سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 4
کتاب دو جلدی قرآن شناسی از مجموعهی معارف قرآن، مؤلف حضرت آیت الله آقای مصباح است. جلد اول دارای چهار فصل تحریف ناپذیری قرآن، خدایی بودن قرآن یا همان بحث اعجاز، نزول قرآن و اوصاف و عناوین قرآن است. فهرست بخشی که مربوط به بحث ماست را خدمت دوستان عرض میکنم:
بخش اول: اعجاز
دلایلِ از سوی خدا بودن قرآن. در این قسمت به بحث اعجاز نمیپردازد.
1.دلیل عقلى. محور این بحث، متمرکز بر بحث اعجاز، به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم یعنی از طریق تحدی است.
2..دلیل نقلی. این دلایل، دستههای متفاوتی دارد.
آیات بیانگر دلیل عقلی را در فهرست آوردهاند. : تحدی به قرآن ،
تحدی به سوره،
تحدی به آورنده،
هماهنگی و عدم اختلاف.
بخش دوم : شرایط اثبات اعجاز قرآن و حدنصاب آن.
راههای تشخیص اعجاز.
نصاب اعجاز.
سوره و نصاب اعجاز و تحدی.
دلالت اعجاز قرآن.
درس بعد : راه اعجاز قرآن . دیدگاه اول کتاب بودن .
دیدگاه دوم سلب انگیزه، علم و قدرت همانند آوران.
دیدگاه سوم خارق العاده بودن قرآن.
سلب انگیزه که تحت عنوان صرفه معروف است را انشاء الله بیان میکنیم.
درس بعد : وجوه اعجاز قرآن : اعجاز در هماهنگی.
اعجاز در فصاحت و بلاغت.
اعجاز از جهت آورندهی قرآن که پیامبرصلی الله علیه و آله، قرآن را آوردهاند. دو استدلال ناتمام که کفایت نمیکند را ذکر کردند و دلیل دیگر برای از سوی خدایی بودن قرآن، بشارت درکتب گذشته است. از وجوه اعجاز قرآن در این کتاب به سه وجه اشاره شده است. دو نوع دلیل : دلایل نقلی یعنی ذکر در کتب گذشته و دلیل عقلی که همان اعجاز باشد. سه وجه هماهنگی، عدم اختلاف و امی بودن آورندهی قرآن، ذکر شده است. فهرست پیشنهاد گفتگوی ما، که باید به آن دو سه فصل افزوده گردد، این است:
اول علت غایی یعنی انگیزه و ضرورت بحث از اعجاز. انگیزه و ضرورت خود اعجاز. هدف، آثار و فواید بحث اعجاز .
دوم علت فاعلی یعنی رابطهی اعجاز و ارادهی خداوند.
سوم علت مادی یعنی رابطهی قدرت نفسانی ولی و نبی و اعجاز .
کلمهی اعجاز به معنای عاجز کردن، در مقابل قدرت است:
إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَآتٍ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ [2]
آنچه به شما وعده داده ميشود، يقينا ميآيد؛ و شما نميتوانيد (خدا را) ناتوان سازيد (و از عدالت و کيفر او فرار کنيد)!
قدرت یعنی اگر آدم بخواهد، بتواند کاری را انجام دهد. عجز یعنی در صورت خواستن، نتواند انجام دهد. یعنی کاری را میخواهد، ولی توان برای انجام آن ندارد. اگر در ریشهی کلمهی اعجاز دقت شود، در مخاطب، این روح را می دمد که تو میخواهی مثل این را بیاوری اما نمی توانى. این روحیهی لج و لجبازی است. به همین دلیل، این کلمه در قرآن به کار نرفته است. انسان سالم نمیخواهد با خدا هماوردی کند. مثل قهرمانی که در کشتی بحث دینی، پیروز شده و طرف مقابل را به ضعف و ذلت و بدبختی و زبونی افکنده و بر او غلبه کرده است. پس مفهوم لغوی اعجاز، عاجز کردن و به عجز کشاندن است. یعنی کاری بکنند که نتواند آن چه میخواهد انجام دهد. مثلا شما هیچ گاه نمیخواهید به آسمان بپرید و هوس آن را هم ندارید. ولی اگر آدمی در حال پرواز با پرهایش را ببینید آن وقت می گویید کاش من هم می توانستم.
خدا آیت نمی فرستد تا مردم هوس کارهای عجیب و غریب کنند مثلا مرده را زنده و یا عصا را اژدها کنند. این از ماهیت بحث آیت الهی به دور است. پس معنای لغوی اعجاز، به عجز درآوردن است. یعنی بخواهد ولی نتواند. ولی خدا اصلا این را نمی خواهدکه طرف بخواهد مثل بیاورد.
ما مفهوم اصلی اش را پیگیری می کنیم.معنای لغوی آیت یعنی علامت و نشانه که مفاهیم دیگری هم دارد.
متکلمین نوعا برای این معجزه سه رکن درنظر گرفتهاند. اولا کاری که توسط پیامبر انجام میشود. ثانیاً خارق عادت است و ثالثاً همراه با ادعای نبوت است. پس کاری خارق عادت که اختصاصاً پیامبر انجام میدهد و همراه با ادعای نبوت و بعثت انجام میشود. بنابراین طبق نظر متکلمین که اعجاز را مختص نبی میدانند، اگر ولی معصوم کاری را انجام داد، از این دایره خارج است. به نظر میرسد، این حرف تمام نیست و نقد دارد. یعنی اعجاز اعم از کاری که پیامبر و وصی او میکند است. شواهد این را بعداً عرض میکنم.
معنای لغوی آیت، نشانه است. ولی نشانهها چند سطح اند. گاهی نشانه ها، قراردادی است مثلا چراغ قرمز، نشانه ای برای ایستادن و سبز، نشانه ای برای حرکت کردن است. دو یا چهار تا ستاره در ارتش، بیانگر درجهی خاصی است. ستاره روی شانه باشد یا روی بازو , بیانگر مرتبه ای از مراتب و قراردادی است. ایستادن، در خود چراغ قرمز نهفته نشده است. بلکه ما قرارداد کردیم که این رنگ علامت توقف باشد. مثلأ برای تعجب کردن، علامت خطی که زیر آن نقطه است درنظر گرفته شده وگرنه بین خود علامت و مورد تعجب شده، ارتباط واقعی نیست. برای همین اگر کسی در نشانههای قراردادی، از قرارداد مطلع نباشد، قرارداد برای او بیمعناست. مثلاً کلمهی آب یعنی حروف الف و ب در زبان فارسی نشانهی این نوشیدنی است ولی در اسپانیا،با به کار بردن این کلمه، کسی آب نمی آورد. چون از رابطه بین این نشانه (کلمه آب) و صاحب نشانه (خود آب) خبری ندارد. گاهی بین نشانهها و صاحب آن، رابطهی حقیقی، واقعی، تکوینی و وجودی است. مثل این که وارد خانهای تمیز و مرتب میشويم. این خانه واقعا ،حاکی از نظم و ترتیب صاحب خانه دارد و نظم وترتیب صاحبخانه را نشان میدهد و تفاوتی بین اسپانیایی و مشهدی بودن، مسلمان و غیر مسلمان، نیست. اگر کسی ببنید هرچیز سرجای خود است، نشان دهندهی ویژگی وجودی و تکوینی، درآن صاحب خانه است.
مثال دیگر این که به منطقهای وارد میشوید و میبینید گیاهان شاداب دارد. وجود گیاه، حاکی و نشانه ى وجود آب است گر چه شما آن جا آبی نبینید. قراردادی نسیت و هرکه ببنید، میگوید این جا منطقهای حاصلخیز و دارای خاک و آب خوبی است. این نشانهی تکوینی است. مادامی که آن صفت در آن باشد و تازمانی که این گیاه سر سبز است، شما میگویید این جا آب هست. همین که گیاه خشک و پژمرده شد، نشانهی آب بودنش را از دست داده است. مادامی که فردی پر جنب وجوش است و توان و انرژی دارد، میگویید جوان هست. این حرکت و تلاش و تکاپو نشاندهندهی توان وجودی این فرد است و همین که دیگر نتوانست انحام دهد، نشان بودن را در آن فرد نمی بینید. گاهی آیت، مثل نقاشی یک نقاش، دائمی است. مادامی که این نقاشی باشد، حکایت از قدرت، مهارت، علم و توان نقاش در نقاشی میکند. دراصطلاح، مادام که ذاتش باشد. این ساختمان، نشان از بنّا و نقاشی تالار آیینه، نشان از کمالالملک دارد.
همهی این مثالها، حتی مثال آخر، که نشانی از صاحب نشانه هست، علاوه بر این که نشانه میدهند، خودشان هم چیزی هستند. لیوان, وجودی مستقل از سازنده اش دارد. منتهی چون هر عاقلی میفهمد لیوان خود به خود ساخته نمیشود، نشان از صاحب لیوان هم دارد. یعنی وجودش چیزی و نشان دادنش، چیز دیگری است.
عالم، به این شکل، نشان خدا نیست. عالم ،نشانی است که غیر از نشانی، هیچ نیست. لیوان، غیر از نشان دادن، برای خود، چیزی هست. نقاشی، هم خود و هم قدرت نقاش را نشان میدهد. شما فارغ از نقاش، میتوانید، بگویید عجب منظرهای، عجب کوهی عجب دشتی، چه قدر زیبا و میتوان به خودش مستقل نگاه کرد. عالم چه طور آیت خداست؟ چگونه آیت بودن عالم، آیت بودنی جدای از وجودش نیست؟ توضیح متن فوق در مثال آینه است. شما بعد از نگریستن به آینه، صورتی میبینید. این صورت، شما را نشان می دهد و غیر از ارائهى چهرهی شما، چیزی مستقل نداردکه اگر سازنده بمیرد، باز هم موجود باشد. فقط این که نشان میدهد سازنده در مقطعی، سازندگی داشته است. این یک نوع آیت مثل نقاشی کمال الملک، ساعت، ساعت ساز، بنّا، بنا نیست.
یک نوع آیت مثل چهرهی در آینه است و چیزی جز نشان دادن صاحب صورت نیست. اگر ارائه دادن را از او بگیریم، چیزی نمیماند. لذا گاهی خداوند از موجودات، به خلق یا مخلوق یاد میکند و گاهی اوقات به کلمه و گاهی به آیت:
سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ[3]
به زودي نشانههاي خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان ميدهيم تا براي آنان آشکار گردد که او حق است؛ آيا کافي نيست که پروردگارت بر همه چيز شاهد و گواه است؟!
ما آن چه صاحب صورت مینمایاند را، ارائه میدهیم. آیت به معنای نشانه و خدانما است. اگر کسی به اندازهی سر سوزنی، نشان دادن چیز دیگری داشته باشد، به همان میزان، دیگر آیت خدا نیست و از آن جا که کل عالم، آیت حقاند، هیچ چیز جز ارائه، ندارند.
و فی کل شیء له آیة تدلّ علی انّه واحد[4]
هر چه را بنگری، چیزی جز آیه بودن خداوند نیست و لازمهی آن این است که از خودش هیچ نداشته باشد. بنده و شما، کوه و آسمان، ستارهها و کهکشانها، جنگ و صلح، عالم و آدم، همه آیتیم یعنی هیچ هستیم. تصویر در آینه، از خودش چیزی ندارد. اگر جلوی آینه بایستید، قطعاً در آن چیزی هست ولی از خودش، هیچ ندارد. اگر از خودش به اندازهی سر سوزنی چیزی داشته باشد، با رفتن ما، باید چیزی در آینه بماند. این آیت بودن برای خداست نه مثل بنا و بنّا و نه مثل نقّاش و نقّاشی که هر کدام دو وجود اند.
عارف این را می فهمد که به چیزی دل نمی بندد. ولی غیر عارف نمیفهمد، دریافت نکرده و باور نمیکند گر چه به زبان وذهن بگوید. به هر چیزی دل میبندد و روزی میبیند به اموری دل بسته و آیینهها شکست و همهی تصاویر رفت. آیت یعنی خدانما و هنگامی خدانما بودن مفروض است که خودنما نباشد. وقتی خدانما بودن فرض دارد که از خودش، خودی نداشته باشد چون هر چه داشته باشد را نشان میدهد. لازمهی خودنما نبودن، نبود خودی، نبود ذات و نبود استقلال است. اگر نباشد خودش را نشان نداده، در نتیجه صاحب آیت را نشان میدهد. این معنای آیت بود. به این معنا، تمام عالم، آیت خداست.
به همین دلیل است که حضرت امیر مؤمنان علیه السلام میفرمایند: من به هر چیزی نگاه کنم، خدا را میبینم: ما رَأَيتُ شَيئاً اِلاّ وَ رَأَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ.[5] به هر چیز حتی یک سگ و یک نجاست و حتی شیطان، قبل و بعد و در متن ذات شیطان هم، خدا ظهور دارد. اگر در ذهنتان، یک خوک و یک آدم تصور کنید، ارتباط این دو با شما، فرقی ندارد. ارادهی شما در هر دو حضور دارد. آیا چیزی غیر از شما آن را ساخته و وجود او را پرکرده است؟ همهی عالم، تجلیات اراده و اسماء خداست چه کافر و سگ و خوک و چه انبیاء و اولیاء و ملائک، منتهی هر کدام، تجلیات نحوهای از اسماء الهی و ارادهی خدا هستند. بنابراین اگر کسی به شیطان هم بنگرد، خدا می بیند.
دیشب مقدمهای در مورد معنای اصطلاحی آیت ، عرض شد. انبیاء آمدهاند تا به خدا رهنمون شده، همهی خلائق را به خدا، وصل کنند و از همه میخواهند درک شهودی از خداوند پیدا کنند. برای این کار، مردم باید تابع انبیا، شوند و به آنان ایمان آورند. برای ایمان آوردن، سطوح نفوس و استعدادها متفاوت است.
بعضی افراد، مثل حضرت علی علیه السلام که مسیر نبوت را بدون استدلال شهود کردند؛ هنوز پیامبر نگفته، ایمان آوردند. آن هم ایمان شهودی. دیشب بخشهایی از خطبه ى قاصعه، گفته شد. امام فرمودند من نور وحی را دیدم،صدای شیطان را شنیدم، بوی رسالت را استشمام کردم. جان عدهای از نفوس آنقدر قوی و آماده است که در ملکوت حضور مییابد و به همین دلیل، ایمان ایشان به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، ایمان شهودی است.
دستهی دوم آنها هستند که به این حد نرسیدهاند و قوهی عاقلهی بسیار قوی دارند. اینها کسانیاند که اگرحکمتهاى پیامبر عرضه شود، ایمان میآورند. مانند حضرت خدیجه؛ که اگر دارای شهود نباشند.
البته بعید نیست بلکه بسیار ممکن هم هست که شهود داشته باشند. و شاید بهتر این باشد که ایشان را ملحق به امیرالمؤمنین البته با درجاتی بدانیم. اگر شش میلیارد آدم شهود داشته باشند، شش میلیارد مرتبهی متفاوت شهودی داریم. اگر چشم ما باز شود، همه، این تابلو را یکسان می بینیم، در شهود این گونه نیست. آنها که چشم باز میکنند، شش میلیارد بلکه شصت میلیارد و بلکه هزاران هزار میلیارد، مراتب متفاوت دارند. اگر یک نفر هم شهود دارد در مراتب متفاوت، متفاوت است چون طیف هستی، نامتناهی است. این مطلبی است که باید حق حضرت خدیجه سلام الله علیها ادا شود.
اما خداوند حالات مادرحضرت مریم را در قرآن بیان نموده که ایشان، مادر یک معصوم با حالات بسیار عجیب و خاص و ارتباط خاص با خداوند، است. گویی خطاب خداوند را میشنید. همان طور مادر حضرت اسحاق یا مادر حضرت اسماعیل که فرشتگان به اینها بشارت به فرزند و جریانات آینده را دادند. حضرت ساره از زنان برجستهى تاریخ که ظلم بسیاری در حق ایشان توسط افراد بی دقت شده و نسبتهای ناروا به ایشان داده شده است.
قرآن می فرماید ملائک که آمدند به خانمی بشارت دادند:
وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يعْقُوبَ[6]
و همسرش ايستاده بود، (از خوشحالي) خنديد؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او يعقوب داديم.
ما این خانم را بشارت دادیم. نه ابراهیم را بلکه خانمی صد ساله و عقیم که در جوانی هم نازا بوده است. نکته دیگری که هست این که اگر بخواهند بشارت دهند باید بگوید فبشرناها بولد؛یعنی به فرزندی بشارت دادیم، درحالی که فرمود: به اسحاق یعنی نام ایشان را بیان کرد. البته به این حد هم اکتفا نکرد و فرمود:
فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوب[7].
به این خانم که بچهدار نمیشود می فرماید: بشارت دادیم که تو اسحاق می آوری و میخواهیم به تو فرزندی نبی بدهیم . نوهی تو هم پیامبر میشود. این قدر این خانم باعظمت است.
اگر اینها در ملکوت حضور دارند، شاید به طریق اولی بتوان گفت حضرت خدیجه سلام الله علیها هم در ملکوت حضور دارند منتهی به اندازهی خودشان نه به اندازهی حضرت امیر علیه السلام. این یک دسته ایمان بود که به جهت شهود درجات نظام وجود، و روابط وسائط فیض و خداوند، ایمان میآورند. یعنی نبوت رسول را شهود میکنند.
درجهی دوم کسانیاند که به این حد نرسیدند اما عاقلهی بسیار آماده و قوی دارند و به محض مطرح کردن دلایل نبوت وحرفها، با حکمت میپذیرند.
سومین دسته، مجموعهی حرفها را به اضافهی موعظهها درصورت عرضه شدن، بلاخره با حرف، میپذیرند و نبوت برای آنان جا می افتد و ایمان میآورند. خیلی از نفوس آماده دراین حد، ایمان میآورند.
عدهای از آدم های ضعیف العقل میمانند که نیازمند آیت حسی اند. بنابراین معجزات حسی برای افراد ضعیف العقل است که برخی از مردم اینگونهاند. قبلا عرض شد اگر بگویند فلان جا تیم فوتبال همراه با بازیکنان آمده، تعداد زیادی جمع میشوند. ولی اگر بگویند عالم وارستهای برای پاسخ گویی به سئوالات شما آمده است، ببینید چند نفرجمع می شوند؟ نفوس عمدتاً در خیالات و غفلتها و جهل هستند. خود ما هم همین طور هستیم. گاهی می بینید که برخی در اینترنت میچرخند که آفت بسیار بدی است و تا به حال چند بار تذکر داده شده است. چیزهای خیالاتی که آن جا نوشته را مدام مرور میکنند. مثلاً جمله دختری که با لگد پسری را کشت، ده هزار بازدید دارد ولی روی یک مطلب اخلاقی، حتی صد تا کلید نخورده است. دنبال چه چیزی هستیم ؟ این، نشان دهندهی پیگیری اذهان نسبت به امور خیالی، وهمی و یا عقلی است و چیز عجیبی نیست.
برای این طور نفوس برای تمام شدن حجت برآنان و باقی نماندن عذری، آیت حسی میآید. بعداً پله ای جلوتر رفته، میبینیم بسیاری از اوقات، اصلا آیت حسی مثل این که عصا بیندازد و یا کور شفا دهد، لازم نیست. خداوند میخواهد ما را به سطحی برساند که از خیال و وهم وحس نگری که در آن غوطه میخوریم و از دام شکارچیان جنگو لک باز که از درون خبر میدهند، بیرون آمده تا به تبعات آن دچار نشویم. خداوند میخواهد این را بردارد و نمیخواهد افراد در این سطح بمانند که فلانی باطن مرا خبر داد یا طی الارض داشت. ما برای انجام این کارها به این عالم نیامدهایم.
اگر بر آسمان پری، مگسى باشی وگر بر آب روی، خسى باشی
منتهی آیت چه به معنای حسی و چه غیر حسی، یعنی آن چه نشان ویژه از خدا دارد. الان همین لیوان، معجزه است.
چه قدر نخبه های بشری و از بین آنها، درجه یکهایشان زحمت میکشند. هنر کردند و رباتی که بتواند از 4پله در ده دقیقه بالا رود، را طراحی کنند.گاهی اموری به خاطر تکراری و عمومی شدن یا زیاد دیدن، از قلم میافتد.
مثلاً چه طور پاهای این پشه یا مگس حرکت میکند؟ چه کسی او را روان میکند که بتواند در جهات مختلف کار کند و در یک موجود، سطحی از هوشمندی و انتخاب قرار داده است که روی هر چیزی نمینشیند بلکه روی سطحی که دوست دارد، مینشیند؟ بعد هم نه این سطح از انتخاب و هوشمندی، بلکه سطحی فراتر از این حد. ما همهی عالم جز خودمان را ، بی عقل میبینیم در حالی که خدا دقیقاً برعکس، تمام عالم را با سطح بالای هوشمندی میداند. پشه الان میداند باید روی سر نمرود برود و رسالت دارد:
تُدَمِّرُ كُلَّ شَيءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا يرَى إِلَّا مَسَاكِنُهُمْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ [8]
همه چيز را بفرمان پروردگارش در هم ميکوبد و نابود ميکند (آري) آنها صبح کردند در حالي که چيزي جز خانههايشان به چشم نميخورد؛ ما اينگونه گروه مجرمان را کيفر ميدهيم!
بادی که در تهران، چند نفررا میکشد، کور نیست. همهی موجودات از خاک گرفته تا باد ، مأمور خدا هستند. یک بار عرض کردم فردی درختانی کاشته بود و برای هر یک، صلواتی فرستاده بود، همان خاک درک دارد و درخت میگیرد.
ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم
این که روی آب، اسم خدا نوشتند و شکل آن تغییر کرد از کارهای جالبی است که نمیدانم چقدر پایه دارد ولی اگر درست باشد خود شاهدی است و اگر درست نباشد هم، چیزی را رد نمیکند چرا که اساس حرف ما تجربه نیست که ابطال شود بلکه خدا میگوید : همه ی موجودات، عالمانه تسبیح خدا میکنند:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ [9]
آيا نديدي تمام آنان که در آسمانها و زمينند براي خدا تسبيح ميکنند، و همچنين پرندگان به هنگامي که بر فراز آسمان بال گستردهاند؟! هر يک از آنها نماز و تسبيح خود را ميداند؛ و خداوند به آنچه انجام ميدهند داناست!
آن هم نه تسبیحی که صرفا زبان حال باشد ، بلکه زبان قال عالمانه هم هست.
یک مورد را قبلاً عرض کردم : در ماجرای حضرت سلیمان علیه السلام، هدهد حیوانى است که ستاره پرستی را دید. اگر بر اساس آن چه ما معتقدیم،حیوان باشد، صرفا باید خم و راست شدن عضلانی را بینید، در حالی که هم فهمید این کار عبادت است و هم این که عبادت غیر خداست و هم این که مذموم و منفور است. از حرفهای هدهد حیوان است که:
وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَينَ لَهُمُ الشَّيطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يهْتَدُونَ[10]
او و قومش را ديدم که براي غير خدا -خورشيد- سجده ميکنند؛ و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته؛ و از اين رو هدايت نميشوند!»
أَلَّا يسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ[11]
چرا براي خداوندي سجده نميکنند که آنچه را در آسمانها و زمين پنهان است خارج (و آشکار) ميسازد، و آنچه را پنهان ميداريد يا آشکار ميکنيد ميداند؟!
و منشأ آن را هم فهمید که ما نمیفهمیم: «وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ» میگوید منشا و مکانیزم آن. تزیین شیطان بود. ما اصلا نمیدانیم تزیین چیست؟ «فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ» و بعد هم برهانى درست و حسابی بر وجود خدا، اقامه میکند که : «أَلَّا يَسْجُدُواْ»
در کلاسى افراد فرهیختهای ، گفتم اگر شما با قوم ستاره پرستی مواجه بودید، چه جملهای می گفتید؟ همهی ما جملاتی گفته، کنار جملهی هدهد گذاشتیم و دیدیم جملهی هدهدپخته تر است. عالم حساب و عقل و شعور، در این سطح دارد .یعنی هدهد هم درک دینی و هم غیرت دینى دارد که ناراحت شده و گزارش می دهد. می گوید: «أَلَّا يَسْجُدُواْ» یعنی چرا برشمس آفرین سجده نمیکنند؟ ملاک پرستش آنها این است که شمس حوایج آنها را برآورده می سازد. خبأ یعنی آنچه نهانی و مستور است. خورشید، مستورها و آن چه نهان است را آشکار میکند. یعنی باعث میشود گیاهی را که در دل خاک است، با انرژی خود بیرون آورد.به این دلیل بر او سجده میکنند. میگوید آن کسی که خبأ یعنی مستور را در سماوات و ارض نه اینکه فقط می داند یعنی نمی فرماید «یعلم الخبا» که بداند پنهانی ها چه خبر است؟ بلکه «یخرج ا لخبا»؛ این کلام هدهد دو نکته میگوید : اول اینکه لازمهی آن این است که، هم علم بر پنهان و آشکار و هم قدرت بر ریز و درشت دارد. دوم چقدر برهان او با حرف ستاره پرستان تطابق دارد.خورشید گاهی خبأ دارد و مستور است میگوید اصلا خود این خورشید خبأ دارد و این خداست که خورشید و غیر خورشید را از حالت مستور به حالت مشهود در می آورد. کسى پرستیدنی است که اولا مستور نباشد و ثانیا علم و قدرت نامتناهی داشته باشد. در حالی که کسی که علم و قدرت نامتناهی نیست، مخفی و به اندازه ای که از نامتناهی کمتر باشد، به همان مقدار، خبأ دارد. حال معلوم می شود که چه قدر جالب صحبت کرده است. این که عرض کردم گزارشی از برهان مفصل اوست. این برهان یک حیوان است. ما کجاییم؟
هدهد حیوانی تحت تربیت و مکتب پیامبرى، که این پیامبر یکی از انبیای تابع بنی اسرائیل بوده و حضرت سلیمان غیر اولو العزم است. اما ما آدم هستیم. آن هم در مکتب سید الانبیاء.جای خجالت است.
پس در آیت به معنای تکوینى، تمام نظام، یک علم و قدرت متراکم در نظام هستی و آیت است.لذا خداوند به پشه هم تحدی کرده است. چون در او هم، همهی علم و قدرتمندی وجود دارد. در کدام علم و چه رشتهی دانشگاهی است که بگویند تمام شد و ما به نهایت رسیدیم؟ یعنی بگویند کافی است و محققین دیگر تحقیق نکنند و به نهایت این علم رسیدیم و از این به بعد فقط آموزش بدهند؟ چنین چیزی نه در گیاه شناسی، نه حیوان شناسی و نه جانور شناسی و نه در رشته های مختلف آن مثل پشه شناسی، در هیچ یک، چنین چیزی نداریم. ما تابحال آن میزان زحمتی که برای پشه شناسی داشتیم، یک صفحه از کتاب علم و قدرت
متراکم در همین یک پشه بوده. هنوز چند صفحهی دیگر مانده است؟ نمیدانیم.
إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ [12]
خداوند از اين که (به موجودات ظاهرا کوچکي مانند) پشه، و حتي کمتر از آن، مثال بزند شرم نميکند. (در اين ميان) آنان که ايمان آوردهاند، ميدانند که آن، حقيقتي است از طرف پروردگارشان؛ و اما آنها که راه کفر را پيمودهاند، (اين موضوع را بهانه کرده) ميگويند: «منظور خداوند از اين مثل چه بوده است؟!» (آري،) خدا جمع زيادي را با آن گمراه، و گروه بسياري را هدايت ميکند؛ ولي تنها فاسقان را با آن گمراه ميسازد!
همان طور که جبرئیل، نور اعظم کل نظام کائنات، قابل تحدی است، یک پشه هم قابل تحدی است.خدا مثلی زده که خوب گوش دهید :
يا أَيهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ يسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيئًا لَا يسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ لَهُ [13]
ي مردم! مثلي زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: کساني را که غير از خدا ميخوانيد، هرگز نميتوانند مگسي بيافرينند، هر چند براي اين کار دست به دست هم دهند! و هرگاه مگس چيزي از آنها بربايد، نميتوانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلبکنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان)!
عالم و آدم جمع شوند، نمیتوانند یک مگس خلق کنند. این که نطفه را از رحم برداشته و جای دیگر رشد دهد ،خلق نیست. بلکه فقط ظرف او را عوض کردن است. اگر در آن شرایط قرار دهد، خالق، افاضهى آن صورت را میکند. خدا قرارداد نبسته جنین را فقط در شکم مادر درست کند. اگر شما شرایط جنین را در لولهی آزمایشگاه قرار دهید، خداوند آن جا هم میبخشد و موجود خلق می شود. ما فقط مسیرفعل وانفعالات را تغییر دادیم. مثل این که گیاهی را به جای گذاشتن در خاک، مواد موجود مغذی در خاک را به آب انتقال دهیم. باز هم ریشه می کند. میخواهد بدون پدر یا با پدر یا از یک سلول شبیه سازی شود، فرقی نمی کند.
پس معنای اصطلاحی آیت آن است که تمام عالم، خدا نما است. منتهی برای بعضی چیزها و بعضی اشیاء ، درجهی خدا نمایی، واضح تر است. البته باید توضیح داده شود تا بفهمیم پشه خدا نماست. اما اگر الان از دیوار پشه یا فیلی در آید، برای اذهان ضعیف هم بسیار روشن است. پس چون انبیاء آمدند تا افراد را به خداوند برسانند، نفوس متفاوتند و خداوند میخواهد برای همهی نفوس این لطف را تمام کند. آنها که شهود دارند با شهود و آنها که عقل قوی دارند با عقل و آنها که متوسطاند با حکمت و موعظه وآنان که ضعیف ترند با آیات محسوس. بنابراین درجات خدانمایی را در بعضی از امور وضوح میبخشد. آیت به معنای اصطلاحی، یعنی آن چه خدانمایی بیشتر برای حرکت به سوی خدا دارد.
معنای اصطلاحی معجزه، طبق نظر متکلمین عرض شد که خارق العاداتی هستند که توسط پیامبر، آن هم با ادعای نبوت، انجام میشود. این تعریف من درآوردی است. اگر دقت شود آیت آن چیزی است که خدانمایی آن، آشکاری و وضوح بیشتری دارد چون همهی موجودات، آیت خدایند. حال بین این دو تعریف ، کدام بار رحمانی و جذبهى بیشتری دارد که خداوند از این اصطلاح، استفاده کرده است.
والحمد لله رب العالمین
[1] واژه و اصطلاح شناسی به این دلیل است که بدانیم سنخ اعجاز از چه نوع اموری است؟ چون واژه های بیانگر این مفهوم ،یعنی مترادفات این بحث که در خود قرآن آمده است را بتوانیم بیابیم.
[2] سوره انعام، آیه 134
[3] سوره صافات، آیه 53
[4] تفسیر قمی،ج 2 صفحه267- شاعر ابو العتاهيه
[5] فیض کاشانی ، عین الیقین ، ج 1 ، ص 49
[6] سوره هود، آیه 71
[7] سوره هود، آیه 71
[8] سوره احقاف، آیه 25
[9] سوره نور، آیه 41
[10] سوره نمل، آیه 24
[11] سوره نمل، آیه 24
[12] سوره بقره، آیه 26
[13] سوره حج، آیه 73