به گزارش حلقه وصل، انتشارات شهید کاظمی در دومین برنامه از سری جدید سلسله نشستهای تخصصی «قرار سهشنبهها» که عصر 23 آذرماه با حضور کارشناسان و اهالی فرهنگ و ادب برگزار شد، موضوع پرونده طولانیترین گروگانگیری قرن (شهادت یا اسارت حاج احمد متوسلیان) را مورد بررسی قرار داد.
حمید داوودآبادی؛ نویسنده، رزمنده و راوی دفاع مقدس و سردار جعفر جهروتیزاده؛ همرزم حاج احمد متوسلیان بهعنوان سخنران در این برنامه حضور داشتند.
حاج احمد ویژگیهایی داشت که در کمتر فرماندهی بهچشم میخورد
جعفر جهروتیزاده که در جبهههای غرب در کنار حاجاحمد متوسلیان و شهید همت، خوش درخشید و در گردان تخریب لشکر 27 محمد رسولالله(ص) نیز خدمات شایانی ارائه کرد، در ابتدای این مراسم به بیان خاطرات خود از دوران همرزمی با حاج احمد پرداخت و گفت: نیمه اول سال 58 با حاج احمد متوسلیان آشنا شدم. این آشنایی در بانه شروع شد و زمانی که به میدان رزم رفتیم، شهید پیچک فرمانده آنجا بود و بعد از ایشان، احمد متوسلیان به فرماندهی منصوب شد. حاج احمد ویژگیهایی داشت که در کمتر فرماندهی بهچشم میخورد. ایشان صرفا نظامی نبود، هرچند یک نابغه سیاسی بوده و هر جا لازم بود، ورود پیدا میکرد و اگر مطمئن میشد فردی کارشکنی میکند، با توجه به اینکه سال 59 اینگونه موارد زیاد به چشم میخورد، لذا با آنها برخورد میکرد و برایش فرقی نمیکرد که آن شخص در چه سمتی باشد.
وی اظهار کرد: احمد متوسلیان در سه جبهه میجنگید که شامل جبهه معاندان، گروههای کومله و ضد انقلاب و دولت بعث عراق بود. حاج احمد رزمندگانی تربیت کرده بود که به هیچچیز حتی سلاح برای جنگیدن نیاز نداشتند. ما آن زمان کلا در برابر عراق، 11 تانک و نفربر داشتیم و عراق بیش از 500 تانک داشت. بسیاری از نیروها مجبور بودند بدون سلاح به جنگ با دشمن بروند و حاج احمد به آنها میگفت با دشمن بجنگید، او را شکست دهید و سلاح بهدست آورید.
همرزم حاج احمد متوسلیان، افزود: در گفتوگویی که با یکی از نظامیان عراقی که مسئولیت سیاسی نیز داشت، انجام دادیم، از وی سؤال کردیم که چرا به حاج احمد، کمین نمیزنید؟ گفتند اگر کمین ما موفق نباشد، حاج احمد ما را تا بغداد دنبال میکند.
وی درباره شهادت احمد متوسلیان نیز گفت: براساس روایتی، روبرت مارون حاتم (معروف به کبرا) محافظ شخصی ایلی حبیقه فرمانده پست بازرسی حاجز برباره، حاج احمد را به شهادت رسانده است و کبرا در روایتی درباره کشته شدن یکی از ایرانیها (یعنی متوسلیان) عنوان کرده که یکی از آن چهار نفر که فکر کنم پیراهن سفید تنش بود، با عصبانیت از ماشین پیاده شد و آمد طرف من. ناگهان احساس خطر کردم. تا نزدیکم شد، کلت کبرای خودم را از کمر کشیدم و گلولهای در صورتش خالی کردم.
جهروتیزاده بیان کرد: بعد از شهادت حاج احمد گفته شد که امام خمینی(ره) فرمودهاند بدون این که حرکتی انجام دهید، بازگردید، درحالیکه هیچکدام حاضر به بازگشت نبودیم، اما امام (ره) امر کرده بودند و حاج احمد همیشه تأکید داشتند که فرمایشات امام(ره) حجت است و باید کامل به آنها عمل شود، ما نیز اطاعت کردیم.
بزرگترین ضربه از توطئه اسرائیل و عراق از دست دادن حاج احمد بود
حمید داوودآبادی؛ نویسنده و راوی دفاع مقدس که تاکنون سه کتاب درباره حاج احمد متوسلیان منتشر کرده، در بخش دیگری از این مراسم با اشاره به ماجرای شهادت حاج احمد متوسلیان گفت: قضیه حمله اسرائیل به لبنان یک فریب تاریخی بود و امام خمینی(ره) زودتر از مسئولان و فرماندهان نظامی متوجه این موضوع شده بودند.
وی ادامه داد: در دوران جنگ تحمیلی، صدام گفته بود که اگر ایرانیان خرمشهر را بگیرند، کلید بصره را به آنها میدهم و من این موضوع را در کتاب «شهادتطلبان» آوردهام. همچنین صدام در یکی از سخنرانیهایش، خاطرهای درباره خرمشهر ذکر میکند و میگوید، روزی که ایرانیان خرمشهر را گرفتند، دستور دادم دور بغداد را دیوار دفاعی بکشند.
داوودآبادی بیان کرد: اسرائیل به لبنان حمله کرد و تا بیروت پیش آمد و به دنبال آن، مسئولان، عجولانه نیروها را به لبنان فرستادند و بعد متوجه شدند، جنگ یک بازی است و ارتش لبنان هیچ مقاومتی ندارد و حتی اجازه جنگ نمیدهد. وقتی فرماندهان ارشد، گزارش را خدمت امام(ره) ارائه میدهند، ایشان با عصبانیت میگویند، همه شما را فریب دادند و فرمان بازگشت نیروها را صادر میکنند. در واقع بزرگترین ضربه از توطئه اسرائیل و عراق این بود که حاج احمد را از دست دادیم.
وی با اشاره به شهادت حاجاحمد متوسلیان، افزود: دو شیعه لبنانی به نامهای عماد و فواد که مخفیانه به دنبال حاج احمد رفته بودند، شاهد شهادت ایشان بودهاند و براساس آنچه میگویند، بین فالانژها و ایرانیها درگیری میشود، حاج احمد عصبانی شده از ماشین بیرون میآید و کبرا با تیر او را هدف گرفته و به شهادت میرساند.*
نویسنده کتاب «سیوهفت سال» در بخش دیگری از سخنانش، گفت: با شهید غنضفر رکنآبادی که در سال 89 سفیر ایران در لبنان بود، دیداری داشتم. رکنآبادی در این دیدار به اظهارات دو جوان لبنانی که در روز ربوده شدن آن چهار نفر، سوار بر ماشین پشتسر آنها بودهاند و همه آنچه را بین گروگانها و گروگانگیران روی داده، از نزدیک دیدهاند، اشاره کرد. اما هرچه اصرار کردم حداقل نام آنها را که امروز از نیروهای مقاومت اسلامی و کاملا در دسترس هستند بگوید، نگفت. 25 سال دنبال این دو اسم بودم. بر حسب اتفاق در یک مصاحبه متوجه اسم این دو نفر شدم. برای شنیدن داستان از زبان آنها تا لبنان رفتم و جالب است، آنجا به من گفته شد که تو اولین ایرانی هستی که برای گرفتن اطلاعات این افراد آمدهای.
وی در این زمینه توضیح داد: سال 97 قصدم این بود که کار را تمام کنم. با خود گفتم باید نظر نهایی چند نفر را بگیرم. اول از همه خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی رفتم و به ایشان گفتم از حاج احمد چه خبر؟ گفتند: «خبری ندارم»، گفتم پس اینکه میگویند شهید شده، درست است؟ گفتند: «تو بهتر میدانی که مدام آن طرفی»، (منظور ایشان، لبنان بود). به سراغ آقای محسن رضایی رفتم، ایشان هم معتقد بود که حاج احمد شهید شده است. متوجه شدم چندین کمیته موضوع پرونده شهادت حاج احمد را پیگیری کردهاند و به هیچ نتیجهای نرسیدهاند. در دیداری با حاج قاسم سلیمانی، به ایشان گفتم، 25 سال است روی پرونده شهادت حاج احمد کار کردهام. گفتند: «به چه نتیجهای رسیدی؟» گفتم به این نتیجه رسیدم که ایشان شهید شدهاند، گفت: «هر چهار نفر آنها شهید شدهاند». سردار پرسید: «دیگر به چه نکتهای رسیدی؟»، گفتم به اینکه پیکر ایشان تهران است. حاج قاسم خندید و گفت: «چهارتای آنها تهران هستند»، گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد: «قطعا هر چهار نفر همان شب به شهادت رسیدهاند». در ادامه گفت: «ما چند وقت پیش تبادلی با قوات اللبنانیه داشتیم، از آنجاییکه میگفتند که پیکرشان را دفن کردند، پیکرها را به ما دادند. اکنون هم پیکرها تهران است، اما ظاهرا میگویند دی ان ای آنها همخوانی ندارد».
داوودآبادی با تأکید بر اینکه برای تمام حرفهایم دلیل دارم، بیان کرد: من اعلام میکنم که به انتهای پرونده رسیدهام و بحثهای دیگر تکراری است. یک برگ پرونده در دستگاه قضایی ایران و لبنان درباره ایشان وجود ندارد و حتی بهعنوان سوژه به این پرونده نگاه نمیکنند. تا امروز بیش از 30 سال روی این پرونده کار کردهام و یک دلیل مبنی بر زنده بودن این افراد پیدا نکردهام.