به گزارش حلقه وصل، لیبی یکی از کشورهای مهم و تاثیرگذار در معادلات شمال آفریقاست .شمال آفریقا چند ویژگی منحصر به فرد دارد که اولین آن موقعیت ژئوپلیتیکی آن است. این منطقه در نزدیکی اروپا واقع شده است. به علاوه، یک نوع پیوندها و پیوستگیهایی در درون کشورهای شمال آفریقا وجود دارد که چنین پیوندهایی در سایر کشورهای اسلامی به چشم نمیخورد. مثل غلبه جریان تصوف و سابقه مبارزاتی این جریان از زمانهای گذشته به گونهای که سابقه ظلم ستیزی مردمان شمال آفریقا قابل مقایسه با سایر نقاط جهان اسلام نیست. مردم این منطقه با سلطه فرانسه ، ایتالیا و آمریکا مبارزه کردهاند. تقریبا میتوان گفت ساکنان شمال آفریقا بیشتر موضع ضد صهیونیستی دارند.
حال ممکن است که برخی دولتها یک توافقاتی با تلآویو انجام داده باشند اما عمده شمال افریقاییها موضع ضد صهیونیستی دارند. مثلا تونس و لیبی همواره به عنوان یک کانون ضد صهیونیستی مطرح بودهاند حتی سودان در زمان عمرالبشیر کانون ضد صهیونیستی مطرح بود. این مسائل شمال آفریقا را یک مقداری از حاشیه جنوبی خلیج فارس و سایر نقاط جهان اسلام متفاوت میکند.
وجود منابع انرژی
منابع نفت و گاز در لیبی و الجزایر وجود دارد. به همین دلیل، شمال آفریقا برای غرب دارای اهمیت زیادی است لذا غربیها میکوشند، بر این کشورها تسلط داشته باشند. سرمایهگذاری در آفریقا برای اروپاییها از اهمیت ویژهای برخوردار است چرا که آنان این منطقه را ذخیرهای برای آینده خود میدانند. لذا اروپائیان برای حاکمیت بر آفریقا همواره بین خودشان رقابت دارند. همین مسئله سبب شده است تا مردم آفریقا از یک انسجام نسبی برخوردار باشند.
پیوستگی قومی اعتقادی
یک جریان سنوسی از سودان شروع میشود از لیبی و تونس میگذرد و به مغرب میرسد یا مثلا یک جریان طوارق شروع میشود از 7 یا 8 کشور آفریقایی میگذرد و در آنجاها همچنان حضور دارد یا یک مجموعه آمازیغها ( بربرها ) هستند که در چند کشور شمال آفریقا حضور دارند و در قدرت سهیم هستند. یک پیوستگیهایی به همین شکل در بین کشورهایی شمال آفریقا وجود دارد که به نوعی این کشورها را با یکدیگر مرتبط میسازد. بیداری اسلامی کلیدش در همین کشورهای شمال آفریقا زده شد. این منطقه ظرفیت ظلم ستیزی ، استقلال طلبی بیشتر از جاهای دیگر است.
درآمد نفتی
لیبی دارای چند ویژگی است که سبب شده تا بازیگران شمال آفریقا در لیبی دخالت کنند. یکی از ویژگیها، آن است،لیبی با جمعیت 6 میلیون نفری دارای درآمد بالای نفتی است. درحقیقت، لیبی جزء کشورهای ثروتمند شمال آفریقاست. این کشور دارای درآمد سرانه تا 12هزار دلار بود که این سطح درآمد از لحاظ اقتصادی معادل سطح درآمد استاندارد اروپاست.در جریان بیداری اسلامی که مردم لیبی انقلاب کردند، آنان مشکل مالی و اقتصادی نداشتند، انقلات مردم بیشتر علیه دیکتاتوری قذافی بود. لیبی تنها کشوری بود که مردمانش برخلاف مصر و تونس توانستند رژیم حاکم را به طور کامل سرنگون سازنند. در مصر و تونس رژیم سابق کاملا از بین نرفت بلکه تغییرات و اصلاحاتی در آنها ایجاد شد که در مصر به تدریج رژیم به حالت قبلیاش بازگشت.
پذیریش کارگران آفریقایی
سالانه یک و دو میلیون مصری، یک میلیون تونسی، جمعیتهایی از چاد و سودان به لیبی می آیند تا در این کشور کار کنند و نیازهای اقتصادیشان را بر طرف سازنند. این نیاز کشورهای همسایه به لیبی از لحاظ درآمدهای ناشی از اعزام نیروی کار بدانجا سبب میشود که اهمیت لیبی افزایش یابد. به همین دلیل، کشورهای همسایه میکوشند تا تحولات لیبی به سود منافع آنها رقم بخورد. این موضوع محدود به همسایگان لیبی نیست بلکه چین، ترکیه ، کره و سایر کشورهایی که در لیبی منافعی دارند، میکوشند این منافع حفظ شود. این کشورها معتقدند لیبی بازار اقتصادی خوبی دارد.
تامین کننده گاز ایتالیا
این کشور در جنوب دریای مدیترانه از یک نفت با کیفیتی برخوردار است . در مقاطع مختلف تاریخی که اختلالی در سیستم صدور نفت از خلیج فارس به وجود آمده این موضوع سبب شده است تا اهمیت لیبی افزایش یابد. مثل سال 1973 که جنگ اعراب و اسرائیل به وقوع پیوست. در اینجا باید گفت که اهمیت لیبی در عرصه انرژی به نفت محدود نمی شود، این کشور گاز مورد نیاز ایتالیا را تامین می کند.
لیبی نزدیک ترین کشور به اروپا
زمانی که قذافی قدرت را در اختیار داشت، ایتالیاییها به نوعی به طرابلس باج می دادند تا از عبور مهاجران آفریقایی به اروپا جلوگیری کند. این مهاجران در نیجر جمع میشوند و از آنجا به لیبی میآیند و از این کشور به اروپا میروند زیرا منطقه شرق لیبی فاصله بسیار نزدیکی با سیسیل ایتالیا دارد. تقریبا تمام مهاجران آفریقایی راه عبورشان به اروپا از طریق لیبی است. اهمیت دیگر لیبی آن است که مردم این کشور سعی کردند خیلی اجازه ندهند که تحت سلطه قدرتهای خارجی باشند. هنگامی که قذافی به قدرت رسید، تمام آمریکاییها را از لیبی بیرون کرد. این در حالی بود که مهم ترین پایگاه آمریکاییها در آفریقا در لیبی قرار داشت. با این اقدام به نوعی میتوان گفت که نقش آمریکا در آفریقا کاهش یافت. بنابراین، آمریکایی معتقدند پایگاه نظامی خود در لیبی را باید احیا کنند. چند سال ایتالیاییها در لیبی سلطه داشتند و حتی ادعاهای مالکیتی در این کشور دارند. اکنون احساس میکنند باید به لیبی بازگردند. ایتالیاییها در دو برهه بر لیبی حاکم شدند. یکی از سال 1911 تا 1913 و بار دیگر سال 1943 بود. در زمان حاکمیت فاشیست ها بر لیبی تعداد زیادی از مردم این کشور کشته شدند. فرانسوی ها نیز چند سالی بر لیبی تسلط پیدا کردند و اکنون سعی میکند نقش موثرتری در تحولات این کشور ایفا کند.
حلقه وصل و مغرب عربی
معمولا مصر و سودان را جزء حلقه وصل عربی میدانند و تونس ، الجزایر، مغرب و موریتانی را بخش مغرب عربی به شمار می آوردند و لیبی بین حلقه وصل و مغرب عربی است. بنابراین، مشاهده میشود در تونس، الجزایر و مغرب زبان فرانسه خیلی رایج است. مصریها و سودانیها که بیشتر با انگلیس ارتباط داشتند، زبان انگلیسی در آنجا رایج است.با وجود این، در لیبی " سلطه غالب " کمتر احساس میشود. لیبی در زمان سنوسیها یک کشور معروف، مبارزه و سلطه ستیزی بود. لیبیاییها به طور جدی علیه رژیم صهیونیستی موضع داشتند و در قانون اساسی کشورشان یک ماده ای به نام " مقاطعة مع اسرائیل "[تحریم اسرائیل] وجود داشت که در آن قطع رابطه با تل آویو تصریح شده بود. در آن زمان لیبی یک کشور پیشرفته بود که قانون اساسی هم داشت، در آنجا انتخابات برگزار میشد و آزادی احزاب وجود داشت. تقریبا هیچ کشور عربی نبود که با لیبی برابری کند. این کشورها فکر میکردند که باید یک روزی همانند لیبی بشوند.
با صعود قذافی به هرم قدرت، لیبی فعال و با آن پتانسیل قوی به عقب رانده شد. در حقیقت ، شرایطی که او بر این کشور حاکم ساخت، لیبی را در زمینه های اقتصادی، فرهنگی ، اجتماعی و... ویران کرد. قذافی جنایت های زیادی علیه ملت لیبی مرتکب شد، در مدت 42 سال حکومت او لیبی فاقد قانون اساسی ، آزادی احزاب و فضای باز سیاسی بود. این کشور قانون و مقرراتی نداشت و همه چیز متفاوت با دیگر کشورهای جهان بود. همین مسائل سبب شد تا مردم علیه قذافی قیام کنند و به حکومت او پایان دهند. هنگامی که رژیم قذافی سقوط کرد، هیچ چیزی در لیبی وجود نداشت. بحث احزاب و گروههای سیاسی و جریانهای معارض اصلا وجود نداشت حتی مخالفان قذافی در خارج از کشور هم نمیتوانستند فعالیت بکنند.
سقوط قذافی؛ یک کشور با دو پارلمان
اکنون هشت سال است که لیبی صحنه درگیری و زورآزمایی بین مخالفان و گروههای شبهنظامی در لیبی است که قارچگونه از کنار و گوشه این کشور بعد از سرنگونی قذافی سر برآوردهاند. مخالفان معمر قذافی رهبر سابق لیبی تنها در یک موضوع با هم اتفاق نظر داشتند و آن بهزیر کشیدن قذافی و حذف وی از قدرت بود ولی پس از سرنگوی وی، دعواها بر سر قدرت و تقسیم غنائم ادامه یافت که تاکنون نیز این درگیریها ادامه دارد.
انقلابیون لیبی بهخلاف مصر و تونس بعد از حذف قذافی، اختلافات خود را کنار نگذاشتند و بهدلیل اینکه دولت مرکزی متحد و قدرتمندی هم در این کشور وجود نداشت از گوشه و کنار این کشور جریانهای شبهنظامی سر برآوردند که ساز خود را میزدند و داعیه قدرت را داشتند و با توسل به زور سعی داشتند که رقیب خود را کنار بزنند و به قدرت برسند.
ضعف کنگره ملی لیبی در اداره کشور، فقدان یک ارتش قوی و متحد ــ که زمینه را برای ایجاد ناامنی و هرجومرج فراگیر در این کشور فراهم کرد ــ باعث شد که ملت لیبی بعد از سرنگونی قذافی تا به امروز روی آرامش را به خود نبیند.
در چنین فضایی بود که یک نظامی تازهچهرهای بهنام خلیفه حفتر که زمانی از هواداران و یار وفادار معمر قذافی بود سر برآورد، ژنرالی که گفته میشود در این نبرد همراهی بدنه ارتش سابق لیبی را نیز با خود بههمراه دارد.
لیبی اکنون دو پاره شده (شرق و غرب) و با دو پارلمان و دو حکومت جدا هم از اداره میشود (طبرق و طرابلس)، در این میان ژنرال حفتر که ائتلاف کشورهایی از جمله مصر، امارات، عربستان، فرانسه، روسیه و آمریکا را با خود بههمراه دارد و شرق لیبی را در کنترل خود دارد، جنگ تمامعیاری را علیه طرابلس بهرهبری فایز سراج نخست وزیر لیبی که در طرابلس مرکز قدرت و پایتخت این کشور مستقر است و از سوی نهادهای بینالمللی از جمله سازمان ملل بهرسمیت شناخته شده است بهراه انداخته است. البته طرف مقابل حفتر نیز ساکت ننشستهاند و از گزینه مورد نظر خود در این کشور حمایت میکنند.
سراج در این نبرد همراهی ایتالیا، قطر و ترکیه را با خود بههمراه دارد."دولت وفاق ملی" که رهبری آن را سراج بهعهده دارد بهابتکار سازمان ملل در طرابلس تشکیل شد و غرب لیبی از جمله شهر طرابلس در کنترل آن است.هر کدام از دو طرف درگیر خود را ناجی این کشور میدانند و طرف مقابل را سنگانداز مقابل تشکیل دولت منتخب در لیبی میدانند، البته در این میان نقش مصر و امارات در تحولات لیبی از کشورهای دیگر پررنگتر بهنظر میرسد و همه توان خود را برای روی کار آوردن یک نظامی در قدوقواره السیسی در این کشور بهکار گرفتهاند چرا که نظامیان را برای برقراری امنیت و برخورد با مشت آهنین در مبارزه با گروههای اسلامگرا فرد مناسبتری میدانند. در طرف مقابل ترکیه تمام قد از دولت وفاق ملی به رهبری سراج حمایت میکند به طوری که حتی زمزمههای اعزام نیروهای نظامی این کشور به لیبی مطرح است.
«رجب طیب اردوغان» رئیسجمهوری ترکیه دهم دسامبر جاری اعلام کرد که کشورش در صورت درخواست کمک دولت لیبی، ممکن است که نیروهای نظامی به این کشور آفریقایی اعزام کند.
شبه نظامیان حفتر چند ماه پیش عملیات خود به سمت طرابلس را برای به گفته خود پاکسازی آن از تروریست ها آغاز کردند، اما در حومه آن زمینگیر شدند. حفتر که مورد حمایت امارات و مصر و عربستان است چند روز قبل از حمله مجدد خود برای اشغال طرابلس خبر داد.
حمله دوباره حفتر به طرابلس با امضای توافقنامه امنیتی بین ترکیه و دولت الوفاق لیبی همزمان شده است؛ توافقی که خشم مصر همپیمان حفتر و برخی کشورهای دیگر را برانگیخته است.
سخنان شدید اللحن عبدالفتاح السیسی رئیسجمهور مصر نشان می دهد که چقدر لیبی و سودان برای قاهره از اهمیت راهبرادی برخودار است به طوری که غیرمستقیم به ترکیه هشدار داد که " به هیچ کس اجازه نخواهیم داد که لیبی و سودان را تحت سلطه خویش در بیاورد". وی افزود: سودان و لیبی از همسایگان مصر هستند و مصر دست از حمایت ارتش ملی لیبی به فرماندهی خلیفه حفتر بر نخواهد داشت.
بازیگران منطقهای و فرامنطقهای که هرکدام منافع خاص سیاسی خود را در این کشور نفتخیز دنبال میکنند، از دو جریان درگیر در این کشور بر اساس استدلالهای خاص خود حمایت مالی و تسلیحاتی میکنند که این امر بر پیچیدگی بحران در این کشور افزوده است.