حکایت پیوستن من به راهیان نور با یک اردویی از یزد در سال 77 شروع شد و من به فضا علاقهمند شدم. سال بعد به عنوان زائر آمدم و سال بعدش شروع طلبگیام بود. سال 79 و در زمنن طلبگی با یک روحانی جلیلالقدری به نام حاج آقای ضابط آشنا شدم. همنن سال ایشان مشغول فراهم کردن گروه تفحص سیره شهدا که الان مؤسسه روایت سیره شهدا تبدیل شده، بودند و من با یکی دیگر از دوستان به آن گروه آمدم و کمک کردم. من سن و سالی نداشتم و اول راه طلبگیام بود و به عنوان تدارکات و کمکراوی کار را شروع کردم و همنن سال 79-80 بود که به منطقه آمدم. دو - سه سالی هم در این بحث و در قم فعالیت کردم. من در کنار بچههای سیره شهدا به منطقه میآمدم و یک سال در دوکوهه مستقر بودم؛ در کنارش هم یک اردویی را در هیئت انصار ولایت یزد در همین زمینه راهیان نور راهاندازی کردم. این کار با یک ایده جدید شروع شد و نام آن اردو را اردوی رزمی - فرهنگی راهیان کربلا گذاشتم. به بچهها لباس بسیجی و کولهپشتی داده و گردان و گروهان تشکیل دادیم و کارهای رزمی مختصری انجام دادیم. امسال دهمین سالی است که من اردوی رزمی فرهنگی راهیان کربلا را به مناطق آوردهام و این اردو به عنوان اردوی خاص در کشور در حال انجام است. بعضی وقتها هم در بحث روایتگری در خدمت کاروانهای راهیان نور هستم.
به اعتقاد من هر کار اصولی و فرهنگی، برنامهریزی میخواهد. من همیشه به دوستانی که مشغول اردوهای بزرگ راهیان نور بودند، میگفتم: به جای اینکه بیست دستگاه اتوبوس ببرید، 19 اتوبوس ببرید و هزینه یکی از آنها را خرج مهندسی اردو کنید. بعضیها میگویند ما باید برویم در مناطق، آنگاه خود شهدا کمک میکنند و شکی هم در این نیست، اما اینکه مقدمه این عنایت فراهم بشود، دست مدیران اردوهاست.
این که وقتی کسی وارد این مناطق میشود، غفلت نداشته باشد، آمادگی عنایت درش به وجود آمده باشد، اطلاعات و آگاهیهایش افزایش پیدا کرده باشد، با جریانی که شهدا ایجاد کردند همرنگ شده باشد، در این منطقه بتواند به این حالات نزدیک بشود، اینها همه دست مدیریت اردوهای راهیان نور است.
من قرارگاه راهیان کربلا را همیشه سه الی چهار ماه قبل از اردو فعال میکنم. البته در سال هم بعضی جلسات انجام میشود و تقسیم مسئولیتها صورت میگیرد. بعضی سالها بیش از سیصد نفر-ساعت برای یک اردو وقت میگذارم. اینکه بچهها باید به حالت رزمی به منطقه بیایند و فقط هم آقایان را میآورم، دلیل دارد. خانمها را جداگانه راهنمایی میکنم تا با اردوهای فرهنگی سپاه بیایند.
یکی از اصلیترین دلایل من برای رزمی آوردن اردو این است که بچههای من باید یک ذره با شهدا احساس همرهنگی کنند. فایده دیگری هم دارد به نام ترک تعلقات. در اردوی راهیان کربلا، استفاده از تلفن همراه ممنوع است. قرار است پنج روز ترک تعلق کنند. لباس بسیجی و لباس خاکی میپوشند و نه لباس پلنگی! یک روز به اردو جیره جنگی میدهم تا یک روز را با آن طی کنند. این چیزها خیلی هم مورد استقبال بچهها قرار میگیرد، چون احساساتی که در قبال این کارها دست میدهد، او را به شهدا نزدیک میکند.
سال 89 اردو با موضوع فتنه برگزار شد. دوستان و بچهها را با آن فضای غبارآلود فتنه آشنا کردم و در اردو بچهها گرفتار این فتنه شدند؛ بعضیهایشان کمک به فتنهگران کردند و بعضیهایشان در مقابل فتنهگران ایستادند و برایشان جاافتاد که وقتی فتنهای اتفاق میافتد، چطور آدم پایش میلغزد. چطور آدم نیاز به ولایت دارد.
بسنده کردن به مسائل جغرافیایی و توضیحات مناطق، کسی را به جایی نمیرساند، انگار که اردو را به تخت جمشید بردهاید و یک فضایی را برایش توضیح میدهید. امسال بحثمان حجابهای ظلمانی بود و اینکه انسانی که میخواهد به خدا برسد، باید ترک تعلق کند. بعضی حجابها، حجابهای ظلمانی است مثل همین دنیا و بعضی حجابها حجاب نورانی است، مثل تعلق به عبادت، تعلق به نماز. تعلق به نماز در بعضیها باعث شد به جبهه نیایند.
حتی بازیهای ورزشی و رزمی هم در اردو داریم. مثلاً برای ترک تعلق، روز دوم اردو، اتوبوسها را جابجا کردم و همه آن رفاقتها به هم ریخت. یک عده صدایشان درآمد. این سختی را به دوش کشیدم اما وقتی در منطقه بحث ترک تعلق پیش میآمد، بچهها میفهمیدند ترک تعلق یعنی چه.
دو رویه در اردوی راهیان نور دارم، یکی نیروسازی و یکی هم جریانسازی. نواهایی که بچهها با رجز میخوانند و حرکت میکنند، بسیار فضای منطقه را عوض میکند. به نظر من اردوهای راهیان نور علاوه بر اینکه باید فکری به حال خودشان بکنند، باید فکری هم به حال منطقه کنند؛ یعنی فکر کنند چطور میتوانند وقتی وارد منطقه بشوند و تأثیرگذار باشند.
منطقه مال ماست و از ستاد راهیان نور هم توقعی نیست که بیاید اینجا را درست کند. فضای منطقه را کسانی که میآیند زیارت کنند درست میکنند. اگر آنها فضای خوبی ایجاد کنند، منطقه باحال میشود و معنویتش بالا میرود.
شما عده زیادی را در منطقه میبینید که دنبال کاروانی میگردند که اهل معنویت باشند؛ اهل روایتگری خوب باشند تا بروند و با این کاروان قاطی بشوند. چرا؟ چون این فضا را با این کارها پیدا میکنند. من وارد هر منطقهای که میشوم، به یک حالتی وارد میشوم که مردم نظرشان جلب بشود و خیلیها استقبال میکنند و آن هم رجزخواندنها، ضربهچالزدنها و شکل و شمایلها، علمها پرچمها و پیشانیبندها و روایتگریها و سینهزنیها است که باعث میشود فضای منطقه هم تغییر کند.
مسئولین راهیان نور باید موانع را از سر راه تأثیرگذاری بردارند. اگر موانع پاک بشود این تأثیر، جاری میشود. یکی از موانع همین بیتدبیریهاست. یکی از موانع فلهای آوردن کاروانها به مناطق است. من قائل به کمیت هم هستم، اما کمیتی که کیفیت نداشته باشد، کیفیت بقیه را هم از بین میبرد. به نظرم باید روی کمیت کار بشود، کمیت خودش جریان ایجاد میکند، اما من سعی کنم این کمیت مانع نشود.
معظم رهبری گفته بودند که «نیک روز اردو اندازه یک سال کار فرهنگی، تأثیرگذار است...» این همان اردویی است که مهندسی شده باشد؛ وگرنه یک روز اردو ممکن است اثر چهار - پنج سال کار فرهنگی را هم از بین ببرد.
به نظر من آقا در صحبتی که ابتدای سال نو در حرم مقدس امام رضا داشتند، تشکلهای فرهنگی را در حقیقت عهدهدار اصلی فرهنگ کشور معرفی کردند. آقا برای اولین بار در کشور به تشکلهای فرهنگی رسمیت دادند. حضرت آقا به تشکلهای فرهنگی دستور دادند که بایستید وکارتان را بیشتر کنید. در اردوهای راهیان نور نقش اصلی را تشکلهای فرهنگی بازی میکنند. این حرکتهای خودجوش اگر اداری شده و برای گزارش رد کردن یا آمار دادن بشود، ضربه میزند، اما تشکلهای فرهنگی از این قصه مستثنی هستندو به هیچ کجای عالم نباید آمار بدهند. اصولاً برای آمار کاری انجام نمیدهند. و نکته دوم این است که وقتی کاری خودجوش انجام بشود، اثراتش بسیار بیشتر از آن کاری هست که دستوری انجام بشود. چون کار خودجوش برگرفته از تمایلات درونی است و عشق و اراده با همدیگر خلاقیت را به وجود میآورد. لذا متولی اصلی باید تشکلهای فرهنگی باشند، نهادهای مرتبط هم باید نقش پشتیبان را بازی کنند. بعضی وقتها احساس میشود در اردوهای راهیان نور نهادهای پشتیبان مانع تشکلهای فرهنگی هستند و قوانینی وضع میکنند که بعضی موانع را ایجاد میکند؛ لذا خواهشم از ادارت و مسئولین زیربط این است که همه تلاششان این باشد که وقتی یک تشکل فرهنگی میخواهد فعالیتی را تحت عنوان راهیان نور داشته باشد، مانعی سر راهش نباشند.
فکر میکنم بچههای راهیان نور اصلیترین مشکلشان اتوبوس و هزینههای آن است. و نکته بعدی اسکان است. فکر میکنم اگر به جای هزینههای زیادی که در تغییر مناطق انجام میشود، در مبحث مالی اتوبوس و یا امکاناتی که یک تشکل فرهنگی میخواهد، هزینه بیشتری کنند، مطمئنم چه از لحاظ کمیت و چه به لحاظ کیفیت ارتقا پیدا میکند.
ما طبیعتاً برای فرهنگسازی نیاز به ارائه الگوهای عملی داریم و بهترین الگوهای عملی، شهدا هستند. اگر که اردوی راهیان نور نباشد من خلأ محتوایی در مجموعههای فرهنگی خواهم داشت، چون برای ارائه الگوهای عملی و متناسب با انسانهایی که دارم رویشان کار فرهنگی انجام میدهم، غیر از شهدا کسی پیدا نمیشود.
شما یک سال میخواهی کار فرهنگی انجام بدهی و نیاز به یک شروع خوب خواهی داشت. این شروع خوب در راهیان نور اتفاق میافتد. زیارت شهدا کار فرهنگی است؛ اردو بردن کار فرهنگی است، آمدن به این مناطق به عنوان مناطقی که خیلی زیباییهای ظاهری ندارد و معنوی است هم کار فرهنگی است. من اعتقاد دارم وقتی نام شهدا کنار یک کاری آمد، حیات هم دنبالش میآید. کارهای فرهنگی برای اینکه تأثیرگذار باشد، باید حیات داشته باشد، نام شهدا و اسم شهدا حیات را جاری میکند و من ندیدم کاری که مرتبط با شهدا باشد، تأثیرگذاری نداشته باشد.
اگر شما از تشکلهای فرهنگی بپرسید، بهترین نیروها و پایکارترین نیروهایشان را از اردوهای راهیان نور و از برنامههایی که مرتبط با شهدا بوده به دست آوردهاند.
به نظرم امسال مقام معظم رهبری تکلیف را سنگینتر کردند و تکلیف من این است که در قصه راهیان نور با عزم بیشتر و جزم بیشتری وارد کار بشوم و سعی کنم آن چیزی را که مقام معظم رهبری از راهیان نور میخواهند، تحقق پیدا کند.