به گزارش حلقه وصل، دیو اسمیت متولد 1962 در نیوتاون سیدنی است. وی در سال 1985 به مدرسه علوم دینی کالج مور پیوست و با دریافت دو مدرک در الهیات در سال 1989 به شکل رسمی تبدیل به کشیش کلیسای آنگلیکان شد. دیو، هماکنون کشیش «کلیسای ترینیتی» است و همچنین یک بوکسور حرفهای است.
پدر اسمیت در ابتدای برنامه در پاسخ به این سؤال که چطور شد وارد فعالیتهای اجتماعی و ارتباط با جوانان شدید پاسخ داد: «فکر میکنم کار من با جوونها زمانی که سال ۱۹۹۰ اومدم به دالاچور، شروع شد. زمانی بود که بهعنوان کشیش به دانشگاه سیدنی اومدم. اون موقع دالاچور منطقه خوبی نبود و پایتخت هروئین غرب سیدنی بود. مواد مخدر زیادی توی شهر بود. بچههای زیادی میمردن. به خاطر مواد و بهویژه به خاطر هروئین. زمانی که کار خودمو بهعنوان یه کشیش محلی شروع کردم هنوز محله خشنی بود و با مردم توی محله صحبت کردم که فکر میکنید مشکل چیه؟ گفتن ببین جوونها بعد از مدرسه کاری برای انجام دادن ندارن و به دردسر میافتن. اون موقع بود که فکر کردم ما توی کلیسا پول زیادی نداریم اما ساختمون بزرگی داریم. گفتم چرا اینجا رو برای جوونها مرتب نکنیم؟ کلوب مبارزه برای جوونایی که مشکلات دارن مثله آهنربا میمونه. توی بچهها دیدیم که از زمانی که توی بوکس و کیکبوکس و چیزایی شبیه به اونا مبارزه آماتور میکردن، زمانی که به این سطح میرسیدند مواد مصرف نمیکنن. دیگه توی دردسر نیستن و توی مدرسه نمرات خوبی دارن. والدین اونا از من میپرسن باهاشون چی کار کردی؟ این یه معجزه است. میگم من کاری نکردم و این به خاطر بوکسه.»
در قسمت دیگری از گفتوگو رضوی از این پدر مبارز پرسید که اولین بار چطور با اسلام آشنا شده که اسمیت جواب داد: «باید صادق باشم و بگم من خجالت میکشم که نیمه اول زندگیام با جامعه مسلمونها ارتباطی نداشتم و دوست مسلمون نداشتم. برخورد اول من با اسلام حمله به برجهای دوقلو در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. من هیچ چی راجع به اسلام نمیدونستم. اصلاً اطلاعاتی نداشتم و این معرفی خوبی نیست. در کنار این حملات روایتی به رسانهها اومد که شما باید نسبت به جامعه مسلمونها مشکوک باشید؛ اما چیزی که منو تغییر داد این بود که سال ۲۰۰۲ کمپینی داشتیم تا به جوونا کمک کنیم اعتیادشونو ترک کنن و از جوامع محلی دیگه میخواستم که از این مکان برای جوونا استفاده کنیم و متوجه شدم که یه کمپ جوانان اسلامی هم اومده اینجا و خیلی مشکوک شدم و به خودم گفتم اومدن اینجا چیکار کنن؟ میخوان بمب بسازن؟ شرم آوره اما حقیقت آینه که اون موقع چیزی نمیدونستم. گفتم بهتره اونجا برم و با چشمای خودم ببینم و مراقب باشم و ببینم چه خبره؟ این گروه متعلق به مرکز امام حسین(ع) بود. در اونجا به ما نوشتهای دادن و واقعاً آدمهای خوب و قابل احترامی بودن. اینجا همون جایی بود که دوستم شیخ منصور لقائی رو دیدم. اون رهبر کمپ توی اونجا بود و من به آموزههای اون توی کمپ گوش دادم و این باعث شد چشمای من به جنبه دیگهای از اسلام باز بشه و بعدش دوستای خوبی شدیم.»
پدر دیو درباره ماجرای حمایتش از حجتالاسلام منصور لقائی در جریان فشار دولت استرالیا به او برای خروج از کشور گفت: «دقیقاً یادم نیست که کی متوجه شدم شیخ منصور رو تهدید به اخراج از کشور کردن اما اون موقع فعال بودیم و جوامع مسلمان و مسیحی رو به هم نزدیکتر کرده بودیم و کمیته بین ادیان برای منطقه محلی خودمون تشکیل دادیم. بعد من متوجه شدم که اطلاعات استرالیا وضعیت ارزیابی امنیتی منفی به شیخ منصور داده بودن و احتمالاً دیپورت میشد و این باعث شد شوکه بشم و بیشتر از این شوکه شدم که به اون اجازه ندادن بدونه اساساً جرمش چیه و به چه چیزی متهم شده؟ گفتم این اصلاً شبیه عملکرد استرالیاییها نیست و عادلانه نیست. بعدش ما ائتلاف مسیحی آزادی شیخ رو تشکیل دادیم و کلیساهای مختلف گرد هم جمع شدیم تا از حق منصور حمایت کنیم و محض رضای خدا بفهمیم قبل از محکوم شدن چه اشتباهی مرتکب شده؟ همه ما متوجه نقش باارزش اون در جامعه خودمون بودیم که تونسته بود بین جوامع مختلف و فرهنگهای مختلف نقش پل رو ایفا کنه. ما شروع کردیم به فعالیت سیاسی تا نتیجه خوبی به دست بیاریم و اونو توی کشور نگهداریم.»
پسازاین صحبتها بود بخشهایی از مستند ما اینجا هستیم که درباره ماجرای اخراج شیخ منصور از استرالیا و حمایت مردم از او ساختهشده پخش شد. افراد مختلفی در مستند، شیخ منصور را رهبر و پدرشان معرفی میکردند. مستند شیخ را درحالیکه از حمایت مردم متأثر شده بود و قصد خروج از استرالیا را داشت نشان میداد. سپس تصاویر کوتاهی از دیدار پدر اسمیت و حجتالاسلام لقائی در تهران پیش از ضبط برنامه همقصه پخش شد. تماشای روابط گرم و صمیمانه شیخ منصور و پدر اسمیت، دربازگشت به استودیو به خاطره روزی که منصور از استرالیا خارج شد گره خورد. دیو اسمیت اینطور توضیح داد: «روز دردناکی بود. یادمه که شیخ گفت نمیخواد هیچ کدام از ما به فرودگاه بریم. میخواست بیسروصدا تموم بشه اما خب ما همه مون رفتیم. نمیتونستیم نریم. خیلیای دیگه هم میخواستن دست در دست هم بذارن و نذارن اون بره اما شیخ گفت نه نه. من این کار رو انجام میدم و خیلی هم آروم انجامش میدم. همه چیز خیلی آروم و با احترام انجام شد. رهبری اون از این نظر بینظیر بود.»
پس از ماجرای شیخ منصور پدر دیو اشارهای هم به جنگ در سوریه کرد و قصه سفرهایش به سوریه را با مخاطبان همقصه در میان گذاشت. او با اشاره به جریان یکطرفه رسانههای غربی گفت: «سال ۲۰۱۲ شروع شد. خیلی عجیب بود. چون توی تلویزیون میدیدیم که دیکتاتور شیطانی سوریه در حال کشتن همه توی خیابوناست. به ما میگفتن که مردم در حال مقابله با تانکها هستند و فک کردم که یه لحظه صبر کن. این حقیقت نیست که به ما میگن. یادمه که شب دراز کشیده بودم و به سوریه فکر میکردم. گفتم چرا به سوریه فکر میکنم... اون موقع حتی نمیدونستم که سوریه کجای نقشه ست. هیچ فرد سوری رو نمیشناختم. میگفتم چیزی از سوریه به من نگید. من به اندازه کافی خودم درگیر هستم؛ اما اتفاقاتی افتاد. با دوستم مصطفی در مرکز امام حسین مواجه شدم. اون سوریه آیه و گفت چیزی که توی تلویزیون میبینی رو باور نکن. به شما دروغ میگن. گفتم اینو باور میکنم. بعدش با کشیشهایی که توی ایرلند ورزش رزمی میکنن تماس گرفتم. گفتم من باور نمیکنم این اتفاقها توی سوریه بیفته. گفت با حمص تماس میگیرم. اون با کلیسای کاتولیک در حمص تماس گرفت و اونو به مادر اگنس وصل کردن. اون انگلیسی خوب صحبت میکنه. بعد مادر اگنس توی یه رادیو در ایرلند صحبت کرد. بعدتر توی سیان ان صحبت کرد؛ اما اونو تهدید به مرگ کردند و باید سوریه رو ترک میکرد. چون داستان رو درست تعریف نمیکرد! بعدش با یه دوست از ایرلند صحبت کردم گفت من و مادر اگنس داریم میایم استرالیا میتونی به ما جای بدی؟ گفتم البته. یه تور برای مادر اگنس در استرالیا تدارک دیدم و به من گفت که با ما به سوریه میای؟ گفتم اره. بعدش سال ۲۰۱۳ با اون به سوریه اومدیم و بعدش دوباره با شما سال ۲۰۱۴ اومدیم و این دفعه قهرمان بوکس استرالیا رو هم با خودم آوردم. سالامون اگبریم.»
پدر دیو درباره شکل گیری ایده بوکس برای صلح و به سوریه بردن قهرمان بوکس استرالیا توضیح داد: «خیلی وقتا فکر میکنم پیش خودم چه فکری کردم که اونو با خودم آوردم. باید احمق باشم ولی زمانی که به حمص رسیدیم و با بچهها توی خیابون بازی کردیم و اتوبوس میاومد و بچهها فریاد میکشیدند سالامُن سالامُن واقعاً سحرآمیز بود. برای من سه هدف برای پروژه بوکس برای صلح وجود داره. اولیش آینه که بچههای سوری خوشحال بشن. دومیش آینه بین دو کشور رابطه برقرار کنیم. برای من رابطه بین مردم عادی استرالیا و مردم عادی سوریه خیلی مهمه اما سومیش آینه که میخوایم سوریه واقعی رو به کشور خودمون نشون بدیم نه اون روایتی که در رسانهها هست.»
در بخش دیگری از برنامه یک از حاضران در استودیو از پدر اسمیت پرسید که آیا درباره فلسطین و درگیریاش با صهیونیستها هم کاری را انجام داده است که او جواب داد: «بله من عضو مجموعه «دوستان سَبیل» هستم که یه گروه مسیحی حامی فلسطینه و در فعالیتهای حقوق بشری فلسطینی حضور دارم و سالهاست حامی کمپین تحریم اسرائیل هستم.»
سید روح الله رضوی مجری برنامه در پایان از پدر دیو پرسید چه نظری درباره امام حسین علیهالسلام دارد که او جواب داد: «فکر میکنم امام حسین فوق العاده است. چون کربلا و ظلمی که به اون شده تداعی کننده همون رنجیه که مسیحیا از رنجهای مسیح به یاد دارن. فکر میکنم این خیلی مهمه و چیزی که اخیراً دیدم در زیارت کربلا روی من تأثیر گذاشته. به ویژه وقتی میبینم به خیلی از شیعیان در دنیا ظلم شده. این که ببینم این زیارت صورت میگیرد تا عزاداری بشه و همبستگی ایجاد بشه. اگر واقعاً اینطوری با عزاداری و دعا کردن و نشون دادن همبستگی با هم به داعش پاسخ داده بشه فوق العاده است.»