سرویس پرونده: سیدمحمد انجوینژاد از آن فعالان فرهنگی آتش به اختیار است که از روزگاران جنگ تحمیلی در عرصه مبارزه بوده و حالا هم در دنیای جنگ نرم فرهنگی، همچنان میتازد. هیات رهپویان وصال را سالهاست فعال کرده و مخاطبش جوانان نسل سوم و چهارم و پنجم هستند که با یاد شهدا آرام میگیرند و زندگی میکنند.
انجوینژاد در این یادداشت، به بررسی رابطه میان دفاع مقدس و انقلاب اسلامی و هیات میپردازد.
الان در جهان هر جا یک انقلابی اتفاق میافتد، ماحصل بیعدالتی و ظلمِ حاکم است و معمولا انقلابها توسط مظلومین اتفاق میافتد و کسانی که فریاد اعتراضی بر بیعدالتی حاکم دارند. در تاریخ انقلابهای جهان معمولش این بود که بعد از مدتی که حاکمان جدید آمدند، روال قبلی برگشت خورده و استحاله شده است. مثل انقلاب روسیه و فرانسه کبیر. یعنی مبنای انقلاب خیلی مهم است که چه باشد. عدالت و عدالتخواهی به تنهایی، تا وقتی جواب میدهد که مظلومی در کار باشد. آن مظلوم بعدا ممکن است خودش تبدیل به ظالم شود. عدالت اسلامی فرقش این بود که غیر از اینکه ما این مبناها را داشتیم که باعث انقلاب شد، الگویی هم تحت عنوان انقلابِ حسینی داشتیم. شروع بزرگترین تجمعات و راهپیماییها و اعتراضات ما از همین ایام اربعین و عاشورا خورد و به همین دلیل هم هست که روند استحاله نظام، در این سی، چهل سال خیلی کند بود، ولی به هر حال بود. دلیل اینکه کند بود و تعداد زیادی از مردم هنوز به ارزشهایمان پایدار ماندند، همین بحث محرم و اباعبدالله و همان چیزی است که امام فرمودند: هر چه داریم از محرم و صفر داریم. به این معنا وقتی نگاه میکنیم، میبینیم چون هنوز رنگ و بوی ارزشها کاملا وجود دارد، میتوانیم بگوییم که انقلاب ایران، فرقش با دیگر انقلابها این است که انقلاب ایران حسینی بود.
در روند فعلی نظام اسلامی، همان خصوصیاتی که در انقلاب حسینی بوده را میبینیم. مثلا آن چیزهایی که ما در این سی چهل سال داشتیم، بر همان معنا بود. یعنی هیهات من الذله که دلیل اصلی انقلاب اباعبدالله بود، هنوز هم جزء ارزشهای معقول جامعه ما است یا بحث نه شرقی نه غربی که اول انقلاب مطرح شد، هنوز هم تقریبا همان است. محرم مصداق بارز حضور کل جامعه در فضای اباعبدالله است و از ابتدای انقلاب تا کنون به رغم اینکه تهاجمها زیاد بود ولی کاملا از نظر اقبال عمومی حداقل از نظر کمیت رو به رشد بوده است. حالا کیفیتش جای بحث دارد. ولی از نظر کمی رو به رشد بود و محبتی که سیستم عاشورایی و خود اباعبدالله روی مردم داشتند، همین نظام باعث شده است که روند رو به رشد داشته باشد.
تنها امامی که قیام کرد، اباعبدالله بودند. طبیعتا هر عالم شیعی که بخواهد قیام کند، از بین اهلبیت(ع)، روندی که اباعبدالله داشت را در نظر میگیرد. بحثهای خیلی زیادی در سیره امام خمینی هست که نشان میدهد این انقلاب، انقلاب حسینی و اسلامی است. مثل بحثهای عقیدتی و اخلاقی که امام دارند یا بحثهایی که درباره تعداد کم و زیاد ما و دشمن دارند، بحثهایی تحت عنوان اینکه اگر ما کشته شویم و کشته نشویم پیروز هستیم، شعارهایی که در زمان جنگ بود، کل رزمندهها هشت سال با این شعار جلو میرفتند؛ این شعار برای اباعبدالله است. شعار «نه شرقی و نه غربی» که امام مطرح کردند و «هیهات من الذله»، شعارهای اصلی است که اباعبدالله برای لشکرشان روی پرچمهایشان نوشته بودند. هنوز این شعارها در نظام ما هست یعنی این نظام این طور شکل گرفته است. سیستم ایران هم این طور است. یعنی اهالی ایران کلا امام حسینی هستند. از بین اهلبیت(ع)، ایران و عراق، امام حسین(ع) را خیلی مورد توجه قرار میدهند که این باعث شده خودآگاه یا ناخودآگاه، سیستم بر مبنای امام حسین(ع) شکل گیرد.
وقتی ما از امام حسین قیام را یاد میگیریم و عزتطلبی و شهادتطلبی و عدم توجه به نتیجه و کار برای خدا را وظیفه قرار میدهیم، دیگر کلا مسیر یک مسیر مشخص و در مسیر امام حسین(ع) میشود.
وقتی بحثی مثل جهاد پیش میآید، معمولا شیعه کلا الگویش را امام حسین(ع) قرار میدهد. در دفاع مقدس تقریبا همیشه این حالت بود. حالت جغرافیایی هم داشت، یعنی هدف آزادسازی کربلا بود و این خودش باز بیشتر رنگ و بو میداد. یعنی یکی از چیزهایی که آنجا بود توسل روزانه به اباعبدالله، چه از نظر مفهومی و چه از نظر بعد عزاداری و مصیبت، بود. رنگ و بوی هیئت در رزمندگان دفاع مقدس خیلی پررنگ بود. اگر خط نبودیم، تمام ایام سال را متوسل بودیم و نه فقط بحث عزاداری، از صبح که بلند میشدیم، صبحگاهمان با یا حسین بود تا سخنرانیها و بحثهایی که داشتیم. لذا رنگ و بوی امام حسین(ع) در دفاع مقدس خیلی خیلی زیاد بود. هم زمانه، هم نوع کار که حالا جهاد است، هم مرزی که در آن قرار داشتیم که به سمت کربلا بود، این خیلی تاثیر داشت.
رزمندگان همه چیزهایشان را تطبیق میدادند یعنی از خورد و خوراک گرفته تا جای خواب و بیداری و نگهبانی و هر چیزی که شما فکر کنید، همه داشتند به آن واقعه تکبیر میگفتند. وقتی بحث غذا میشد، بحث آب میشد، بحث خستگی میشد، بحث شببیداری میشد، بحث تجهیزات و عِده و عُده میشد، تماما با وقایع تاریخی مثل عاشورا تطبیق داده میشد. یعنی تقریبا میتوانیم بگوییم تمام زندگی بچهها در زمان جنگ با یاران امام حسین تطبیق پیدا میکرد؛ از شب عملیات شما بگیرید با عملیات شب عاشورا که ناخوداگاه بازسازی میشد نه اینکه با برنامه باشد، بازسازی میشد یا هر چیزی که شما فکر کنید از آن صحبتهایی که فرماندهان درباره بحثهای عملیاتی و نظامی و عقیدتی میکردند تا بحث نماز و غیره و هر چیزی که فکر کنید، تماما بازسازی واقعه عاشورا بود.
چون زندگی آنجا کلا با امام حسین بود، کل زندگیمان تماما یادآور وقایع عاشورا بود و تقریبا هر شهیدی که بچهها میدادند سریع در ذهنشان تداعی میشد. مثل شهید حججی، آنجا هم دقیقا همین بود. این سربریدنهایی که الان میبینیم، در کردستان کوموله با شیشه نوشابه سر پاسدار را میبرید. چیزهای این مدلی که الان خیلی زیاد است، داشتیم. آن زمان، رسانه آنقدر در صحنه جامعه حضور نداشت. چیزی که معمولا زیاد دیده میشد، مخصوصا بعد از عملیاتها وقتی به صحنهای که عملیات شده است، به جبهه خودی نگاه میکردی، بچههایی که روی زمین ریخته بودند، واقعا تداعی دشت کربلا بعد از واقعه عاشورا بود. طی هشت سال بچهها با تشنگیها، خستگیها، گرسنگیها و شببیداریها زندگی میکردند. هر لحظهای که آنجا بودیم از لحظه حرکت، تماما بازسازی عاشورا بود و بچهها با آن زندگی میکردند.
مهمترین بحث جنگ، همان کارخانه انسانسازی بود که امام میگفت. یعنی انسانهایی آنجا تولید شدند که بعدا در سطح جامعه آمدند. آنهایی که شهید شدند با خونشان و آنهایی که زنده ماندند با جانشان و با بدنشان باعث تداوم انقلاب شدند؛ جنگ، خیلی نعمت بزرگی است. امام چند بار فرمودند منتهی به نظرم بعضا بد برداشت میشد؛ چه نعمتی؟! خرابی به بار میآورد! مثل بحث عاشورا است. عاشورا هم یک رحمت و نعمتی بود؛ برای کره زمین، برای انسانیت، برای حکومت، برای زمامداری جهان، برای اجتماع، عاشورا یک نعمت بود و جنگ هم برای زمامداری ایران قطعا نعمت بود و حتی برای الگو دادن به سایر ملتهای جهان. قطعا نعمت بود و اگر جنگ نبود به نظر میرسید که خیلی خیلی زودتر ماها همان سرنوشت بقیه انقلابها در ما نیز اتفاق میافتد.
مسیر زندگی ما باید بر هدفی باشد. یعنی ما نمیتوانیم بگوییم شهادت، هدف است. شهادت هم وسیله است. «شهادت برای شهادت»، باطل است. امروز خیلی جاها میبینیم که «عزا برای عزا» است. یعنی عزاداری برای عزاداری و مصیبت برای مصیبت. هیئت برای هیئت است. همان طور که میدانید باید اینها وسیله باشد برای انسانسازی. برای هدف متعالی که خود اباعبدالله دنبالش بودند. هدف اباعبدالله، رسیدن به حکومت قسط و عدالت و نزدیک کردن ما به برپایی پرچم حکومت مستضعفین بود. شهادت اباعبدالله برای این بود. تمام بیانات اباعبدالله است و هیچ جا هم نیست که ما داریم میرویم که شهید شویم. شهادت را به عنوان یک هدف، مشخص نکردند به عنوان یک وسیله است. امروز اگر عزا را به عنوان هدف بدانیم، هیئت بدون هدف؛ هیئت را برای هیئت یا عزا را برای عزا میگیریم خب این بد نیست ولی خیلی ناقص است. خیلی هم دارد الان بد میشود که هیئت برای هیئت کار میکند. عزاداری میکنیم که عزاداری کنیم. در حالی که ما داریم همه اینها را انجام میدهیم که بتوانیم جامعهمان را بسازیم. حالا یک بحثش در هیئت، منبر و اشعار و این چیزها است. یک بحثش همان روحیهای است که ترویج میشود. روحیه که ترویج میشود، میتواند روحیه خمود باشد که همان عزا برای عزا یا هیئت برای هیئت است یا روحیه برانگیزاننده و جهادی باشد که در مقابل هر نوع بیعدالتی، شخص باید قیام کند. حالا بیعدالتی اقتصادی، سیاسی، نظامی یا هر چیز دیگری که میخواهد باشد. خروجی هیئتهای ما باید با خروجی که امام حسین(ع) دنبالش است، تطابق داشته باشد و تنها راه مبارزه با امام حسین این است که ما به سمت هیئت برای هیئت و عزا برای عزا برویم. یعنی بهتر از این نمیشود مسیر امام حسین را منحرف کرد که قومی به جایی برسند که سالها عزاداری کنند و بعد هم بمیرند و بعد نسل بعدی بیایند و بعد بمیرند و هیچ تاثیری در اجتماع از نظر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و جهادی نداشته باشد؛ این دیگر بهترین حالت است. همان حالتی که مدتها باب بود و امام آمد و بساط را برهم زد. الان این داستان هیئتهای ما این است که باید بینیم خروجیشان چیست؟!
تقارن محرم و دفاع مقدس، تقارن تقویمی است. خیلی تقارنهای ذاتی نیست. اگر نه ذات هیئت چه دفاع مقدس باشد یا نباشد، همین است. دو کار باید بشود و یک کار نباید بشود. آن کاری که نباید بشود این است که نبایست شخصیت امام حسین را فدای ذبح امام حسین کنیم. آنقدر بر ذبح امام حسین تاکید کنیم که یادمان برود این امام چه شد که امام حسین شد. شهدای ما چه شدند که فلانی و فلانی شدند. مهم این است که عزت و سرافرازی و شجاعت چطور حاصل شد تا اینکه چگونه سر بریده شدند. ما باز اگر بخواهیم به فرهنگ شهادت نگاه کنیم و دائما بخواهیم لحظات شهادت بچهها را به تصویر بکشیم، اشتباه است. باید بگوییم چگونه یک آدم به این نقطه رسید. کاری که باید بشود این است که ما نه فقط امسال با این تقارنها، کلا باید این طور کار کنیم که انسانسازی یک انسان فعال، اکتیو، مثمر ثمر برای جامعه و دارای انگیزه و دارای تخصص و تعهد را نشان بدهیم؛ نه فقط آدمی که داغ باشد.
از این فرصتهایی که برای ما پیش میآید باید برای جذب استفاده شود نه برای دفع. حالا کسی شهید شده است. خب! بیاییم به سر بقیه بزنیم که شما خجالت بکشید که این شهید شد و شما هنوز همان طوری هستید. نه! باید بگوییم که شما هم که برای یک شهید پای کار آمدید، بارکالله! بیایید ببینیم این چطور به اینجا رسیده است. الگوهایی که ما داریم باید خیلی بهتر از آنها استفاده کنیم؛ حالا چه خود اباعبدالله چه بقیه. به نظرم میرسدکه تشکیلات اباعبدالله باید در طول زمان خودش را با شرایط زمان تطبیق دهد و این تطبیق، خیلی با کندی دارد انجام میشود. یعنی ما از نظر قالب به سرعت تطبیق میدهیم و هر سال نوآوری داریم ولی از نظر محتوا نوآوری نداریم و این نوآوریهای قالبی اصلا دردی دوا نمیکند. باید به این سمت برویم که بتوانیم محتوای خودمان را با شرایط زمان تطبیق دهیم. شرایط امروز را باید دقیق بشناسیم و بدانیم که جامعه چه نقاط ضعف و چه نقاط قوتی دارد و به آن سمت برویم. باید روی تمام دادههایی که در این مدت داشتیم، بازگشت معنوی کنیم و آنهایی که تا به الان جواب نداده را حتما حذف و دادههای جدید را جایگزین کنیم.
برنامههای ما تغییر نمیکند. از نظر قالب و محتوا تغییر میکند ولی از نظر ذاتش هیچ تغییر نمیکند یعنی سعی میکنیم هر سال این داستان باشد. از نظر قالبی معمولا شبهای هشتم را به یاد شهدا میگرفتیم، در این بیست سالی که محرم را گرفتیم، شب هشتم را به شهدا اختصاص میدادیم و هر بحثی هم بود با فرهنگ شهادت تطبیق دادیم. ولی بقیه شبهایش هم همین است. یعنی ذات کار این طوری است که آدم وقتی به هیئت میرود، باید شهادتطلب، جهادطلب، متخصص و باانگیزه بار بیاید. حالا این تقارن، بعضی وقتها به تقویت کمک میکند. برای کسانی که توجه به ذات ندارند، میگویند مثلا امسال این طور باشد.
برای بیان محتواهای مرتبط با دفاع مقدس در هیات، سن مخاطب و گروهبندی مخاطب مهم است. مدیریتهای ما همه عمومی نیستند بعضیها صنفی هستند. مثلا دانشجویی هستند. اینها باید خودشان بررسی کنند. با یک قاعده کلی نمیتوانیم بگوییم. بعضی از جاها که اگر خیلی اسم شهدای دفاع مقدس را بیاوریم، مردم گمانشان به این سمت میرود که میخواهیم امام حسین فراموش شود. بعضی از جاها نه، تلفیق را میتوانیم در ذهنشان انجام دهیم که فرقی نمیکند. بستگی به مخاطب و شرایط و غیره دارد. بعضی از جاها ممکن است دافعه داشته باشد، باید رعایت کنیم. ولی در برنامه هیات، شعور درصدی از مراسم است. یک درصدی از مراسم هیات، شور و احساسات و ذکر مصیبت است. باید آن درصدی که برای شعور میگذاریم، بر اصل بحث اقامه عزا غلبه پیدا نکند. اقامه عزا در واقعه عاشورا اصل است. اگر قرار باشد همه کارهایمان و سخنرانمان شعوری باشد و روضهمان هم شعور باشد، پس جایگاه عزا چه میشود؟ جایگاه مقتلخوانی چه میشود؟ خود متقل چه میشود؟ پس میزان پرداختن به این موضوعات، بستگی به شرایط مخاطب دارد.
برای جا انداختن بحث جبهه مقاومت، باید یک مقداری اخممان را باز کنیم. جاانداختن جبهه مقاومت با داد و فریاد و شعار نمیشود. با درود و مرگ هم نمیشود؛ باید شرایط آخرالزمان برای مردم تبیین شود. در آخرالزمان شرایط طوری است که یا باید در جبهه الهی باشید یا در جبهه شیطانی. جبهه مقاومت را جبهه الهی میدانیم همان طور که غرب، دقیقا جبهه خودش را جبهه شیطانی میداند. باید مشخص شود که کدام طرفی هستیم. این شرایط خاص خودش را دارد. کسانی که میخواهند برنامهریزی کنند یک مطالعه باید درباره خصوصیات جبهه مقاومت در آخرالزمان داشته باشند. چه میشود که ما میتوانیم کنار علویها، کاملا در یک مسیر باشیم و با خوارج بجنگیم؟ باید همه اینها مشخص شود. اگر زمان امیرالمومنین هم بود خیلی از رسانهها میتوانستند راجع به خوارج خیلی چیزهای خوب بنویسند و راجع به سپاهیان علی(ع) خیلی چیزهای بد بنویسند. کلا شرایط جبهه همین است. جبهه وقتی میگوییم دیگر ممکن است انواع و اقسام تفکرات، ظاهرها و باطنها باشند که تصمیم بگیرند هدف مشترکی را دنبال کنند و در این جبهه قرار دهند. جبههسازی دشمن خیلی خوب است و جبههسازی ما خیلی بد. برای آنها خیلی خوب است. آنها مسیحی و مسلمان و یهودی را از صفر تا صد کنار هم میچینند و قانعشان میکنند که باید به آن سمت باشید. ما هم باید به این سمت برویم. داد و فریاد و شعار و فحش دادن و مرگ بر فلانی خوب نیست. نباید معاندسازی شود. مثلا الان با عراق و یمن که اسماعیلی هستند، با سوریهایها، با افغانستان، با اهل سنت، با مسیحیها، با علویها، با ایزدیها، با اینها به عنوان جبهه داریم کنار میآییم. یادمان نرود که مسئولین نظام ما شیعه هستند و بچه انقلاب هستند، حالا با یک اختلاف سلیقههای کم یا زیاد. اگر بخواهیم مملکت را دو قسمت تبدیل کنیم، مثلا عزتطلبها و عافیتطلبها، اگر حقیقت هم داشته باشد، دردی را دوا نمیکند. در زمان جنگ این طور بود. یک عده میترسیدند. میدیدیم که خط مقدم نمیآمد و فحش هم نمیخورد و میگفت میترسم و اینجا کار میکنم. یک عده بودند میگفتند که ما کلا خوزستان نمیآییم. میگفتیم آقا وانت را بردارید و در شهر بچرخید، کمک جمع کنید. ما باید در جبهه مقاومت برویم و از هر کسی چند درصد استفاده کنیم.