حلقه وصل:وصله ناجور/ نعمتالله سعیدی:
معتقدم وقایع امروز جهان، بیش از هر دوره تاریخی دیگری، رنگ و بوی آخرالزمانی به خود گرفته است. مثلا همین بحران کرونا اگرچه از نظر پزشکی تبعیضی بین فقیر و غنی نمیگذارد، اما از نظر معیشتی زندگی صدها میلیون از مستضعفترین مردم جهان را با بحران شدید اقتصادی مواجه کرده است. صدها میلیون از خانوادههای فقیر جهان که درواقع روزمزد هستند، چطور میتوانند چند ماه کار نکنند و از پس اجاره خانه یا مخارج خورد و خوراک خودشان بربیایند؟! آیا ظلمی فراگیرتر از چنین مواردی هست؟
تا پیش از وقوع انقلاب اسلامی جهان به دو قطب شرق کمونیسم و غرب لیبرال تقسیم میشد. در طول حدود نیم قرن، کمونسیتهایی که با شعارهای مساوات و برابری توانسته بودند تودههای فقیر جوامع مختلف را امیدوار کنند، امروز سالهاست که رسما شکست خورده و به آخر خط رسیدهاند. از این سو میدانیم که قطب سرمایهداری جهان نیز اساسا و رسما هیچ ادعایی در مورد مساوات و حمایت از اقشار فقیر و کارگر ندارد. بلکه اتفاقا کاملا برعکس است! یعنی تمام دولتمردان کشورهای جهان را متقاعد کرده است که برای صنعتی شدن باید نیروی کار ارزان در اختیار سرمایهداران و صاحبان صنایع قرار بگیرد. یا دخالت دولتها در بازار باید تا جای ممکن حداقلی شود و این یعنی اینکه ، سرمایهداران آزاد باشند! آزاد باشند که با «تراست» و احتکار و تشکیل انواع سازمانهای مافیایی و غیره، هرکاری که دلشان میخواهد با مصرفکننده انجام دهند.
الغرض، کاملا واضح و آشکار است که امروز غیر از گفتمان ناب اسلام انقلابی و مخصوصا شیعی، هیچ گفتمانی حتی ادعای دفاع از حق محرومان و مستصعفان را ندارد و گروههایی چون داعش دقیقا کارکرد اصلیشان همین بوده که این آخرین فروغ امید مردم جهان را نسبت به آیندهای روشن خاموش کنند تا از این پس هر مخاطبی با شنیدن نام اسلام به یاد داعش بیفتد، نه عدالتخواهی شیعی! برای همین باید قدر فرصتها را دانست. مثلا نباید اجازه داد هنوز هم تشیع را با مهر نماز و قمهزنی به مخاطب جهانی معرفی کنند. هیچ کدام از این موارد ربطی به ماهیت اصلی و حقیقی تشیع ندارد. تشیع یعنی عدالت؛ و نخستین مصداق این عدالت، عدل در حق حکومت و حاکمیت است. سرنوشت دنیا و آخرت مردم با سیاست پیوند خورده است و در سیاست نیز هیچ موضوعی مهمتر از «حق حکومت» و «شرایط حاکم» نیست. پس نخستین و مهمترین مصداق اجرای عدالت، قرار گرفتن حاکم عادل در این جایگاه است. این یعنی اصل حقیقت امامت...
آری! جهان امروز بیش از هر دوره تاریخی دیگری، روزبهروز بیشتر تشنه عدالت میشود و «عدل» نخستین اصل از اصول دین مذهب شیعه است که آن را از باقی مذاهب اسلامی متمایز میکند. میگویند همزمان با آخرین روزهای پیش از ظهور، تمام مردم جهان با نام و آوزاه آن موعود امم و منجی آسمانی آشنا شدهاند. وقایعی چون بحران کرونا نیز بیش از هر زمان دیگری انسانها را از زمین ناامید و چشمها را متوجه آسمان کرده است...
در مجموعه مطالب پیش رو برخی از گفتگوهای مجازی در مورد تشیع را تقدیم مخاطبان میکنیم. البته گفتگوهایی که گاهی روزها و هفته ها طول کشیده و به ناچار مجبور به تلخیص و ویرایش جزئی آنها بودهایم. (اگرچه حتیالمقدور اصل ابراز نظرهای مخالفین را دست نزدهایم. مگر ندرتا حذف توهینهای مستقیم...) گاهی نام افراد نیز تغییر کرده است.
***
رانا
کجای قران گفته که قران برای هدایت کفایت نمیکند؟ اگر کفایت میکند چرا اسم امامها در قران نیامده است؟ شما مسلمین چرا نمیخواهید دست از این خرافات بردارید؟!
سعیدی
شما کفایت کردن را چطور معنا کردهاید؟ کفایت کردن یعنی اینکه همه چیز مستقیما در قران کریم بیاید؟! با این حساب اگر قران کفایت میکند، شما چگونگی وضو گرفتن و تعداد رکعات نماز را در آن نشان دهید! اگر قران کفایت میکند روش ساختن آسپرین را در آن نشان دهید! این چه نوع استدلال کردن است؟!
اگر چه موضوع ولایت و امامت به کرّات و دفعات... از ابتدای بعثت... تا آخرین ساعات عمر حضرت رسول اکرم هم در آیات و هم در روایات اشاره شده، اما برای چندمین بار عرض میکنم که: فعلا بحثمان فقط تحلیلی ست. (چون همین مقدمات تحلیلی نقش مهم و ضروری و غیر قابل انکاری در فهم آیات و روایات دارد) پس فعلا فقط در همین راستا بحث میکنیم. سپس قران و حدیث و غیره...
پرسیدیم چطور ممکن است خدا و رسول تکلیف جانشینی را مشخص نکرده باشند؟! بالاخره پاسخ شما چیست؟ پاسخی دارید؟ بفرمایید سراپا گوشیم.
ادمین
دروغه جناب سعیدی! و ادعایی که مطرح میفرمایید خودش یه تناقض خیلی بزرگ با اون حکمتی داره که شما برای واقعه غدیر خم ادعا میکنین. به جای کلیگوییها، به استدلال روی بیارین و ادعاهاتون رو جزء به جزء اثبات کنید. چون این کلیگوییها فاقد ارزش هستن. چیزی رو ثابت نمیکنن.
(باید ثابت کنید در قران و احادیث به این موضوع اشاره شده...)
سعیدی
نگران نباشید. بنا نیست از شما و یا کس دیگری اقرار بگیریم! ما وظیفه داریم استدلالهای خودمان را به بهترین شکلی که میتوانیم مطرح کنیم و حرف طرف مقابل را هم بشنویم...
هر وقت طرف مقابل شروع کرد به اتهامهای کلی زدن و استهزاء و طرح مسائل متفرقه و مسخره کردن طرف مقابل و... نشان میدهد که چقدر دستش خالی ست... (ادعای کلی مثل دروغه ...بدون ذکر دلیل... تناقضه ... بدون ذکر دلیل... کلی گویی ست... بدون ذکر دلیل و...)
وگرنه چندین بار عرض شد فعلا بحثمان فقط و فقط تحلیلی ست. ادعای اولم اینکه:
1- اسلام دینی سیاسی ست. موافقید؟
2- حضرت رسول تشکیل حکومت دینی داده بود. موافقید؟ بله یا خیر؟
3- هر فردی با حداقلهای درک سیاسی میداند که برای جلوگیری از تفرقه و جدال و فروپاشی یک جامعه و حکومت و... موضوع جانشینی و رهبری یک مردم از ضروریات، بلکه ضروریترین مطلب است. تا جایی که چیزی از آن مهمتر نیست! (حتی رئیس قبایل آدمخوار افریقایی نیز این را تشخیص میدهد!) موافقید؟
4- چگونه ممکن است نعوذا بالله خدا و رسول به این مصلحت بدیهی امت نوپای اسلامی توجه نکرده باشند؟ این را کدام آدمی با حداقلهای عقل و انصاف قبول میکند؟!
جزء به جزء شد؟! یا هنوز کلی بافی است؟! بفرمایید کدامش را قبول ندارید و چرا؟
ضمنا فراموش نکنید که در این بحث شما ملزم به قبول توحید و نبوت و معاد هستید. (یعنی قبول دارید خدایی هست و پیامبری فرستاده است. درست است؟)
Green
بله، در سه مورد اول شکی نیست. اسلام بنا شد، بر مبنای دین، برای خلافت. سیاسی ست و جانشینی هم خیلی مهمه. اما چه لزومی داره که مورد چهارم درست باشه؟
سعیدی
چون نتیجه طبیعی آن سه مقدمه است...
وگرنه با آن مقدمات میخواهید چه نتیجهای بگیرید؟ اسلام سیاسی است و پیامبر حکومت تشکیل داده و... موضوع امامت و رهبری از بدیهیترین و ابتداییترین واجبات یک حکومت و امت است و... آخرش هیچی به هیچی؟! تعیین جانشین لزومی ندارد؟!
در این امر بدیهی به توافق برسیم میرویم سراغ آیات و احادیث. موافقید؟
ادمین
اتهام؟ چه جالب که شما برای حرف من دلیل میخواین ولی به خودتون حق میدین بدون دلیل حرف بزنین؟ مگه من چیزی جز همون دلیل برای ادعاتون مطالبه کردم؟ البته خیلی هم عالی میشه این بحث جلو بره تا ببینیم چنته کی خالیه! جناب سعیدی از هر جاش دوس دارین شروع کنین تا پیش برید
سعیدی
از همین مقدمه شروع کنید. با کدامش مخالفید و چرا؟
باقی دوستان نیز در مورد این چهار مقدمه مطلبی دارند ریپلای کنند. (گرچه ترجیحا یک نفر نماینده شود بحث متمرکزتر خواهد بود) چون با فرض صحت این مقدمه پیش خواهیم رفت.
ادمین
دقیقا به همون مقدمهتون نقد دارم. البته من حدودا یک ساله شخص شما رو میشناسم. انسان محترم و با اخلاقی هستین. سوء تفاهم پیش نیاد. اینکه گفتم دروغه به این معنا نبود که شما دروغگو هستید. به این معنا بود که این ادعا که محمد از همون سالهای نخست و در موقعیتهای مختلف به مسئله خلافت بعد از خودش و خلیفه بعد از خودش اشاره کرده (که ادعایی مطرح شده از جانب علمای شیعه است) دروغه. اتفاقا من در همون پیام اول اشاره کوتاهی کردم به اینکه دلیل سخنم چیه. نمیدونم شما چرا گفتین اتهام بی دلیل
عرض شد که این ادعاها با حکمتی که شیعیان برای واقعه غدیر خم عنوان میکنن در تضاده. حالا شما محبت کنین بفرمایید این اشارات به امر خلافت یا خلیفه بعد از محمد دقیقا در چه موقعیتهایی بوده. البته لطفا یک مورد بگید. بررسی کنیم و بعد موارد دیگه رو بفرمایید که بحث زیاد شلوغ و پیامها بیش از حد طولانی نشه
سعیدی
نمیخوام تعارف کرده باشم و از میزان احترام خود نیز در مورد شما (و تمامی عزیزانی که با هر تفکری... معلوم است زحمت میکشند و مطالعه میکنند و داشتههای خود را به اشتراک میگذارند) بگویم. بله واقعا بنده در این بحث با کسی چون شما راحتتر خواهم بود. چون میدانم حداقل الزامات اولیه بحث را رعایت خواهید کرد و مجبور نخواهم بود وسط بحث مدام از حقانیت خود اسلام طرح بحث کنم (چیزی که دوستان متاسفانه بارها تکرار میکردند! و متوجه نبودند که امامت بعد از توحید و نبوت و معاد و عدل مطرح میشود. پس کسی که توحید و نبوت را قبول ندارد، اصلا این بحث امامت ربط خاصی به او ندارد! یا حداقل باید فرض کند توحید و نبوت و غیره را قبول دارد...) بگذریم.
فعلا مقدمه نخستم همین است. (باز شما میروید سراغ آیه و حدیث و تاریخ؟!) چندین بار عرض کردم این سوال ساده را پاسخ بدهیم و بعد برویم سراغ اسناد و مدارک.
بنده واقعا به هیچ وجه نمیتوانم درک کنم که کسی خدا و پیامبر را حق بداند و ادعا کند مطلبی با این درجه از اهمیت را متذکر نشده! چطور ممکن است!؟ این را یک رئیس قبیله آدمخوار افریقایی هم میداند که وجود حاکم و مکانیسم جایگزینی آن چقدر اهمیت دارد...
و بارها عرض کردم که در یک بحث منطقی بنا نیست فقط یک طرف مطالبه متقاعد شدن داشته باشد.
شما اگر تصور میکنید چنین چیزی ممکن است (به عنوان یک اهل تسنن) بنده را متقاعد کنید...
چون این ادعا _که خدا و رسول جانشین مشحص نکردهاند_ اصل دین را به شدت زیر سوال میبرد...
(و اگر در مجموع موافقید برویم سراغ دو مقدمه تحلیلی بعدی) آیا نیازی هست که مجددا یادآور شوم هنوز به مراحل بررسی تاریخ و قران و روایت نرسیدهایم؟!
زیرا در همین مرحله یا باید قبول کنیم قطعا و حتما خدا و رسول جانشین و امام تعیین کردهاند... یا خود حقانیت اسلام نعوذا بالله زیر سوال میرود. شما به عنوان یک اهل تسنن (ملزم به توحید و ...) پاسختان چیست؟
عدم پاسخ دادن به این سوال چه معنایی دارد؟!
THE END]
البته من فعلن کار دارم. اما تنها اصول اول و دوم مقبول هست و محمد هیچگاه جانشینی تعیین نکردند و این تعیین جانشین رو به الله موهوم و قران منوط کردند. اونجا که به نص صریح قران میگند و شاورهم فی الامر!!!
فکر کنم اقای سعیدی شما برای اولین بار بر طبق اموزههای اسلام جوابتون رو گرفته باشید. فکر کنم شورای هفت نفره که خود علی هم بدبختانه عضو اون بود بر طبق سنت محمد و نص صریح قران عمل کرد و ابوبکر رو بدون هیچ ابهامی به عنوان جانشین محمد تعیین کرد و به رسالت محمد و الله موهوم عمل نمود
سعیدی
اولا این شورای مورد اشاره شما مربوط به تعیین خلیفه دوم و سوم است، نه خلیفه بعد از حضرت رسول اکرم! این مقدار اطلاعات تاریخی را بعید است نداشته باشید! پنج یا هفت نفره بودنشان حالا به کنار! (دو نفر را از کجا آوردهاید و اضافه میکنید؟!) در ثانی برای چندمین بار عرض میکنم، اگر وجود خدا را موهوم میدانید، این بحث امامت چه ربطی به امثال شما دارد و به چه دردتان میخورد؟! شما خود رسول را قبول ندارید، چه رسد به جانشین او؟!
مگر اینکه (دقت کنید!) یا توحید و نبوت را قبول داشته باشید و یا فعلا فرض کنید قبول دارید. متوجه هستید؟
روزهای قبلی بارها تذکر دادم که بحث امامت ربطی به افراد اتئیست ندارد. دوستان مدام میگفتند اگر فرض کنیم خدا و نبوت حق است چطور؟ خب حالا چرا زیر فرض خودتان میزنید؟! اگر این مطلب را قبول نداریم، باید همین جا بحث را متوقف کنیم و در موردش بیشتر گفتگو کنیم.
درگام بعدی نیز اگر بگویید مکانیسم شورا وجود داشته، اولا دیگر نمیتوانید ادعا کنید در این مورد تعیین تکلیف نشده! درثانی باید توضیح بدهید منظورتان از ادعای وجود چنین شورایی چیست؟
بعد از رحلت حضرت رسول رئیس قبیله خزرج (سعد بن عباده) ادعا کرده جانشین منم. سپس یک عده خاص از افراد در آنجا جمع شدهاند و یک تصمیمی گرفتهاند. این شد شورا؟! باقی مسلمین کجا بودهاند؟!
شورا وقتی است که مثل خلیفه اول و دوم دقیقا تعداد اعضا مشخص باشد؛ دقیقا خود اعضای شورا مشخص باشند؛ تمام مسلمانان هم اطلاع داشته باشند که فلان شورا و با فلان اعضا بناست در مورد جانشین بعدی تصمیم بگیرد. درست است؟
چنین شورایی را سراغ دارید که خدا و رسول تعیین کرده باشند؟!
از این گذشته، چطور خلیفه اول و دوم به عقلشان رسید و متوجه بودند این موضوع چقدر ضرورت دارد و شورا تعیین کردند، اما خدا و رسول کار را کلا رها کرده و به اتفاقات سپردهاند؟! این اسمش شورایی عمل کردن است؟
اگر رئیس یک قبیله دیگر در جایی دیگر همین ادعا را میکرد تکلیف چه بود؟! مثلا پیامبر دستور داده بود ابوبکر به عنوان فرمانده یک لشکر به جنگ برود (جایی فرسنگها دورتر از مدینه!) آن شب آنجا در شورای سقفیه چه کار میکرد؟! چرا در نزدیکی مدینه اردو زده بود و منتظر رحلت حضرت رسول بود؟!
همین طور نمیشود که در پاسخ سوالی به این اهمیت یک کلمه به اسم «شورا» را پرت کنیم وسط بحث!
این اسمش میشود پاسخ ول دادن! نه پاسخ دادن! توجه دارید؟ ممنون میشوم حالا اجازه بدهید با یک نفر این بحث را ادامه دهیم که معلوم شود چه میگوییم و چه میشنویم...
MAHRAD
جناب سعیدی به نظر شما چرا تعریف واحدی از اسلام به عنوان یک دین الهی وجود نداره؟
سعیدی
منظورتان چیست؟ در مورد انسان و جهان و آموزش پرورش و نحوه کشت باقالی و... نیز نظرات مختلفی وجود دارد و تعریف واحدی نداریم. در مورد ستارگان و خورشید و غیره نیز ممکن است نظرات متعددی وجود داشته باشد. آیا دلیل میشود که بگوییم جهان وجود ندارد؟! یا خورشید وجود ندارد؟! (چون اختلاف نظر در این مورد وجود دارد؟!) یا مشکل از باقالی ست؟!این حرف چقدر منطقی ست؟!
ایمان و اقرار به توحید و نبوت حضرت ختمی مرتبت میشود اسلام آوردن. منظورتان از تعریف واحد چیست؟
از تمام اینها گذشته، جسارتا این موضوع هیچ ربطی به بحثی فعلیمان هم نداشت و ندارد! موافقید؟
MAHRAD
نه منظورم اسلام آوردن نیست. تعریف واحد به عنوان خط مشی واحدی که پیروان اون نزاعی در برداشت کلام الله و پیامبر در عمل به دستورات اونها با هم نداشته باشن.
سعیدی
دین حقیقتی ثابت است. اما برداشت دینی دینداران میتواند متغییر باشد. مثل همین جهان هستی.
جهان واقعیتی مشخص و ثابت است. اما برداشت و تعریف ما از جهان ممکن است متفاوت و متغیر باشد.
ضمنا این بحث ربطی به موضوع فعلیمان ندارد. شرمنده... دیشب نخوابیدهام و تعداد دوستان و تعداد مسائل دارد زیاد میشود. غروب یا امشب انشالله خدمت عزیزان میرسم.
شهرام
حاج اقا معلومه ديشب قران سنگيني رو سرت گذاشتي خسته نباشي برو استراحت بكن عزيزم
سعیدی
متلک گفتن جای برهان و استدلال را نمیگیرد دوست عزیز! خدا مغز آدمها را از تعصبات و اوهام سنگین حفظ کند... که همیشه با آدم هستند. نه یکی دو شب خاص! بگذریم...
ادمین
اینکه موضوع جانشینی موضوع مهمیه قابل تردید نیست.
سعیدی
خب اگر جای تردید نیست، پس هر دو قبول داریم که یا در مورد امامت تعیین تکلیف شده...
و یا نعوذا بالله دین اسلام ناقص است و مشکل اساسی دارد! (آن هم دینی که این قدر سیاسی ست!) که حالت دوم غیرممکن است. (یک اهل تسنن هیچگاه چنین ادعایی نخواهد کرد) موافقید؟
ادمین
اجازه بدین. اینکه موضوع جانشینی موضوع مهمیه قابل تردید نیست اما نکته اینجاست که وقتی شما با این میزان بزرگنمایی- که البته شاید هم ناحق نباشه- ادعا میکنین که موضوع تعیین جانشین مهمه پس اینم باید در نظر بگیرید که هم خود این موضوع مهم نیاز به تبیین و تشریح از جانب شارع داره هم اینکه چه کسی قراره جانشین حاکم وقت باشه.
سعیدی
کدام بزرگنمایی؟! موضوع خلافت مهم نیست؟! وگرنه در باقی موارد شیعه دقیقا مدعی همین مطالب است. احسنت! برویم سراغ گامهای بعدی بحث و چگونگی تبیین مطلب در قران و روایات؟
ادمین
اجازه بدین جناب سعیدی! لذا اگر شما به این دلیل متوسل میشید (آن هم با این بزرگنمایی) من از شما مطالبه یک پاسخ میکنم:
با توجه به میزان اهمیت و حساسیتی که خود شما برای امر امامت و خلافت قائل هستین علی القاعده باید در قرآن یا حداقل در سنت (اونم در قالب روایاتی صحیح و قطعی الدلاله) نفس موضوع تبیین شده باشه؟ یعنی شارع دین بصورت واضح بیاد و برای امت تبیین کنه که امامت چیه - چه شئوناتی داره - چه اختیاراتی داره - وظایف متقابل امام و امت در مقابل هم چی هستن. رجوع به سخنان دیشبم..
شما عینا این موارد رو درباره خدا و موضوع توحید ایضا درباره رسول و در موضوع نبوت به وضوح میتونین در قران ببینین. لطفا ایاتی یا حداقل روایاتی که بتونیم بعنوان تبیین صریح و واضح امر امامت و تعیین امام باشه معرفی کنید.
سعیدی
مگر شیعه ادعا دارد این موارد تبیین نشده؟!
مگر هر دو توافق نکردهایم که غیر ممکن است تبیین نشده باشد؟!
اصلا به فرض محال اگر تبیین نشده باشد، یک اهل سنت چه میخواهد بگوید؟ قبول خواهد کرد اسلام نغوذا بالله این قدر ناقص است؟! بله یا خیر؟
ادمین
اما من این مطلب رو بر اساس ادعای شما گفتم. به باور من و البته به عقیده اهل سنت که درست هم هست، محمد با تایید و امضای امر شور و مشورت در قران، نه تنها برای موضوع تعیین خلیفه، بلکه برای سایر تصمیمات و اتخاذ روشها و منشهای سیاسی اجتماعی مسلمین راهی رو تا قیام قیامت جلوی پای اونها گذاشت. اعراب خودشون پیش از اسلام هم با این مسئله بیگانه نبودن و خود قریش به عنوان قبیله ذیشرف و در مرکز توجه شبه جزیره عربستان برای تصمیمگیریهاش دارالندوه داشت. به همین دلیل هم عرض کردم محمد امر مشورت و هماندیشی رو امضا کرد.
سعیدی
کدام شورا؟ با چه اعضایی؟ با چه شرایطی؟ اگر بنا بر شورا بود، سعد بن عباده حرف حسابش چه بود؟ بالاخره شورایی وجود داشت یا نداشت؟ با بله و خیر پاسخ دهید. شورایی وجود داشت؟!
ادمین
نمیشه ما موضوع امامت و خلافت رو در حدی که میفرمایید مهم و حیاتی بدونیم، اونوقت در این باره محمد در غدیر خم اومده باشه گفته باشه من کنت مولاه فهذا علی مولاه!!! همین؟؟؟؟
یعنی واقعا نباید امر خلافت بصورت دقیق تبیین میشد.
که ای مردم! مثلا این خلیفه من به مانند خود من معصوم هست یا نیست.
ای مردم دستوراتش رو تا چه اندازهای میتونین پذیرا باشین و چه جاهایی میتونین سرپیچی کنین (یا اصلا حق ندارین سرپیچی کنین)
ای مردم یه وقت فکر نکنین این علی رو من تعیین کردم! این انتصاب از جانب خداست.
ولی با اینکه شئوناتش مثل منه ولی نمیتونه مثل من بیش از 4 همسر بگیره و...
اینا رو به فرض قبول ادعای شیعه درباره واقعه غدیر خم گفتم...
سعیدی
بالاخره میشه موضوع امامت و جانشینی را مهم و حیاتی بدانیم یا نمیشه؟! چرا دوپهلو حرف میزنید؟! با توجه به مقدماتی که مطرح شد این موضوع مهم و حیاتی بود یا نبود؟!
لطفا حداقل به این سوال جواب واضح و مشخص بدهید!
رضوی
اینها فقط مغالطه میکنند اقای سعیدی. چون خودشون میدونند جوابی ندارند.
سعیدی
شاید هم نیاز به کمی فرصت دارند. بنده فردا خدمت میرسم. خسته نباشید...
ادمین2
شما دقیقن درست میگید. اما آقای سعیدی و شیعیان با اوردن ایات ولایت و اولیالامر سعی در ابهامزدایی دارند و محق رو علی میدونند. اما جالبه ابهامات خود ایات ذکر شده به مراتب بیش از تصریح ایات در ولایت به معنای جانشینی علی هست اما طبق نص صریح قران در امور خطیر از جمله جانشینی خود محمد و الله موهوم ارجاع میدند به قران و چه عیبی هست که صحابه و یاران قران به ایه و شاورهم فی الامر رجوع نکرده باشند و با تعیین شوری این امر رو به حکمیت نگذاشته باشند. بخصوص که در صدر اسلام چندین بار شاهد شوری و حکمیت بودیم.
{فردای آن روز}
سعیدی
سلام بر همگی
دوست عزیز! پاسخ دادن به یک پرسش... با پاسخ «ول کردن» نسبت به آن خیلی فرق دارد! متفکر پاسخهایی به طرف مقابل میدهد که برای خودش هم قابل باور باشد...
همان طور که عرض کردم، متاسفانه یا خوشبختانه توقع بنده از امثال شما خیلی بیشتر است. توقع اینکه... این قدر تجربه دارید که چنین ریسکهایی نکنید! (چون حدس خواهید زد که طرف مقابل بنا نیست در پاسخهای شما مناقشه نکند...) بگذریم
1- اولا خوب است که بنابراین ظاهرا اصل مطلب را پذیرفتهاید. (اگرچه بهتر بود به صراحت آنرا قید میکردید)
یعنی پذیرفتهاید که بلاتکلیف گذاشتن امت نوپای اسلامی در آن شرایط، با هر عقل سلیمی، چقدر غیر قابل باور است...
و حالا به فکر چارهای برای این سوال مهم افتادهاید. که چه؟ که این موضوع به شورا محول شده... درست است؟
2- اما کدام شورا؟ با چه شرایطی؟ با کدام اعضایی؟
اینکه کار یک حکومت نوپا را با وجود آن همه دشمن در اطراف... احتمال ارتداد و شورشهای داخلی و بازگشت به جاهلیت... به امان خدا رها کنیم... اسمش شورایی عمل کردن است؟!
ول کردن کار یک حکومت به دست حوادث... اسمش میشود شورا؟؟ مثال میزنیم:
بله خلیفه اول و دوم کار را به یک شورا محول کردند. اما عزیز من! دقیقا تعداد نفرات آن شورا و شرایط آن را و... حتی دقیقا اینکه چه کسانی عضو آن شورا باشند... (و حتی نتیجه احتمالیاش هم چه باشد!!) مشخص شده بود.
خدا و حضرت رسول کاری به این مهمی را به کدام شورا سپرده بودند؟؟
اگر بنا به شورا بود، چطور هنوز پیامبر کفن نشده رئیس یک قبیله چنان ادعایی کرد و... شد آنچه شد!
چطور مثلا حضرت امیر (و بسیاری از صحابه دیگر) در آن شورا نبودند؟
چطور هنوز باقی قبایل نظر نداده... سعد بن عباده (رئیس یک قبیله از انصار به نام خزرج) شروع به بیعت گرفتن کرد؟! مگر نمیدانست کار به شورا واگذار شده؟!
خلاصه کدام شورا؟ ایا بنا بود مثلا صندوق رایگیری بگذارند و تمام مسلمانان رای بدهند و کسی را انتخاب کنند و سپس بیعت بگیرند؟!
آیا بنا بود ابتدا تمام مسلمین شورا کنند و... اعضای اصلی شورای تعیین خلیفه را مشخص کنند و... سپس آن شورا خلیفه تعیین کند؟!
دوست فرهیخته و گرامی! پاسخ دادن با پاسخ ول کردن فرق دارد!
اگر واقعا خودتان هم باور دارید چنین کاری به شورا سپرده شده بیشتر بحث کنیم. (و مثلا بپرسیم چرا بعدها چندین نوع اتفاق افتاد؟ از شورش بر علیه یک خلیفه گرفته تا... خلافت ارثی و...) پس چرا بعدها شورایی نبود؟ (اگر تصریح خدا و رسول این بوده!)
پس جسارتا توصیه میکنم همین جا این ادعا را پس بگیرید. (وگرنه در همین مورد بیشتر بحث میکنیم)
کامران
اسم امامان چرا در قران نیامده؟
سعیدی
میپرسید چرا صراحتا اسم ائمه در قران نیامده؟ مگر ثابت کردهاید که باید میآمده؟!
یا گیریم که غیرمستقیم هم نیامده؛ خب این یعنی چی؟ یعنی نعوذا بالله دین اسلام ناقص است و خدا و پیغمبر این قدر بیفکر بودهاند؟! چنین چیزی شدنی است؟! خلاصه این پرسش را (ظاهرا چون سوال خیلیها شده) میشود جلو انداخت.
اما به شرط اینکه تکلیف بحث قبلی مشخص شود. یعنی غیرممکن بودن اینکه نعوذا بالله... خدا و رسول این مقدار از حداقلهای درک و شعور سیاسی و منطق خیرخواهانه برای امت نوپای اسلامی بیبهره بودهاند...
و طبیعتا بپذیریم که شورا نیز پاسخ این پرسش نیست.
آن وقت بحث میکنیم که اتفاقا چون موضوع امامت کاملا سیاسی ست، آیا از نظر مصالح سیاسی بهتر بود اسم جانشین به صراحت در قران بیاید؟ یا اتفاقا بهتر بود نیاید؟! چون همه دوستان دقت کنند:
«هر مطلبی که در قران آمده قطعا مهم است.» این درست...
اما واقعا «هر مطلبی که مهم است هم باید در قران میآمد؟!»
برچه اساس چنین ادعایی میشود کرد؟ وگرنه مثلا اینکه رئیس جمهور بعدی ما چه کسی باشد قطعا مهم و سرنوشتساز است. ویژگی افراد صالح و عادل نیز در قران و اسلام آمده است. اما حالا باید توقع داشته باشیم اسمش هم مستقیما در قران کریم آمده باشد؟! (این طوری که نعوذا بالله خدا باید انتشاراتی میزد و هر ماه یک قران میفرستاد!)
اگر تا اینجا کاملا موافقید و به تفاهم رسیدهایم، برویم سراغ آیات قران و سپس روایات. اما با این مقدمه مهم که همه قبول داریم غیر ممکن است خدا و رسول در این مورد تعیین تکلیف دقیق و صریح و موکد و مکرر نکرده باشند! چون باقی مواردی که اشاره میکنید (شرایط امام و ضرورت اطاعت از او و...) دقیقا ادعاهای شیعه است!
Bahar
گزینه یک اشکال داره دین و سیاست باید از هم جدا باشند
سعیدی
پیامبر حکومت تشکیل دادند یا ندادند؟ اگر بله... پس سیاست یعنی چه؟! تکلیف مردم و مسلمانان بعد از پیامبر چه بود؟
اف
جناب سعیدی! چون به اصل عدل هم اشاره کردید، قوانینی که خدا بهشون دستور میده خوبند چون خدا بهشون دستور میده؟
یا خدا به قوانین خوب دستور میده؟ اگه اولی باشه که قانون هر چی باشه چون خدا دستور داده شما اون رو خوب در نظر میگیرید و عملا تابع جبرید و اصلا معیار خوبی و بدی نیست!
اگه دومی باشه که خب قوانین خوب از قبل وجود داشتند و نیاز به دستورشون توسط وحی هم نبود.
البته این نقد من نیست. نقد یک فیلسوف بود که اسمش رو یادم نمیاد ولی حیف بود اینجا نگم.
سعیدی
بحثمان الان نبوت و عدل الهی نیست. نمیشود یکجا در مورد چندین موضوع مباحثه کرد. اما اجمالا:
خداوند به عدل رفتار میکند... (ادعای شیعه)
نه اینکه هر چه او کند (حتی اگر ظالمانه باشد) عدل است... (چیزی که اهل تسنن فوق آخر میگویند)
اما دو نکته:
1- خداوند علیم و حکیم مطلق است. پس نعوذا بالله اشتباه نمیکند. (در اینکه به عدل رفتار کند)
2- انسان نیاز به راهنمایی خدا و نبوت دارد. چرا؟ چون عقل دارد! (دقیقا به خاطر اینکه عقل دارد... خود این عقل حکم میکند که نیاز به هدایت دارد. دقت دارید؟)
یعنی ممکن است انسان بتواند راه درست را انتخاب کند و ممکن هم هست که نتواند. چه ربطی به ضرورت هدایت الهی دارد؟ خود عقل تشخیص میدهد که به هدایت و راهنمایی نیاز دارد...
اف
ممنون. بله درسته. ما چون عقل داریم به نبوت نیاز داریم. نکته جالبی بود
ادمین
دیشب گفتم: نمیشه ما موضوع امامت و خلافت رو در حدی که میفرمایید مهم و حیاتی بدونیم، اونوقت در این باره محمد در غدیر خم اومده باشه گفته باشه من کنت مولاه فهذا علی مولاه!!! همین؟؟؟؟
یعنی واقعا نباید امر خلافت بصورت دقیق تبیین میشد؟
که ای مردم مثلا این خلیفه من به مانند خود من معصوم هست یا نیست
ای مردم دستوراتش رو تا چه اندازهای میتونین پذیرا باشین و چه جاهایی میتونین سرپیچی کنین ( یا اصلا حق ندارین سرپیچی کنین )
سعیدی
ابهامات و پرسشهای شما در مورد غدیر جای خود. شیعه معتقد است تمام این موارد ذکر شده. از عصمت گرفته تا باقی موارد. اما فعلا توجه کنید (برای چندمین بار!)
اگر آن مقدمات را قبول دارید (سیاسی بودن اسلام و تشکیل حکومت و...) اصلا شما به عنوان نماینده اهل سنت به بنده به عنوان یک ناباور توضیح بدهید که این امر مهم چطور صورت گرفته؟! چرا در آیات و روایات به آن پرداخته نشده؟ (مخصوصا وقتی اینکه میدانیم بنا نیست پیامبر دیگری مبعوث شود و تعیین تکلیف کند!) به عنوان یک اهل تسنن پاسخی دارید؟
سوال بعدی ادعای بیوجه شما در توقع این است که اسم خلیفه بعدی باید در قران میامد!
خب به عنوان یک سنی بگویید چرا اسم خلفا در قران نیامده؟؟ متوجهاید؟
مگر موضوع امامت و جانشینی فقط برای شیعیان مهم بوده است؟! به چه علت؟! اصلا این سوال ما فعلا چه ربطی به شیعه و سنی بودن دارد؟ پیامبر تشکیل حکومت داده بود و قاعدتا باید تکلیف جانشینی را نیز مشخص میکرد. (حتی اگر پیامبر خدا هم نبود! اندازه رئیس قبایل آدمخوار خیرخواهی سیاسی نداشت؟! متوجه نبود بعد از خودش ممکن است چه اختلافات و فتنههایی بین مردمش پیش بیاید؟! چنین چیزی شدنی ست؟!)
مگر اینکه شما هم اعتراف کنید ضرورت نداشته مستقیما اسم جانشینان پیامبر در قران ذکر شود. که حرف ما هم همین است. دقت دارید؟ (این اشکال همان قدر به ادعای شیعه مربوط میشود که به طرف مقابل!)
سام
شما هنوز درگیر این مسالهای؟! دوست من بعد از عیسی حدود پانصد ششصد سال هیچ پیامبری نبود. این خدای شما چطور برای این مدت از امامان استفاده نکرد؟ این ضرورت چرا برای پیامبران قبل اقتضا نمیکرد؟!
سعیدی
1- بله. هنوز بحثمان امامت است. (یعنی شما تصور میکنی موضوع تشیع برای کل تاریخ حل شد و رفت پی کارش؟!)
2- حضرت عیسی تشکیل حکومت نداده بود... (به این مرحله نرسیده بود)
3- آخرین پیامبر نبود
4- مسیحیان هر آن انتظار بازگشت ایشان را داشتند
5- زمین از اولیای خدا خالی نبود (و هیچ وقت هم نبوده است و نخواهد بود... اگرچه جنبههای عرفانی این بحث پررنگتر است)
6- از تمام اینها گذشته، پیامبر تشکیل حکومت داده بود و دینی کاملا سیاسی را آورده بود. الان بحث ما توحید و نبوت نیست. این را دقت دارید؟
اگر بله، پیامبر تشکیل حکومت داده بود یا نداده بود؟ حالا توضیح دهید چطور ممکن است در مورد جانشین خودشان تعیین تکلیف نکرده باشند؟! (به الزامات بدیهی و ابتدایی این بحث دقت کنید که مدام مجبور نشویم در مورد خود اسلام هم بحث کنیم! مسیحیت چه ربطی به بحث ما دارد؟)
سام
جناب سعیدی جواب سوال لطفا! چرا این ضرورت انتخاب امام بعد از عیسی مسیح و باقی پیامبران وجود نداشت؟
سعیدی
در پست قبلی اجمالا عرض شد. در ادامه انشالله خواهیم دید که به تصریح خود قران کریم هر پیامبری وصی داشته و هر امتی هدایتگری ( إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ... سوره 13 ایه 7)
ضمن اینکه فعلا بحث ما ضرورت خود تعیین جانشین است. یک رهبری که تشکیل حکومت داده، مگر میشود به فکر آینده آنان نباشد؟ حالا اصلا به ما چه که 124 هزار پیامبر قبلی چه کار کردهاند یا نکردهاند؟! به عنوان یک آدم اهل سنت جوابی دارید بدهید؟!
Be
جناب! اتفاقا من میگم این مساله تعیین تکلیف نشده در صورتی که چیزهای بیاهمیتتری در قران آمده خیلی صریح و روشن. ولی چنین مسالهای نیامده و محمد هم فکر نمیکرده به این زودی به دیدار الله بره.
سعیدی
اتفاقا برخی از آن موارد نعوذا بالله بیاهمیت از نظر شما... دقیقا به همین بحث مربوط است.
در ثانی دقت کنید! (برای بار چندم) شما الان دارید با بنده از موضع یک اهل تسنن بحث میکنید!
پس دقت کنید حرفهایی نزنید که یک اهل تسنن نخواهد زد! (در قران مطلب بیاهمیت نداریم. حالا شما تصور دیگری دارید... در این بحث به بنده ربطی ندارد. متوجهاید؟! اگر لطف کنید و این موضوع بدیهی را متوجه شوید ممنون میشوم.)
پیامبر چند ماه بیمار بوده. چطور ممکن است به فکر مرگ نبوده باشد؟ آن هم پیامبری که این همه به معاد و برزخ اهمیت میداده است! (دوستان لطف کنند پاسخ بدهند، به جای پاسخ ول دادن!)
ادمین
مسلمه که بوده! در پیام صبحم بهتون گفتم.
وقتی خود شما تا این حد امر خلافت رو مهم جلوه میدید و وقتی با رجوعی ساده به کتب روایی و کلامی شیعه، تعاریف و توصیفات علمای شما از امامت رو میبینیم مسلمه که نیاز واجب بوده که این امر به مانند نبوت هم مورد اشاره قراره بگیره هم بصورت مشروح درباره شئوناتش سخن گفته بشه.
خودتون هم میدونین مسئله جانشینی محمد صرفا یه امر سیاسی نبوده (از منظر شیعه) بلکه ادعا دارید مقامی بسیار شامخ و رفیعه و تک به تک صاحبان این منصب باید از جانب خدا به امامت برسن و صفات و ویژگیهای خاصی داشتن..
چطور میتونین این امور رو منکر بشید؟
سعیدی
احسنت بر شما!
واقعا پرسش بنده از اهل تسنن همین است.
یعنی یا باید بگوییم این موضوع ضروری نبوده... (که هر عقل سلیمی با حداقل منطق آنرا نمیپذیرد)
یا اگر بوده... پس آیات و روایات مربوطهاش کو؟؟ حتی اگر بنا باشد مثلا جناب ابوکر و... خلیفه شده باشند!
(یعنی به اصل پرسش ربط خاصی ندارد. اینها متوجه ضرورت موضوع نمیشوند و خیال میکنند این شیعه است که فقط مسئول است ایه و روایات در این مورد ارائه کند!)
و بله ابعاد این موضوع به مراتب فراتر از صرف سیاست است. (سیاست در اینجا یک ضرورت حداقلی ست)
اما تمام نکته فعلا و تا به اینجا این است:
یا باید مثل شیعه قبول کنیم که موضوع امامت (هم در قران و هم در روایت و سنت) قطعا تعیین تکلیف شده است و غیر ممکن است نشده باشد.
یا باید توضیح بدهیم چطور خدا و رسول از این امر مهم نعوذا بالله غفلت کردهاند؟! مگر چنین چیزی با حداقلهای منطق و درک انسانی شدنی ست!؟
وگرنه بهتر از بنده میدانید که امامت و شروطش کاملا در شیعه بحث شده و مشخص است. (شما صرفا دارید خود ادعاهای شیعه را تکرار میکنید که چه شود؟! فعلا در بخش اول اگر پاسخی دارید بفرمایید. وگرنه قبول کنید غیرممکن است تعیین تکلیف نشده باشد. تا برویم سراغ موارد بعدی...)
ادمین
تمام انبیاء وصی داشتند؟
سعیدی
بله. حتی آدمهای معمولی نیز اکثرا وصی دارند... چه رسد به انبیا؟!
اما فعلا موضوع بحث ما نیست. (مطالب فرعی طرح شده بود و به آن دوستمان پاسخ اجمالی داده شد. مخاطبش شما نبودید...) وگرنه میدانیم که یک اهل تسنن معمولا چنین مناقشههایی نمیکند. چرا؟ حداقل به این دلیل که پیامبر تشکیل حکومت داده بود...
پس حالا چرا باقی انبیا چنین کردهاند یا نه... ربطی به بحث ما ندارد.
پیامبر تشکیل حکومت داده بود و با حداقلیترین درک و شعور و بصیرت سیاسی نیز غیرممکن است نسبت به آینده امت اسلامی و موضوع مهم جانشینی غفلت شده باشد...
اینجا یا باید بگویید چنین مطلبی را قبول ندارید... (که ظاهرا قبول دارید چقدر مهم و ضروری ست)
یا باید ادعا کنید که مهم بوده، اما مثلا خدا و رسول فلان راهکار را برایش درنظر گرفتهاند. (مثل ادعایی که در مورد شورا داشتید) که خوب توضیح دادیم چرا این ادعا منطقی نیست.
و یا اینکه از همین جا قبول کنیم ادعای شیعه بدیهی و منطقیتر است. (که هم جانشین تعیین شده و هم در قران و روایات به آن پرداخته شده...)
حامد
اقای سعیدی در مورد تکفیر علمای شیعه چه نظری دارید؟
سعیدی
چه ربطی به بحث فعلی دارد؟
حامد
این پاسخ شما را، صرفا به حساب واماندگی در اصل اعتقادی شما به یک تناقض از خود مطالب آموزشی و تالیف جهت تدریس در فقه شیعه (رافضی)، میدانم. آنقدر جعلی هست که توانی برای حجتتراشی در آن نمیتوان داشت. راحت باشید.
سعیدی
احتراما دوست عزیز! شما واقعا متوجه ضرورت وحدت موضوع نیستید؟!
این بدیهیات اولیه را که نباید این قدر تکرار کرد!
تکفیر چه ربطی به اصل امامت... آن هم در این مراحل دارد؟؟ در مورد امامت حرفی تا اینجا دارید؟ بفرمایید استفاده کنیم وگرنه صبر کنید این بحث تمام شد موضوع تکفیر و ارتداد را مطرح کنید. روشن است؟
Deleted
راستش بزرگوار، بنده و بسیاری دیگر باور نداریم که پیامبران کسانی غیر از مصلحان و سیاستمدارانی باشند که البته اندکی ذوق و روانشان با افراد عادی متفاوت بوده
در خصوص مباحث درون دینی هم که شما سعی دارید امامت را به طریق عقلی از دل آن بیرون بیاورید و شرطی سخت را به ریش خدا و قرآن میبندید، لااقل میدونم که یک میلیارد (کمتر یا بیشتر) از اهل سنت چه باسواد و چه عامی، چنین شرطی را قبول ندارند. بنده زیاد وارد مباحث درون دینی نمیشوم. چون به کل شوقی در من برنیانگیختند که زحمت خواندن و تفسیر کردن را به خود هموار کنم. دین را از منظر مردمشناسی و جامعهشناسی بررسی کردهام. به کارکردهای دین کم و بیش واقفم. به زایش و تحول و تطورش هم کم و بیش.
و اینکه دین انسجامبخش زندگی اجتماعی بوده و به این زودی هم ناپدید نمیشود ولی عرفی و شخصی خواهد شد. حالا اینکه کسی نمیخواهد بفهمد بحث دیگری ست. دین و عقل در یک مغز جمع نمیشود جناب سعیدی!
سعیدی
اجمالا همان یک میلیارد سنی نیز (به اضافه صدها میلیون شیعه) شما را ملحد و مرتد میدانند... اگر حق با آنها باشد! این اولا.
(از مغالطه احتجاج به اکثریت استفاده نفرمایید! اکثریت یک روز فکر میکردند زمین صاف است و اشتباه میکردند!)
در ثانی چندین بار توضیح دادم در این بحث یا شما یک اهل سنت هستید... و یا باید به هر چیزی که یک اهل سنت التزام دارد ملزم باشید وگرنه با امثال شما باید در مورد توحید و نبوت بحث کرد. این مطلب را در روزها و هفتههای قبلی بارها و بارها و بارها و... خدمت دوستان تذکر دادم. اما اصرار داشتند که در مورد تشیع بحث کنیم. حالا چرا برخی مثل شما دوباره میخواهند از موضوعی دیگر (هر چیزی غیر از تشیع) بحث شود، واقعا عجیب است! ظاهرا از ارتداد گرفته تا بردهداری و تشیع و... سراغ هر بحثی میرویم، دوستان ترجیح میدهند در مورد هر چیزی گفتگو شود غیر از آن!
ضمنا اگر بحثی برایتان مهم نیست، فکر نمیکنم کسی مجبورتان کرده باشد در آن مشارکت کنید! شده حکایت خواستگاری از دختر پادشاه و آن مرد گدای کچل، چپول و چلاقی که پیغام داده بود: به شاهزاده خانم بگویید روی من حساب نکند! بگذریم...
شرط سخت کجا بوده عزیز من!؟ شما به موضوعی این قدر واضح و بدیهی میگویید شرط سخت؟! در سیاست چیزی جدیتر از موضوع رهبری جامعه و شرایط آن وجود دارد؟! نعوذا بالله، این موضوع را کسی مرض دارد بلاتکلیف بگذارد و این همه احتمال فتنه و دردسر و اختلاف درست کند؟! دینی که ادعا میکند برای تمام نیازهای انسان دستورالعمل کلی و یا جزئی دارد، چطور ممکن است برای موضوعی به این مهمی سکوت کرده باشد؟! عقل و منطق شما این را قبول میکند؟! چرا یک کلمه نمیگویید چنین چیزی ممکن نیست و خیال خودتان را راحت نمیکنید؟! این قدر مقاومت در برابر یک موضوع منطقی تلاش برای نفهمیدن نیست؟! بالاخره معلوم شد حرف حسابتان چیست؟!
ویپ:
این همه داستان... بس است دیگر. داستانهای 1400 سال پیش که معلوم نیس کدوم واقعیه کدوم نیست. شماها خجالت نمیکشید که هنوز از دین پوسیدهای مثل اسلام دفاع میکنید؟! دین قتل و غارت و تجاوز...
سعیدی
این یک دستور بود؟ یا یک توصیه اخلاقی؟! چی بس است؟ حرفی یا ادعایی در مورد حقانیت تشیع دارید بفرمایید. ندارید اجازه بدهید دیگران بحثشان را داشته باشند.
شما نه مجبورید بحث را پیگیری کنید...
و نه مجبورید ابراز نظر کنید...
اگر به نظرتان بحث خوبی نیست... کسی تفنگ روی شقیقه شما نگذاشته که ورود کنید!
کدام آدم ابلهی میتواند ادعا کند که 1400 سال پیش خدا و معاد حقیقت داشت و امروز چون همه چیز مدرن شده، دیگر حقیقت ندارد؟! اینها چه ربطی به هم دارند؟! چه ربطی به بحث تشیع دارد؟! این همه بی ربطی چطور در ذهن یک آدم جا میشود؟! چرا متوسل به هر اراجیفی میشوید که پاسخ یک سوال ساده را ندهید؟!
باقی دوستان نیز دقت کنند که دقایقی بعد بنده مجبورم مرخص شوم...