به گزارش حلقه وصل، محمد سرشار در گفتگو با دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته است: اینکه نظام جمهوری اسلامی دغدغه فرهنگی داشته است موجب شده مردم نقش فرهنگی خود را فراموش کنند و از حاکمیت انتظار داشته باشند در این زمینه کار کند. این مسئله منشأ ایرادات و مشکلات بعدی است.
به عنوان سؤال اول بفرمایید در حوزه تولید محصولات فرهنگی وضعیت موجود تعامل و نسبت نهادهای رسمی و دولتی رابا نهادهای مردمی چگونه تحلیل میکنید؟
مشکل اساسی ما در وضعیت فعلی کشور که به دلیل ورود حاکمیت در عرصه فرهنگ ایجاد شده، تنبلی و درواقع احساس بینیازی بخش خصوصی و مردمی برای ورود به این عرصه است.به عبارت دیگر میتوان گفت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل دشمنی رژیم پهلوی با عرصه فرهنگ اسلامی، این مردم بودند که بار فرهنگی انقلاب را به دوش کشیدند ولی بعد از پیروزی انقلاب به واسطه اینکه نهادهای فرهنگی متعددی این بار را بر دوش گرفتند بنیه مردمی عرصه فرهنگ ضعیف شد و الآن به وضعیتی رسیدیم که تقریباً تصور فعالیتهای بزرگ فرهنگی مردمی یک تصور غیر قابل باوری است و متأسفانه بیشتر فعالان فرهنگی و مخاطبان، این وظایف را از دولت انتظار دارند.
درواقع اینکه نظام جمهوری اسلامی دغدغه فرهنگی داشته است موجب شده مردم نقش فرهنگی خود را فراموش کنند و از حاکمیت انتظار داشته باشند در این زمینه کار کند. این مسئله منشأ ایرادات و مشکلات بعدی است.
از یک منظر میتوان نهادهای مردمی را به دو دسته نهادهای عمومی و تخصصی محصولات فرهنگ تقسیم کرد. به نظر شما مشکلات و موانع موجود در تعامل میان نهادهای مردمی تخصصی برای مثال در حوزه تولید محصولات فرهنگی با دولت چیست؟
اول از همه باید به تعیین نسبت مطلوب حاکمیت با بخش خصوصی پرداخت.منظور بنده از دولت یا نهادهای حاکمیتی دولت، قوه مجریه نیست بلکه کل حاکمیت و از جمله نهادهای عمومی را مدنظر دارم. در نسبت با نهادهای خصوصی چه باید بکنند؟ البته در این زمینه بحثهای زیادی مطرح شده است. فعلاً بهترین الگویی که ما میشناسیم الگوی دولت متولی است؛ یعنی دولتی که سه شأن را بر عهده میگیرد که عبارتند از سیاستگذاری، حمایت و نظارت. بدون شک تصدیگری عرصه فرهنگ بر عهده بخش خصوصی است؛ یعنی در هیچ بخشی از فرهنگ دولت نباید متصدی باشد. چون تصدیگری وقتی با اجرا درگیر میشود اقتضاءهای خاصی دارد که بخش خصوصی این مقتضیات را میشناسد ولی شئون کلیتری مثل سیاستگذاری که در واقع الگوی پیشرفت در یک رشته هنری و یا یک عرصه فرهنگی را مشخص میکند، حمایتهای هدفمندی که براساس الگوی پیشرفت صورت میگیرد و کنترل نظارتی که فضا را آماده میکند هم برای اینکه جریانهای معارض را کنار بزند و هم اینکه انتظارات مردم از حاکمیت برای استانداردسازی و ... را جواب بدهد؛ اینها بر عهده دولت است.
نکته ای که بیان شد بسیار اساسی است؛ یعنی هرجاکه حاکمیت وارد تصدیگری شد، خودش مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد. نکته دیگر این است که در نظام بودجهریزی ما در عرصه فرهنگ از آنجا که حاکمیت خود متصدی هم بوده است بر مبنای هزینه فایده اقدام نمیشود؛ چرا که در نظام بودجهریزی عملیاتی بر مبنای هزینه تمام شده در برابر فایده بهدستآمده اقدام میکنیم. اما در شرایط موجود چون این معادله هزینه فایده دربرابر محصولات و خدمات فرهنگی محاسبه نمیشود، ما با انبوهی از آثار هنری و فعالیتهای فرهنگی مواجه هستیم که هزینههای آن به نسبت فایدهاش بسیار بیشتر است و اگر کسی آن را محاسبه کند حتماً قالبهای ارزانتر با همان اثربخشی را پیشنهاد میدهد؛ یعنی بهرهوری را بالا میبرد. بیتوجهی به بهرهوری در دولت متصدی باعث شد که بخش خصوصی شروع به تقلید از دولت کند و ما با فعالیتهای فرهنگی زیادی در بخش خصوصی روبهرو هستیم که این فرمول هزینه فایده در آن حساب نمیشود و اثربخشیها کاهش پیدا مییابد؛ زیرا مهمترین الگویی که مردم می شناسند کارهای دولتی است و اگر دولت خطایی مرتکب شود، بخش خصوصی همان خطا را تکرار میکند.
این مسئله باعث شده است که بسیاری از افرادی که وارد عرصه فرهنگ شدهاند به خاطر اشکالاتی از قبیل ضعف در طراحی پیوست اقتصادی فعالیتهای فرهنگی و برآوردهای اشتباه از نظر اقتصادی زود شکست میخورند. در ادامه هم به جای اینکه نقش خودشان را در این اشتباه بررسی کنند، آن را به گردن نظام فرهنگی کشور میاندازند. درحالی که اساساً اشکال از طراحی خودشان بوده است نه کلیات نظام فرهنگی کشور.
به نظر شما نهادها و مجموعههای مردمی و مستقل در حوزه فرهنگ برای تعامل با بخش رسمی و اقدام در این حوزه باید دارای چه شاخصههایی باشند؟
این بحث خیلی پیچیده نیست. هرچند مدون نشده و به شکل آییننامهها و استانداردها و ... در نیامده است ولی بحث پیچیدهای نیست. برای اجرای یک پروژه فرهنگی معمولاً ابعاد آن مشخص است. اینکه چه گردش مالیای دارد؟ چه میزان مخاطب دارد؟ و... . طبیعتاً این کار را باید به کسی سپرد که تجربهای تقریباً مشابه را دارد. مثلاً وقتی شما دارید یک فیلم سینمایی پنج میلیارد تومانی میسازید طبیعتاً کارگردانی از عهده آن برمیآید که تا به حال فیلم دو میلیارد تومانی ساخته است. وقتی شما آنرا به کسی میسپارید که تا به حال تجربه ساخت فیلمهای کوتاه را داشته است و اصلاً فیلم بلند نساخته،روشن است که از عهدۀ ساخت چنین فیلمی برنمیآید. این موضوع در همه پروژههای فرهنگی صادق است؛ یعنی پیشینه مجموعههای فرهنگی به ما نشان میدهد که آن مجموعه چقدر جای بزرگ شدن و رشد کردن دارند.
بفرمایید تصدیگری دولت در تولید محصولات فرهنگی چه مشکلاتی را به همراه دارد؟
اولین نکتهای که وجود دارد در زمینه هزینه تمام شده تولید است.به این معنا که دستگاههای دولتی بهخاطر عریض و طویل بودن همیشه محصولی را تولید میکنند از بخش خصوصی خیلی گرانتر است؛ چون تعداد نیروی انسانی، تعداد فضاهای فیزیکی و هزینههای بالاسری که باید صرف شود تا تولید صورت بگیرد خیلی بالا است. نکته دوم در ایجاد تطبیق با گرایشهای روزمره مردم است.دستگاههای دولتی ممکن است نیازها را خوب بشناسند ولی چون گرایشها را نمیشناسند محصولاتی تولید میکنند که مردم رغبتی به آن ندارند.درست است که آن محصول پاسخی به این نیازها است اما به جهت ضعف در قالب و فرم مورد پسند مخاطب نیست. ایراد سوم، بحث اثربخشی است.به این معنا که دستگاههای دولتی به مصرف فکر نمیکنند.بنابراین شما انبارهای بسیار بزرگی از محصولات فرهنگی را در دستگاههای دولتی میبینید که در نهایت این محصولات به افراد اهدا میشود. درحالیکه در بخش خصوصی بازگشت مالی این سرمایهگذاری بسیار مهم است.پس اگر لازم باشد نویسنده کتاب را در دست بگیرد و سر یک چهار راه رفته و آن را بفروشد این کار را میکند چون سرمایهاش باید برگردد. طبیعتاً اثری که با این همه تلاش و صرف انرژی تولید شده باشد و به دست مخاطب برسد، اثربخشی بیشتری پیدا میکند تا محصولی که در بخش دولتی تولید میشود.
شما در تجربههای مدیریت فرهنگی خود به مدلی برای تنظیم تعامل با بخش مردمی دست یافتهاید؟
بله. برای مثال در سازمان اوج ستاد کاملاً شأن تولیگری را به عهده دارد که شامل سیاستگذاری و برنامهریزی، حمایت و نظارت است. اجرا به عهده بخش خصوصی است. این بخش خصوصی ممکن است در قالب مؤسسات یا شرکتها و یا افرادی باشند که یک کار را ارائه میدهند. مثلاً فرض کنید برای بحث کودک و نوجوان مامیگوییم در این قالبها با این حجم و این موضوعات نیاز به محصول داریم و در ادامه ایدهها را جمعآوری میکنیم. کسانی که صاحب ایده هستند، آنها را بررسی میکنند و با افرادی که توانمندی لازم را دارند برای تولید وارد مذاکره میشویم.
پس از تولید برای توزیع محصولات چه مدلی را دنبال میکنید؟
برای توزیع این نکته وجود دارد که چون ما برای توزیع محصولات تولیدی با مخاطب کودک و نوجوان نتوانستهایم گروه یا شرکتی را در بخش خصوصی پیدا کنیم که بتواند کتاب را در کنار سی دی و اسباببازی و پوشاک و ... توزیع کند، مجبوریم خودمان از توزیع حمایت کنیم.