سرویس پرونده _ محمد فرهادی: مروري بر خاطرات شهيدان «فريدون تعريف»، «ملا محمد کريميان»، «ملا حيدر فهيم»، «ملا مصطفي مردوخي» و «ملاهاشم کريم پاوه»، از اهل سنت کردستان که جانشان را در راه انقلاب و امام(ره) فدا کردند و از آزمون وحدت سربلند بيرون آمدند.
شما قدرت حرکت تان بيشتر است
در بحث اتحاد شيعه و سني يکي از خاطرات زيبايي که من در کردستان داشتم، از شهيد «فريدون تعريف» است. ايشان از بچه هاي سنندج و پدرش ارتشي بود. شهيد فريدون تعريف در سنندج به دنيا مي آيد و بهواسطه شغل پدرش به جاهاي مختلفي مي رود، اما باز هم برمي گردد به سنندج. اولين دوره دانشگاه در سنندج، دانشجوي دانشگاه مي شود، اما ازآنجايي که شهيد فريدون تعريف يکسري دوست در کرمانشاه داشت، آرام آرام به بحث حسينيه سنندج پا مي گذارد. با آنکه اهل سنت بود، اما با دوستان کرمانشاهي خودش که شيعه بودند بسيار هماهنگ مي شود. روحيه انقلابي به دست مي آورد و وارد کار جهاد و شهادت مي شود. انقلاب که شروع مي شود يکي از کساني که در تظاهرات شرکت مي کند شهيد فريدون تعريف است. پدرش ارتشي و مخالف او بود، اما فريدون باز هم به انقلابيگري ادامه مي دهد و وارد فاز تبليغات مي شود. شهيد فريدون تعريف بدون شک بهعنوان يکي از بنيانگذاران سپاه کردستان مطرح است. بهعنوان اولين فرمانده سپاه کردستان حکم ايشان صادر شد. ايشان بعد از مدتي به دليل فعاليت، به نمايندهگي از مردم به ديدن بني صدر مي رود، اما نه اينکه بخواهد طرفدار بني صدر باشد، بلکه بهعنوان طرفدار امام(ره) به ملاقات رفت. يک مدتي هم در قامت چريک هاي فدايي خدمت کرد. بالاخره در تهران، محله سعادت آباد ايشان را به شهادت مي رسانند و امروز پيکر شهيد فريدون تعريف در مزار شهداي سنندج دفن گشته است. يکي از نکات مثبت در رفتار ايشان اين بود که هميشه در نماز جماعت برادران شيعه شرکت و به امام جماعت آنها اقتدا مي کرد و مي گفت ما بايد هميشه با يکديگر باشيم. هر چه بچه ها اصرار مي کردند که ايشان جلو بايستد، مي گفت: نه، شما قدرت حرکت تان بيشتر است.
انقلابي و عاشق امام(ره)
شهيد ملا محمد کريميان يکي از نشانه هاي وحدت شيعه و سني در کردستان است. شهيد ملا محمد کريميان اهل ديوان دره بود. ماموستا و روحاني بود. يکي از مبلغان اهل سنت بود. در جريان انقلاب اسلامي، يکي از کساني بود که در راهپيمايي ها شرکت مي کرد و اطلاعيه هاي امام(ره) را به روستاها مي رساند. در روستاي گزميل سفلي زندگي مي کرد. وقتي ضدانقلاب ها آمدند و در کردستان جاگير شدند، ملا محمد کريميان در کنار مردم باقي ماندند تا اينکه ضدانقلاب ها شروع کردند به اسلام اهانت کردن، به امام(ره) اهانت کردن، به ماموستا و روحانيت اهانت کردن و... او به همراه خانوادهاش هجرت کردند و به سنندج رفتند. درحاليکه تهديدش مي کردند و جانشان در خطر بود، کارش اين شده بود که مي رفت با بسيج و بچه هاي سپاه و براي مردم کار فرهنگي مي کرد. يک روز در حاجي آباد سنندج وقتي که شب کمله به آنجا حمله کرد، شهيد کريميان و همسرشان داخل خانه بودند و مسلح بودند. شهيد کريميان از پنجره شروع کرد به تيراندازي به کملهها و چند نفر را زخمي کردند. مهاجمين خانه را محاصره کردند و به رگبار بستند. همسر ايشان زخمي شد و شهيد کريميان همسرش را به خانه همسايه انتقال داد. اما خودش اينقدر مقاومت کرد تا به شهادت رسيد. بعد از اينکه به شهادت رسيدند، ضدانقلاب ها داخل خانه شدند و قرآن و کتاب هاي شهيد را روي پيکرش انداخته و آتش زدند. فرداي آن روز پيکر را بردند. داماد و خانواده شهيد مي گويند، وقتي رفتيم خانه را تميز کنيم، ديديم يک تکه گوشت تازه داخل خانه افتاده، برداشتيم ديديم قلب شهيد هست که تازه و سالم ميان آتش ها مانده بود! شهيد کريميان حافظ و استاد قرآن بود. قلبش مالامال از نور قرآن بود. کمله هاي دموکرات آمدند و ايشان را شهيد کردند و به علت انقلابي بودن و حمايت از امام(ره) پيکرش را آتش زدند.
مردم حواستان به انقلاب و اسلامتان باشد
وقتي حرف از وحدت مي شود برخي گمان مي کنند بايد از اعتقادات خود دست برداريم. درحاليکه اينطور نيست. وحدت يعني شيعه اعتقاد خودش و سني هم اعتقاد خودش را داشته باشد، اما در اصول با هم اتحاد داشته باشيم. هرگز به فکر اين نباشيم که اهل سنت تفکر ما را قبول کند، يا ما تفکر آنها را قبول کنيم. بهتر است اختلاف را کنار گذاشته و بر اساس آرمان ها به وحدت برسيم. شهيد «ملا حيدر فهيم» يکي از کساني بود که 95 سال عمر داشت و يکي از عاشقان انقلاب و از فدائيان امام(ره) بود که در منطقه گوريچه جانوري به شهادت رسيد و جانش را فداي اسلام و قرآن کرد. کسي بود که قبل از انقلاب گفته بود: من سه آرزو دارم؛ يکي اينکه عالم بشوم، دوم، به حج بروم و به زيارت مزار پيامبر کرم(ص) نايل شوم و سوم اينکه شهيد شوم. مسن شده بود و مي گفت به آرزوي اول و دوم؛ يعني عالم شدن و زيارت کعبه و مزار پيامبر اکرم(ص) رسيدم، اما سومي را بعيد مي دانم. چون سنم خيلي زياد شده و نودوپنجساله شده ام. درجريان انقلاب ملا حيدر فهيم به سنندج مي آمد و همراه مردم راهپيميايي مي کرد. عاشق امام(ره) بود. برمي گشت به روستاي آبي هنگ و تبليغ مي کرد. وقتي هم که انقلاب پيروز شد، شهيد فهيم گشت هاي شبانه راه انداخت. ليست افراد را همراه داشت و سر هر کوچه پست نگهباني مي گذاشت. مي گفت انقلاب پيروز شده و مملکت مال ماست و بايد از آن دفاع کنيم. همين موجب شده بود که شهيد فهيم در دل مردم خيلي عزيز شود. بعد از انقلاب وقتي ضد انقلاب ها وارد آنجا شدند و حزباللهي ها آنجا را خالي کردند. به ايشان گفتم: ملا حيدر تو هم بيا با ما برويم. اگر شما را بگيرند مي کشند. گفت: مردم را چکار کنم؟ اين مردم انقلاب کردند بايد سرپاي خودشان بايستند. شهيد ملاحيدر فهيم به مردم کمک مي کرد. روشنگري مي کرد. به مردم مي گفت: کمله ملحد هست و دموکرات ها ضدانقلاب هستند. مردم حواستان به انقلاب و اسلامتان باشد تا از دستش ندهيد. به خانه ايشان مي آمدند و شام و ناهار مي خوردند... عکس امام(ره) را روي ديوار نصب کرده بود و مي گفت من مدافع روح الله خميني(ره) هستم. ايشان تاريخ را عوض کرد. ايشان محيي اسلام ناب محمدي در کردستان است. ايشان کسي است که جانش را فداي اسلام مي کند. همه چيز خود را براي اسلام داده و پدر شهيد است. ملا حيدر فهيم يکي از عاشقان واقعي امام(ره) بود. شب عاشورا دموکرات ها پشت درب خانه ايشان رفتند. شبانه ملا فهيم را دزديدند و بردند. هرچه ملا حيدر را تهديد کردند، به انقلاب پشت نکرد. گفتند: از امام(ره) دست بردار. گفت: امام(ره) همه چيز من هست. امام خميني(ره) عشق من هست و از او دست برنمي دارم. او را به منطقه گوريچه جانوره بردند و گفتند يا تو را مي کشيم يا بايد به مردم بگويي که امام(ره) بد هست. گفت: نمي گويم. وضو گرفت و سوره يس را خواند و به شهادت رسيد و امروز اسم ايشان در تاريخ مي درخشد. ملا حيدر فهيم با 95 سال سن، جان خود را فداي امام(ره) و انقلاب کرد که از نمادهاي وحدت شيعه و سني در کردستان محسوب مي شود.
امروز بايد اسلام قدرت بگيرد
در مريوان به دنيا آمد. پدرش عالم بود و خودش هم آرام آرام به ماموستايي و طلبگي علاقمند شد و بالاخره طلبه شد. دل خوشي از شاه نداشت و عاشق اسلام و آزادي مسلمانان بود. گفته شده قبل از انقلاب، به نجف و ديدار امام(ره) مي رود. وقتي امام(ره) را زيارت مي کند، عاشق امام(ره ) مي شود. به امام(ره) مي گويد: اجازه بدهيد نماينده شما در منطقه کردستان باشم. اين يکي از نمادهاي وحدت است که مي تواني سني باشي و با امام(ره) شيعيان بيعت کني. ايشان به عنوان نماينده وارد ايران مي شود و يکسري کار انجام مي دهد -از جمله تظاهرات و راهپيمايي بر عليه شاه- تا اينکه انقلاب پيروز مي شود. بعد از پيروزي انقلاب يک عده از خانها و ضدانقلاب ها و ساواکي ها در کردستان، رفراندوم را تحريم کرده بودند، اما شهيد مصطفي و يارانش نامه به امام(ره) نوشتند که شما ناراحت نباشيد و ما تا روز آخر خدمت شما هستيم. انقلاب که پيروز شد شهيد مردوخي يک سنگر در دزلي احداث کردند. مردم را جمع کردند و گفتند حالا وقت اين رسيده تا از انقلاب و اسلام خودمان دفاع کنيم و مردم را مسلح کردند. برخي گفتند اينجا دور است و ضد انقلاب ها ما را از بين مي برند. جواب دادند که اگر ما در اين راه کشته شويم براي خدا شهيد شده ايم. برخي گفتند: ملا مصطفي، اين خميني(ره) شيعه است و تو يک شيعه را به عنوان رهبر خودت انتخاب کردي؟ ملا مردوخي جواب دادند: واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا... از تفرقه دوري کنيد. ما مسلمان هستيم. يکسري فاصله داريم، اما اسلام بايد امروز قدرت بگيرد و ما بايد با هم باشيم. شهيد ملا مصطفي سنگر خودش را تقويت کرد و حدود چهارصد پانصد مرد جنگي را از جايجاي کردستان جمع و در دزلي نگه داشت. تمام کردستان سقوط کرده بود، اما پايگاه ملا مصطفي در دزلي باقي مانده بود. که امروز هم آثار ديوارهاي آن باقي هست. مردم با کمترين امکانات در آنجا روزها را سپري مي کردند. کردستان به دست ضدانقلاب ها افتاده بود، اما قلعه ملا مصطفي هنوز مقاومت مي کرد. باشگاه افسران سنندج، پادگان سنندج و چند جاي ديگر از جمله قلعه ملا مصطفي از مکان هايي بودند که سقوط نکرده بودند. ايشان خطي ايجاد کرده بود که مانع از نفوذ بيشتر ضدانقلاب ها و عراقي ها به کشور بشود. همين باعث ايجاد بغض و کينه در دل ضدانقلاب ها شده بود. تا اينکه روزي ملا مصطفي به کرمانشاه مي رود، تا براي نيروهاي خودش آذوقه تهيه کند. در راه برگشت در سنندج به منزل يکي از اقوام مي رود و دشمن ايشان را شناسايي مي کند و به خانه هجوم مي آورند و ملا مصطفي را اسير مي کنند و در زير پل سنتي سنندج ملا مصطفي را به شهادت مي رسانند. ايشان از روي شناخت عاشق امام(ره) شده بود و عاقبت جان خودش را فداي امام(ره) و انقلاب کرد. شهيد ملا مصطفي مردوخي نيز از نمادهاي وحدت شيعه و سني است. اي کاش ما اين شخصيت ها را به دنيا معرفي مي کرديم تا بدانند که منافاتي ندارد شيعه و سني در کنار يکديگر براي اسلام مبارزه کنند.
امام(ره) قلب من را تسخير کرد
قرار شد مستند «شهداي اهل سنت کردستان» را بسازيم. خدمت حجتالاسلام شاهرودي نماينده وليفقيه استان کردستان رفتيم. نامهاي داديم، اما جوابي دريافت نکردم. ديگر با دوستان معطل نکرديم و خودمان به روستاي «عليآباد يالغوزآغاج» رفتيم. شهيد اين روستا بهنوعي اولين شهيد منطقه کردستان است. اين روستا در ورودي کردستان به سمت دهگلان قرار دارد. شهيد «ماموستا ملاهاشم کريم پاوه» اسم اين شهيد بزرگوار است. وقتي وارد دهگلان شديم، کمي جستوجو کرديم تا توانستيم پسر شهيد را پيدا کنيم. پسر شهيد بسيار به نظام علاقمند بود. اين درصورتي است که آنچنان هم به آنها رسيدگي نميشود.
با پسر شهيد به روستاي عليآباد يالغوزاغاج رفتيم. در آنجا ماموستايي بهنام ماموستا ملاسعيد زندگي ميکرد. بعد از هماهنگي به منزل ايشان رفتيم. از ايشان پرسيدم شما زمان انقلاب چکار مي کرديد؟ گفت: «ما براي دفاع از امام خميني(ره) و انقلاب راهپيمايي مي رفتيم. از اينجا به قروه مي رفتيم و در تظاهرات شرکت مي کرديم و وقتي برمي گشتيم اعضاي حزب رستاخيز ما را از مسجد بيرون مي کردند و مي گفتند که اينها طرفدار خميني هستند.» پرسيدم شما چطور عاشق امام خميني(ره) شديد؟ گفت: «امام(ره) فرموند که وحدت کلمه و ما پيرو بوديم. امام(ره) عاشق اسلام ناب محمدي بودند. در کلام امام(ره) اصلا بحث شيعه و سني مطرح نبود. امام(ره) اسلام برايش مهم بود.» يک لحظه دوربين بنده خاموش شد و از ايشان پرسيدم که ملا سعيد نظرت درباره امام(ره) چيست؟ ديدم چهره اش به پهناي صورت خيس اشک شد و دستش را روي سينه اش گذاشت و با گريه گفت: «امام(ره) قلب من را تسخير کرد. امام(ره) سفره الهي براي ملت ما بود. امام.......
ملاهاشم دست از امام بردار!
شهيد کريمپاوه هم زماني از اسلام دفاع کرد که اسلام در مظلوميت و تنهايي و غريبي بود. دموکرات ها آنجا جمع شدند و هنوز بچه هاي ما آنجا نرفته بودند. اينها ايستادند و به تنهايي از امام(ره) و انقلاب دفاع کردند؛ به قروه مي رفتند و راهپيميايي مي کردند، رفراندوم گروهکها و ضد انقلاب ها را تحريم کردند. ايشان با سخنراني هايشان مردم را ترغيب کردند به نظام جمهوري اسلامي «آري» بگويند و مردم همه به انقلاب و امام(ره) راي دادند. بعد از اين فعاليتها از ديوار خانه ماموستا کريم پاوه بالا مي روند و اسيرش مي کنند. دو بار ايشان را اسير و مي گويند: «ملاهاشم دست از امام بردار!» او جواب مي دهد: «دست برنمي دارم.» آن ها يک شب که در محله ملاهاشم عروسي برپا بود، در ميان سروصداي عروسي به خانه ايشان رفته و ملاهاشم را شهيد مي کنند. بعد از شهادت روي سينه اش مي نويسند: «ملاهاشم کريم پاوه بهعلت حمايت از خميني توسط حزب دموکرات اعدام شد.» .