
سرویس دریچه: دکتر حسن عباسی در ششمین نشست هماندیشی سینما انقلاب به تشریح نسبت بین سینما و عدالت پرداخت. وی در جمع اندیشمندان و نخبگان سینمای انقلاب خطاب به فیلمسازان سینمای بورژوازی گفت: «تشکر میکنیم از شما که وجه واقعی حیات آمریکا و بورژوایی را به ما نشان میدهید.» وی در ادامه به مبانی و ویژگیهای سینمای بورژوازی پرداخت و از سینمای دینی با محوریت قسط سخن به میان آورد و تاکید کرد که باید برای سینمای قسطمحور ادبیاتسازی شود.
در ادامه متن مفصل و جامع سخنرانی ایشان را میخوانید.
دغدغه تدوین حیات بورژوازی
مسئله ما در این نشست، پرداختن به نسبت بین سینما و عدالت است. سینمای امروز ایران، از حیث اینکه مطالبة عدالت و آسیبشناسی اجتماعی میکند، بیشتر یک سینمای اجتماعی است. اما سوال این است که آیا این سینما برای آسیبشناسی مسائل اجتماعی امروز موثر واقع شده است؟ آیا این حرکت، حرکت مناسب و مطلوبی بوده یا نه؟ چرا این سینمای آسیبشناس و مدعی مطالبة عدالت، قهرمان ندارد؟ برای پاسخ به این سوالات ابتدا باید گفت که سینمای ما مثل همة چیزهای دیگرمان تقلیدی است و از طرفی هم خود سینما اساسا یک پدیده غربی است.
سینما که در جامعه امروز ما خیلی هم مطرح است، سینمایی است که دغدغه آن تدوین حیات بورژوازی است. سینمای بورژوازی مروج اندیشه و حیات و سبک زندگی لیبرالی است. این نوع از سینما در ایران هم همان دغدغههایی را دنبال میکند که در سینمای اجتماعی ایالات متحده و در سبک زندگی آمریکایی دنبال میکند. برای همین است که بیش از 90 درصد آثار سینمای اجتماعی ما هیچ ربطی به جامعه اسلامی ندارد؛ یعنی خروجی و حیات و زندگی اسلامی در آن نمود ندارد و آثارش چنین نارسایی و ناملایماتی را در خودش دارد. در نتیجه سینماگر ما آثارش بازتابدهنده مسائل درونی خودش، حبوبغضهای خودش، عقدههای درونی خودش، گرههای ذهنی خودش، غایت یا عدم غایت نیاز خودش در هستیشناسی و جهانبینیاش و... است. مثلا یک وقتی افسردگی دارد و آن افسردگیهایش را در آثارش بروز میدهد، ناملایماتی دارد و سختیهایی کشیده یا اذیت شده یا هر چیز دیگر، همانها را بروز میدهد.
پیام آمریکایی چیست؟
طبیعتا چنین سینمایی با آرمان دچار مشکل است و کسی که عقیده و ایدههایش اسیر عقدههایش بود، نمیتواند در کسوت یک ایدئولوگ عمل کند. چون دارد عقدههایش را بروز میدهد. او دارد سبک زندگی و رویای آمریکایی خودش را نشان میدهد و باید دید که پیام آمریکایی چیست؟ پیام آمریکایی بروزش را در قالب ایدئولوژی آمریکایی نشان میدهد. ایدئولوژی آمریکایی در شکل اول، خودش را در قالب رویای آمریکایی بازتاب میدهد. ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا، پنجشش ماه پیش در مرحله انتخابات یک جمله تکاندهنده گفت و آن اینکه «سبک زندگی آمریکایی مرده است». او وعده داد که من رئیس جمهور میشوم تا سبک زندگی و رویای آمریکایی را نجات دهم؛ یعنی یک موجود و پیکر بیجان و مرده را دوباره احیا کنم.
رویای آمریکایی آن غایتی است که شما در آثار سینمای آمریکایی میبینید، غایتی است که در اقتصاد آمریکایی دیده میشود، غایتی است که در فرهنگ آمریکا دیده میشود، غایتی است که در تکنولوژی آمریکایی شکل گرفته و پدید آمده است. پس پیام آمریکایی و ایدئولوژی آمریکایی چیست؟ شکل اولیه پیام آمریکایی در رویای آمریکایی خودش را نشان میدهد. اساسا هیچ فرهنگ مهاجری نیست مگر اینکه بتواند در قالب یک رویا خودش را بازتاب دهد. شاید بپرسید با این استدلال رویای یک انسان ایرانی-اسلامی چیست؟ رویای انسان ایرانی-اسلامی مهدویت و انتظار است. این رویا، رویای کسی نیست که میآید، بلکه رویای کسی است که اینجا بین ماست، از بین ما برمیخیزد و ظاهر میشود. ما منتظر این ظهور هستیم، نه منتظر آمدن. او بین ماست و دارد تحولات گسترده اجتماع جهانی امروز را رقم میزند.
سینمای بورژوازی ما متاثر چه فرهنگی است؟
کدام پیامبری حکومتش ۳۸سال طول کشید؟ کدام امام معصومی این امکان را داشت که ۳۸سال حکومت دینی شکل دهد؟ چه شده است که یک انسان غیرمعصوم حکومت دینی راه میاندازد و بعد هم سراسر منطقه و جهان را به چالش میکشد؟ دغدغه اصلی ابردیکتاتور امروز جهان یک کلمه است «ایران» و دارد فقط برای ایران خطونشان میکشد. مسئلهاش دیگر چین و روسیه و سلاح اتمی و ایستگاه فضایی و اعماق اقیانوس و چیزهای دیگر نیست. این حاصل این است که کسی بین ماست و میتواند نهضت را در منطقه و جهان مدیریت کند. امروز بازتاب همه آنچه را که هالیود درست کرده بود و نظام علمی غرب تصویر کرده بود، میشود اینکه یکی مثل ترامپ از خود غرب میآید و همه اینها را ویران میکند. البته او این کار را نمیکند، خود سیستم ویران است.
با حضور ترامپ، تمام آن ذهنیت و تصویری که هالیوود از مبانی دموکراسی غربی و قوام علوم انسانی غربی نشان داده بود، همه میشکند و زمین میریزد. در مقابل چنین سازوکاری، در جامعه ما جوانان شاداب ۲۴ یا ۲۵ساله هستند که برخی از آنها فرزندان خودشان را میگذارند و به سوریه میروند و در آنجا به شهادت میرسند. این رفتار حاصل چه فرهنگی است؟ این جوانان چرا افسردگی سینماگر افسردة ما را ندارند؟ چرا خودشان و بانوانشان آن چشم هیز و خیانتکار آثار سینمایی ما را ندارد؟ چرا ابهت و احترامی که پدرومادرهای اینها در خانواده دارند، در آثار سینمای اجتماعی ما نمیبینیم؟ در آثار سینمایی ما پیرها یا نیستند یا در سرای سالمندان هستند. در صورتیکه مسئله اینها عشق به وطن، عشق به دین، عشق به ملت خودشان است، اگر هم پایشان را از مرزها بیرون گذاشتند، برای دوام و بقای جامعهشان رفتند. ولی چرا در تمام آثار آسیبشناسی اجتماعی سینمای ما همیشه یکی از اعضای اصلی فیلم پایش آن طرف مرز است؟ چون سینمای بورژوازی ما متاثر از این فرهنگ است.
ویژگیهای سینمای بورژوازی
سینمای بورژوازی شش تا ویژگی دارد. ویژگی اولش این است که در آن، خانواده در حال متلاشی شدن است. یک زن و شوهر یا دو تا زن و شوهر یا سه تا زن و شوهر را نشان میدهد که در حال متارکه هستند. این خانوادههای متلاشی شده سازمان ملل را هم به نگرانی کشانده است. آنها نگران خانوادههای متلاشی و کودکان بیهویتی هستند که معلوم نیست پدر و مادرشان کیست. حال اگر به جریان بورژوازی که در ایران سینمای بورژوازی را در نظام دانشگاهی ما بسط میدهد، بگویید که سازمان ملل گزارشی منتشر کرده و در آن آمار زنازادههای دنیا را منتشر کرده، یقهاش را چاک میدهد و با سر به ستون میکوبد که همه مشکلات ما را حل کردید که آمار زنازادههای دنیا را میگیرید؟ بله، مشکلات ما حل شده است، ولی شما بیاید سیاهیهای جامعه را نشان دهید. شما سیاهیهای جامعه را نشان نمیدهید، شما سیاهیهای حیات زندگی و اجتماعی خودتان را نشان میدهید. مشخصه اصلی زندگی بورژوازی و سبک زندگی آمریکایی حرامزادگی است. این عنصر حرامزادگی توسط سازمان ملل تبدیل به یک مصیبت شده است، ولی در سینمای آسیبشناس اجتماعی داخل ایران، نشان میدهد که خانواده از هم متلاشی شده است. کدام خانواده؟ خانوادهای که بتواند در سوریه به شهادت برسد یا خانواده کسانی که سبک زندگی آمریکایی مسئلهشان است؟! یا همیشه یکی از دو نفری که دارند متارکه میکنند، در حال رفتن از ایران است؛ یا زن میخواهد برود یا مرد.
لذا ویژگی دوم سینمای بورژوازی این است که شخصیتهای فیلم ریشه ندارند و آواره و بیوطن هستند. الان سیاستمدارانی داریم که دوهویتی و دوتابعیتی هستند، هنرمند دوتابعیتی، داور دوتابعیتی و... هم داریم. چنین آدمهای دوتابعیتیای فاقد ریشهاند، برای سرزمین، فکر، اعتقاد، دین، باور و مردمی نیستند که بروند و از آنها دفاع کنند و به شهادت برسند.
نسبت ویژگیهای سینمای بورژوازی با اسلام
ویژگی سوم این سینما، نگاههای خیانتبار است. داخل این نوع از فیلمها یا زن نگاهش خیانتبار است یا مرد. نگاه هیز و خیانتآلود وجه اصلی و اساسی اینگونه آثار است.
چهارمین ویژگی این نوع از سینما این است که همیشه منابع مالی خانواده مشکل دارد و نگاه حرام را تقویت میکند.
ویژگی پنجم این است که پیرها در این خانواده هیچ جایگاهی ندارند و اگر هم داشته باشند آلزایمر گرفتند و در حاشیه قرار دارند. به خروجی سینمای بورژوازی دقیقتر که نگاه کنیم میبینیم که در فیلمهایشان پیرها یا در سرای سالمندان هستند یا اصلا نیستند. پیرزدایی و انقطاع نسلی از پیشینیان در این نوع از سینما موج میزند. در صورتی که جامعه و خانوادهای که پیر در آن حرمت نداشته باشد، آن جامعه یک جامعه بیریشه و بیبتهای است.
ویژگی ششم این نوع از سینما این است که خانوادهها در آن یا بچه ندارند یا اگر دارند یکی است و آن یکی هم در حیرت است. چون پدر و مادر دارند از هم جدا میشوند و او باید بین پدر و مادر یکی را انتخاب کند. تک والدینی و فرزند طلاق بودن در این نوع از سینما طبیعی است. حال سوال این است که کدام یک از این ویژگیها مورد تایید اسلام است؟ اسلام برای کدام یک از این شش ویژگی منع ندارد؟ اگر خانواده و طبقهای در ایران امروز است که چنین ویژگیهایی دارد، محصول اسلام و جمهوری اسلامی نیست و محصول سبک زندگی و رویای آمریکایی است. این محصول و رویای آمریکایی توسط برخی در ایران بازتولید شده و برخی دیگر دارند این آثار را انعکاس میدهند و آسیبشناسی میکنند. این نوع از آسیبشناسی، آسیبشناسی جامعه اسلامی نیست و آسیبشناسی جامعه بورژوازی درون نظام است. راز این است. اگر من و شما این آثار را بسازیم میگویند که اینها دارند به نوع نگاه لیبرالی و بورژوازی تهمت میزنند و آن را بد به تصویر میکشند، ولی آیا این آثار رنگوبوی دینی دارند؟! دین گفته است که چشمها هیز باشد و به سادگی متارکه کنید، بیریشه و بیوطن باشید، نسبت به پیرها و نسل قبل بیاحترامی کنید یا نظام مالی زندگیتان حرام باشد؟!
لزوم استقبال از سینمای بورژوازی
با این وجود ما باید از سینمای آسیبشناس جامعه بورژوازی استقبال کنیم. چون فیلمساز این نوع از سینما اسیر عقده لیبرالیستی و بورژوازیاش است؛ فیلمساز این نوع از سینما دارد عقدههایی مانند عقده محاسبات مالی، جنسی و خانوادگی، خیانتهایی که به اطرافیان مانند همسر یا خواهر و مادرش شده را بازتاب میدهد. او جلوی جامعه آینه نگرفته، بلکه آینه را جلوی زندگی خودش گرفته است و دارد خودش را بازتولید میکند. داخل همین سینمای آسیبشناس یک ورژن محدوتری بهنام «سینمای ابزورد» هم وجود دارد. ابزروت یعنی مهمل، بیهوده. منظور متفکرین و هنرمندان ابزورد این است که مناسبات زندگی یک تکرار بیهوده است و در زندگی غایتی به نام ایمان به آخرت نیست و آخرتی وجود ندارد. در زندگی غایتی به نام متعالی شدن نیست. شما داخل آثار اینها هیچ وقت قهرمان و آدم متعالی نمیبینید، شهید، اسطوره و حقیقت نمیبینید. زندگی یک تکرار ملالآوری است که در آن همیشه باید سختی را تحمل کرد و باید دوباره از اول شروع کرد. حال نسبت این سینما را با واقعیتهای جامعه دینی ما مقایسه کنید که در آن اینقدر نگاه به آخرت و امیدوار بودن عمیق است که بنیاد شهید دو ماه پیش اعلام کرد که 1000 جوان ایرانی در سوریه به شهادت رسیدند. لذا ما باید از سینمای بورژوازی در سینمای ایران استقبال کنیم. چون اگر ما میلیاردها دلار هزینه میکردیم و صدها هزاران سینماگران انقلابی را مامور میکردیم که پلشتیها، زشتیها و نابسامانیهای لیبرالیستی را در درون جامعه نشان دهند، اینطور که سینماگران لیبرال ما سبک زندگی آمریکایی و بورژوازی را به لجن کشیدند، نمیتوانستند.
فرهنگ اسلامی علیه روح آمریکایی
برگردم به مبحث رویایی آمریکایی که گفتیم در برابر آن باید پرسید که پس رویایی ایرانی چیست؟ برای انسان ایرانی، موضوع مهدویت رویاست و این رویا موتور محرک جامعه ایران است؛ یعنی بسیاری از انسانهای طراز ما سازوکار حیاتشان را با این رویا تعریف کرده و محرکشان در زندگی مهدویت است. سازوکار انتظار به انسان ایرانی حالت خستهای نداده که دستبهدست هم بیحرکت در جلوی در بایستند و منتظر ظهور باشند، بلکه زمینه تحرک مضاعف آنها را فراهم کرده است تا خودشان را لایق ظهور کنند. بر حسب همین رویا، از ابتدای انقلاب در جامعهمان امواج بیداری را شاهد بودیم. یک بیداری، بیداری انقلاب اسلامی بود. بیداری دیگر بیداری ما در دفاع مقدس بود. بیداری دیگر ما در دوره زدوخوردهای فکری فرهنگی و جریان روشنفکری منحط بود. این امواج بیداری بازتولید ارزشهایی را میکند که در این ارزشها میتوانیم رویای ایرانیها را بچینیم و در ادامه باید انتظار داشته باشیم که هنرمند مسلمان بتواند اینها را بروز و بازتاب دهد. اهمیتی هم که من به سینماگران داخلی فعال در حوزه سینمای ابزورد و سینمای لیبرالیستی قائلم، بابت این است که هویت آمریکایی را به سخره میگیرند. چون به جامعه ما به خوبی نشان میدهد که در انتهای پذیرش زندگی آمریکایی و جاری شدن زندگی و رویای آمریکایی قرار است به سازوکارهایی که امروز توسط این نوع سینما به نقد کشیده میشود، برسیم. بسته فرهنگی آمریکاییها در نظام هنریشان که ما آن را در فرایند پیام آمریکایی، ایدئولوژی و رویایی و ارزشهای آمریکایی، بیداری آمریکایی و سبک زندگی آمریکایی تا هویت آمریکایی میبینیم، همه در مقولهای بهنام «روح آمریکایی» جمع میشود. روح آمریکایی در غایت خودش دنبال این است که در جهان بهصورت یکپارچه جاری و ساری شود و در راه رسیدن به این هدف، یک رقیب جدی دارد و او هم «فرهنگ اسلامی» است. لذا سینمای آسیبشناس جامعه ما، باری را به دوش میکشد که ما باید از آن تشکر کنیم. این بار این است که قبل از اینکه سبک زندگی آمریکایی در جامعه نهادینه شود و رویای آمریکایی جایگزین رویای انسانی و اسلامی، ایرانی شود، با پرداختن به سبک زندگی و رویای آمریکایی آن را به لجن میکشاند.
سینمای دینی ناظر بر قسط است
سینمای آسیبشناس دینی، سینمایی است که ناظر به قسط باشد؛ یعنی دغدغهاش این باشد که سهم هر کس هر چقدر که هست به او پرداخته شود. این نوع از سینما اگر میخواهد بازتاب اجتماعی داشته باشد، میتواند در حیات خانواده در پی پاسخ به این سوالات باشد که آیا در خانواده ایرانی همسران سهم همدیگر را میپردازند؟ فرزندان سهم والدین را میپردازند؟ والدین سهم فرزندان را میپردارند؟ نسبت به همسایه چطور؟ باید همینطور وارد مناسبات اجتماعیای مانند قضیه فیشهای نجومی و موارد دیگر شوند و در مطالبات کلان اجتماعی و اقتصادی بروز داشته باشند. در نتیجه میتوان گفت که سینمای عدالت در نگاه انقلاب اسلامی میشود سینمای قسط. همینجا باید یک تبصره بزنم و آن اینکه نباید انتظار داشت که سینمای بورژوازی و لیبرال بتواند قسط را برای ما به تصویر بکشد. چون از کوزه همان برون تراود که در اوست. باید بگذاریم فلیمساز سینمای بورژوازی و لیبرال کار خودش را بکند و فیلمساز سینمای قسط هم باید سینمای خودش را رو کند و حرف خودش را بزند. مسئله اصلی این است و برای سینمای قسط باید ادبیاتسازی شود. سینمای قسط، بقای جامعه را دنبال میکند و آنچه برای این سینما مهم است اصلاح اجتماعي است. باید ببینید فلان کس و فلان جامعه چه اعمال صالحی را انجام میدهند؟ پشت چراغ قرمز میایستند و زباله در خیابان نمیاندازند. اگر پشت عمل صالح، ایمان نباشد قبول نیست. از این رو انسان مومن، مصلح است. سینمای قسط هم سینمای مصلحانه است. ما سینماگر مصلح میخواهیم.
اولین ویژگی سینماگر مصلح ایمان است. ویژگی دومش این است که خودش اهل عمل صالح است. ویژگی سومش این است که دغدغه اصلاحی دارد. سید جلالالدین اسدآبادی است، اما دوربین به دست. مرتضی مطهری است، اما دوربین به دست. اگر در بین هزار تا سینماگر یک نفر مصلح داشته باشیم باید کلاهمان را بالا بیندازیم. پس سینمای انقلاب اسلامی در گفتمان خودش دنبال کسی است که مصلح باشد، مصلح اجتماعی دوربین به دست که سرپرچمدار و سرسلسلهاش میشود شهید مرتضی آوینی. ادامه حرکتش میشود یک کسی مثل نادر طالبزاده، کسی مثل شورجه، کسی مثل ابوالقاسم طالبی، کسی مثل شهریار بحرانی و...
سینمای قسط را در غیر اهل ایمان و تقوا مطالبه نکنیم
ویژگی چهارم سینمای قسط، صاحب قهرمان بودن است. چرا؟ چون کسی که مصلح اجتماعی باشد حتما قهرمان است و حتما حاضر است هزینهاش را هم در جامعه بدهد؛ هزینه کشته شدن، هزینه توهین شنیدن و تحقیر شدن، هزینه زندان. لذا مصلح اجتماعی خودبهخود یک قهرمان است و اگر قرار است که چنین مصلحی را روی پرده نشان دهیم، حتما پس ماجرا قهرمان وجود دارد. مگر میشود شناسنامه انبیا را به تصویر بکشیم و قهرمان نشان ندهیم. انبیا آمدند که قهرمانانه و پهلوانانه، نابسامانیهای جامعه را برهم بزنند. امروز کیست که کمی دین را بشناسد و باور نداشته باشد که سیستم مالی ما ربوی است و در حال جنگ با خداست. این سیستم یک پهلوان و یلی در سینما میخواهد تا این نابسامانی را به تصویر بکشد. ما باید در گفتمان سینمای انقلاب اسلامی سه چهار کلیدواژه را در جامعه هنریمان مبنا قرار دهیم. اولا، مبحث سینمای قسط و سینمای قسط را در غیر اهل ایمان و تقوا مطالبه نکنیم. ثانیا، سینمای مصلحانه و یادمان باشد که عالم در تاریخ زیاد بود، مصلح کم بود. ثالثا، ما وقتی میگوییم 1000 شهید در سوریه دادیم، این یعنی 1000 تا قهرمان که میتوانیم آنها را به تصویر بکشیم. رابعا، در نظام کاپیتالیستی و لیبرالیستی و بورژوازی تمام پدیدهها مطلقا کالا هستند و هر چه کالا بود قیمت دارد، ولی در نگاه اسلامی سینماگر کالا نیست و قیمت ندارد، بها دارد و کاری هم که میکند قیمت ندارد، بها دارد. اگر این گونه به زندگی نگاه کنیم و این را در آثار هنری خود انعکاس و بازتاب دهیم از سینمای بورژوازی و لیبرالیستی دور شده و به حیات دینی رسیدیم.