به گزارش حلقه وصل، اگرچه عظمت واقعه کربلا مورد خدشه نیست اما از گذشته تا به امروز برخی تلاش کردهاند با اهداف و انگیزههای متفاوتی اقدام به تحریف و دروغپردازی در مورد حواشی این حادثه بزرگ کنند.
تحریفکنندگان حادثه کربلا ضمن بیان مصائب اهل بیت علیهم السلام تلاش داشتهاند موضوعاتی را مطرح کنند تا اهداف سیاسی خود را محقق سازند. به تازگی آقای سروش محلاتی در برنامهای عنوان کرده است که جنایتکاران کربلا خودسر بودند و اساساٌ یزید به دنبال کشتن امام حسین (ع) نبود! بعد هم که اسرای کربلا به شام رفتند، با آنان به ملاطفت رفتار کرد!
او اگرچه حکومت یزید را حکومتی ظالم، ستمگر و استبدادی دانسته است، اما تلاش کرده نقش یزید در حادثه کربلا را کمرنگ جلوه دهد و به عبارت دیگر به تطهیر نماد ظلم و ستم در تاریخ اسلام بپردازد.
برای پاسخ به مغالطات تاریخی سروش محلاتی به سراغ "محمدحسین رجبیدوانی" پژوهشگر و محقق تاریخ اسلام رفتیم که متن گفتگوی ما با وی را در ادامه میخوانید:
ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، سپاسگزاریم. آقای سروش محلاتی اخیراً سخنانی در برنامه «عاشورا و امروز ما» داشتند که در ایرناپلاس وابسته به خبرگزاری ایرنا منتشر شد. موضوع بحث ایشان این بود که "مسئولیت ظلم افراد خودسر در حکومتهای استبدادی برعهده کیست؟"
ایشان مطرح کردهاند که در سپاه امام حسین (ع) فرماندهی متمرکز بود و حضرت به تمامی نیروهای خودشان اشراف کامل داشتند و کسی آتش به اختیار و خودجوش عمل نمیکرد و کوچکترین فعالیتها با حضرت هماهنگ میشد و مجوز گرفته میشد، اما در سپاه کفر و یزید این موضوع وجود نداشت و برخی افراد بدون هماهنگی وارد میدان میشدند و اقداماتشان را انجام میدادند.
سوال این است که آیا تمامی اتفاقات صحنه کربلا به دستور یزید بود که موضوع کربلا به پای یزید نوشته میشود و تفویض اختیار عمر سعد و عبیدالله چقدر بوده و چقدر میتوانستند تفویض اختیار کنند. چند سال پیش هم برخی عنوان کردند که اصلاً قرار نبود امام حسین (ع) اینگونه شهید شود؟ یزید گفته بود فقط بترسانید که اینها رفتند آن جنایتها را کردند. بعد هم یزید به آنها حمله کرد که چرا این اتفاقات افتاد.
رجبیدوانی: ببینید این مباحث از طرف آقای سروش محلاتی که در کسوت روحانیت و مدعی فقاهت است مطرح شده است. مسلم است ایشان از حامیان فتنه و از اصحاب فتنه بوده است و چندین بحثی که در ارتباط با اهلبیت (ع) مطرح کرده هم در جهت توجیه خواستها و رفتارهای سران فتنه است، در این شکی نیست. من بحث ایشان را در ارتباط با موضوعی که مطرح کردید ملاحظه کردم.
خبرگزاری ایرنا ایشان را آیتالله نامیده است. ما در جریان فتنه و موارد بعد از آن دیدیم برخی از سران فتنه آیتاللهسازی کردند و متاسفانه چون در حوزه هم ساز و کاری برای سنجش میزان علم و صلاحیت افراد نیست، میبینیم که حتی مرجعسازی هم توسط اصحاب فتنه و رسانههای مربوط به آنها سابقه دارد. من قصد نداشتم به حرفهای این شخص پاسخ بدهم چون بطلانش برای بنده و هر کسی که اندکی در تاریخ اسلام ورود پیدا کرده و تسلط داشته باشد، کاملاً واضح است؛ اما از آنجا که این فرد به عنوان توجیهگر سیاستهای اصحاب فتنه شناخته میشود و چون پاسخی نگرفته است ممکن است حمل بر صحت ادعاهای او بشود و برخی که در این عرصهها مطالعات کافی ندارند تصور کنند که این ادعاها صحت دارد. من مباحث ایشان را در سه بحث و سه بخش میتوانم مورد بررسی و نقد قرار بدهم.
پیش از آنکه به آن سه مبحث بپردازید، بفرمایید که آیا پیش از این هم مورد یا مواردی بوده است که ایشان اقدام به تحریف تاریخ تاریخ کرده باشند؟
رجبیدوانی: ایشان در گذشته مطرح کرده بودند که امام حسین (ع) دنبال مذاکره بود و به نقل دروغی که در خود تاریخ تکذیب شده، استناد کرده بود. ادعا این بود که عمرسعد لعنتالله علیه به ابنزیاد مینویسد که من با حسین صحبت کردم، امام حسین (ع) گفت من سر جنگ ندارم و حاضرم به شام بروم و دست در دست یزید بگذارم یا به یکی از مرزها بروم و در آنجا ساکن شوم و یا به همان جایی که آمدم بازگردم. بعد از همین نتیجه میگیرد که ببینید امام حسین (ع) میخواست پیش یزید برود و در آنجا مذاکره کند.
این دروغ بزرگی است که در تاریخ آمده و ایشان به آن متوسل شده است. این دروغ در تاریخ رد شده است آن هم نه الان در همان صدر اسلام. عُقبه بن سمعان، غلام حضرت رباب همسر امام حسین (ع) که از واقعۀ کربلا جان به در برده و سالم مانده (چون غلام بود او را نکشتند) میگوید من در همۀ این عرصهها در کنار حضرت سیدالشهدا (ع) بودم و عمرسعد دروغ گفته است.
حسین(ع) هرگز نگفت من حاضرم به شام بروم و دست در دست یزید بگذارم. ببینید سروش محلاتی این مطلب را نادیده میگیرد حالا یا از بیسوادی است که ادامه را نخوانده فقط خواسته آنجایی که باب میلش برای توجیه دیدگاه غلطش است استفاده بکند یا اینکه آن را خوانده است ولی آن را حذف میکند و همان مقدار مطرحشدهای که تکذیب شده است را اصل قرار میدهد و میخواهد به هدف خود برسد.
لذا به نظر من این کوتاهی حوزه است چون او در کسوت روحانیت است و عنوان فقاهت را حالا به درست یا غلط یدک میکشد. جا دارد که حوزهها در برابر دروغپردازیهای او و تحلیلهای وارونه و واژگونۀ او موضع بگیرند و او را در این قضیه محکوم بکنند. متاسفانه چون حوزهها در این عرصهها به درستی ورود پیدا نمیکنند بنده هم دیدم مدتی گذشته است و کسی پاسخ او را نداده است و از آنجایی که اصحاب فتنه رسانههای فراوان دارند و این مطالب را منعکس میکنند، ممکن است افرادی که مطالعۀ درستی ندارند، وقتی میبینند جوابی داده نشد حمل بر درستی این دروغپردازیها بگذارند.
حالا بازگردیم به آن سه مبحث. هدف اصلی ایشان زدن نظام و متهم کردن نظام مقدس جمهوری اسلامی به دیکتاتوری و ظلم است. او میخواهد این را القا بکند که نظام جمهوری اسلامی هم مانند نظام یزید لعنالله علیه به افرادی میدان میدهد و به اینها مسئولیت میدهد وقتی که آنها خلافی میکنند و جرم و جنایتی میکنند از خود سلب مسئولیت میکند و بعد هم اینطور نتیجه میگیرد که باید راس نظام تحت کنترل باشد و از نصبهای او مطابق با آنچه او مدعی است بر مبنای نهجالبلاغه و تعالیم شرعی باشد و شفافسازی صورت بگیرد. اصل حرف او این است و میخواهد نظام مقدس ولایی را با نظام یزیدی در یک سطح و یک کفه قرار بدهد و آن را به چالش بکشد.
بحث دیگر درباره اطلاعات و کدهای تاریخی است که میدهد. در اینها هم دروغ گفتن و نادیده گرفتن حقایق و نگفتن بخشی از حقایق دیده میشود. بحث سوم هم مقایسه بحث مدیریت و رهبری امام حسین (ع) در جبهه حق با وضعیت مدیریت و رهبری در جبهه باطل است.
من در ارتباط با بحث اول، ابتدا مطلب ایشان را عرض بکنم که میخواهد نظام جمهوری اسلامی را با نظام باطل یزیدی مقایسه کند. او میگوید که "در سیستمهای دیکتاتوری به این شکل است که وقتی افراد محبوب نسبت به یک موضوعی اعتراض میکنند و این اعتراض توسط مردم دامنهدار میشود میگویند خبر نداشتم و این فرمانده خودسر بوده اشتباه کرده و از او برائت میجویند. همانطور که در شام بعد از رسواشدن جنایت عاشورا، یزید اسرا را در کاخ خود مورد مثلاً ملاطفت قرار داد و وقتی اعتراض مردم را دید گفت ابنمرجانه کار زشتی کرد و اگر خویشان او بودید چنین نمیکرد حتی دستور داد منزل مناسبی برای اسکانشان در شام تعیین کنند. سپس مقرر کرد با هدایت بشیر که از محبان اهلبیت بود به مدینه بازگردند."
بعد میگوید "واقعیت داستان این است که هم جنایت میشود و هم بعد از آن مسئولیتش به گردن زیردستان میافتد اما با آنها هم برخورد نمیشود و از بازماندگان و قربانیان دلجویی میشود، در هر حال نباید مسئولیت این جنایت را در مورد حرمله و امثال او متوقف کنیم بلکه باید به مراتب بالاتر رویم، بنابراین مسئولیت رفتارهای خودسرانه در نظام ظلم بر گردن حاکم است، هم جنایت خود را در اعلا درجه نگاه میدارند و بعد هم آن حادثه را خاموش میکنند، درست است که بعضی خودسرانه عمل میکردند اما این خودسری در آن سیستم انجام میشد که امکان فعالیت به آنها داده بود."
بعد با اینکه در جمع اندیشمندان بنیاد و انجمنهای اندیشهورزی این جلسه برگزار شده، سوالات را هم خودش مطرح میکند و میپرسد که «چه کنیم این خودسریها نباشد؟» و پاسخ میدهد: «راهی غیر از این نیست که مطابق نهجالبلاغه اختیارات توام با پاسخگویی و مسئولیتپذیری باشد، باید جامعه را براساس شفافیت اداره کرد و اشخاص در برابر اختیاراتی که دارند و نصب و عزلی که میکنند مسئولیت داشته باشند، آن روز است که دیگر خودسری نخواهیم داشت.»
این مغالطۀ بزرگ است که نظام ولایی ما را که با آرا مردم و نظر و ارادۀ مردم اداره میشود با رژیم دیکتاتوری یزید مقایسه میکند. در نظام ما مردمسالاری به معنای واقعیاش وجود دارد از تعیین رهبر به صورت غیرمستقیم تا رئیسجمهور و نمایندگان مجلس همه بر مبنای رای و ارادۀ مردم است، آیا این جفا نیست نظامی که بر مبنای آرای مردم مدیریت میشود را با نظام یزیدی که با ارعاب و تهدید خود را بر عالم اسلام حاکم کرده است، مقایسه کرد.
تمام منابع نوشتند وقتی یزید روی کار آمد، به حاکم مدینه نوشت که از تمام مردم بخصوص حسین بن علی(ع) برای من بیعت بگیرد و اگر حسین بیعت نکرد سر او را جدا کن و برای من بفرست و با بقیۀ مردم هم همین کار را بکن، این عین دستور یزید است که در تاریخ آمده است که ایشان این را به دروغ طور دیگری جلوه میدهد.
برخی از افراد دیگر هم ادعا کردهاند که هدف یزید به شهادت رساندن امام حسین (ع) نبوده است. پس شما این ادعا را اساساً رد میکنید.
رجبیدوانی: این ادعا درست نیست و دروغ محض است. یزید حتی تاکید میکند غیر از حسین هر کس از مردم هم که حاضر به بیعت با من نشد سر او را جدا کنید. پس این یک قیاس معالفارق است که ایشان میخواهد این دو جبهه را، جبهه حق نظام را با جبهه باطل یزیدی در یک ردیف قرار بدهد؛ اما اینکه میگوید در جبهه امام حسین (ع) همه تابع امام بودند، ولی در حاکمیت یزید و حکومت جور و جبهه باطل تعدد فرماندهی بود و افراد خودسرانه عمل میکردند، در واقع میخواهد آتش به اختیاری را که رهبری مطرح کردند زیر سوال ببرد و این را با عملکرد یزدیان مقایسه بکند.
از طرف دیگر باز برای زدن اصل رهبری و ولایت میگوید که آنها هم هر کاری میکردند اگرچه خودسرانه میکردند به پای یزید نوشته میشد؛ لذا در جمهوری اسلامی هم هر کسی هر کاری بکند وقتی منصوب رهبری است، به پای رهبر تمام میشود. حال اینکه در این مغالطۀ بزرگ باید گفت که اولاً امام حسین (ع) حکومت نداشت، حاکمیت دست بنیامیه بود و امام قیامی با 72 نفر میکند. اداره افرادی که با امام میخواهند در برابر ظلم بایستند کاملاً با کسی که حاکمیت و بزرگترین قدرت زمانه را داشته است، متفاوت است چون اسلام در آن عصر بزرگترین قدرت بود که از شمال آفریقا، از اقیانوس اطلس تا چین گسترش داشت و اینها دست یزید بود.
در واقعۀ کربلا امام حسین (ع) به یک نکته اشاره میکند که وقتی شمر نزدیک آمده بود بیش از اینکه بخواهد جنگ شروع شود، مسلم بن عوسجه به امام عرض میکند این فرد پلید و خبیث که از او ما بدتر در کوفه سراغ نداریم الان در تیررس من است، اگر اجازه بدهید من او را میزنم، امام منع میکند. ببینید اینجا همه زیر نظر امام کار میکنند. جالب است اتفاقاً هنوز جنگ آغاز نشده و مسلمبن عوسجه میخواهد او را از بین ببرد، امام میفرماید من نمیخواهم آغازگر جنگ باشم و این روش اهلبیت ما بوده است حتی امیرالمومنین (ع) که حکومت داشت در سه جنگ جمل، صفین و نهروان که به آن وجود مقدس تحمیل شد، هرگز آغازگر جنگ نبود؛ این روش اهلبیت است.
ما این یک مورد را نمیتوانیم ملاک قرار بدهیم که امام حسین (ع) افراد تحت امرش را آتش به اختیار قرار نداده است. امام اینجا ممانعت کرد اما این بدان معنا نیست که دیگر امام تاکتیکهای جنگی تک تک اصحابش را کنترل میکرد. هر کدام از آنها به میدان میآمدند و با روش خود میجنگیدند، مناظرهای میکردند، احتجاجی میکردند و بعد با دشمن میجنگیدند. کار همۀ آنها مورد تایید امام بود،. اینگونه نبود که تک تک آنها بیایند با امام صحبت کنند که من میخواهم اینطوری بجنگم، شما تایید میکنید یا نه؟
در زمان امیرالمومنین (ع) که حضرت حکومت را در اختیار داشتند، وضعیت چگونه بود؟ آیا در آن زمان فرماندهان از حضرت اجازه میگرفتند یا اینکه قدرت آتش به اختیاری هم داشتند؟
رجبیدوانی: در زمان امیرالمومنین (ع) که حضرت رهبری جامعه را به دست دارد اینطوری نیست که فرماندهانش بیایند از حضرت اجازه بگیرند یا تک تک افراد اجازه بگیرند و به میدان بروند، نه موقعیت فرق میکرد. خطمشی کلی را حضرت تعیین کرده بود ولی در حین جنگ خودشان عمل میکردند.
زمانی که قرآنها به سر نیزه رفت چه زمانی بود؟ زمانی بود که مالک اشتر داشت مقر فرماندهی دشمن را میگرفت، کار آنها تمام شده بود و معاویه و عمروعاص برای نجات خود به این حیله متوسل شدند. وقتی خائنین داخلی به سرکردگی اشعث امیرالمومنین (ع) را در فشار قرار دادند و تهدید به قتل کردند و گفتند اگر همین الان مالک را برنگردانی با تو همان کاری را میکنیم که با عثمان کردیم، یا تو را دست بسته تحویل معاویه میدهیم، اینجا امام به مالک میگوید برگرد.
مالک ابتدا قبول نمیکند چون فکر میکرد الان زمان برگشت نیست و خبر نداشت چه اتفاقی افتاده است. مالک در حین جنگ است، با خود فکر میکند وظیفۀ من این است که دشمن را نابود کنم و الان دارم بر آنها تسلط پیدا میکنم. به حضرت پیغام میدهند که الان زمان برگشت نیست، کمی اجازه بدهید کار تمام است، منتها وقتی اینها پاسخ مالک را شنیدند گفتند اگر همین الان مالک برنگردد تو را میکشیم، که حضرت پیام داد اگر میخواهی من را زنده ببینی برگرد، اینجا بود که مالک احساس کرد اوضاع خطرناک است و جان امام در خطر است؛ لذا برگشت.
در کربلا تعداد یاران کم است، اتفاقاً نقلهای متفاوتی است، ما داریم که در مرحله اول وقتی آنها هجوم بردند، لشکر نتوانست مقاومت کند، 30 هزار نفر بودند نتوانستند در مقابل یاران امام مقاومت کنند و عقبنشینی کردند. منتهی از دور با تیراندازی تعدادی از این بزرگواران را شهید کردند و کسانی که باقی مانده بودند یک به یک جنگ کردند، چون دیگر معنا نداشت به جنگ عمومی بروند. باید یک به یک میرفتند، اینجا موقعیت ایجاب میکند که اجازه میدهید ما برویم و حضرت اجازه میدهد، لذا اینکه بگوییم اینها کار را با حضرت هماهنگ میکردند و زیر نظر حضرت بودند ولی آنجا اینگونه نبوده و آتش به اختیار را برای دشمن تلقی کنیم، کاملاً مغالطه و دروغپردازی است.
آقای سروش محلاتی مطرح کرده است که در سپاه دشمن سه فرماندهی مستقل وجود داشت که یکی در شام، یکی در کوفه و دیگری در کربلا بود. آیا این فرماندهیها مستقل بود یا اینکه تابع بودند و بنا بر دستور مافوق خود عمل میکردند؟
رجبیدوانی: در لشکر دشمن این حرف کاملاً نابجا و غلط است که آقای سروشمحلاتی مطرح کرده که سه فرماندهی وجود داشت؛ گویی که این سه تا در عرض هم هستند. او میگوید یکی در شام به فرماندهی یزید، یکی در کوفه به فرماندهی عبیدالله زیاد، یکی در کربلا به فرماندهی عمرسعد، حداقل و خوشبینانه اگر بخواهیم نگاه کنیم این ناشی از بیسوادی و ندانستن تاریخ است، هر کسی اندکی اطلاع داشته باشد میداند که قدرت مطلق و کامل در دست یزید است و اوست که فرمانروایان مناطق مهم عالم اسلام را تعیین میکند و کسانی را هم تعیین میکند که گوش به فرمان و تابع او باشند.
عبیدالله بن زیاد را تعیین کرده است و به او دستور اکید میدهد که باید این کار را بکنی و عبیدالله در جهت اطاعت و فرمانبرداری از یزید است که عمربنسعد را به کربلا میفرستد و به او هم تاکید میکند چنان سخت بگیر، آب را ببندد و اینها را بکش و سرشان را ببُر و برای من بفرست و حتی برای امام حسین (ع) میگوید وقتی او را کشتی بر بدن مقدس باید با اسب بتازی که اینگونه بشود.
لذا این نیست که سه فرماندهی در عرض هم و هر کدام تامالاختیار باشد. عمرسعد نمیخواهد به کربلا بیاید، میداند که جنگ با امام حسین (ع) بدبختی دنیا و آخرت را دارد ولی چون چشمش ملک ری را گرفته است، چون در تاریخ داریم که دو سه بار خواست از این مسئولیت و ماموریتی که به او داده شده شانه خالی کند و وقتی دید اگر نپذیرد مُلک ری را از دست میدهد به ناچار پذیرفت.
وقتی هم آنجا رفت اوست که نیاز دارد خودش را از این مهلکه نجات بدهد. دنبال بهانهای میگردد. همانطور که عرض کردم به دروغ هم به عبیدالله بن زیاد مینویسد که حسین قصد دارد پیش یزید برود که خودش را از این قضیه نجات بدهد، بنابراین عمر سعد تحت امر عبیدالله است و عبیدالله هم تحت امر یزید است؛ نه سه فرماندهی واحد و جدا از سلسلهمراتب. اگر یزید به عبیدالله چنین دستوری نداده بود، او هم عمرسعدی را به کربلا نمیفرستاد. اصلاً عبیدالله بن زیاد در بصره بود، تحت امری که شد و یزید او را علاوه بر حکومت بصره به فرمانروایی کوفه تعیین کرد با این ماموریت که برو حسین را بکش یا به اطاعت من دربیار.
پس اگر فرمان از بالا نیامده بود این قضایا اتفاق نمیافتاد. حالا ایشان میگوید که مثلاً شاهد مثال میآورد که کسی به حرمله فرمان نداده بود که آن طفل شیرخوار را هدف قرار بدهد. ببینید جنایتکارانی که در واقعه کربلا حضور پیدا کردند را سه بخش میتوانیم ببینیم، یکی اشراف کوفه هستند. سران قبایل که اینها عموماً نسبت به اهلبیت بغض داشتند از زمان حکومت امیرالمومنین که حضرت رانتها و امتیازاتی که خلفای پیشین به آنها داده بود گرفته بود و آن موقعیت ممتاز اجتماعی و مالی و اقتصادی را که داشتند حضرت از آنها دریغ کرده بود.
آنها نسبت به اهلبیت بغض داشتند. همینها اولین کسانی هستند که وقتی عبیدالله بن زیاد وارد کوفه میشود به او میپیوندند و به خواست او به جنگ مسلم میآیند و جالب این است که تمام منابع تاریخ نوشتند عبیدالله وقتی میخواست آنها را به کوفه بفرستد 4 هزار دینار طلا و 200 هزار درهم نقره بین آنها پخش کرد و گفت بروید و افراد قبایلتان را آنجا ببرید.
دستۀ دوم افرادی هستند که به شدت دنیازده و مادی هستند و آنها از ترس اینکه نکند اگر به یاری مسلم برخیزند، دستگاه جبار آنها را از موقعیتهایشان مرحوم میکند چون عبیدالله بن زیاد به سران کوفه گفت بروید به مردم قبایلتان بگویید اگر دست از یاری مسلم بردارند و به بیعتشان با یزید وفادار باشند عطایای آنها را افزایش میدهیم، عطایا حقوقی بود که از بیتالمال به آنها داده میشد.
لذا این بدبختها وقتی دیدند که ممکن است با مسلم باشند یا به یاری امام بروند یک چنین موقعیتی را از دست میدهند، پذیرفتند که به کربلا بیایند و با امام مقابله کنند. عدهای هم مرعوب شدند و ترسیدند، چون عبیدالله حکم کرده بود که همۀ کسانی که ما تعیین میکنیم و نظامیانی که در کوفه هستند باید به سوی حسین(ع) بروند. در نقلهای تاریخی داریم، بعضی از آنها در بین راه فرار کردند و نمیخواستند به کربلا برسند. اما گروهی آمدند و به خاطر ترس و ضعف ایمان و وحشت از انتقام عبیدالله بن زیاد حاضر شدند با امام بجنگند.
حالا کسانی که آمدند برای اینکه به موقعیت بهتری از نظر سیاسی و اجتماعی برسند، درآمد بیشتر کسب کنند، به دستگاه خلافت تقرب پیدا بکنند و یا شک و ظن عبیدالله نسبت به اینها برطرف شود برای خوشایند او هر جنایتی میکردند وقتی دیدند عبیدالله دستور داده حتی آب را روی آنها ببندید و اینها را به شدت در فشار قرار بدهید و بکشید حتی بر بدن پسر پیغمبر اسب بتازانید اینها احساس کردند هر جنایتی که بکنند بیشتر نزد دستگاه خلافت عزیز میشوند.
لذا این نیست که بگوییم آنها آتش به اختیار عمل کردند، آتش به اختیار جایی است که شما در سنگری هستید که خطر متوجۀ شماست فرمانی از مرکز نمیرسد و یا ارتباط قطع شده است. آن زمان است که شما اختیار دارید خودتان بنا بر مصلحت عمل کنید، اینجا که ارتباط آنها با مرکز قطع نشده است، آنها تحت امر عمرسعد عمل میکنند و به عمرسعد گفته است تا میتوانید سخت بگیرید و آنها هم دقیقاً دارند آن کار را میکنند و این مغالطۀ بزرگ و دروغپردازی سروشمحلاتی است برای تخریب نکتۀ ارزشمند رهبر انقلاب در امر آتش به اختیاری.
آقای سروش محلاتی در ابتدای سخنانشان شروع فجایع کربلا را از روز هفتم محرم دانستهاند. آیا چنین چیزی صحیح است؟
رجبیدوانی: این هم غلط است. چه کسی گفته فاجعه کربلا از هفتم محرم با بستن آب شروع شد؟ فاجعه از خیانت کوفیان به مسلم بن عقیل و رها کردن او و کشته شدن نمایندۀ امام آغاز میشود. فاجعه از زمانی که مردم کوفه عهد و پیمان خود را با امام زیر پا میگذارند و به یاری امام نمیآیند ادامه پیدا میکند. فاجعه موقعی باز اوج میگیرد که راه ورود امام به سوی کوفه را، کوفیان به دستور عبیدالله زیاد میبندند و حر با هزار نیرو میآید و مانع ورود امام به کوفه میشود.
فاجعه اینطور ادامه پیدا میکند که بر امام سخت میگیرند لرزه بر اندام زنان و بچههای امام، وارد میکنند و حضرت را به زور در کربلا فرود میآورند و فاجعه با ارسال پی در پی نیروهای اموی از کوفه به کربلا استمرار پیدا میکند نه اینکه با بستن آب آغاز شد.
نکتۀ دیگر اینکه ایشان مطرح میکند که یزید وقتی دید اوضاع دارد خراب میشود و به چالش کشیده میشود آمد و برای اینکه موقعیت خودش را حفظ کند از این فاجعه اعلام برائت کرد. این باز دروغ بزرگی است. آیا جنایتی که یزید فرمان انجام آن را داده است یعنی کشتن سرور جوانان اهل بهشت و فرزند دختر پیامبر با چیز دیگری قابل قیاس است که بگوییم کار او درواقع نبوده است و اینها خودسرانه عمل کردند و اصلاً یزید با چه کسی میخواهد چالش کند، چه کسی او را به چالش میکشد در حالی که به صراحت وحی نبوت را انکار میکند «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْیٌ نَزَل» به صراحت میگوید رسالت پیغمبر را بازی کردن بنیهاشم با ملک و حکومت تلقی میکند و میگوید هیچ خبری از آسمان نیامده و وحی نازل نشده است حالا کسی که اینطوری به صراحت موضع میگیرد و وحی نبوت را انکار میکند از چه کسی میترسد؟ از چه جایی وحشت کرده که بخواهد خودش را از فاجعۀ کربلا دور بکند و بگوید کار زیردستان بوده است، این حرف کاملاً غلط و غیرقابل قبول است.
ایشان میگوید «فقط یک نامه در واقعه کربلا از یزید به ابن زیاد است که میگوید حسین به سوی عراق در حرکت است او را زیرنظر داشته باشد و مراقبش باش، کسانی که مظنون به یاری او هستند را زندانی کن، اما خون کسی را نریز» این دروغ محض است در هیچ منبع معتبری چنین چیزی نیامده است، این ساختۀ آقای سروش محلاتی است و در هیچ منبعی چنین مطلبی نیست.
بعد ایشان میگوید «بنابراین نباید دنبال نامۀ دستور قتل امام حسین (ع) گشت» چرا نباید گشت؟ وقتی شما یا دروغ میگویید یا تاریخ را نخواندید و به یکی دو منبعی که باب میلتان بوده مراجعه کردید و همان را سند قرار دادید، اتفاقاً تمام منابع معتبر تاریخی آوردهاند که وقتی یزید لعنالله روی کار آمد، طبقات ابن سعد که از منابع معتبر اهل تسنن است و ما هم به آن نیاز داریم زمانی که روی کار آمد به ولیدبن عتبه پسرعمویش که فرمانروای مدینه بود، مینویسد مردم را بخوان و از آنها بیعت بگیر، از سران قریش آغاز کن و نخستین کس حسینبن علی(ع) باشد نه به ابن زیاد. اصلاً از همان اول که روی کار آمد دارد به امام سخت میگیرد.
و این هم بسترسازِ خروج امام شد؟
رجبیدوانی: بله شیخ مفید هم همین نکته را آورده است. بعد اضافه کرده که میگوید یزید نوشته است اجازۀ تاخیر هم به آنها ندهید که بخواهند کوتاهی کنند و وقت بگذرانند و بیعت نکنند. یعقوبی مورخ معروف همین را آورده که به ولید بن عتبه نوشت که حسین را بخواه و همینطور عبدالله بن زبیر «از آنها بیعت بگیر، اگر بیعت نکردند گردنشان را بزن و سرشان برای من بفرست از دیگر مردم هم همینطور، هر کس امتناع کرد همین حکم را دربارۀ او اجرا کن» پس این دروغ محض است که سروشمحلاتی عنوان کرده است.
اما در مورد دستورش به ابنزیاد نامه نوشته است و تمام منابع معتبر تاریخی آوردند، «پسر عقیل در کوفه نیرو جمع میکند تا شق عصای مسلمین کند، حرکت کن به کوفه برو و در جستجوی او باش، همچون جستن دانههای تسبیح تا بر او دست یابی و او را بکشی، یا در بند کنی یا تبعید» بعد در همین ارتباط منابع متعدد میگویند که «وقتی بر او دست یافتی او را بکش یعنی مسلم بن عقیل را؛ و سرش را برایم بفرست. در اجرای آنچه به تو فرمان دادم هیچ عذری پذیرفته نیست فَلعجل العجل، عجله کن به سرعت برو و این کار را در کوفه انجام بده.» عبیدالله زیاد مینویسد حسین به سوی کوفه میرود اگر دو بال داری پرواز کن و پیش از حسین در کوفه باش تا مانع پیوستن کوفیان به امام حسین(ع) بشود.
بنابراین به هیچوجه این بحث نیست که ایشان مطرح میکند که میگوید «حسین به سوی عراق در حرکت است او را زیر نظر داشته باش و مراقب باش کسانی که مظنون به یاری او هستند را زندانی کن اما خون کسی را نریز» چنین مطلبی به هیچوجه وجود ندارد.
یعنی آقای سروش محلاتی که برخی او را در رتبه فقاهت میدانند، حدیث جعلی در سخنان خود بیان کرده و به آن استناد کرده است.
رجبی دوانی: اصلاً نقلی به این صورت در هیچ کدام از منابع معتبر تاریخی وجود ندارد. سوال دومی مطرح است که «اگر واقعاً این فرماندهان خودسرانه جنایت کردند وقتی از آنها شکایت شد چرا به جنایت آنها رسیدگی نشد؟ اینکه یزید ابن زیاد را مجازات نکرد دلیل بر این است که نسبت به رفتار او راضی بوده و اقدامات او با دستور نانوشتۀ یزید بوده است» بله وقتی میگوید سر از تن او جدا کن، وقتی بر امام حسین(ع) که راس این حرکت است میگوید اینقدر سخت بگیر طبیعی است یعنی هر کاری در این ارتباط بکنید آزاد هستید و شما در این ارتباط مشکلی ندارید.
نکتۀ دیگر را هم اشاره بکنم. میگوید در شام یزید نسبت به اسرا ملاطفت نشان داد و حتی گفت که اینها را در آسایش قرار بدهید و با احترام به سوی مدینه بازگرداند، ببینید فقط کسی که طرفدار بنیامیه است، میگوید از محمدبن الحسین بن علیبن ابیطالب، یعنی پسر امام حسین، امام حسین اصلاً پسری به نام محمد ندارد که زنده مانده باشد جز امام سجاد ما هیچ فرزند ذکوری از امام حسین(ع) زنده نداریم. «نقل یزید به ما گفت بندگان اهل عراق بر شما چیره شدند و من نه شورش اباعبدالله و نه کشته شدن او را میدانستم» درحالی که این نقل غلط است تمام منابع خلاف این را گفتند. در امالی شیخ صدوق است که سکینه دختر امام حسین(ع) میگوید به خدا سوگند سنگ دلتر از یزید و کافر و مشرکی بدتر و جفاکارتر از او ندیدم. درحالی که ایشان میگوید یزید ملاطفت کرد و اینها را مورد توجه قرار داد.
در نهایت ایشان میخواهد نتیجه بگیرد کارهایی که در جمهوری اسلامی صورت میگیرد، مسئولیت آنها متوجۀ رهبر است چون رهبر به یک کسی حکم داده است. اگر در حکومت امیرالمومنین(ع) و امام مجتبی(ع) که حکومت داشتند کسی خیانتی کرد و ضربهای وارد کرد آیا مسئولیت آن متوجه امیرالمومنین است که آنها را منصوب کرد؟ در حکومت امیرالمومنین ما افرادی را داریم با اینکه حضرت افراد مورد اعتماد خود را به حکومت میگماشت، این کار همۀ حکومتهاست یعنی هر حکومتی افراد مورد اعتمادی که او و خط او را قبول دارند قرار میدهد.
در زمان امیرالمومنین به خاطر اینکه 25 سال از زمان پیامبر فاصله ایجاد شده بود وضعیتی پدید آمده بود که افراد صالح کم بودند و بعضی از افرادی که امیرالمومنین به آنها مسئولیت داد خیانت کردند. مثلاً افرادی اختلاس کردند یا فرستادۀ حضرت نزد معاویه، خیانت کرد و در نهایت فرار کرد، ما بگوییم پس امیرالمومنین(ع) مسئول است؟ یا امام مجتبی(ع) وقتی که خلیفه است و رهبری اسلام را در درست دارد پسرعموی خود و پیغمبر یعنی عبیدالله عباس را به عنوان فرماندۀ پیشقراولان سپاه تعیین کرده که برود جلوی پیشروی معاویه را بگیرد، ایشان آنجا خیانت میکند و وقتی رشوۀ کلان معاویه را میبیند فرار میکند و به دشمن میپیوندد ما باید امام حسن(ع) را زیر سوال ببریم؟
در نظام جمهوری اسلامی نهادهای انتخابی داریم، رئیسجمهور، مجلس، وزرا با نصب رهبر نیستند، اگر آنها جایی کوتاهی میکنند و به وظایف خود عمل نمیکنند آیا رهبر باید پاسخگو باشد؟ ببینید در قضیۀ حقوقهای نجوی رهبری معظم انقلاب به صراحت فرمودند که در این قضیه به اعتماد عمومی مردم به نظام خدشه وارد شد باید این افراد عزل شوند، محاکمه شوند و پولهایی که بردند بازگردانده شود، مدتی بعد حضرت آقا فرمود با اینکه ما گفتیم با این قضایا برخورد شود هیچ کاری صورت نگرفت. صورت نگرفت که هیچ، از یکی از این غارتگران و دزدان به عنوان ذخیرۀ نظام و سرمایۀ مملکت تجلیل کردند. حالا اینجا باید گفت مسئولیت این کارها به رهبری برمیگردد؟ در قضیۀ بورسیهها رهبری به صراحت فرمود به عدهای حقیقتاً ظلم شد و باید این ظلم برطرف شود، چه کسی باید به حق اینها میرسید؟ دولت و مجلس.
لذا نمیتوان چنین مواردی را که آنها عنوان کردند به عنوان حقایقی که اتفاق افتاده پذیرفت و عنوان کرد که عدهای در کربلا خودسرانه عمل میکردند و اگرچه خودسرانه عمل میکردند به پای رهبری آن حرکت یعنی یزید نوشته میشود و الان هم اگر عدهای کاری و خلافی رخ میدهد آنها باید به پای رهبری نظام نوشته شود، این یک مغالطه و خیانت بزرگ به تاریخ و نظام ولایی ماست.
اینها خوب میدانند که رهبری برخلاف القای خائنانهای که میکنند، برای رای و نظر مردم احترام و حرمت قائل است و در هیچ حکومتی ما چنین حرمت و احترامی نمیبینیم که حاکمان برای رای مردم قائل باشند، حضرت آقا فرمود اگر در آرا و رای مردم خیانتی شود حقالناس است و به هیچوجه قبول نیست مردم رای دادند و آنها آمدند و اینگونه عمل میکنند و این کاملاً مشخص است.