالاسلام و المسلین مرتضی وافی بیان جذاب و شیوایی دارد که پر از سوال است و انتقاد و راهکارهایی که معلوم است برای آن وقت گذاشته. «آیا هیأت خودش صرفا یک اتفاق است یا هیأت برگزار میشود تا یک اتفاق ایجاد کند؟ وقتی ما درگیر کار هیأت میشویم، هیأت، هدف و اصل است یا ما این هیأت را راه میاندازیم تا یک اتفاق و یک نتیجه و یک ثمره و کارکردی را از هیأت دربیاوریم؟ بسیاری از ما هیأت میزنیم که اتفاقی بیفتد اما در اتفاقِ خودِ هیأت گیر میکنیم. آیا عناصر کارکردی هیأتها، مثل سخنران و مداح و مستمع، خودشان هدف و اصل هستند یا راهی هستند برای رسیدن به آن قلههایی که درنظر گرفته شده است؟ آیا هیأت طریقیت دارد یا موضوعیت؟ یعنی هیأت راهی است برای یک جایی یا اینکه خودش اصل است؟ یعنی اگر ما یک هیأت راه انداختیم بس است و کاری به بعد آن نداشته باشیم؟ آیا هیأتها، برای احیا و نیروبخشی به انسانها شکل گرفتهاند یا برای خواب کردن و تخدیر آنها تا انرژیهایشان تخلیه شود و سروصدا نکنند؟ آیا مداح و سخنران نقشی منحصر در خود هیأت دارند یا میشود نقشی فراتر از هیأت برای آنها تصور کرد؟»
برای خواب، برای بیداری
مارکس زمانی در مقابل مسیحیت یک تئوری مطرح کرد که دین- منظورش مسیحیت بود- افیون ملتهاست. استدلالش این بود که دین با آن نگاه و با آن جنس، به جای ایجاد شور و نیروی لازم برای تغییر جهت رفع نابرابریها و نقایص اجتماعی، بیشتر به تثبیت وضعیت موجود خدمت میکند. یعنی به جای اینکه آدمها را درگیر عدالت اجتماعی، فاصله طبقاتی، مباحث فرهنگی و مسائل اجتماعی کند، آنها را آرام میکند تا به این موضوعات اولویتدار فکر نکنند.
در مورد فوتبال هم بعضی از جامعهشناسان میگویند ورزش فوتبال یک لایه سطح دارد که ورزش است اما یک لایه عمیقتری دارد که همین کاری را میکند که در یک دورهای مسیحیت موجود آن زمان، در رابطه با جوامع انجام میداد، یعنی تخلیه شور و ایجاد هیجان و مشغولیت فکری کاذب. رنگها و شماره پیراهنها و تیمها و نتایج و...، آنها را از اندیشه و فعالیت پیرامون مسائل مهم و بنیادین بازمیدارد.
این دو مثال بیان شد تا بپرسیم آیا میشود فردِ هیأتی که باید در اعتراض به رفع نابرابریها و طبقات اجتماعی و مسائل فرهنگی و اجتماعی حساس شود، در جریان هیأت ضربه بخورد و خوابش ببرد؟
هیأتها در گذشته علاوه بر کارکرد معنوی و کارکرد روائی و تربیتی که تاریخ را منتقل میکردند و تربیت داشتند، کارکرد اقتصادی و اجتماعی هم داشتند. هیأتهای سنتی پهلوانی مدیرانش آدمهای دست به جیب و مردمداری بودند که اگر اتفاقی در محله میافتاد، حساس میشدند. اگر زن و شوهری میخواستند از هم جدا شوند، حساس میشدند، اگر همسایه گرسنه میخوابید، حساس میشدند. تا زمانی که کارکرد هیأتها در جریان انقلاب اسلامی رخ داد. مردم در قالب هیاتها با انقلاب مرتبط شدند. ماجرای هیأتهای مؤتلفه اسلامی، هیأتهای ترکها، هیأتهای اصفهانیها، هیأتهای تهران و.... مگر میشد در اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی هیاتها حرف نزنند و نایستند.
بحث مهم در هیات این است که ما چگونه میتوانیم یک انسان در تراز انقلاب اسلامی تربیت کنیم که یک ویژگی داشته باشد و آن، ایستادن در مقابل نابرابریهای اجتماعی و تبعیضها و فاصلههای طبقاتی در همه ابعادش و دقت و تدبر و ورود پیداکردن به این ماجراست.
بُتوارگی هیأتی
نکته بعدی اینکه جنسی از بُتوارگی در المانها و عناصر هیأتی به وجود آمده است. هیأتها و منبریها و مداحان، عناصری هستند که به دست همین مستمعان برای برآورده کردن هدفی معین، ساخته و پرداخته شدهاند. چه روندهایی هیأتها را دچار عوارضی چون رواج بُتوارگی کرده است؟
اول: انقیاد نهاد هیأت به قواعد اقتصاد سرمایهداری.
الف- رقابتی شدن؛ نه رقابت مثبت، رقابتی شدن از جنس تبلیغات، اطلاعرسانیها، میزان پاکتهای مداحان و منبریها، سبقت در حضور در رسانهها و فضای رسانهای و غیره از هر راهی و به هر صورتی.
ب- نمایشی شدن. خالی شدن ظواهر هیأتها از محتوا. خودِ هیأت یکدفعه میشود اتفاق. همه سرِ دیگ و قابلمه و استکان و میکروفن و پرچم و بنر و سه ضرب و دو ضرب و شور و دسته و... مشغول میشوند. یعنی تقدم دالها بر آن مدلول، تا آنجا که مشارکتکنندگان صرفا با نمایشها مشغول میشوند و چیزی گیرشان نمیآید. شما کتابهای مستشرقین را ببینید که عزاداریهای ما را ترسیم کردند. عدهای از زنها نشسته بودند، کدخداها مینشستند و شاهان مینشستند بعد یک عده میآمدند کاه میریختند و میرفتند؛ رضاشاه هم کاه سرش میریخت. در این وضعیت با تراکم دالهای پرزرق و برق و پر سروصدا روبرو هستیم بدون اینکه کنشگران، یعنی مستمعان، به مدلولی متعالی هدایت شوند. گفت: آقا! اینجا هیأت خوبی است. گفتم: ازکجا میگویی؟ گفت: غش میکنند، رفتیم دیدیم پنجرهها بسته است، هوا کم میآید، این نوجوان که وسط سینه میزند نفسش کم میآید، پنجره را باز کردیم دیگر کسی غش نکرد. خب حالا غش نکرد، هیأت بیحال شد؟ هیأتی که اشک آن را بشکهای میسنجیم، سینهزنیاش را متری میسنجیم، شور آن را قطر بازو میسنجیم، انتهای آن هم جریان غش کردن و میگوییم آقا هفت نفر غش کردند. این میشود تقدم دال بر مدلول.
ج- کالایی شدن و صنعتی شدن. یعنی جلب توجه مردم با ارضای خواستهای نه الزاما منطقی که به آن نیاز دارند. مثل همان فرایندی که برای کالا در غرب و در اقتصاد سرمایهداری از تولید تا توزیع و فروش درنظر میگیرند. عین همان را ما میآوریم در جنس جریان مداحی و روضهمان و منبریمان، انتهای آن میرسد به یک سیدی. فروش یک کالای اقتصادی. در هیأتی رفتم که هشت تا دوربین کار میکرد. اگر یک روزی پرههای علمشان زیادتر میشد، الان تعداد دوربینها زیادتر میشود. اگر کسی یک کتاب بنویسد برای انتشارش مجوز میخواهد، اما در جریان مداحی و سخنرانی چه کسی مجوز میدهد؟ جریان اقتصادی توزیع این سیدیها و... چگونه است؟ بعضی شهرتها، چه درآمدهایی دارد؟
د: مصرفی شدن، تنوع و ترویج مصرفگرایی در فرم و محتوی. تنوع ریتم، تنوع سبک، تنوع لحن، تنوع شعر، خوب است اما این مسئله، به ایجاد نوعی عطش و نیاز کاذب در مخاطبان برای نوع به نوع شدن بیوقفه در فرم و محتوای مداحی منتهی شده است. چرا صد مدل پنیر بستهبندی میکنند؟ برای اینکه نیاز کاذب درست کنند. چرا ما یک سبک را نمیتوانیم دو سال بخوانیم؟ این نیاز کاذب از کجا درست شده؟ چرا ما نمیتوانیم یک لحن را یک دهه بخوانیم؟ ما این تنوعها را قبول داریم ولی تا کجا؟ بعد کفگیر ته دیگ میخورد، بعد در فلان هیأت یک دانه عمود درست میکنند تا آن را بزنند به فرق ابالفضل. یعنی ما وقتی روضه میخوانیم در فلان منطقه، باید یک دختر بچه را ببندیم به درخت و او را بزنیم تا مردم گریه کنند؟ وقتی ما نیاز کاذب و عطش کاذب ایجاد کردیم با این نگاه، انتهایش میشود این.
دوم: پیدایش قشربندی یا نوعی از فاصله طبقاتی در نقشهای هیأتی
وضعیت کنونی هیأتها در مقایسه با ساختارهای هیأت در دهههای گذشته شکل متفاوتی از فاصله و روابط بین نقشهای هیأتی و پذیرندگان این نقشها را تجربه میکنند. در گذشته شعار هیأتیها این بود که «کس نمیداند در این بحر عمیق/ سنگریزه قرب دارد یا عقیق». اینجوری به مستمع، مداح و منبری و خادمهای هیأت نگاه میکردند. حالا پیدایش قشربندی حتی در نوع آرایش هیأت و چینش مخاطب و مداح و گردانندگان هیأت، اوج گرفتن این فاصله طبقاتی را نشان میدهد. مثلا برای مداح به فاصله یک فرش، داربست درست کردند. هرکسی هم حق ندارد آنجا بنشیند، آنجا مخصوص یک عده خاص است. تو بلد نیستی سینه بزنی برو آن عقب. مداح از در ورودی خاص و مستمع از درِ دیگری وارد مجلس میشود. آیا این مسئله خود شبیهسازی وضعیتی نیست که خوانندگان موسیقی پاپ در کنسرتها تجربه میکنند؟ مستمعان با یک نوع غذای عمومی و مداحان و منبریها در جای دیگر با نوع دیگری از غذا پذیرایی میشوند. وجود افرادی به عنوان همراه با کارکردهایی همچون عباکش، کفشکش و عصاکش، نیز چنین مسئلهای را تحکیم میکند.
سوم: ایجاد رابطه مرکز- پیرامون بین هیأتها
این اصطلاح را در مباحث جامعهشناسی زیاد میبینید. در سالهای اخیر با گسترش امکانات رسانهای و نیز انحصاری که تلویزیون و رسانه ملی برای برخی محافل و چهرههای خاص ایجاد کرده است نوعی تحمیل سلیقه فرهنگی هیأتها و مداحان و منبریهای مرکز بر هیأتها و مداحان و منبریهای پیرامون ایجاد کرده است. قم یک زمانی برای خودش حرف داشت، الان از تهران میگیرد. چرا این سلیقه فرهنگی باید به همه جا سرایت پیدا کند؟ ما خیال میکنیم این حُسن است و همرأیی و یکسانی و یکپارچگی در سبک و محتوا اما برعکس سرکوبکننده خلاقیتهای مفید است و منجر به تخریب و حذف سنتهای محلی و بومی هم شده است. شما دیگر جنس سینهزنیهایی که در رفسنجان و کرمان و شیراز با سبکهای خاص خودشان بود، دیگر نمیبینید. این رابطه را رسانه ملی ایجاد کرده است. تلویزیون میگوید همه شهرها را نشان میدهیم اما کدام یک از محرمها دیدید روی یک مداح و خواننده شهرستانی زوم کنند؟ یا یک جلسه نشان دهند که هفتاد درصدش او باشد؟ فقط جمعیت را نشان میدهند. بعد مدعی هستند ما همه کشور را تحت پوشش قراردادهایم. محرم امسال همه شبکهها سیدمجید بنیفاطمه، محمد طاهری، سعید حدادیان، حاج منصور ارضی، محمود کریمی. در جاهای دیگر آدمهایی هستند که خیلی حرف برای گفتن دارند ولی حتی در همایشها هم کسی از تهران میآورند.
چهارم: فاصله گرفتن از سنتهای بنیادین مثل اخلاص، وقار و ادب، صراحت و سادگی.
سادگی در فضاسازی و آرایههای بصری یعنی تزئینات، جای خود را به تجملات و تشریفات بیهوده میدهد. صحنهآرائیهای پرخرج. سیستمهای نور و صوت چند ده میلیونی نمونههایی از این عارضه است.
پس هیأتهای ما دچار قواعدی شدهاند که این قواعد در اقتصاد سرمایهداری است، مثل رقابتی شدن، نمایشی شدن، کالایی شدن و صنعتی شدن و مصرفی شدن، نیاز کاذب، پیدایش نوعی قشربندی طبقاتی و فاصله طبقاتی در نقشهای هیأتی. ایجاد رابطه مرکز پیرامون و فاصله گرفتن از سنتهای بنیادین مثل سادگی مثل اخلاص، مثل وقار و ادب و مثل صراحت.