
سرویس پرونده_امیرحسن سقا: حتما دیدهاید وقتی آتش به جان خانهای یا چیز دیگری میافتد، افراد حاضر در محل، با هول و اضطراب سعی بر خاموش کردن آن با هر آنچه که دم دست دارند میکنند، از سطل آب گرفته تا پاشیدن خاک و ماسه روی آن. در واقع در آن لحظه میتوان گفت دیگر کسی به این فکر نمیکند که برود دنبال ریشه آتشسوزی و آن را مهار کند! یا متناسب با نوع مهار آن روش خاص خودش را بهره گیرد تا مبادا ضرر بیشتری برساند.
داستان تلاش ما برای فرهنگ و رفع «نگرانی»های رهبری در این موضوع، چیزی شبیه همین داستان است. اکثر ما و دستگاههای دولتی اگرچه زحمت زیادی در موضوع کار فرهنگی میکشیم اما برای خودمان مشخص نکردهایم که از کجا باید شروع کنیم و به کجا باید برسیم!
شناخت ضدفرهنگ
سیاستگذاری فرهنگی و پیادهسازی آن در جامعه به شدت نیازمند آنالیز کردن دائمی جامعه و نقاط ضربهپذیری است. برای رسیدن به داد فرهنگ باید ابتدا ضدفرهنگ ها را شناخت! افراد و حوزههای مختلف فرهنگی باید قبل از هرچیز نقاط ضربهخوردن خود را پیدا کنند. این کار به دشمنشناسی معروف است. فردی میتواند در جنگ پیروز باشد که در کنار اتکا به خداوند متعال، دشمن خود را هم به خوبی بشناسد. محل نفوذ او و ابزاری که به برای جنگ به کار گرفته را دقیق شناسایی کند. آنچه واضح است اینکه ما منبع معتبر و خدشهناپذیری برای اجرای سیاستهای فرهنگی در جامعه که همان کلامالله و کتب دینی است را در اختیار داریم و نیازی نیست مجددا از صفر شروع کرده و مانند فلان کشور دست به دامن شخصیتسازیهای خیالی و افسانهای شویم تا مردمانمان بدون قهرمان از دنیا نروند! بنابراین کار ما در عرصه فرهنگ اگرچه زیاد اما چندان سخت هم نیست، زیرا کافی است غبار نشسته شده بر روی فرهنگ را بزدائیم و بار دیگر آن را پیاده کنیم.
با رجوع به قصص قرآن میبینیم که انبیای الهی نیز مرحله نخست کارشان، مقابله با «ضد»ها بوده است. برای مثال ابراهیم نبی برای پیاده کردن دین خود، ابتدا بتها را به عنوان نماد ضد دین، نشانه گرفت و اثر آنها را خنثی کرد و سپس مردم را به دین خود دعوت نمود.
چرا نیاز؟
پس از شناسایی نقاط آسیب در هر حوزه، باید نیاز جامعه را شناخت. متاسفانه برخی این جمله را این طور ادامه میدهند که: «باید نیاز جامعه را شناخت و متناسب با آن برنامهریزی کرد» در صورتی که این جمله غلط و در بعضی موارد غیر اسلامی است! شاید جامعه ما تا آن حد در فساد غرق شده است که طالب سهل گرفتن در روابط آزاد زن و مرد باشد، آیا باید متناسب با آن برنامهریزی کرد؟ یقینا که پاسخ «نه» است. پس ما بعد از شناخت ِنیاز جامعه باید مشخص کنیم که «به چه دلیل این نیاز در جامعه پیدا شده است؟» و بار دیگر به سراغ آن «دلیل» برویم و اثر و وزن آن دلیل را کم کنیم یا آن را از بین ببریم و یا در صورت داشتن مدیران قوی فرهنگی، به طور کل آن دلیل را تغییر داده و نیازی را در جامعه به وجود بیاوریم که مطابق دستورات اسلام باشد. به عبارتی میتوان گفت این مرحله چندان از مرحله قبل (دشمن شناسی) نیست و به نحوی به آن وابسته است.
کار فرهنگی را میتوان، نوعی تولید ذائقه در بین مردم دانست که این تولید میتواند هم به معنی ایجاد نگاه مثبت نسبت به موضوعی و هم برعکس، ایجاد قبح و زشتی در موضوعی دیگر باشد. تولید این ذائقه به چند عامل بستگی دارد نخست اینکه ما جامعه خود را به خوبی بشناسیم، به خوبی شناختن یعنی جامعه خود را تخصصی بشناسیم در صورتی که بسیاری از سیاستهای فرهنگی وضع شده در شهرهای دورتر از پایتخت جوابگو نیست. هرچند برخی از این سیاستها برای خود پایتخت هم جوابگو نیست.
برای مثال حتما شما هم شاهد رواج نوعی پوشش در بین برخی دختران جامعه که با نام ساپورت شناخته میشد بودید، حال اگر بخواهیم با رواج این نوع لباس مقابله کنیم، از چه نقطهای باید شروع کرد؟ برخورد فرد به فرد یا برخورد ریشهای؟ با تحقیق بسیار مشخص میشود ابتدا این نوع پوشش از طریق برنامههای ماهواره به مردم شناسانده و معرفی شد! (شروع قبحزدایی و نوعی تولید ذائقه) سپس نوبت به تبلیغ آن در جاهای پُربازدید رسید مانند سایتهای اینترنتی به ویژه سایتهای دانلود موزیک! (تبلیغ و ترویج و تکرار ذائقه) و فروش اینترنتی. حال با آمادهشدن جامعه برای پذیرش این نوع پوشش، فروش پُرطرفدار آن در مغازهها (تثبیت ذائقه و رسیدن به هدف ِاز پیش تعیین شده برای مثال حیازدایی در جوانان یک کشور.)
تیراندازی در شب
یکی دیگر از آسیبهایی که ما در مقوله فرهنگ میخوریم، عدم اعتماد و بهکارگیری منابع و دستورات دینی و شرعیمان است. این عدم بهکارگیری گاه به بیخبری مدیران ما برمیگردد که نمیدانند نظر دین در فلان موضوع چیست و در این مواقع یا بر طبق میل خود عمل میکنند و یا طبق نیاز جامعه! که پیشتر گفته شد اشتباه است.
اگر نقاط ضربهخوردن به خوبی مشخص شود، آنوقت میتوان کار را قوی شروع کرد. اگر در میدان جنگ در دل شب، ندانیم دشمن در کدام سمت ما ایستاده، مجبور به تیراندازی به جهتهای مختلف میشویم و این یعنی خستگی و هدر دادن تیرهای خود! به طور کل میتوان مسیر کار فرهنگی را به شکلی بسیار مختصر به این صورت نمایش داد:
آنالیز جامعه و شناسایی شاخصهای مختلف در حوزههای مختلف فرهنگی، شناسایی نقاطی که از آن ضربه پذیرفتهایم، شناخت ذائقه فعلی مردم، تولید ذائقه جدید بر اساس باورهای دینی و ملی و ارائه آن متناسب با شناختی که از جامعه به دست آوردهایم.