حلقه وصل: حاج محمدحسین حسینی یکتا معروف به «حاج حسین یکتا» متولد 1346 قم و جانباز دوران دفاع مقدس است و در حال حاضر نیز بهعنوان راوی در یادوارهها و محافل شهدا و همچنین در قالب جمعیت امام رضاییها(ع) در مناطق محروم و حادثهدیده فعالیت میکند. مسئولیت قرارگاه خاتم الاوصیاء(ص)، مسئولیت تفحص شهدا و تشییع شهدا در شهرها، دبیری ستاد مرکزی راهیان نور بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس از جمله سوابق و فعالیتهای او است.
یکتا که سابقا مدیرعاملی بنیاد کرامت امام رضا علیه الاسلام را بر عهده داشت، پس از زلزله کرمانشاه حضور پررنگی در خدماترسانی و کمک به مردم زلزلهزده داشت. او را میتوان یکی از فعالترین ایثارگران دفاع مقدس در جبهه فرهنگی و اجتماعی بعد از جنگ دانست. حاج حسین با پل زدن از دل اتفاقات جنگ و حالوهوای شهدا به اتفاقات روز، روایت شیرین و تأثیرگذاری را از خود برجای گذاشته و جوانان زیادی را به خود جذب کرده و طلایهدار اردوهای راهیان نور است.
در ادامه مصاحبه تفصیلی «حلقه وصل» با حاج حسین یکتا آمده است:
حلقه وصل: قبل از هر سوال دوست داریم به این سوال پاسخ بدهید که چرا مثل خیلی از رزمندههای دیگر، خاطرات نبردتان یه آلبوم شخصی نیست؟ چرا هنوز خاک مناطق جنگی را میخورید؟ به شکل واضحتر، حاج حسین یکتا در آن مناطق چه چیزی جا گذاشته که هنوز هم دل از آن مناطق نبریده است؟
حسین یکتا: به نام خدا به یاد خدا برای خدا انشاءالله.
هر کسی به جنگ یک نگاهی، خاطراتی و معرفتی دارد و صورت مسئلهای برای خودش تعریف کرده است. به این خاطر ما بعد از جنگ برای خودمان صورت مسئلهای که تعریف کردیم انتقال مفهوم، معنویت، مکتب و راه نورانی شهدا برای نسل جدیدمان بود. نسل جدیدی که قطعا باید پرچمداری و علمداری شهدایی که امروز پرچم و تفنگ از دستشان افتاده بکنند. لازم و واجب دانستیم که خاطرات را از ذهنمان و از آلبومهای عکس شخصی دربیاوریم و درقلوب و عقول دختران و پسران نسل جدیدمان بکاریم و با تداوم ارتباط، اینها را آبیاری کنیم تا درختهای صنوبر تنومندی به پا شود که با تکتکشان بشود در این گرما و آتش حرارت آخرالزمان، سایهای درست کرد که خیلیها زیر سایهاش خنک نسیمی را درک کنند.
به این خاطر در مناطق جنگی ایستادیم و به قولی خاک آنجا را خوردیم. به اعتقاد ما، در مناطق جنگی، فضایی را حس و درک میکنیم و با آن زندگی میکنیم که زمان جنگ حس و درک میکردیم. در مناطق جنگی پارههای تن و رفقایی جا مانده و خاطرات خوبی به یادگار مانده و با بودن با شهدا، خاطراتی را طی و سپری کردیم که اگر از من سوال کنید امروز برای زندگی کجا را انتخاب میکنی؟ حتما و قطعا بعد ازحرم آقا علیبنموسی الرضا(ع) و کریمه اهل بیت(س)، میگویم شلمچه!
برای ما شلمچه، بین الحرمین امام رضا(ع) و امام حسین است. برای ما شلمچه، مقتل و مشهد شهداست. برای ما فکه، سرپل ذهاب، مریوان و اروندکنار هرکدام یک دنیا خاطره و یادگاری دارد و با آن یادگاریها و یاد آدمهای خوب و آن ایام نوجوانی و جوانی داریم زندگی میکنیم.
حلقه وصل: از روزهای بعد از جنگ بگویید. روزهایی که نبودن رفقا بیشتر خودش را نشان میداد.
حسین یکتا: روزهای بعد از جنگ روزهای بسیار سختی بود. از آن لحظهای که پیام قطعنامه خوانده شد، از آن لحظهای که جام زهر را امام(ره) نوشید و قطعنامه را قبول کرد، برای همه ما سخت گذشت. حقیقتا مردیم و زنده شدیم. چشم سمت چپ من که سالم است چند بار خونریزی کرده! یکبار دقیقا وقتی بود که پیام قطعنامه را شنیدم. به این خاطر ما بعد از جنگ سعی کردیم فرمایش آقا (مقام معظم رهبری) را رعایت کنیم که فرمودند: رزم یک رزمنده تمام نمیشود مگر اینکه خاطراتش را بنویسد. به این خاطر سعی کردم در این مدت علاوه بر خاطره گفتن و روایتگری برای نسل جدید، کتاب «مربعهای قرمز» را به زحمت سرکار خانم عرفانیان به عنوان نویسنده این کتاب به تحریر دربیاورم تا برای نسل جدید بماند. دیگر اینکه سعی کردیم حال و هوای سنگر و جنگ و جبهه از دست نرود. چه روزهایی که به حجره رفتیم و درس طلبگی خواندیم چه روزهایی که به سنگر راهیان آمدیم و در شبیخون و تهاجم و ناتو و قتلعام فرهنگی بودیم و چه این روزهایی که در سنگر اجتماعی هستیم. البته اعتقاد دارم بعد از جنگ جای رفیقان ما با نسل جدید پر شد و همیشه به نسل جدید و دهه هفتادیها وهشتادیها میگویم خدا خیلی ما را دوست داشت بعد از جنگ شما را به ما داد و جای رفقای جنگ را اینها پر میکنند.
حلقه وصل: از فعالیتهایتان بگویید. حاج حسین یکتا که نامش به عنوان یکی از شناختهشدهترین راویان دفاع مقدس مطرح میشود، بعد از جنگ به چه فعالیتهایی مشغول بود؟
حسین یکتا: علاوه بر اینکه مدتی را به کمک پدر به بازار رفتم و مدتی هم به درس و بحث و تحصیلات حوزوی گذراندم و بخشی هم عقبماندگیهای تحصیلی سالهای جنگ را رفع کردم، بعد از جنگ عمده توان و زمان، برای کار فرهنگی گذشت. الحمدلله در مسیر شهدا، در راهیان نور، در مسیر کمک به انتقال مفاهیم جنگ و جبهه به نسل جدید، با دختر و پسرهای دانشجو، با بودن در فضای خوابگاهها و حجرههای طلبگی، در اردوهای مشهد و پیادهروی اربعین و اردوهای راهیان نور، در شبهای تا به سحر شده با جوانها در اعتکاف گذشت. خدا را شاکرم که فعالیت در فضاهای اجتماعی را از بودن در آن فضاها دارم. این روزها احساس کردیم مردم در غم و غصه هستند و باید وارد عمل شویم و به اذنالله و به عنایت شهدا و گوشه چشم امام زمان(عج) جبهه و خاکریز و عرصه جدیدی برای خدمت و برای نوکری این مردم خوب و عزیزمان و کادرسازی آینده تشکیل دهیم که ماحصل آن راهاندازی جمعیت مردمی امام رضاییها شد.
حلقه وصل: راهیان نور را همه با اسم شما میشناسند. خاطرات زیادی هم از شما، ثبت شده است. از روزهای سختی که به قول خودتان ستاد پرچمکوبی گذراندید، بگویید. قبول دارید که شهدا هر چه بعد از راهیان به شما دادند بابت روزهای سخت همان ستاد بود؟
حسین یکتا: اگر من زندگیام را بخواهم چند بخش کنم یک بخشش دوران کودکی است و بعد از آن نوجوانی. یک بخش دوران نوجوانی و جوانی که به جنگ و جبهه و دوست و رفیق شدن با مربی خوبی مثل شهید جعفر احمدیمیانجی و مسجد صاحب الزمان(عج) و خیابان خاکفرج قم و گردانها و لشگر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) و نیروی دریایی سپاه و حاج رضای احمدیمیانجی و شهدای جنگ و دریا گذشت.
بخش سوم بخشی است که به کارهای فرهنگی و راهیان نور گذشت. راهیان نوری که به غریبی و غربت در سال ۷۶ شروع شد و با شبیخون و تهاجم و ناتو و قتلعام فرهنگی که آقا اعلام کرد و رفتن کنار دختر و پسرهای دانشجو و همسفر با آنها شدن و همراه و همراز غم و غصه آنها شدن و همدلی و همسفری با آنها شدن وارد عرصه راهیان شدیم. ابتدا در سال ۷۶ و اول دولت دوم خرداد خیلی به این امور توجهی نمیشد! آرامآرام شهدا توجه همه را به خودشان جلب کرده بودند. شهدا داشتند با برنامه تفحص و با تشییع جنازه رخ نشان میدادند. شهدا مقتل و مشهدشان مثل یک نور چشم همه را میزد و همه را به مسیر این نور راهی میکرد. ولی زیرساختهای مناطق کاستیهای زیادی داشت. روزهای بیجاده بودن و بیسرویس بودن یادمانها را هیچوقت فراموش نمیکنم. روزهایی که زائران، مکان مناسبی برای اسکان و استراحت مخصوصا در سطح خرمشهر و شهرهای جنوبی استان خوزستان نداشتند.
مضاف بر اینکه برای خیلی از مسائل از تخصیص بودجه تا امور خدماتی و بهداشتی، روایتگری و تداوم ارتباط با زائر بعد از آمدن از سفر راهیان نور طراحی وجود نداشت. بعد از دولت اصلاحات، خیلی از مسائل با سرعت حل شد و علیالخصوص وجود سردار باقرزاده در بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به عنوان رئیس بنیاد به پای کار آمد و عناصر موثری مثل احسان محمدحسنی، منصور امینی، محمد دانشی، مهندس آشتیانی، حجتالاسلام داوود صالحی، آقای حاجرحیمی، سرهنگ مجتبی جعفری، سردار سلیمانی در سازمان اردویی بسیج و دیگر عزیزان منتهی شد. جا دارد یاد کنیم از خیلی از دوستانی که امروز در جبهه فرهنگی انقلاب و جبهههای دیگر حضور دارند و آن روز کنار این سردار عزیز جمع شدند و با هماهنگی ایشان بنای ستاد مرکزی راهیان نور در ستاد فرماندهی کل قوا گذاشته شد.
دستگاههای دولتی هر کدام ماموریت پیدا کردند و راهیان نور بودجه و تخصیص و ردیف پیدا کرد و دوران غربتی که ما با پرچم، طول و عرض یادمان را معلوم میکردیم تبدیل به زیرساختهای مهندسی و برنامه طرح و توسعه شد. آن دوران تبدیل به عزت و اقتدار خاص راهیان نور و ترویج فرهنگ و گفتمان راهیان نور در کشور شد تا فصل دیگری از فصلهای زندگی ما رقم بخورد که امروز هر آنچه در خدمات اجتماعی و هر آنچه در جبهه فرهنگی انقلاب داریم، از سفره شهدا و راهیان نور است.
حلقه وصل: یادمانی به نام شلمچه که از محبوبترین یادمانهاست داریم و برنامهای به نام «شبهای بله برون» آنجا اجرا میشود که از محبوبترین و پرمخاطبترین برنامههای اردوهای راهیان نور به حساب میآید. یک مقدار از آن روزهای اول که این برنامه داشت شکل میگرفت و بروز و ظهور پیدا میکرد، بگویید. از سالهایی که شبهای بله برون، مهمون دلهای زائرین شهدا بود.
حسین یکتا: یکی از مسائل خیلی مهم در راهیان نور، روایتگری است. همه این حرکت لجستیکی عظیم ثبتنام و اعزام و اسکان و تغذیه و حمل و نقل و همه این زیرساختها فراهم میشود تا پای زائری به مقتل و مشهد شهیدی برسد. آنجا دوست دارد بشنود! البته خود آن زمین حرف میزند. انرژی زمین و زمان با زائر کار میکند، ولی لازم است بشنود. زائر دوست دارد از شهدا، از آن روزهای زیبای نبرد و قیام لله، از آن جوانهای آسمانی که برای خدا تکه تکه شدند، بشنود. الحمدلله بعد از ستاد مرکزی راهیان نور، مقوله روایتگری سروسامانی پیدا کرد. ارتش، سپاه، جهاد، روحانیت و مجموعههای خودجوش مردمی وظیفهای را به عهده گرفتند و کمک کردند تا روایت، غنای بیشتری پیدا کند و اثر وضعی و تاثیر بیشتری بگذارد. بنده بعد از مدتی که در راهیان نور در شلمچه، خین، اروند و دیگر مناطق، روایتگری میکردم، احساس کردم برای باز شدن راه برای دیگر راویانی که علاقه دارند وارد عمل شوند و در غروب شلمچه، عصر خین و صبح اروند روایتگری کنند، علیالخصوص نسل جوان و جدیدی که باید عرصه را برای روایتگری آنها باز میکردیم، به طرح روایتگری «شبهای بله برون» شلمچه با نگاه به تاثیر روایتگری در شب و تاریکی و خلوت و دنج بودن یک نقطه، آن هم در مقتل شهدای شلمچه رسیدم.
با توجه به اینکه غروب شلمچه به قول امروزیها سرچراغ روایتگری راویهاست، حس کردم عدم حضور بنده در این فضا برای راویها، بهترین موقعیت است که انتقال مفاهیم را برای زائرین انجام دهند. پس تاریکی شب را انتخاب کردم که هم مزاحم دیگر راویها، هم زائرینی که علاقه دارند از خلوت روزها و لحظات دلنشین غروب شلمچه استفاده کنند، نباشم.
نام برنامه هم به این دلیل بله برون است که این شبها حضرت زهرا(س) برای پسرش حضرت مهدی(عج) دارد از زائرین «بله» میگیرد و وقتی که زائر اشک میریزد، در واقع اشک نیست! اینها زیرلفظی است که حضرت زهرا(س) میدهد تا به پسرش حضرت مهدی(عج) بله بدهند. بلهای که به «قالو بلی» برمیگشت. بلهای که اعتقاد ما این بود این شبها اگر زائرین نیت کنند، اعمالشان با این نیت تنظیم میشود و درجه و مدار و قطبنمای قلبشان سمت بقیهالله تنظیم میشود.
در این برنامه، روایتهای شهدا در حد توان با فضای هنری و رسانهای درآمیخته شده که با ذائقههای مختلف زائرین مطابقت داشته باشد. علیالخصوص در این برنامه به دنبال تولید روایتی بودیم از سیره شهدا که بعد از برنامه دست به دست بین مخاطبان بچرخد. من معتقدم روایتی که در شلمچه یا در کاروان و یادمان و پادگانی فقط برای زائرین گفته شود و قابل بیان کردن در جایی دیگر نباشد و در قالبهای محتلف اعم از مستند، کلیپ، پادکست و... منتشر نشود، یک ضعف بشمار میآید. در هرحال شهدا عنایت میکنند و روایتی توسط ما در شبهای بله برون، جاری میشود که در در طول سال در فضای مجازی بارها و بارها هزاران و هزاران بار بین جوانها میگردد. به این خاطر به سمت شبهای بله برون رفتیم تا به عنایت شهدا، خلق مخاطب و روایت جدید کنیم.
حلقه وصل: امسال خلق جدیدی از شما دیدیم به نام «شبهای پرستاره» که به نوعی برای مخاطب، طعم شبهای بلهبرون داشت. گوشهای از گلزار شهدای بهشت زهرا را به یادمان تبدیل کرده بود. از اهداف و نتایج این روایتگری متفاوت بگویید؛ روایتگری که از مقتل به مدفن منتقل شده بود.
حسین یکتا: بعد از برنامه بلهبرونِ شلمچه، به عنایت شهدا و پیشنهاد و طراحی که در مرکز هنری رسانهای راوی انجام شد، دوست داشتیم برنامهای را در تهران و فضای شهری داشته باشیم. برای خیلی از جوانهایی که شاید برایشان مقدور نباشد تا شلمچه و راهیان نور بیایند، برنامهای جدید در بهشت زهرا، در قالب روایتگری در هفته دفاع مقدس برپا کردیم. برنامه «شبهای پرستاره» با استعانت و کمک گرفتن از نامی که رهبر انقلاب برای شهدا گذاشتند که با این ستارهها میتوان راه را پیدا کرد، اجرا شد و بسیار هم تاثیرگذار بود. حقیقتا پیشبینی این حجم جمعیت چندهزار نفری را نمیکردیم! شب تاریک، بعد از نماز مغرب و عشا، داخل بهشت زهرا، آمدن این جمعیت خودش از عنایتهای امام زمان(عج) و شهدا بود که خدا به زبان ما حرفهایی را جاری کرد که نیاز امروز دخترها و پسرها و عروس دامادها و مردم بود.
حلقه وصل: حرف آخر حاج حسین؟
حسین یکتا: حرف آخر بنده با همه جوانها این است که من خاطرخواهی سراغ دارم به اسم شهدا، که قبل از اینکه شما به دنیا بیایید خودشان را برای شما کشتند و سالهای سال، لب خاکریزها نشستند و منتظر آمدن شماها به شلمچه هستند. سالهای سال به انتظار نشستند تا شما به این میهمانی آسمانی بیایید! هرکس آمد ضرر نکرد. هر کس آمد گفت: حالم خیلی خوب شد! هر کس آمد گفت: ای کاش زودتر آمده بودم. هر کس آمد گفت چرا حالا من را آوردید؟ هر کس آمد به ما گفت: روز قیامت جلوی شما را میگیرم! چرا الان ما را با شهدا رفیق کردید؟! به نیابت از طرف شهدا دعوت میکنم از همه اقشار، جوانان، عروس دومادها، بزرگترها، پیشکسوتها که بیایید به مقتلالشهدا و خواهید دید درهایی از رحمت الهی به روی دلتان باز خواهد شد.