سرویس پرونده: دوباره ماه محرم آمد و تمام شهر سیاه پوش عزای سیدالشهدا شدند، براستی که داغ شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین حرارتی در قلوب مومنین ایجاد کرده که تا قیامت سرد نخواهد شد. به مناسبت فرارسیدن ایام دهه اول محرم پایگاه خبری تحلیلی حلقه وصل قصد دارد هر شب و به مناسبت نامگذاری آن شب به نام یکی از کربلایی ها و یاران صدیق سیدالشهدا بسته ادبی منتشر کند. سومین بسته ادبی را در ادامه خواهید خواند.
کوفیان و شامیان خوب میدانستند که با غارت معجر از سر اسرا، حریم قدسی آلالله را میشکنند. آنها برای تکمیل پرونده دنائت و رذالت خود، در راه کوفه و شام دست به این جسارتها زدند، اگرچه چندان به هدف شوم خود نرسیدند! امروز اما ابن مرجانههای زمانه که مشرب فکری و عملیشان، لب به لب سبو گرفته از شراب بزم یزید است، میخواهند حریم قدسی دختران و زنان جامعه را بشکنند. امروز ماهوارهها - به مدد فشن تی ویها و فروشگاههای عرضه بی عفتی در سطح شهر - نوامیس ما را به بیحجابی و تبرج، تشویق میکنند تا بدون سلاح حیا، اسارت آنان در چنگال خود را به عینه ببینند. و با این ترفند پلید یزیدی، عزم خود را جزم کرده اند تا فردا روزی، در جامعه هیچ خبری از نسل زنان زینبی که سرباز حسینی تربیت کنند برای ولی، نباشد.
روزگار تازیانه سر رسیده، امروز دوره ملخها و موریانههاست که تخم حیا را بیصدا میخورند و خلعت بیغیرتی و آفت بیعفتی را برای جامعه به ارمغان میآورند. دیروز اگر اهلبیت با غریبی حسین به اسارت رفتند، امروز نباید با خواب سنگین ما، اهل بیوت شهرهایمان را با حیاء بیگانه کنند و به اسارت سبک زندگی کوفیانه ببرند. یزیدیان میخواهند گوهری به نام «عفت» نایاب ترین مفهوم گرانبها در بازار جواهرات معنوی باشد. تا در خلال غفلت ما، آنوقت زنان و دختران جامعه، که جملگی ناموس ما هستند را در حوالی دروازه ساعات، در مجلس شام یزیدیان، روی استیج بازار جهانی، برای بردگی پیش چشم نامحرمان، به حراج بگذارند!
دیروز اگر ابنزیاد دست کم یکی بود، امروز ابنمرجانهها زیاد اند. ابن زیادها هر کدام دهها شبکه ماهوارهای و صدها سایت را هدایت میکنند تا ذائقه مادی ما را پر اشتها و میل معنوی ما را کور کنند. یزیدیان دیروز اگر با ریسمان و زنجیر و تازیانه اهلبیت رسالت را به اسارت میبرند، یزیدیان زمان ما اما، با اشاعه عادات غلط مصرفگرایی و مدپرستی، با ترویج اباحیگری و بیعفتی، نوامیس ما را به اسارت میبرند! بیا با ندای «یا لیتنا کنا معک» این دستهای زمخت و بیحیا را پس بزنیم! در راه حفظ حریم حیاء، رواست که عباس و اکبر و قاسم و فهمیدهها و همتهای امت، تار و پود تنشان اربا اربا شود، اما نخی از معجر و روسری ریحانهها غارت نشود.
به یاد بیاوریم کلام حسین را آنهنگام که در عاشورا گفت: «مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود و نسبت به باطل نهی نمیگردد؟». بیا از همین امشب با سالار شهیدان عهدی ناگسستنی ببندیم و نگذاریم «امر بi معروف» یکه و تنها در گودال غربت جامعه ما جان دهد. و مدتهای مدید کسی از جسد «نهی از منکر» سراغی نداشته باشد. این وظیفه خطیر ماست که با هوشیاری و انجام وظیفه معهود خطر در کمین را خنثی کنیم. باید بپاخیزیم تا نگذاریم کار امام زمان به سر دادن ندای «هل من معین» و «هل من ناصر» کشیده شود.
میدانی؟ کار که از کار بگذرد، داغ آن اسارت تا قیامت در دل و رد این جسارت الی الابد بر پیشانی ما نقش خواهد بست. نگذاریم دوباره سرنوشت حریم پردهنشینان به دست پلید اسارت سپرده شود. آنوقت - تو خود واقفی که - حتی ضجهها و اشکهای کودکان و زنان بی پناه هم ضربات شلاق یزیدیان را قطع نخواهد کرد. بیشک هر که اسیر دست ظالمان و مستکبرین شد، بند بند تن و وجب به وجب وطنش کبود و نیلی میشود. آن هنگام دیگر هر چه هم که اشک بریزی در جوار کاخ سفید یزید؛ نهایت لطف یزیدیان این است که پیش چشمت سر بریده پدر را در طبق اخلاص بگذارند!
خوش آمدی، گله ای نیست، بهترم مثلا...
در این خرابه نشستی برابرم، مثلا...
خیال میکنم اصلا مدینه ایم هنوز
بهشت چادر زهراست بسترم مثلا
دوباره مثل گذشته کشیده ای بابا
خودت به دست خودت شانه بر سرم مثلا
نسوخته ست، نه...امشب به پات می ریزم
خیال کن که همان نازدخترم مثلا...
بگو: فدای سرت، گوشواره گم شده است..
بگو دوباره برای تو می خرم...مثلا
خیال میکنم انگشتر تو پیش عموست
تو هم خیال کن آنجاست زیورم مثلا
اگر شکسته ام و زخم خورده، چیزی نیست
خمیده قدّم و هم سنّ مادرم مثلا
خیال کن که رقیه زمین نخورده پدر
خیال کن که سر دوش اکبرم مثلا...
کبود نیست کمی خاکی است صورت من
نرفته دست کسی سوی معجرم مثلا
خیال کن مثلا عمه را کتک نزدند
مراقب است عموی دلاورم مثلا
شبی که گم شدم و بین دشت جا ماندم
نخورد ضربه ی محکم به پیکرم مثلا
به قصد کشت کسی خواست تا مرا بزند
ولی رسید به دادم برادرم مثلا...
به روی نیزه کنار تو دید یک سر را
رباب گفت که خوابیده اصغرم مثلا...
مجید تال
برگ و برت دست كسی برگ و برم دست كسی
بال و پرت دست كسی بال و پرم دست كسی
خیرات كردن مال من خیرات كردن مال تو
انگشترت دست كسی انگشترم مال كسی
نه موی تو شانه شود نه موی من شانه شود
موی سرت دست كسی موی سرم دست كسی
بابا گرفتارت شدم از دو طرف غارت شدم
آن زیورم دست كسی این زیورم دست كسی
رختت به دست حرمله رختم به دست حرمله
پیراهنت دست كسی و معجرم دست كسی
علی اکبر لطیفیان
××××
قصد سفر از گوشه ویرانه نداری؟
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟
یک چادر خاکی که در آن نقش گلی نیست
بر روسری سوخته پروانه نداری
از موی پریشان تو چیزی که نماندهست
پس غصه نخور هیچ اگر شانه نداری
بر صورت تو پنج خط سرخ کشیدند
خورشیدی و جا در شب ویرانه نداری
دندان به دهان تو یکی هست یکی نیست
اصلا اثر از کودک دردانه نداری
اصلا پدرت کیست؟ اگر دختر شاهی
بر گوش چرا زیور شاهانه نداری؟
برگرد برو شهر خودت جای تو آنجاست
ای دختر دلخسته مگر خانه نداری؟
حامد تجری
فارغ از خود کی کند ساز پرشانی مرا؟
بس بود جمعیتم کز خویش می دانی مرا
در بساط وصل چشم و لب ندارند اختلاف
گربگرانی دلم را،یا بخندانی مرا
خیزران از حرمتم برخاست اما بد نشست
کاش ای بابا نمی بردی به مهمانی مرا
چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
نیستی دخترمرنج ازمن نمیدانی مرا؟!
دختران شام می گردند همراه پدر
کاش می شد تا تو هم با خود بگردانی مرا
دخترت نازک تراز گل هیچ گه نشنیده بود
گوش من چون چشم شد اسباب حیرانی مرا
تخت و بختی داشتم از سلطنت درملک خوش
کاش می شد باز برزانوت بنشانی مرا
انتظاری مانده روی گونهای پژمرده ام
می توان برداشت با بوسی به آسانی مرا
شبنم صبحم ،خیالم ،خاطرم ،شوقم ،دلم
ارتباطی نیست هرگز باگران جانی مرا
چشم تو هستم زغیرمن بیا بگذر پدر
چشم پوشی کن کفن باید بپوشانی مرا
محمد سهرابی
حاج محمود کریمی (عمه بهم گفتی که بابام پیش خداست)
سید مهدی میرداماد (با پاهای پر آبله پا به پای سر تو)
حاج حسین سیب سرخی (شور شب ششم محرم)
نریمان پناهی (ای پدر جان ببین، پای پر آبله...)