به گزارش حلقه وصل، عصر پنجشنبه ششم اسفند 1394، سالن سوره حوزه هنری میزبان علاقمندان برنامه «شب خاطره» بود و مهمانانی چون همسر شهید تقویفر از شهدای مدافع حرم، سردار علیاصغر گرجیزاده و مسعود دهنمكی افرادی بودند كه به خاطرهگویی برای حاضران پرداختند.
مسعود دهنمكی، نویسنده و كارگردان، با بیان خاطراتش از دوران دفاع مقدس، گفت: ممكن است خاطراتی كه من در گفتهها و آثارم بیان میكنم، با جنس خاطرات دیگران از جنگ تحمیلی تفاوت داشته باشد، اما معتقدم اشكها و لبخندها در كنار هم میتوانند یك واقعه را به درستی نشان دهند.
وی با بیان این كه در ثبت تاریخ شفاهی كارهای خوبی صورت گرفته است، گفت: اما این خاطرات تاكنون بیشتر از بالا به پایین روایت شده است، ما اكنون كتابهای زیادی از فرماندهان و سرداران دفاع مقدس داریم اما آنچه مغفول مانده، فرهنگ عامهای است كه در سنگرها و در روابط بین نیروهای عادی وجود داشته است.
كارگردان فیلم سینمای اخراجیها تاكید كرد: بسیاری از نیروهای رزمنده، شوخیها و فرهنگی را بین خودشان داشتند كه در مقابل مافوق آنها را بیان نمیكردند. به همین دلیل است كه عدهای میگویند این افرادی كه تو تعریف میكنی را در جبهه ندیدهایم، در حالی كه این افراد و این نوع شوخیها و خوشذوقیها در جبههها وجود داشت و رزمندگان ما افرادی با روحیه و شوخطبع بودند، این موضوع مقتضای سن نوجوانی و جوانی بود كه رزمندههای ما در آن سن بودند.
دهنمكی همچنین افزود: دوز معنویت در فیلمها و خاطرات بعضی افراد بیشتر است اما من برای این وقایع و خاطرات هم ارزش قائلم و امیدوارم ترسها و شجاعتها، شوخیها و فضای معنوی و به طور كلی، ابعاد مختلف دفاع مقدس را در كنار یكدیگر ببینیم. برای همین، از جوانها میخواهم با یك ضبط صوت بنشینند پای حرفهای بزرگترها و خاطرات مختلفی كه از دوران دفاع مقدس وجود دارد را ماندگار كنند.
وی سپس با اشاره به كتاب «دسته یك» كه از سوی حوزه هنری منتشر شده است، خاطرهاش را اینطور تعریف كرد: دسته یك، افرادی را شامل می شد كه بسیار منظم، بسیار فداكار و بسیار ایثارگر بودند و فضای معنوی خاصی بین آنها حاكم بود. از قضا من و یكی دو نفر دیگر جزو این افراد قرار گرفتیم، اما به اندازه آنها تلاشگر و فداكار نبودیم و شیطنتهایی داشتیم. یك بار وقتی مشغول خواندن مناجات شعبانیه بودم، مسئول دسته گفت تو كه اینها را هم بلدی، از شیطنتهایت كم كن كه فضای معنوی اینجا به هم نریزد. به او گفتم: این كه شما اینقدر ایثارگر و معنوی هستید به این دلیل است كه یقین پیدا كردهاید، یك كاری كن من یقین پیدا كنم و دیگر دست از شیطنت و شوخی برمیدارم. پرسید چطور یقین پیدا میكنی؟ گفتم تو در عملیات بعدی شهید میشوی، به خواب من بیا و من آنوقت یقین پیدا میكنم. او هم مخالفتی نكرد و رفت. در عملیات بعدی اولین نفری كه به شهادت رسید، سیروس مهدیپور، همان مسئول دسته بود كه فرماندهای مومن و بااخلاص بود. بعد از آن به خوابم آمد و من بعد از آن دیگر در تمام عملیاتها هیچ ترسی به دل نداشتم و به یقینی رسیده بودم كه از او خواسته بودم مرا به آن برساند.