به گزارش حلقه وصل، اقبال شاکری عضو شورای شهر دوره چهارم شهر تهران و از جانبازان دوران دفاع مقدس روز گذشته 28 مرداد 96 با خانواده شهید مدافع حرم«سید اسماعیل سیرت نیا» دیدار و گفتوگو کرد. شاکری این دیدار را اینگونه روایت میکند: «سید اسماعیل آبان 94 در جریان عملیات محرم در نزدیکی شهر حلب به شهادت رسید. سید اسماعیل متولد 1357، در شهر رشت و بزرگ شده شهرری بود. سید از جمله شهدایی بود که در زمان حیات کوشش برای آگاهیبخشی به جامعه را سرخط فعالیتهای خود قرار داده بود به گونه ای که با فهم و بینشی مثالزدنی، اوقات خود را وقف بصیرتافزایی در میان اهالی گیلان کرده بود. پدرش میگفت سید اسماعیل نه پول داشت، نه پارتی و نه تحصیلات دانشگاهی، اما دل باصفایی داشت که از همه همشهریانش دل برده بود؛ آنچنان که اهالی گیلان خود لقب «علمدار جبهه فرهنگی گیلان» را به او داده بودند.
شهید سیرتنیاز اهل کار سیاسی « فراجناحی» و «انقلابی» بود. او با آگاهی از نفوذ جبهه ملی و نهضت آزادی در میان برخی از همشهریان گیلانیاش، با جدیت به دنبال خنثیسازی نفوذ مانور ضد انقلاب در میدان عمل فرهنگی بود. حاج احمد متوسلیان را اگرچه هرگز ندیده بود، اما به عنوان الگو برای خود برگزیده و در فعالیتهای سیاسی، فرهنگی و نظامی از او تاسی میجست.
پدرش از «رافت» شهید برایمان گفت و این که تقریبا تمام حقوق ماهانه خود را صرف دستگیری از فقرا و محرومان میکرد. محل امرار معاش شهید سیرتنیا، شالیکاری سالانهاش بود اما از همین محل بسیاری از کسانی که به بیماری صعبالعلاج مبتلا بودند و برای درمان ناگزیر به فروش زمین میشدند را دستگیری میکرد تا تنها منبع گذران زندگیشان را از دست ندهند. بعضا حتی به نام خود وام میگرفت، قرض میکرد و خرج درمان در بهترین بیمارستان تهران را برایش فراهم میکرد، در خانه استیجاری خود میزبان فرد در دوره نقاهت بود و در نهایت او را راهی گیلان میکرد.
مردم گیلان هم این خلوص و روحیه انقلابی او را در زمان تشییع پیکرش به نیکی جواب دادند. خیلیها میگفتند جمعیتی که در مراسم تشییع شهید سیرتنیا در گیلان گرد آمده بودند، چیزی از انبوه مشتاقانی که به مراسم تشییع سردار شهید حسین همدانی در شهر همدان رفته بودند، کم نداشت.
اوقات شهادت سید هم ممتاز بود. زمانی که بچههای لشگر حیدریون(ع) عراق در محاصره دشمن بودند، سید وارد منطقه شد و با شعار و رجزخوانی به زبان عربی و دم گرفتن ذکر «حیدر»، تعدادی از مجروحان را نجات داد. این روند روحیه بقیه همرزمان عربش را هم تقویت کرد و سرانجام محاصره شکست. اما زمانی که قصد داشت پشت رل خودرو بنشیند، تیری از پشت کمر بین دو جناق او را شکافت و از پهلوی چپش خارج شد. سید میان معرکهای که جان داد که خود قهرمان یکهتازش بود.
همسرش میگفت جز شهادت، حقش نبود. حتی حالا و در خواب هم، هر کسی شهید سیرتنیا را ملاقات میکند، او را در حال تلاش و فعالیت میبیند. او را در زمره آدمهایی دستهّبندی کرد که خستگی را خسته میکنند. میگفت خواب پنج دقیقهای آقا سید در حالت نشسته، برایش به مثابه خواب یک ساعته افراد عادی را داشت.
همسرش شهید را در سه واژه «ولایتپذیری»، «مهربانی» و «بصیرت» خلاصه کرد و گفت عاقبت تلاشهایش برای تاسی از شهدا، به نتیجهای که میخواست رسید؛ دست آخر شهدا خودشان سید را خریدند و با خود به عرش اعلا بردند.
یکی از خاطرات شیرین این بانو از شهید آقا سید اسماعیل سیرتنیا، امید و روحیه انقلابی او در تلاطمهای فتنه 88 بود. روزی سید با وجود خستگی زیاد، سرخوش به خانه آمد و گفت که برای امام خامنهای (مدظله) پیغام فرستاده است. به واسطه دوستی پیغام داده بود: آقا خیالتان از رشت راحت باشد؛ اینجا یک سرباز دارید!»