
اسدالله بادامچیان که این روزها قائم مقام حزب موتلفه است، نمونهای از تاریخ شفاهی انقلاب است. پس از مطالعهی بخش مربوط به حجتالاسلام محمدعلی اسلامی موسس مدارس تعلیمات اسلامی، باب گفتوگو و خاطراتش درباره نحوه ورود فردی نفوذی به آموزش و پرورش دوران پهلوی و انتشار کتاب تعلیمات اسلامی به قلم شهید باهنر و بهشتی در آن روزگار باز شد. بادامچیان خاطرات فراوانی برای بیان دارد، خاطراتی که برای نسل امروز شنیدنی است.
رویکرد تخصصی سایت حلقه وصل، کارهای تشکیلاتی است و در این گفتگوها تصمیم گرفتیم به سراغ کسانی که در روزهای منتهی به انقلاب در این فضا حضور داشتند و کار تشکیلاتی میکردند برویم و این سوال را بپرسیم که فعالیتهای تشکیلاتی چقدر در پیروزی انقلاب تاثیر داشته؟ عدهای به خاطر رعایت مسائل امنیتی در این زمینه صحبت نمیکنند و در کل حرفهای زده شده خیلی کم است. حالا به عنوان اولین سوال میخواهیم بدانیم غیر از موتلفه تشکلهای دیگری هم فعال بودند و چه تأثیری در پیروزی انقلاب داشتند؟
انقلاب اسلامی ما یک انقلاب الهی و مردمی است و همه مردم در آن حضور دارند. یعنی از کشاورز و عشایر و کارگر گرفته تا باربر و فرهنگی و دانشگاهی و کاسب و تاجر و نظامی و کارمند، همه با هم هستند. به همین علت، انقلاب اسلامی ما بر اساس یک تشکل پدید نیامده است. مثلا در کوبا، انقلاب این کشور برای یک تشکل کمونیستی است که فیدل کاسترو بخشی از آن را اداره کرد و از جنگل به شهر آمدند و پیروز شدند؛ یا در روسیه غیر از وضع نابسامان روسیه تزاری، مسئله تشکیلات گسترده کمونیستها و بلشویکها انقلاب را شکل داد. اما انقلاب اسلامی ایران اینگونه نبود که ابتدا حضرت امام تشکیلاتی ایجاد کند و بعد همین تشکیلات، برای یک انقلاب برنامهریزی کند. حضرت امام یک حرکت عام مردمی را از سال 41 شروع کرد و خطاب به مردم فرمود: اسلام در خطر است. مثلا در شش بهمن سال 41 رفراندوم شاه انجام شد. رفراندوم در قانون اسلامی مشروطه غیرقانونی بود و الا شاه، مصدق را به خاطر رفراندومی که انجام داد، محاکمه کرد و سه سال محکومیت داد. شاه میخواست مخالفت با اعضا و تشکلها و ذینفوذها مثل روحانیت و مراجع و اینها رسمی بشود و در رفراندم دوم از مردم بپرسد که شما میخواهید محمدرضا پهلوی شاهتان باشد یا دکتر محمد مصدق؟! برای این بود که بعد از رحلت مرحوم آیتالله العظمی بروجردی، گفتند تمرکز مرجعیت از بین رفته و تعدد مراجع حتماً جنگ قدرت را در بینشان ایجاد میکند. به همین علت حضرت امام(ره) که عمق توطئه آمریکاییها و مسائل را دریافته بودند، مراجع را جمع کردند و بعد از مردم خواستند که کمک کنند و قیام کردند. شما همه مطالب ایشان را ببینید، در سخنرانیهایشان همه مبنا این است که اسلام در خطر است و ما اسلام میخواهیم.
بعد از پیروزی انقلاب هم بعضی از تشکلها خواستند بگویند ما بودیم که انقلاب راه انداختیم که حضرت حضرت امام(ره) به صراحت و همچنین مقام معظم رهبری هم بعدها بیان کردند که انقلاب ما یک انقلاب حزبی و تشکیلاتی نیست بلکه یک انقلاب مردمی است، آن هم مردمی- اسلامی نه دموکراسی غربی و نه دموکراتیک شرقی و کمونیستی و سوسیالیستی و...
و حالا این سوال که تشکلها چه نقشی در انقلاب اسلامی داشتند؟ اینکه اصولاً تشکلی وجود نداشت و همه مردم به صورت انفرادی راه افتادند و حرفشان را زدند که این هم دور از عقل است. عقل حکم میکند تجربه هم همین را نشان میدهد که وقتی یک مجموعهای میخواهد حرکت کند، با برنامه و اهداف، حتماً نیاز به سازماندهی و تشکل دارد و رهبری میخواهد. به همین علت وقتی که حرکت انقلاب شروع شد، حضرت امام 2 تشکل نهادی و یک تشکل حزبی مردمی راه انداختند. تشکل نهادی اول، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بود. در این تشکل، مدرسین و علما و فضلای قم را جمع کردند که بعد با اسم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم معروف شد. نهاد دیگر سال 41 راه افتاد که بعد نام جامعه روحانیت مبارز به خود گرفت.
در کنار این دو نهاد، یک تشکل مردمی را هم ایجاد کردند که مؤتلفه اسلامی بود. حضرت امام در آغاز 42 و در یک صبح جمعه، دوستان را به منزلشان دعوت کردند و فرمودند: شما که برای خدا کار میکنید، چرا با هم کار نکنید؟ من عرض کردم: کار تشکیلاتی، ضریب اطمینان قابل توجهی میخواهد و رازداری، زیر شکنجه مقاوم بودن، لو ندادن، گذشت برای همه و... مورد نیاز است. ایشان فرمودند: من در مورد تک تک شما تحقیق کردهام. حالا که شما که برای خدا کار میکنید با هم مؤتلف شوید. اسم مؤتلفه را هم شهید عراقی پیشنهاد داد.
به غیر از شما، چه افرادی در آن جمع بودند؟
در آن جمع، شهید عراقی، مرحوم آقای عسگراولادی، شهید امانی، شهید لاجوردی و مرحوم آقای شفیق و چند نفر دیگر از برادران حضور داشتند.
اساسا انتخاب این جمع بر چه مبنایی بود؟ شما در هیئتهای مذهبی فعالیت داشتید؟
نیروهای مذهبی که قبل از جریان کودتای 28 مرداد سال 32 با هم در مبارزات فعالیت میکردند چه گروهی که در خدمت مرحوم آیتالله کاشانی بودند یا گروهی که در خدمت شهدای فدائیان اسلام بودند یا افرادی که در گروه شهید حاج صادق امانی و حاج صادق اسلامی بودند، وقتی حضرت امام(ره) نهضت را شروع کردند، به ندای ایشان لبیک گفتند.
هیئت حاج صادق امانی در مسجد آشتیانی بود. یک هیئت هم در بازار دروازه بود که برای مسجد امینالدوله و متعلق به آقای شفیق بودند. یکی هم هیئت اصفهانیها بود که مرحوم میرفندرسکی و محمدصادقی و گروه مرحوم حاج مهدی بهادران در آن عضویت داشتند که اینها مجموعاً با هم همراه شدند و شورای مرکزی پدید آمد و مؤتلفه اسلامی شکل گرفت.
مؤتلفه اسلامی حرکتی فراگیر است و همه صنوف در آن دیده میشوند. مثلا یک عضو مؤثر ما فرد باربری به نام مشهدیتقی بود؛ انسانی متقی و متدین که حلال و حرام را رعایت میکرد. وقتی حضرت امام(ره) تا فروردین 43 در منزلی محصور بودند، یکی از کسانی که از طرف مؤتلفه مطالب را خدمت ایشان میبرد، این باربر بود.
در سال 41 تا 44 صحنه فعالیت انقلابی و اسلامی در همین سه هیئت خلاصه میشد؛ جبهه ملی حرکت دینی را قبول نداشت و نهضت آزادی هم انقلابی بودن را نمیپذیرفت. نهضت آزادی در اعلامیه دوم مجبور شد تحت فشار مرحوم آیتالله طالقانی و اعتراض افکار عمومی به این موضوع که به جای حمایت از حضرت امام(ره) و مراجع و روحانیت، از مصدق حمایت کرده بودند، مسیر اعلامیهشان را تغییر دادند. نهضت آزادی هم کم و بیش کارهایی در چارچوب تفکر لیبرالی خودش انجام میداد.
پس حضرت امام در حقیقت معتقد بودند به اینکه برای پیشبرد انقلاب، حتماً باید تشکلی وجود داشته باشد؟
حضرت امام(ره) در سال 56 فرمودند که «جمع شوید در یک حزب»... و بعد از پیروزی انقلاب هم حزب مستضعفان را پیشنهاد دادند. حضرت امام(ره) اصولاً به فعالیت حزبی از نوع اسلامی اعتقاد داشتند.
نظام ما در ایران، نظام اسلامی است در حالی که دیگران، سیاست جدایی دین از سیاست را دارند. ما میگوییم سیاست ما از دیانت ما برمیخیزد ولی در غرب، سیاست کسب و حفظ قدرت است. ما در اسلام، حزبی برای قدرت نداریم و تشکیل حزب برای انجام جمعی تکالیف شرعیه در محضر خدای تبارک و تعالی است.
آنچه که از بیانات حضرت امام(ره) برمیآید این است که علم سیاست، علم اداره جامعه در سیر الیالله و در صراط مستقیم الهی برای سعادتمندی دنیا و آخرت انسانهاست. ما در نظام جمهوری اسلامی حزب خدایی میخواهیم، حزب خدامحور میخواهیم و لذا حضرت امام(ره) در دیدارش با اعضای حزب جمهوری اسلامی صراحتاً فرمودند که حزب از اول در دنیا دو نوع بوده است؛ یکی حزبی که دعوت به خدا میکند و دیگری حزبی که دعوت به خود میکند؛ آنکه دعوت به خود میکند، حزب شیطانی است اگر چه اسم اسلامی رویش گذاشته باشند... بنابراین نقش گروهها و احزاب در انقلاب اسلامیمان نقش تأثیرگذاری بوده و هست.
اولین تأثیری که یک تشکل در انقلاب داشت، به روز شانزده آذر 1341 برمیگردد. در بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی، مرحوم حاج حسین مصدقی، شهید امانی، شهید اسلامی، شهید لاجوردی، آقای حاج اصغر رخصفت و مرحوم آقای قدیریان خدمت حضرت امام رسیدیم و گفتیم: اجازه میدهید راهپیمایی راه بیندازیم؟ وقتی حضرت امام اجازه دادند، بلافاصله شهید اسلامی رفت و پارچه خرید و بُرید و شهید لاجوردی با خط درشت شروع به نوشتن شعارها کرد. چوبش را هم مرحوم قدیریان خرید و با بلندگو آورد آمد. با اعلام قبلی کنار حوض مسجد اعظم قم ایستادیم. رئیس ساواک و رئیس شهربانی هم آمدند که مقابله کنند؛ یک تنه بهشان زدیم و کلاه رئیس شهربانی افتاد. وقتی آمدیم بیرون، جمعیت هم به ما پیوست. تعداد ما زیاد نبود ولی آنجا جمعیت طلاب پیوستند و اولین راهپیمایی در نظام جمهوری اسلامی شکل گرفت.
در پانزده خرداد 42 حضرت امام(ره) را شب گرفته بودند. کسی خبر نداشت و یک جوان، صبح به هیئت انصارالحسین(ع) آمد و خبر داد. آقای عسگراولادی هم آنجا بودند. آقای مصطفی حائریزاده در مسجد آذربایجانیها رفت بالای منبر و محکم دو دستی زد توی سرش و گفت: آی ملت! حاج آقا روحالله را دیشب گرفتند... آقای سعید محمدی و آقای نعیمی در چهارسوق بزرگ رفتند بالای چهارپایه و اعلام کردند؛ آقای سیدرضا نیری با اخویاش رفتند پیشوا و... کار تشکیلاتی یعنی این. این خبردادنها باعث شد که درگیری شروع شود. درگیریها فقط روز پانزده خرداد نبود و تا چند روز ادامه داشت. صبح روز هجده خرداد، شهید عراقی سه چهار تا اسلحه کمری تهیه کرد و در خیابان مولوی به طرف نیروهای شاه تیراندازی کردند. همان روز، شاه سران ارتش را خواست و گفت: هلیکوپتر من اینجا آماده است و فرار میکنم اما شمایید که دست مردم میافتید و تکهتکهتان میکنند. حکم تیراندازی از کمر به بالا را دارید... به همین خاطر در روز 18 خرداد 1342 تعداد شهدا در تهران بیشتر از پانزده خرداد بود؛ و این تشکیلات بود که حرکتها را اداره میکرد.
اما وضعیت در چند روز بعد به گونهای پیش رفت که امکان حرکت نظامی دیگر نبود. تشکیلاتی که دیگر امکان مقاومت و درگیری ندارد، باید برگردد به مقاومت سیاسی. برای روز 21 خرداد به عنوان یادبود شهدای پانزده خرداد تعطیل سراسری اعلام کردیم و اطلاعیهاش را هم چاپ کردیم. آن روز آمدم بیرون و دیدم همهجا تقریباً تعطیل بود و آن روز، ابهت رژیم شاه شکست، چون احساس کرد با همه کشتار گستردهای که از 15 تا 18 خرداد کرده، در تهران و شهرستانها نتوانسته مسلط باشد.
روند تصمیمگیری چگونه بود؟ یک عده دور هم مینشستند و تصمیم میگرفتند؟
در سال 56-57 راهپیماییهای میلیونی مردم تشکیلات داشت. ما وقتی در زندان مواجه شدیم با انحراف سازمان منافقین، کانون علما در زندان اعلام کردند که شما نباید در زندان مقاومت بیهوده داشته باشید؛ وظیفهتان است حتی با تقاضای عفو از رژیم، خودتان را آزاد کنید و مبارزه را اداره کنید، چون حضرت امام تنها به شما اعتماد دارد. روحانیت هم به شما اعتماد دارد. این موضوع به شهید عراقی خیلی برخورد. گفت: من سیزده سال است در زندانم. شبی که به اعدام محکومم کردند، سرهنگ معیری گفته بود که از شاه تشکر کنیم ولی گفتم: میشود لطفشان را از ما بردارند و ما برویم شهید بشویم؟! حالا من بعد از این همه مقاومت، بیایم و عذرخواهی کنم؟ یک روز در زندان اوین نشستیم دور هم و بحث بود که وظیفهمان چیست؟ آقای عسگراولادی به آقای عراقی گفت: میخواهیم مسلمان بمیریم یا قهرمان؟ من گفتم: آقای عراقی! اگر حضرت امام به شما بگوید که وظیفهتان این است و دیگر مقاومت نکنید، شما چه میکنید؟ گفت: اگر حضرت امام بگوید حسابش جداست. گفتم: ما به حضرت امام(ره) دسترسی نداریم و علمایی که اینجا هستند نماینده ایشانند. 10 دقیقه سرش را انداخت پایین و فکر کرد. بعد گفت: انشاالله به تکلیف عمل میکنیم.
سال 56 از زندان آمدید یا 57؟
من اواخر 56 آمدم. آقای مطهری رفتند گزارش داخل زندان را به حضرت امام دادند و در اردیبهشت 56 حضرت امام(ره) پیام فرستادند که به برادران بگویید ریشه شجره خبیثه پهلوی در ایران از خاک بیرون است؛ جمع شوید و همت کنید و برای همیشه آن را از خاک میهن اسلامیتان دور بیاندازید... جمع شوید یعنی تشکیلات را سامان بدهید.
من که آمدم بیرون، در اولین جلسه با آقایان خامنهای و باهنر و بهشتی و مطهری همه مسائل داخل زندان و سیاست و استراتژیها را بررسی کردیم. قرارمان این شد که با منافقین و کمونیستها هیچ درگیری نداشته باشیم چون رژیم ما را به این خیال بیرون فرستاد که ما دعوای داخلی راه بیاندازیم.
یادم هست با مرحوم حاج باقر تحریریان کنار رودخانه ابتدای جاده چالوس نشسته بودیم که بحث شد بر سر اینکه که باید یک تشکیلات با مرکزیت مطمئن راه بیاندازیم. آنجا یک مقدار اختلاف شد بین نظر من و دکتر شایگانی. آقای عراقی میگفت: باید در مبارزه همه باشند و به همه باید اعتماد کرد. شیبانی هم میگفت: بله، همه نیروها باید باشند اما هر کس در جای خودش. این مرکزیت میخواهد برنامهریزی کند. این تشکیلات مخفی در سال 56-57 کارها را اداره می کرد. مثلا کمیته استقبال از حضرت امام و 65000 نیروی انتظامات را بدون تشکیلات نمیشد راه انداخت. ما آن روز در سراسر تهران نیرو گذاشتیم. آن روز یک خانه خالی نشد و به یک مغازه دستبرد زده نشد. یک قتل اتفاق نیفتاد. اجرای آن گروه سرود بدون تشکیلات میشود؟
نکته اصلی آن است که تشکیلات در پیروزی و پیشبرد انقلاب نقش دارد اما موجب انقلاب و به وجودآورنده نیست. تشکیلات، تأثیر خاص خودش را در تمام مراحل حتی رهبری حضرت امام(ره) داشته است. تشکلها پدیدآورنده انقلاب اسلامی نیستند، اما تأثیرگذار هستند. حتی تشکلهایی مثل سازمان منافقین هم تأثیر داشتند و رژیم شاه را شکاندند. حتی چریکهای فدایی خلق هم رژیم شاه را شکاندند. مثلا نهضت آزادی اصلاً انقلابی نبود اما در مبارزه با شاه نقش داشتند.
بعد از آن، گروههای مبارزی که پراکنده بودند نقش بسیار مهمی داشتند. سیاست مؤتلفه و روحانیت این بود که پراکنده کار کنیم تا ضربهپذیریمان کم شود، ولی هماهنگی نهادی داشته باشیم. مثلا گروه ابوذر در نهاوند یا حزبالله قم یا گروه صف یا گروه منصورون یا گروه فجر اسلام، مجموعاً همه در سال 56 مبارزه میکردند.
مثلاً وقتی که در فروردین سال 43 در جریان اجرای حکم الهی بر حسنعلی منصور و لغو کاپیتولاسیون دستگیر شدیم، وقتی که شهید شمسآبادی شاه را در 21 فروردین و در کاخ مرمر زد، خیلی تأثیر داشت و وقتی که مجموعه حزب ملل اسلامی در دارآباد گیر افتاد، معلوم شد یک تشکل اسلامی مسلح پدید آمده است. این روی مردم تأثیر داشت. فلذا شاه عکسالعمل شدیدی نشان داد و آنها را اکثراً زندان کرد. این یعنی تشکلها به طور گوناگون تأثیر داشتند. تأثیر منفی هم داشتند مثلا جبهه ملی یا نهضت آزادی که در کنار کارهای مثبت، تأثیرات منفی هم داشتند.
به نظر شما بعد از پیروزی انقلاب، کار تشکیلاتی رکود پیدا کرد؟
در قانون اساسی مشروطه بحثی به نام تحزب وجود نداشته ولی در قانون اساسی جمهوری اسلامی مطالبی مربوط به تحزب وجود دارد و اصل تحزب را قبول میکند. فعالیت تشکیلاتی پس از پیروزی انقلاب هم رشد و جلوه خاصی داشت.
بعد از پیروزی انقلاب ما حزب جمهوری اسلامی را داشتیم که سرنوشتساز بود. البته به دنبال آن بحث حضرت امام در سال 56، حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت و در خرداد 57 اولین جلسه برای انتخاب اعضای شورای مرکزی شکل گرفت. بحث بر این بود که باید برای آینده انقلاب به فکر تأسیس یک حزب متناسب با انقلاب اسلامی باشیم. از جامعه روحانیت و جامعه مدرسین چهارده نفر انتخاب شدند، هفت نفر هم از مؤتلفه انتخاب شد.
وقتی که حضرت امام به ایران آمدند و انقلاب پیروز شد هر روز مطالبه میفرمودند که حزب چه شد؟ همین بود که 22 بهمن سال 57 حزب جمهوری اسلامی شکل گرفت. آقای هاشمی نزد حضرت امام رفت و گفت: ما پول نداریم، از چه کسی پول بگیریم؟ حضرت امام رفتند یک چمدان از پولهایی که نذر ایشان میکردند آوردند و دادند به آقای هاشمی که الان چمدانش هم هست.
در کنارش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفت. آنها هم نمیخواستند زیر بار آقای بهشتی بروند و افکارشان چپ بود. آنها هم رفتند نزد حضرت امام و گفتند ما میخواهیم تشکیلات راه بیاندازیم. شما اگر مصلحت بدانید یک روحانی به ما معرفی کنید به عنوان نماینده خودتان. حضرت امام فرمودند: آقای بهشتی... حضرت امام خیلی زیرک بودند. اینها از دست آقای بهشتی میخواستند در بروند و حضرت امام فرمود آقای بهشتی. همدیگر را نگاه کردند و گفتند: نه، آقای بهشتی در حزب هستند و سرشان شلوغ است! یک تشکیلات هم آنها بودند و حتی در جنگ هم نقش داشتند.
به تدریج گروههای دیگر هم در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب مینشستند و تصمیمگیری میکردند. بعدها هم تشکیلاتی مثل تحکیم وحدت و دانشجویان پیرو خط امام پدید آمد. بنابراین اصل تشکیلات یک اصل عقلایی است و همه آن را قبول دارند. لیکن این در مبانی اسلامی باید طبق موازین شرعی باشد و حجت شرعی باید داشته باشد. علت اینکه موتلفه توانستهاند پنجاه سال با هم باشند و انشعاب و تفرقه پیش نیاید همین تمسک به عروه الوثقای فقاهت، امامت و ولایت است. مبنا انجام تکلیف شرعی است.
به قول مرحوم عسگراولادی ما با سی تا عقیده میآییم در شورای مرکزی و با یک تکلیف بیرون میرویم. تکلیف هم روشن است. اگر اختلاف هم در بین تشکلهای اسلامی باشد، تنازع نیست، دعوا نمیکنند. ممکن است شما در برداشت از احکام الهی اختلاف نظر داشته باشید لذا به رسول خدا یا امام معصوم مراجعه میکنید یا در غیبت امام، به ولی امر پناه میبرید.
حضرت امام میفرماید: اگر همه انبیا با هم جمع بشوند با هم اختلاف نخواهند داشت، چون برای خدا کار میکنند. هر جا گیر کردند میگویند خدا. آنها با وحی مرتبطند ولی ما با ولیفقیه مرتبطیم. گاهی هم در استنباط ممکن است اشتباه کنیم.
من در کتابی تفاوت حزب اسلامی و حزب غربی و احزاب ملی و احزاب کمونیست و اینها را کاملاً شرح دادهام. مسلماً برخی میگویند اهداف تشکیلاتی آن است که هر چه حزب گفت، باید گوش کرد. چنین چیزی در اسلام نیست و دستور حزبی، حجت شرعی نیست. عمل به حق، دستور ولایت است که حجت شرعی ما نزد خداست.