
سرویس دریچه: سلسله نشستهای ششمین نشست هماندیشی سینما انقلاب در حوزه هنری برگزار شد. وحید جلیلی یکی از سخنرانان این نشست بود. وی در سخنرانی خود به تشریح نسبت بین عدالت و سینما پرداخت.
جلیلی نسبت این دو را از سه منظر واکاوی کرد. او معتقد است که امروز فضای مازوخیستی بر بسیاری از محافل فرهنگی-ارزشی ما حاکم شده است و اگر این فضا علاج نشود سرنوشت خوبی برای انقلاب رقم نخواهد زد. او میگوید خوشبختانه امروز به نسبت 20 سال پیش دستمان در تمام عرصههای هنر پر است، اما عمده تمرکز، انرژی و هیجان ما صرف ترویج بدیها، منکرها و تهدیدهاست و فرصت ترویج قابلیتها را نداریم و حتی در برخی مواقع اصلا این قابلیتها را به رسمیت نمیشناسیم. اگر از این شرایط را علاج نکنیم، در بهترین شرایط امروز، به بدترین سرنوشتها دچار خواهیم شد.
***
سوالی که باید فرمگرایان افراطی پاسخ دهند
ابتدا در نسبت بین سینما و عدالت باید به این نکته اشاره کرد که هم سینما عرصه خیلی وسیع، متنوع و رنگارنگی است و هم مفهوم عدالت یک مفهوم وسیع، مفصل و بعضا پیچیدهای است و میتواند دامنه بحث را به تفسیر بکشاند. اما یکی از معانی عدالت، راه میانه است؛ یعنی نه افراط و نه تفریط. از این منظر اگر بتوانیم مصادیق افراط و تفریط را در سینمای ایران نشان دهیم، راهی به سمت عدالت گشودیم. اگر تعریف سینما را بهعنوان هنر، صنعت و رسانه بپذیریم –که به نظر من تعریف بدی نیست- وقتی به تاریخ سینمای ایران، مخصوصا در چند دهه اخیر نگاه میکنیم، به نظر میرسد که در بعضی از اضلاع این تعریف دچار افراط و تفریط شدیم. بخصوص در سالهای اخیر مسئلهای مانند فرم و محتوا یکی از مسائل بحثانگیز بین منتقدین بوده. در این رابطه خیلی بحث شده و هنوز هم که هنوز است بسیاری از منتقدین راجع به فرم خیلی بحث میکنند و حرف میزنند. البته نباید از آن طرف افتاد و تفریط کرد و گفت که فرم مهم نیست یا استاندارهای سینمایی چه از جهت تصویری و چه از جهت دراماتیک، مهم نیستند. اینکه اثری از لحاظ معیارهای سرگرمکنندگی، کشش و تعلیق، شخصیتپردازی، تصویربرداری و... به معیارها و استاندارهای سینما نزدیک باشد، خوب است و نمیشود این را نفی کرد.
اما به نظر من یکی از مصادیق بیعدالتی، افراط در قصه است؛ یعنی آنچنان ما در اهمیت فرم افراط کنیم که ابعاد دیگر مسئله را تحتالشعاع قرار دهد. همیشه گفتم که اگر سینما یعنی فرم و درآمدن یک فیلم از جهت معیارهای تصویری و دراماتیک، پس ما چه نیازی داریم که در ایران فیلم بسازیم؟ چه نیازی است که این همه منابع کشور را مشغول سینما کنیم؟ مگر ما فیلم نمیخواهیم؟ مگر تعریف فیلم این نیست که یک اثر تصویری دراماتیکی که معیارهای استاندارد را داشته باشد و مردم بتوانند آن را ببینند و از آن لذت ببرند یا حاضر باشند که برای آن پول بدهند و در سینما بنشینند؟ با این نگاه مطمئنا در جهان فیلمهایی در عرصههای مختلف ساخته میشود که با مختصری ویرایش بر اساس معیارهای ممیزی جمهوری اسلامی ایران قابلیت اکران در سینماهای ما را دارند. این سوالی است که دوستانی که به شکل افراطی دارند راجع به فرم حرف میزنند، باید پاسخ دهند.
فوتبال را تعطیل کنیم!
اگر این گذاره را بپذیریم، آن وقت نه فقط سینمای ایران، بلکه خیلی از چیزهای دیگر را هم باید تعطیل کنیم. مثلا باید فوتبال ایران را هم تعطیل کنیم. چون اگر فوتبال یعنی آن چیزی که در لیگ بوندسلیگای آلمان و جزیره انگلیس و لالیگای اسپانیا اتفاق میافتد، دیگر بازی سیاهجامگان با پدیده یا حتی بازی استقلال و پرسپولیس چه معنایی دارد؟! وقتی که یک مقدار واقعبینانهتر نگاه میکنیم، میبینیم هیچ کدام از این پدیدهها صرفا یکسری قواعد و معیارهای فنی و حرفهای نیستند و ماهیتشان از یکسری استاندارهای فنی تشکیل نشده است.
مخاطب ایرانی دوست دارد برود دربی استقلال و پرسپولیس را ببیند، حتی اگر بسیار هم بد بازی کنند، حتی اگر از تیمهای شهرستانی هم ضعیفتر بازی کنند. مخاطب ایرانی دوست دارد ماجراهای خودش، داستانهای خودش، شخصیتهای خودش، دردهای خودش و قهرمانان خودش را در آینه سینما ببیند. پس نمیشود گفت که سینما صرفا فرم است. این افراطها یکی از مصادیق ظلم به سینماست. اگر از آن طرف هم به تفریط بیفتیم همینگونه است. مثلا بگوییم که چون میخواهیم یک حرف مهمی بزنیم، یک بحث دردمندانهای را مطرح کنیم یا یک ارزش فرهنگی را به تصویر بکشیم، پس دیگر قواعد سینما و اینکه فیلم ما دربیاید یا درنیاید خیلی مهم نیست. میتوانیم دوربین را بکاریم و چهار تا پلان بگیریم و اینها را سر هم کنیم و اصل برایمان محتوا باشد. نه! باید هر دو طرف را دید. لذا از این جهت دچار آسیبهای جدی از نوع بیعدالتی در سینما شدیم؛ یعنی اصالت دادن افراطی به فرم موجب شده است که خودمان را از خیلی از ظرفیتهای سینما برای طرح مسائل جامعه و حل آنها محروم کنیم. سینما میتوانست خیلی خدمات به جامعه برساند، ولی ما خودمان با یکسری ویروسهای نظری و اشتباهات استراتژیک راجع به کارکردها و ماهیت سینما، خودمان را از این خدمات محروم کردیم و این بیعدالتیها باعث شده است که خیلی از ظرفیتهای سینما در ایران شکوفا نشود.
ظلم به موضوعات
نکته دومی که شاید بشود آن را هم ذیل عنوان عدالت و سینما طرح کرد، بحث ظلم به موضوعات است، بحث ظلم به ماجراها، واقعیتها، قهرمانهاو اتفاقات دراماتیک بزرگ با قابلیتهای فراوان سینمایی است. این موضوعات در طی دهها سال گذشته نتوانستند به سینمای ایران راه پیدا کنند. نمونههای آن خیلی زیاد است، یکیدو تا نیست.
مثلا ما در تاریخ معاصرمان ماجرایی بهنام «قیام گوهرشاد» داریم. در یکی از برنامههای دهه فجر امسال، نوار مکالمات هیئت دولت در سال 57 را پخش کردند. در آن جلسه ارتشبد قرهباغی میگوید که ما برای سرکوب شورشها باید مردم را بکشیم و شاهد میآورد که همانگونه که اعلیحضرت رضاشاه کبیر در جریان ماجرای گوهرشاد 300 نفر را در یک شب کشت. ایشان از قاطعیت اعلیحضرت رضاشاه کبیر بهعنوان یک نمونه و الگو برای حکومتداری تجلیل میکند که من کاری به این بُعد از گفتههای او ندارم، ولی آمار کشتارهای ماجرای گوهرشاد خیلی بیشتر از اینهاست. من با بعضی از شاهدان عینی ماجرای گوهرشاد مصاحبه کردم. یکی از شاهدان، مرحوم آیتالله خزری بودند. ایشان میگفتند که من کودک 10 ساله بودم و خاطرم هست خودم بالای سر دو تن از افرادی که در حال جان دادن بودند رسیدم. یا آیتالله واعظزاده که اخیرا مرحوم شدند، میگفتند که تعداد کشتهها بیش از 1200 نفر بود. در مشهد در یکی از جلسات خدمت دوستان هنرمند بحث شد و دوستان این سوال را در ذهن داشتند و پرسیدند که شما دنبال چه هنری هستید؛ هنر انقلابی، هنر دینی؟ گفتم ما البته که دنبال هنر دینی و انقلابی و اینها هستیم، ولی فعلا من از شما فقط هنر طبیعی میخواهم. گفتند هنر طبیعی یعنی چه؟ گفتم هنر طبیعی یعنی اینکه اگر در هر یک از شهرهای با فرهنگ دنیا، در یک شب بیش از 1000 نفر را بهخاطر یک مطالبه فرهنگی که در حقیقت حفظ لباس ملی و سنتهای فرهنگیشان بود، قتل عام میکردند، حتما 80 سال بعد راجع به آن ماجرا به اندازه یک موزه اثر هنری وجود داشت. چه موزههایی میساختند، چه مجسمههایی، چه نقاشیهای فاخری، چه تئاترهایی، چه فیلمهای سینمایی، چه سریالهایی و... ، ولی الان شما کل مشهد را بگردید، اگر درباره این واقعه به این عظمت توانستید یک کارت پستال پیدا کنید، اگر یک بیت شعر پیدا کردید و...
سکوت 80 ساله هنر
این هنر، هنر غیرطبیعی است؛ نه هنر غیرارزشی، غیرفرهنگی، غیرسیاسی یا غیرملی. معذرت میخواهم، اگر شما به یک گربه هم لگد بزنید، از خودش واکنشی نشان میدهد. یک انسان معمولی هم وقتی از کنار همچین ماجرا و منظرهای میگذرد، حتما واکنشی در او شکل میگیرد، ولی چگونه میشود که در هنر ایران -در تمام شاخههای خودش- در برابر چنین جنایت عظیمی چنین سکوت ممتدی در طول 80 سال روا داشته است؟
ما الان دو سال است یک کار پژوهشی مفصلی را در اینباره شروع و با حدود 1000 نفر هم مصاحبه کردیم. یکی از آنها تعریف میکرد و میگفت که موقعی که داشتند کشتهشدهها و مجروحها را در گودال خشتمالهای مشهد دفن میکردند، یکی از مجروحین دستش را بلند کرد. سرباز رضاخان رفت و بالای گور ایستاد و گفت: چیه، التماس میکنی؟ جواب داد که میخواهم بگویم هنوز هم روی حرفم هستم. سرباز به او لگد زد و او را داخل گودال انداخت و رویش خاک ریخت. این تلاش رضاخان برای زنده به گور کردن و مدفون کردن این حماسه بود، ولی این تلاش توسط دیگرانی مثل ما هم ادامه پیدا کرد. ما هم چنین واقعه عظیمی را پس از 80 سال بایکوت، سانسور و فیلتر کردیم.
لذا امروز حتما در هنر و سینمای خودمان، به یک نهضت واقعی ضدسانسور نیاز داریم. وقتی که این همه حماسه و این همه قهرمان، با سکوت و سانسور ما مدفون شدند، حتما ما به یک سینمای ضدفیلتر، ضدسانسور و ضد بایکوت نیازمندیم. شاید بشود گفت کمتر خانواده ایرانی پیدا میشود که مادر یا خواهرش با ماجرای کشف حجاب درگیر نباشد. این یعنی اگر هر کدام از ما از یک نسل قبلترمان بپرسیم، حتما خاطرهای را از این واقعه نقل خواهند کرد. این یعنی یک رنگینکمانی از ماجراهای بسیار متنوع، از تراژیک تا بعضا کمیک. اما سوال این است که سینمای ایران، شعر ایران، ادبیات ایران، نقاشی ایران و دیگر هنرهای ایران چقدر نسبت به این قابلیتهای دراماتیک و تصویری واکنش نشان دادند؟
ظلم به سینما
از این نمونهها ما در تاریخمان کم نداریم. مثلا در مشهد عدهای از آقایان روشنفکر عَلَم برداشتند که فردوسی هم باید به اندازه امام رضا(ع) بزرگ داشته شود. چرا ایشان را برجسته نمیکنید و... . بنده گفتم که شما از فردوسی دم میزنید، میدانید دغدغه، منش و آرمان فردوسی بزرگ چه بود؟ همه دغدغه او این بود که آرمانها، قهرمانها و حماسههای این ملت پنهان نماند و به نسلهای بعدی منتقل شود. شماهایی که از این حرفها میزنید، اگر نگویم همهتان، ولی اکثرتان حاضر نشدید برای دهها هزار شهید، قهرمان و حماسهآفرین این کشور یک بیت شعر بگویید. افتخارتان این است که یک فیلم کوتاه درباره دفاع مقدس نساختید. شما از فردوسی دم میزنید و دفاع میکنید.
به نظر من این دیگر ظلم به موضوعات نیست، ظلم به خود سینماست. چون سینما ماجرا را میطلبد. در تاریخ چند هزار ساله ایران، ما کدام مقطع را مثل مقطع 50 سال اخیر ایران پیدا میکنیم که اینقدر سینمایی باشد و قهرمان، ماجرا و فراز و فرود داشته باشد. انقلاب اسلامی دهها هزار، بلکه میلیونها ماجرا و قهرمان به سینمای ایران تقدیم کرد و متاسفانه سینما بخشی از آن را پس زد. انقلاب اسلامی از طرف دیگر میلیاردها مخاطب برای سینمای ایران فراهم کرد. جهان تشنه این بود که ببیند کسانی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند و همزمان با ابرقدرت شرق و غرب درافتادند، چه کسانی هستند؟ چشمها خیره و تشنه بود که ایران و انقلاب اسلامی و قهرمانانش را بشناسد. این یعنی انقلاب اسلامی میلیاردها مخاطب بالقوه برای سینمای ایران فراهم کرد، ولی ما از این قابلیت و ظرفیتی که انقلاب اسلامی تقدیم سینما کرده بود، چه استفادهای کردیم؟ به نظرم این ظلم به انقلاب است، ولی بیشتر از آن ظلم به سینما است.
ما سینما را بهخاطر دیدگاه ایدئولوژیک و سیاسیمان، از بسیاری از قابلیتهای دراماتیکی که در انقلاب وجود داشت، محروم کردیم. مثلا ترور، جدای از جنبههای سیاسی و تاریخیاش، درام است. چون یک طرح توطئهای دارد، یک ضدقهرمان و قهرمان دارد و ما 17000 شهید ترور داریم. در بین آنها رئیس جمهور هست، نخستوزیر هست، دهها نماینده پارلمان، امام جمعه، روحانی، استاد دانشگاه، کبابی، پارچه فروش، راننده و... هست. یا با موضوعات بینالمللیای مثل ماجرای لانه جاسوسی، چقدر میتوان فیلمهای جذاب و دراماتیک با مخاطب بینالمللی ساخت؟ مسائلی مانند استفاده صدام از بمب شیمیایی در سردشت جدای از ابعاد تاریخی، ملی و سیاسیاش ماجراهای دراماتیکی هستند که حتی اگر حزباللهی هم نباشیم، علاقهمند به انقلاب و کشورمان هم نباشیم و فقط و فقط دغدغه سینما داشته بودیم باید تا به امروز صدها موضوع دراماتیک در رابطه با انقلاب اسلامی ساخته میشد. پس معلوم میشود آنهایی که ادا میکنند ما دغدغه سینما داریم، اتفاقا دغدغه سینما هم ندارند و بسیار ایدئولوژیکتر و سیاسیتر از دیگران برخورد میکنند.
ظلم به آثار ساخته شده
بحث بعدی که ذیل بحث عدالت و سینما میگنجد، ظلم به آثار ساخته شده است. در 20 سال گذشته، به جرات میشود گفت که امسال بهترین سال سینمای انقلاب اسلامی است. من یادم نمیآید که در سینمای انقلاب، سالی با این همه آثار درجه یک، پربار، جذاب و عالی داشته باشیم. از «یتیمخانه ایران» بگیرید تا «ایستاده در غبار»، تا «سیانور» تا «ابوزینب» و «ماجرای نیمروز». بعضا باید دهپانزده سال انتظار میکشیدیم تا یکی از این فیلمها را میدیدیم. خوشبختانه امسال پنجشش تا اثر درجه یک در سینمای انقلاب داریم که اکثرشان یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر هستند، ولی ما با اینها چه کردیم؟!
میگوئل لیتین، یکی از مشهورترین و محبوبترین فیلمسازان آمریکای لاتین است. ایشان تابستان امسال از طرف جشنواره عمار دعوت شد و به ایران آمد. یکی از فیلمهایی که دید، یتیمخانه ایران بود. با دیدن این فیلم کلاه از سرش افتاد. خیلی بهتزده پرسید که من آقای کیارستمی را میشناسم و فیلمهایش را هم دوست دارم، ولی چرا فقط کیارستمی را میشناسیم و چرا ابوالقاسم طالبی را نمیشناسم؟ شما چنین سینمایی دارید و دنیا خبر ندارد؟ فیلم دیگری که دیدند، فیلم «چ» بود. مبهوت شده بود که چگونه است هیچ کس در دنیا اینها را نمیشناسد؟ البته خبر نداشت و ما هم آبروداری کردیم و نگفتیم که در ایران هم خیلیها اینها را نمیشناسند.
یتیم خانه ایران از جهت سینمایی و محتوایی، کار طراز و شایستهای است، ولی دیده نمیشود. ایندرصورتی است که صدها هزار فعال فرهنگی در این کشور داریم، فقط بسیج میگوید که من 40000 پایگاه فرهنگی دارم. آقای طالبی حرف جالبی زده بود و گفته بود: اگر من یک فیلم 10 دقیقهای علیه جمهوری اسلامی ساخته بودم، همه نمازهای جمعه این کشور علیه من حرف میزدند و من را هم مشهور میکردند، ولی اگر اثری در طراز یتیمخانه ایران بسازم، هیچ کس به خیالش نمیآید که میشود درباره این فیلم حرف زد. یک جایی من گفتم که امر به معروف در جامعه ما به مراتب از نهی از منکر غریبتر و مظلومتر است. ما از خبرهای منفی زود به هیجان میآییم و اخبار منفی را مدام با همدیگر درمیان میگذاریم، ولی متاسفانه اخبار مثبت ما را به هیجان نمیآورد. این فضا، فضای بیماری است و باید درمان شود.