سرویس معرفی: امروز حوریان بهشتی ملکوت را آذین بستهاند و بیتاب دیدار بانوی هر دو عالمند. کوثر بال در بال ملائک هفت آسمان را میپیماید تا زمین را با شمیم حضورش عطرآگین کند. ندای وحی در آسمان مکه طنینانداز میشود که ای محمد (صلی الله علیه و آله) «انا اعطیناک الکوثر»...
چند شعر زیبا به مناسبت میلاد با سعات حضرت زهرا سلاما... علیها و روز مادر تقدیم مخاطبین عزیز میشود که در ادامه خواهید دید.
پرواز میدهیم که بال و پرت کنیم
معراج میبریم که پیغمبرت کنیم
دیگر بس است خلوت چله نشینیات
وقتش رسیده است مقربترت کنیم
دسته گل قدیمی خود را از این به بعد
دست تو میدهیم که تاج سرت کنیم
حالا نماز شکر بخوان فدیهات بده
تا صاحب زلال ترین کوثرت کنیم
می خواستیم فرق کنی با پیمبران
می خواستیم آینه ی دیگرت کنیم
این سیب را بگیر و برای خودت ببر
وقتش شده است فاطمه را دخترت کنیم
شایسته است با پدر فاطمه شدن
از خانواده ی پسری ابترت کنیم
می خواستیم نسل تو زهرا نسب شود
ضرب المثل برای عجم تا عرب شود
خورشید، آفتابی انوار فاطمه است
صبحی اگر که هست بدهکار فاطمه است
آیینه اش سه مرتبه خود را ظهور داد
پیغمبر و علی همه تکرار فاطمه است
هر جلوه ای که جلوه ی نوری نمی شود
زهرا شدن فقط و فقط کار فاطمه است
شام زفاف پیرهن کهنه می برد
این تازه اولین شب ایثار فاطمه است
فردا اسیر دست جهنم نمی شود
امروز هر کسی که گرفتار فاطمه است
زهرا اگر نبود ولایت نداشتیم
گمراه می شدیم و هدایت نداشتیم
زهرا بنا نداشت خودش را بنا کند
می خواست بند ه باشد و یا رب بنا کند
مثل علی عروج نمازش امان نداد
اصلا به پای پر ورمش اعتنا کند
تا که مدینه از گل توحید پر شود
کافی است در قنوت خدا را صدا کند
طبق روال هر شب جمعه نشسته تا
قبل از خودش سفارش همسایه را کند
دستی که پیش خانه ی زهرا دراز نیست
در شرع بر جنازه ی آن کس نماز نیست
او آمد و خزان زمین را بهار کرد
بر شاخه ها شکوفه ی عصمت سوار کرد
آیا بدون مهر مناجات فاطمه
می شد به سجده کردن خود افتخار کرد؟
وقتی شب زفاف پیمبر رسید و بعد
بین علی و فاطمه تقسیم کار کرد
خوشحال شد تمامی احساس معجرش
وقتی رسول فاطمه را خانه دار کرد
آن هم برای حاجت مسکین شهر بود
روزی اگر ز حادثه میل انار کرد
اخلاص پینه هایش همیشه زبانزد است
از بسکه دست فاطمه در خانه کار کرد
وقتی تمام قاطبه ها بی حماسه بود
خود را خمیده کرد ولی ذوالفقار کرد
پس می شود برای عوض کردن زمان
نو آوری فاطمه را اختیار کرد
بی فاطمه که شیعه شکوفا نمی شود
شیعه مرید دشمن زهرا نمی شود
دنیا ندیده است سفر های این چنین
جز در هوای فاطمه پرهای این چنین
دیروز می شدند درختان بدون سر
امروز می دهند ثمر های این چنین
سر می دهیم و منت یاغی نمی کشیم
همواره سر خوشیم به سرهای این چنین
دارد بساط کفر زمین جمع می شود
پیچیده در زمانه خبر های این چنین
اصلا بعید نیست رو کند به ما
از مادری چنان و پسرهای این چنین
لبنان مگر چه داشت به جز نام فاطمه
آری عجیب نیست ظفر های این چنین
دل های ما همیشه پر از یاد فاطمه است
این سرزمین قلمرو اولاد فاطمه است
علی اکبر لطیفیان
××××
خدا را تجلاّی دیگر مبارک
نشاط و سرور پیمبر مبارک
تبّسم به لب های حیدر مبارک
به افلاک توحید، محور مبارک
به سادات میلاد مادر مبارک
به قرآن بگویید کوثر مبارک
گل باغ عصمت فداها خوش آمد
جمال خدا روح طاها خوش آمد
پیمبر بود محو خورشید رویش
خدیجه شده مات حسن نکویش
درود خدا باد بر خُلق و خویش
نیاز آورد صد چو رضوان بسویش
ملک راست ذکر و دعا گفتگویش
محمّد ، محمّد، ببوسش ببویش
که آیات نور است نقش جمالش
کمال است مبهوت فضل و کمالش
گل است و رباید دل از باغبانش
مه است و شرف داده بر آسمانش
سلام خدا باد بر جسم و جانش
محمّد بود زائر آستانش
خداوند را وحی ثانی بیانش
زمین غرق نور آمد از دودمانش
وجودش سراپا بهشت محمّد
بهشت محمّد سرشت محمّد
به گردون بگویید این محور تو ست
به حوّا بگویید این سرور تو ست
به آدم بگویید این مادر تو ست
به حیدر بگویید این همسر تو ست
به احمد بگویید این دختر تو ست
به قرآن بگویید این کوثر تو ست
به فردوس گویید افتد به پایش
به جبریل گویید گوید ثنایش
امامت گل سرخی از دامن او
ولایت بهاریست از گلشن او
نبوّت در آیینه ی روشن او
شفاعت شمیمی ز پیراهن او
علی دوستی همچو جان در تن او
بهشت سماواتیان مدفن او
گرفته حیات از دمش تا قیامت
نبوّت، رسالت، ولایت، امامت
فلک گشته بر گرد بیت گلینش
ملک سجده برده به خاک زمینش
گرفته ز دم روح روح الامینش
خداوند را دست در آستینش
نبی عاشق طلعت نازنینش
علی زنده از خندۀ دلنشینش
خدا مدح فرموده در هل اتایش
پدر بارها گفته جانم فدایش
خدا برد معراج، پیغمبرش را
به او داد نیکوترین گوهرش را
نه نیکوترین گوهرش کوثرش را
نه کوثر که صدّیقه ی اطهرش را
نه صدّیقه ی اطهرش مظهرش را
نه مظهر که آیینه ی منظرش را
سلام خدا بر جمال و جلالش
که مولا علی گشته محو کمالش
استاد غلامرضا سازگار
××××
امشب نشسته ام بنویسم ترانه ها
از باغ از بهار من از مادرانه ها
از دست پُر امیدم و تسبیح دانه ها
از این دلی که پر زده از آشیانه ها
شکرش میان این همه سر سروری شدیم
مانند یازده پسرش مادری شدیم
آیینه ای گرفته خدا در برابرش
خورشیدی از تمامی انوار انورش
امشب خدا نشسته خدا با پیمبرش
امشب پدر رسیده به دیدار مادرش
تعظیم تو به او نه که بر هست واجب است
از این به بعد بوسه بر این دست واجب است
گم کرده عقل پیش شکوهت خیال را
پنهان جمال کردی و پیدا جلال را
هر چند کار توست که پیغمبری کنی
تو آمدی که پای علی حیدری کنی
این باغ ها معطر زهراست یا علی
این موج موج کوثر زهراست یا علی
آری تمام باور زهراست یا علی
نام تو نام دیگر زهراست یا علی
آغاز آفرینش از آغاز فاطمه است
یعنی علی حقیقت اعجاز فاطمه است
خورشید زیر پای تو خشت محقریست
کار نگاه چشم شما ذره پروریست
خاک حسینیه شدنم لطف مادریست
خانم تمام حرف من این بیت آذریست
"بنیانگذار مکتب غیرتدی فاطمه
عباسَ درس معرفت اُورگدی فاطمه"
عمریست تا به لطف تو زنجیر می شویم
با بوی نان تازه نمک گیر می شویم
باز از تنور روشن تو سیر می شویم
شکرش ! کنار خانه تو پیر می شویم
در روضه باز چایی دم کرده ی تو بود
این لطف ، لطف دست وَرم کرده ی تو بود
خانم میان صحن رضا نام تو بس است
پای ضریح وقت شفا نام تو بس است
پایین پا به جای دعا نام تو بس است
دردیم اگر برای دوا نام تو بس است
نام تو بر لبم دم باب الجواد بود
فیض تو بود از سر من هم زیاد بود
آواره ایم پای شما خوش بحال ما
مشمول هر دعای شما خوش بحال ما
پروانه ی عزای شما خوش بحال ما
مجنون کربلای شما خوش بحال ما
آهی بکش که سینه ی ما کربلایی است
تا یاد توست حال دلم مجتبایی است
می خواست حامی مادر شود نشد
مرهم برای زخم کبوتر شود نشد
تا مانع هجوم ستمگر شود نشد
شاید به جای روی تو پرپر شود نشد
ای وای من که برگ گلی ضرب شست خورد
ضربی ز روی و ضربه ای از پشت دست خورد
حسن لطفی
××××
دریایی و دل دادی یک روز به دریایی
این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی
هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو
هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی
شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست
عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی
از نور تو یا کوثر! ـ تا کور شود ابترـ
دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی!
مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه
منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی
معصومهای و عصمت از نام تو میجوشد
هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی
باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت
حالا که زمین دارد انسیه حورایی
آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر
آن روز تو میآیی ای جلوهی زیبایی!
هم دختر طاهایی هم همسر مولایی
قدر تو ولی این نیست، اینست که زهرایی
گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم
هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی
در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر!
"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
قاسم صرافان
××××
هدف خلقتت این بود که زهراباشی
علت خلقت پیغمبر و مولا باشی
نبی و حیدر و عالم همه مدیون تو اند
آمدی معنی آن جمله «لو لا» باشی
آنقدر مهر تو را دید که فرمود خدا
نه فقط مادر ما، ام ابیها باشی
سر سجاده نشستی همه بخشیده شدند
غم محشر نخورم چون تو هم آنجا باشی
دست تو سوی قنوت است چه غوغا شده است
در نماز تو خدا غرق تماشا شده است
کوثر و نور تویی، جلوه ی مستور تویی
خَلَقَ النور من النور علی النور تویی
شان او را که نبی با خود مولا می گفت
هر زمان فاطمه را دید فداها می گفت
و فداهاش از این نکته حکایت دارد
به فدای تو اولو العزم لیاقت دارد
ما همه ریزه خور نوکر و در بان تو ایم
ما به قربان غلامان و کنیزان توایم
از کرم پیرهنت را به گدا می بخشی
هر چه داری همه در راه خدا می بخشی
هل اتی آیه ای از آن همه آیات شماست
نور هم جلوه ای از شان و کرامات شماست
بی قراریم به ما صبرو قراری بدهید
ما فقیریم به ما نیز اناری بدهید
چادرت را که تکاندی همه ایجاد شدیم
ما غلامان تو بودیم که آزاد شدیم
فاطمیون همه جا بر لبشان زمزمه است
ذکر شان فاطمه یا فاطمه یا فاطمه است
مهدی چراغزاده