به گزارش حلقه وصل: در سیاست خارجی عصر قاجار به دورههایی برمیخوریم که متفاوت از جریان عمومی حاکم بر این عصر است. در جریان عمومی شاهدیم که منافع و حاکمیت ملی در کشاکش منافع قدرتهای بزرگ آن زمان یعنی روس و بریتانیا به دست فراموشی سپرده شده و وابستگی تمام شئون و امور مملکت به دو بازیگر یاد شده رویه مسلط بود.
بارزترین برش تاریخی این روزگار را که متفاوت از روند اصلی بود، میتوان عصر صدارت «میرزا تقی خان فراهانی» (زاده ۱۱۸۶ خورشیدی در اراک و درگذشته ۲۰ دی ۱۲۳۰ در کاشان) دانست. روی کار آمدن امیرکبیر و صدارتش از مهرماه ۱۲۲۷ تا میانه پاییز ۱۲۳۰ باعث اتخاذ سیاست خارجی متفاوت نسبت به دورههای قبل و بعد شد. در عصر صدارت او تسلیمِ کموبیش مطلق و چشمگیری که در گذشته برابر فشارهای دولتهای خارجی و به ویژه کشورهای اروپایی وجود داشت، دیده نمیشود. همچنین در دوره او برای گسترش روابط خارجی با کشورهایی مانند اتریش و آمریکا به عنوان نیروی سوم روابط خارجی، تلاشهایی صورت گرفت که البته با کارشکنی دولتهای روسیه و بریتانیا همراه شد.
در طول تاریخ روابط و سیاست خارجی ایران در عهد قاجار که معمولا به عنوان عصر وابستگی و مماشات برابر قدرتهای بیگانه تلقی میشود، دورههایی اندکی به علت تفاوت با این وضعیت عام اهمیت ویژهای داشتهاند مانند برهه ولیعهدی «عباس میرزا» یا صدارت «قائم مقام فراهانی». مقطع صدارت میرزا تقیخان فراهانی سرآمد این دورهها است؛ در این دوره تلاشهای جدی در راه استقلال ملی در ابعاد مختلف صورت گرفت اما مهمترین سوالی که پیش میآید این تغییر در سیاست خارجی ایران و تلاش برای استقلالجویی چگونه انجام شد؟
«حمیرا مشیرزاده» دانشیار گروه روابط بینالملل دانشگاه تهران و «سجاد کریمیان» دانشجوی کارشناسی ارشد روابط بینالملل در مقالهای با عنوان «باورهای امیرکبیر و سیاست خارجی استقلالجویانه او» [۱] تلاش کردهاند تا به این پرسش پاسخ دهند. در ادامه بخشی از این پژوهش آمده است:
شاخصهایی از یک سیاست خارجی استقلالجویانه
سیاست خارجی عصر قاجار همچنان که اشاره شد عموما با صفاتی همچون وابستگی، ضعف و خودباختگی معرفی میشود که تجلی آن را میتوان در رویهها، معاهدات بینالمللی و نفوذ کمسابقه دولتهای بیگانه در امور کشور دید. به عنوان نمادهایی از این عصر میتوان به انعقاد عهدنامههای همچون گلستان، ترکمنچای و آخال اشاره کرد.
یکی از وجوه مهم تفاوت دوران صدارت امیرکبیر، تحول قابلتوجه در بخش نظامی ایران در جهت تامین امنیت ملی و ارتقای قدرت کشور و در نتیجه کاهش وابستگی و افزایش استقلال عمل بود. برای نمونه امیر نظام ۱۵ کارخانه تولید تجهیزات نظامی تاسیس کرد.
یکی دیگر از شاخصهای سیاست استقلالجویانه امیرکبیر، تاسیس یک نهاد اطلاعاتی به شکل یک نیروی «خفیه نویس» (ماموران اطلاعاتی و ضداطلاعاتی) بود. او از نفوذ گسترده جواسیس انگلستان در ساختار اداری و نظامی ایران آگاه بود و با تاسیس این نیرو و افشای عوامل جاسوسی کشورهای دیگر، باعث کاهش نفوذ آنها و افزایل نفوذ نیروهای خود در دستگاههای اجرایی و اداری و همچنین سفارتخانهها شد. این اقدام امیرکبیر، عاملی مهم و اساسی برای کنترل امور و حفظ استقلال کشور شناخته میشود.
سیاست اقتصادی امیرکبیر بر ایجاد صنعت و کشاورزی نوین و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی استوار بود. از موارد اجرا شده این سیاست میتوان به خرید کارخانههایی از خارج، حمایت از محصولات داخلی (داستان مشهور سماورسازی امیرکبیر) و حمایت از فعالان معدن ایران برای کارخانهها اشاره کرد. اما مهمترین اقدام امیرکبیر برای اقتصاد ایران، سیاست کلی او برای کنار گذاشتن اصل کاملة الوداد (تبعیض بین اتباع داخلی و خارجی) در تجارت خارجی ایران بود.
به نظر میرسد در کل سیاست امیرکبیر به معنای اتخاذ راهبردهایی برای به کنترل درآوردن حوزههای مختلف (مانند ارتش، اقتصاد، سیاست خارجی) و پیشبرد منظم و دقیق آنها تحت نظارت شدید خود امیرکبیر با هدف کسب استقلال بود اما ریشهها و زمینههای این سیاست استقلالجویانه را باید در کجا جست؟
نگاه امیر به عرصه سیاست
پس از بررسی ۴۵۴ نامه به جا مانده از امیرکبیر، نتایجی که به دست آمده عبارتند از: ۲۱ مضمون (۸۸ درصد) ناظر بر بدبینی به عرصه زندگی سیاسی و سه مضمون (۱۲ درصد) نیز ناظر بر خوشبینی به عرصه زندگی سیاسی تشخیص داده و مشخص شده در نظام باور امیرنظام، بدبینی به عرصه سیاسی وجه مهمی دارد. او عرصه سیاسی را عرصه رقابت، تنازع و درگیری میداند و در نتیجه، به طرف مقابل (دیگری) در عرصه سیاسی نیز بدبین است.
بررسی دیگر در مورد دورنماهای تحقق نهایی ارزشها و آرمانهای بنیادین سیاسی است. آیا امیرکبیر در این مورد خوشبین بوده یا بدبین؟ بر اساس نظریه رمزگان عملیاتی، پاسخ به این پرسش از طریق مراجعه به پاسخهای پرسش اول فراهم میشود.
برای پاسخ به این پرسش باید به این توجه کرد که آیا فرد مورد مطالعه، جهان سیاست را جهانی همساز میبیند یا متعارض. با توجه به اینکه امیرکبیر جهان را ناهمساز میبیند، طبیعتا به تحقق نهایی ارزشها خوشبین نیست. از ۲۱ مضمون ناظر بر بدبینی سیاسی، ۱۰ مضمون در طبقه زیاد (۴۸ درصد)، ۶ مضمون در طبقه متوسط (۲۸ درصد) و ۵ مضمون در طبقه کم (۲۴درصد) قرار گرفته است.
میرزا تقی خان، مساله پیشبینی آینده و دوگانه همکاریجویی-تعارضطلبی
فرد مورد مطالعه هر اندازه امور را تحت کنترل خود بداند، آینده سیاسی را بیشتر قابل پیشبینی میداند. پس از بررسی ۳۵۰ نامه امیرکبیر، ۳۶ مضمون (۶۹ درصد) در طبقه «کنترل خود بر امور» وجود دارد و از مضامین ناظر بر «کنترل دیگری» نیز ۱۶ مورد (۳۱ درصد) یافت شده است.
به نظر میرسد این نتیجه نشانگر باور میرزا تقی خان فراهانی به قابل پیشبینی بودن آینده سیاسی است؛ این نتیجه نشان میدهد او به کارهای خود بیشتر اطمینان دارد و ابعاد مثبت را درباره خود بیان میکند و تقریبا همیشه امور منفی را به دیگران نسبت میدهد.
بهترین رویکرد برای انتخاب اهداف عمل سیاسی چیست؟ برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته دست یافت که به نظر فرد بهترین راه پیشبرد امور، راهبرد و رفتارهای تعارضآمیز است یا همکاریجویانه؟ پس از بررسی ۴۵۴ نامه موجود از نامههای امیرکبیر، نتایج زیر به دست آمده است: ۱۱ مضمون (۲۴ درصد) در طبقه راهبرد و رفتارهای تعارضآمیز قرار گرفته و ۳۴ مضمون (۷۶ درصد) در طبقه راهبرد و رفتارهای همکاریجویانه. پس در مجموع میشود نتیجه گرفت، او رفتارهای همکاریجویانه را در پیشبرد امور به طور کامل بر رفتارهای تعارضآمیز ترجیح میدهد.
رفتار امیر در موقعیتهای تهدیدآمیز چگونه بود؟
در کل میتوان گفت امیرکبیر نگاه بدبینانهای به رقبا و عرصه سیاسی دارد؛ برخی از موارد بدبینی امیرکبیر را میشود در سطح داخلی و ناظر بر کنشگران سیاسی داخلی دید. جنبه دیگر آن، ناظر بر کنشگران دولتی همچون عثمانی و روسیه و در مرحله بعدی بریتانیا است و نهایتا آخرین جنبه این نگاه، بدبینی ناظر بر کل عرصه سیاسی، اعم از ساختار و کارگزار است. او به تحقق نهایی آرمانها و ارزشهای سیاسی بدبین است. امیرکبیر باور به کنترل بر امور دارد و بر همین اساس، آینده سیاسی را قابل پیشبینی میداند.
اینکه امیرکبیر به آینده بدبین است، ناشی از بدبینی او به عرصه سیاسی و «دیگری» در این عرصه است؛ در حالی که ویژگیهای بد دیگری میتواند باعث بروز مشکل در تحقق نهایی آرمانهای سیاسی شود. همین باور او باعث میشود که نقل اصلی و مهم را در شکل دادن به تاریخ و تسلط بر امور در اختیار خود ببیند و نقل چندانی برای بخت و اقبال در تحولات تاریخی قائل نشود.
امیرکبیر با باور به اتخاذ راهبردهای همکاریجویانه معتقد به حد متوسطی از همکاری بود. او در موقعیتهای تهدیدآمیز به کاهش تنش گرایش داشت و رفتارهای منعطفی از خود نشان میداد و در عین حال، تمایل زیادی به استفاده از ابزارهایی مانند تهدید و مخالفت داشت.
تفاوت اساسی امیرکبیر با چهرههایی مانند ناصرالدین شاه و محمدشاه
سیاست خارجی امیرکبیر به عنوان یک سیاست خارجی استقلالجویانه از بخشهای متفاوتی تشکیل شده است. منظور از این نوع سیاست خارجی، اتخاذ راهبردهایی برای کنترل حوزههای تصمیم گیری (مانند ارتش، اقتصاد و سیاست خارجی) و پیشبرد منظم و دقیق آنها با هدف کسب استقلال است.
باید توجه داشت که استقلال و کنترل بر مسائل، از ویژگیهایی است که هر تصمیمگیرندهای در پی آن است. استقلالجویی به عنوان یک ویژگی شخصیتی کمابیش درون اکثر افراد وجود دارد اما مساله اینجا است که چگونه در میان همه افرادی که خواهان استقلال هستند، کسی مانند امیرکبیر در پی اجرای یک سیاست کاملا استقلالطلبانه است و دیگری این چنین نیست. تجربه شکستهای پرشمار برخی از سیاستگذاران دوران قاجاریه باعث میشد که آنها در مواجهه با قدرتهای بزرگ، به جای پیگیری منافع متعارض ملی، به دنبال منافع فردی هماهنگ با این قدرتها باشند.
مهمترین باور فلسفی امیرکبیر اعتقاد به کنشگری خود، به مثابه توانایی کنترل و تسلط بر تحولات تاریخی است. او چون باور به کنشگری خود دارد، از حالت ضعف برآمده از شکستهای پی در پی دولت در برخورد با دولتهای بزرگ که نتیجه جایگاه نازل کشور در سیاست جهانی است، دور میماند.
تفاوت اساسی امیرکبیر با اشخاصی مانند ناصرالدین شاه و محمدشاه، باور عمیق به کنشگری خود و تسلط بر امور است. این باور، یکی از مهمترین عوامل و بنیانهای سیاست استقلالجویانه او است. نتیجه مستقیم باور به کنشگری خود در عرصههای مختلف، به کنترل درآوردن و ارتقاء حوزههای گفته شده است.
مجموع این نمودها را میشود در دو دسته مثبت و منفی دید. در دسته مثبت، او با اعتقاد به این باور دست به اصلاحات گسترده در زمینههای مختلف با هدف به کنترل درآوردن آنها میزند و در دسته منفی، با اعتقاد به کنشگری خود به مخالفت با خواستههای دولتهای بزرگ و اتخاذ سیاست موازنه منفی روی میآورد.
این باور به کنشگری خود، به معنای خود را فعال مایشاء دانستن نیست. او زندگی سیاسی را عرصه تضاد منافع میداند و منافع مورد توجه او به طور خاص منافع کلان ملی است. باور به کنشگری خود در کنار بدبینی به عرصه زندگی سیاسی باعث میشود امیرکبیر بر خلاف دیگر سیاستمداران قاجاریه عمل کند.
مَخلص کلام درباره امیرنظام
مشخص شده که استقلالجویی امیرکبیر به معنای کنترل در همه شئون و امور مملکت چه در عرصه داخلی و چه در عرصه خارجی است (افزایش خودمختاری و تحدید نفوذ خارجی). در بخش باورهای فلسفی مهمترین باورها حاکی از اعتقاد امیرکبیر به کنشگری خود، تسلط و کنترل بر تحولات تاریخی و همچنین دید بدبینانه به عرصه زندگی سیاسی است.
در بخش باورهای ابزاری اعتقاد به همکاری و رویکرد کاهش تنش در هنگام تهدید وجودی و همچنین اعتقاد به استفاده از ابزار مخالفت از نتایج این بخش است. باورهای فلسفی امیرکبیر ریشه بسیاری از اقدامات او از جمله به کنترل درآوردن حوزههای مانند اقتصاد، نظامی و سیاست خارجی است.
اعتقاد او به کنشگری خود اجازه نمیدهد که او تصمیمگیری در این عرصهها را با دیگری تقسیم کند. اقدامات او در به کنترل در آوردن این حوزهها بروز و ظهور این باورهای امیرکبیر است. از طرفی دیگر باورهای ابزاری او ضمن نشان دادن این رابطه مستقیم بین باورها و سیاست استقلالجویانه حاکی از واقعگرایی و عملگرایی عمیق امیرنظام است.
باور به حد متوسطی از همکاری، باور به کاهش تنش در موقعیتهای تهدیدآمیز و باور به استفاده از ابزار مخالفت همگی به نوعی مقوم اقدامات استقلالجویانه امیرکبیر شدند. این اقدامات که تحت عنوان سیاست استقلالجویانه امیرکبیر از آنها یاد شد نشانگر رویکرد واقعگرایانه و عملگرایانه او بود. باور به کاهش تنش و پیگیری هدفی خاص بدون توجه به فلسفهبافیها نیز حاکی از واقعگرایی و عملگرایی او است.