سرویس حاشیه نگاری _ رضاکریمی: در نماهنگ «ایستادهایم 2» ابتدا دختر بچهای را می بینیم که خانوادهاش عروسکش را به او میدهند و او میگوید گوهرشاد دلم خیلی برایت تنگ شده بود. سپس افراد مختلفی را میبینیم که هر یک به نوعی مشغول گذران اوقات خود هستند یکی با کار در دریا، زوج جوانی با تفریح و نوشیدن چای و کودکی با بازی فوتبال. توپ کودک در خلیج فارس میافتد و در همان لحظه کودک سایه یک اتفاق شوم را بالای سرش حس میکند و هواپیمای ایرانی حامل دختر بچه داستان بر اثر اصابت خمپاره به خلیج فارس میافتد و در واکنش به این اقدام عدهای جوان ایرانی پرچم به دست با چهرههایی مصمم به سمت ساحل حرکت میکنند و این حرکت گویی موجی در خلیج برپا میکند و نهایتاً ناوها و ادوات دشمن را غرق میکند و بعد از این موج آرامش به ساحل بر میگردد. در صحنههای پایانی نماهنگ نیز شاهد به تصویر کشیدهشدن تانک و ناوهای دشمن (آمریکا) هستیم و در نهایت پرچم ایران اسلامی بر افراشته میماند.
در «ایستادهایم 1» هم جوانی با تعدادی از دوستان خود از ساختمان میدان آزادی بالا میکشد و نوایی رسا سر میدهد و تمام!
در نماهنگ «سپر» اتاق عملیات و بعد از آن نمونههایی از طراحیهای جنگی نمایش داده میشود؛ در ابتدا حرکات تک تیرانداز که با فرمانده خود در ارتباط است نشان داده میشود و بعد عملیات آزادسازی گروگانها و در صحنهای دیگر شلیک آرپی جی به سمت سنگر داعش. به موازات این عملیاتها، یک رزمنده با پرچم سرخ دیده میشود که در یک جاده با چهرهای مصمم ایستاده و بدون رعایت ملاحظات نظامی راه میرود و هواپیمایی بالای سر و تانک پشت سر و گلوله روبرو هیچ یک نمیتوانند او را متوقف کنند.
نمایش عملیاتهای جنگی در این اثر (با صرف نظر از برخی ایرادات قابل طرح) سبب شده که میدان مبارزه واقعیتر ترسیم شود. واقعیت هم همین است که مبارزه با دشمن در مختصات این دنیا رخ میدهد و صرفا با یک حرکت احساسی به سمت ساحل و با توسل به پرچم، دشمن به زانو در نمیآید. البته میدانیم که مبارزه اعتقادی فقط با ادوات دنیای ظاهری رخ نمیدهد بلکه قدرت ایمان میتواند معادلات نظامی را بر هم بزند.
برای همین برخی در تحلیل این اثر به ماجرای شکست نظامی در طبس اشاره کرده که امام میگفت: شنها مأمور خدا بودند. شهید آوینی تحلیلهای عرفانی ایمانی از جنگ را در قالب گفتار روایت فتح ارائه میداد. اما این نمونهها همگی بر بستر واقعیات رخ داده و تأویل آنها بر اساس مبانی نظری و توحیدی شکل گرفتهاند نه بر اساس یک روایت کاملا نمادین و شبه اسطورهای توأم با جلوههای تکنیکی که جز نماهای کلی، نسبت به سقوط ایرباس و ناو وینسنس تحلیل دیگری از این واقعه در این اثر وجود ندارد. نظریه علامه طباطبایی این است که تأویل حقیقتی خارجی دارد و میتوانیم بگوییم تأویل گرچه در لغت «به اول برگرداندن» است ولی در نهایت، اول و آخر و نظر و عمل را به هم پیوند میدهد. ولی اکنون تأویلهای ما بیبنیاد و انتزاعی شده است و صرفا فوران احساسات و بازی با نمادهاست.
ممکن است گفته شود میدانیم یک نماهنگ برخلاف یک مستند فضایی احساسی و هنری دارد و برای همین بیان نمادین هم در جای خود لازم است. اما اولاً بهتر است که به سبک نماهنگ «سپر» انواع روایتها موازی هم نمایش داده شوند و ثانیاً با گسترش بیش از حد نماهنگهای نمادین و تحلیلها و شعارهای احساسی جوان ما درک خود را از جزئیات معرکه نبرد از دست میدهد و به طور مثال سختیهای نبرد شهید نادر مهدوی در مقابله با ناوهای آمریکایی اصلاً با فیلمنامه این اثر تناسبی ندارد. ثالثاً بدانیم نمادها و سمبلها فقط شعر خواندن و پرچم به دست گرفتن نیست بلکه نمادهایی مهمتر وجود دارند که بهتر است آنها را آیات و اسماء خدا نامید مانند نفس و سخن یک مرد بزرگ که با روابط علّی معلولی دنیای واقعی قابل تحلیل نیست ولی واقعگرایان نمیتوانند اثرات آن انکار کنند.
در این کارزار سخت ما باید علاوه بر گفتن «ایستادهایم»، «سپر» به دست بگیریم و بلکه بهتر از «سپر» هم میتوانیم بسازیم و در آن بیشتر از خراشی که به صورت رزمنده وارد میشود و در این اثر نمایش داده میشود، رشادتها و مظلومیتها و صبر مجاهدان راه خدا را نشان دهیم که البته در جای خود مصیبت و مظلومیت حماسه و شوری بزرگ دارد. اکنون سوریه چنین اوضاعی دارد و البته داخل کشور جنگ نرم و فرهنگی هم به نحو سخت و پرماجرا در جریان است.